معرفی عهد جدید: وضع سیاسی- دورۀ تسلط رومیان تا زمان بارکوبا- سال ۱۳۵ میلادی (فصل اول)
معرفی عهد جدید
وضع سیاسی (فصل اول)
دورۀ تسلط رومیان تا زمان بارکوبا- سال ۱۳۵ میلادی
تعیین دقیق مدت حکومت فرمانروایان یهودی سرزمین یهودیه غیرممکن است. همانطوری که کاهنان همزمان با دورۀ تسلط بطالسه و سلوکیه و هرودها فرمانروایی داشتند، هرود و کاهنان در دورۀ تسلط رومیها نیز قدرت داشتند. از زمان پبروزی پمپه در سال ۶۳ قبل از میلاد، یهودیه تحت قیمومیت روم بود و هم هرود و هم کاهنان فرمانروایانی دستنشانده محسوب میشدند. وقتی بعد از درگذشت هرود کبیر فرزندش ارکلائوس که لیاقت کمتری داشت جانشین وی شد، به قدری فاقد محبوبیت بود که امپراطوری روم او را معزول کرد و کوبونیوس را به جای وی برگزید. از آن زمان به بعد، به استثنای چند مورد محلی، تا آخرین شورش نافرجام سال ۱۳۵ میلادی، امپراطوری روم مستقیماً بر این کشور فرمانروایی داشت.
فرمانداران غالباً در میان مردم محبوبیتی نداشتند و اکثراً بیش از سه سال در مقام خود باقی نمیماندند. والریوس گرانوس (۱۵-۲۶ میلادی) مورد علاقه نبود زیرا در تعیین جانشین رئیس کاهنان دخالت کرد و یکی از کاندیدهای خود را به این مقام برگزید. جانشین او پنطیوس پیلاطس (۲۶-۳۶ میلادی) احتمالاً از همه معروفتر است زیرا در محاکمه و اعدام عیسی سهمی داشته است. وی در ابتدای زمامداری خود بیسبب باعث رنجش یهودیان شد زیرا تأکید کرد که سربازان باید در حالی که پرچمهایی با تصویر امپراطور در دست داشته باشند وارد اورشلیم شوند. یهودیان به شدت اعتراض کردند و گفتند که این کار باعث بیحرمتی نسبت به اورشلیم است. پیلاطس فقط وقتی حرف آنها را قبول کرد که متوجه شد تأکیدش به غیر از خونریزیِ بیجا ثمری ندارد. بعداً گرفتار کشمکش با سامریها شد و در سال ۳۶ میلادی مارسلیوس به جای وی انتخاب گردید.
وقتی در سال ۳۷ میلادی گالیگولا به امپراطوری رسید، بحران جدیدی پیش آمد. وی با این توّهم که خودش جزء خدایان است، فرمانی صادر کرد که مجسمه اش در معبد اورشلیم بر پا گردد. به پتروتیوس فرماندار سوریه مأموریت داده شده بود که این فرمان را اجرا نماید. او با مشکل بزرگی روبرو شد زیرا اگر برای جلوگیری از یک جنگ مذهبی از اجرای این فرمان خودداری میکرد، متهم به عدم اطاعت میگردید. ولی وی موفق شد اجرای فرمان را مدتی به تعویق اندازد و سعادت با او یاری کرد و با وفات گالیگولا در سال ۴۱ میلادی معما حل شد.
در تمام این دوره تا آغاز جنگ یهودیان در سال ۶۶ میلادی کشمکش دائمی بین مقامات دولت روم و مردم وجود داشت. در محل های مختلف مردم غالباً مقاومت مسلحانه می کردند. حزب فدائیان که در نواحی روستایی ارتفاعات جلیل قویتر بود علناً از جهاد علیه امپراطوری روم طرفداری میکرد. لازم بود فرمانداران برای حفظ نظم مراقبت کافی به عمل آورند و حتی بیش از حد شدّت عمل نشان دهند، نفرت عمومی نسبت به دولت روم بر اثر تصادم بین یاغیان یهودی و سربازان رومی بیشتر میگردید و اگر شخصی پیدا میشد که خود را نجات دهندۀ مردم از اسارت رومیها اعلام مینمود، گروه زیادی از مردم متعصب از او پیروی میکردند.
از فرمانداران بعدی به نام آنتونیوس فلیکس و پورسیوس فستوس در اعمال رسولان در مورد پولس رسول ذکر شده است. (اعمال ۲۳: ۲۴-۲۴: ۲۷ و ۲۵: ۱-۲۶: ۳۲). در دورۀ فرمانروایی فلیکس خصومت نهانی یهودیان با حکومت روم به کوششهای قطعی برای رهایی از اسارت تبدیل شد. یوسفوس مینویسد که یک یهودیِ مصری عدهای را به دور خود جمع کرد و به آنها وعده داد که وقتی سخن بگوید دیوارهای اورشلیم فرو خواهند ریخت ولی سربازان فلیکس آنها را پراکنده کردند و رهبرشان را فراری دادند. از قرار معلوم افسری که برای حفظ جان پولس او را بازداشت کرد، این واقعه را به خاطر داشت و به همین دلیل بود که از او پرسید «مگر تو آن مصری نیستی که چندی پیش از این فتنه برانگیخته چهار هزار مرد قتال را به بیابان برد؟» (اعمال ۳۸:۲۱).
یا به علت بدخواهی و یا بر اثر مدیریت غلط، دورۀ فرمانروایی فلیکس با اغتشاشات دائمی همراه بود. بین سخنان افتتاحیه ترتلس و پولس در موقع محاکمه پولس تفاوت زیادی وجود دارد، ترتلس با مداهنه و چاپلوسی به فلیکس چنین میگوید «چون از وجود تو در آسایش کامل هستیم و احسانات عظیمه از تدابیر تو بدین قوم رسیده است» (اعمال ۲:۲۴) ولی پولس فقط اظهار میدارد «سالهای بسیار است که تو حاکم این قوم میباشی» (۱۰:۲۴). پولس حقیقت را می گوید و چاپلوسی نمیکند. سختگیری شدید فلیکس در مورد سرکوبی شورشهای قیصریه و بدبختیهایی که برای یهودیه به وجود آورد باعث شد که به روم احضار شود و اگر برادرش بالاس که در نزد نرون محبوبیت داشت برای او شفاعت نمیکرد حتماً مجازات میشد.
جانشین وی پورسیوس فستوس از قرار معلوم شخصی صمیمی و مدیری کاردان بود ولی بعد از دو سال وفات یافت و جانشینانش کارهای خوب او را کاملاً خنثی کردند.
از زمان وفات فستوس تا آغاز جنگ یهودیان، اوضاع سیاسی یهودیه به سرعت رو به فساد میرفت. رؤسای کاهنان طمعکار و بیرحم و استانداران رومی غارتگر و ظالم بودند. ساکنان غیر یهودی قیصریه عمداً خشم و غضب ساکنان یهودی آنجا را تحریک کردند. فلوروس خزانۀ معبد را غارت نمود. بالاخره یهودیان، که از بدرفتاری فرمانروایان بسیار خشمگین شده بودند، طغیان کردند.
کشمکش در سال ۶۶ میلادی با شورشهایی در شهرهای مختلف آغاز شد که در نتیجه سربازان رومی توسط شورشیان یهودی قتل عام شدند و در جاهایی که غیر یهودیان قویتر بودند به یهودیان خسارات جانی و مالی فروان وارد شد. سیستوس گالوس فرماندار سوریه به اورشلیم لشگرکشی کرد و آن را محاصره نمود ولی به علت نامعلومی ناگهان فکر خود را عوض کرد و به طور نامنظم عقبنشینی نمود. این اقبال غیر منتظره یهودیان را مطمئن ساخت که دست خدا در کار است و به همین دلیل نیروهای خود را متحد ساختند و آمادۀ جنگ شدند.
نرون وسپازیان را به فرمانداری نیروهای رومی در یهودیه برگزید. در اوایل ۶۷ میلای وی یک سپاه شصت هزار نفری جمعآوری و به طرف اورشلیم حرکت کرد در همان موقع یوحنا گیسکالا که یکی از رهبران فدائیان یهودی بود وارد شهر اورشلیم شده و جنگ داخلی ایجاد کرده بود. وسپازیان که متوجه شده بود شهر اورشلیم گرفتارِ زد و خورد داخلی است از فرصت استفاده کرد و پیریه و یهودا و ادوم را به تصرف آورد ولی وقتی در صدد بر آمد که اورشلیم را محاصره نماید خبر مرگ نرون را دریافت نمود. در ژوئیه ۶۹ میلادی، سپاهیان شرق او را امپراطور اعلام کردند. وسپازیان کارهای یهودیه را به پسر خود تیطس سپرد و خودش به اسکندریه و از آنجا به روم رفت و در سال ۷۰ میلادی به آنجا رسید.
در اورشلیم یک فدایی دیگر به نام شمعون بارگیورا و الیازر فرزند شمعون به یوحنای گیسکالا پیوسته بودند. در بین این سه نفر اختلافاتی بروز کرده بود و پیروانشان با بیرحمی شدیدی بر ضد یکدیگر میجنگیدند. در بهار ۷۰ میلادی تیطس حلقۀ محاصره را تنگتر کرد. شهر اورشلیم که بر اثر قحطی و کشمکشِ داخلی ضعیف شده بود و در ماه اوت در مقابل رومیها تسلیم و دیوارهای آن منهدم و دروازههایش به آتش کشیده شد. بر خلاف دستورات تیطس، معبد اورشلیم آتش زده شد و مردم یا قتل عام شدند و یا به اسارت رفتند و شهر با خاک یکسان گردید.
سه سال تمام طول کشید تا تسخیر سایر قلعههای هرودیوم، ماکاریوس و مسادا تکمیل شود. ولی با وجود مقاومت شدید یهودیان، دیگر امیدی وجود نداشت. میتوان گفت که خودمختاری یهودیان بعد از انهدام معبد اورشلیم عملاً خاتمه یافت.
در زمان امپراطوری تراژان شورشهایی توسط یهودیان در مصر و قیروان بر پا شد ولی به سختی سرکوب گردید. آخرین جرقۀ استقلال یا طغیان بارکوبا در سال ۱۳۵ میلادی در زمات هادریان مشاهده شد. بارکوبا (یعنی«پسر ستاره») این نام را یافت زیرا به نظر علمای مذهبی یهود، وی همسان «ستاره یعقوب» مذکور در اعداد ۱۷:۲۴ بود که بلعام دربارۀ او پیشگویی کرده بود. علت این طغیان این بود که هادریان قانونی وضع کرده و ختته را ممنوع نموده بود و به علاوه دستور داده بود که در محل معبد قدیمی اورشلیم بتکدهای برای ژوپیتر (مشتری) بسازند. بارکوبا از شهر بیرون رانده شد و اسیر گردید، اورشلیم به یک شهر رومی تبدیل گردید و هر یهودی که به آنجا داخل میشد محکوم به مرگ بود. بتکدۀ ژوپیتر در جایی ساخته شد که قبلاً برای یهوه قربانیهایی توسط عبادتکنندگان تقدیم میگردید.
ملت یهود از نظر سیاسی رو به زوال نهاد ولی یهودیت نابود نگردید. در سال ۹۰ میلادی یوناتان بن زکّای، که یک معلم یهودی بود، مدرسهای در جامنیه برای مطالعات در مورد قوانین شریعت تأسیس نمود. عدهای دیگر از معلمین، که پیرو مکتب فریسی بودند و کوشش در حفظ ایمان خود داشتند، با او همکاری مینمودند. هر چند کهانت از بین رفت و قربانیها پایان پذیرفت، ولی معلمین شریعت به کار خود ادامه دادند و تحقیق و مطالعه را جانشین قربانیها کردند زیرا دیگر مذبحی وجود نداشت.
برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید (انتشارات حیات ابدی)
نوشتۀ مریل سی تنی
ترجمۀ ط. میکائیلیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |