قسمت اول پیام انجیل: گناهکار بودن انسان و محکومیت ابدی او
قسمت اول پیام انجیل: گناهکار بودن انسان و محکومیت ابدی او
بشارت یعنی مژده و خبر خوب؛ و این خبرخوب، خبر نجات انسانها بوسیله عیسیمسیح است. اما برای اکثر خوانندگان این کتاب، که آشنایی چندانی با وضعیت انسان، از نظر خدا ندارند و تصور میکنند که با اعمال خوب خودشان میتوانند نجات یابند، مطمئناً این خبر عجیب مینماید. مگر چه سرنوشتی در انتظار ماست که ما باید به فکر نجات خود از این سرنوشت باشیم؟ خوانندگان گرامی باید بدانند که در کتابمقدس، تعلیمی که در قرآن درباره ترازوی اعمال مطرح شده است، بدینگونه که در قیامت اعمال خوب را در یک طرف ترازو، وگناهان را در طرف دیگر قرار میدهند، و هر طرف که سنگینی کرد فرد به بهشت یا به جهنم محکوم میشود، بههیچ عنوان وجود ندارد؛ زیرا در اینصورت خود انسان قادر به نجات خویش بود و نیازی به نجاتدهنده نداشت، اما کتابمقدس از ابتدا بر نجاتدهنده و عدم توانایی انسان در نجاتِ خویش تأکید میکند. باید ابتدا ببینیم که از نظر خدا و کتابمقدس وضعیت انسان چگونه است. برای این منظور باید به گذشتههای خیلی دور بازگردیم، به زمان آفرینش عالم و انسان.
بعد از اینکه خداوند تمام آسمان و زمین و تمام گیاهان و حیوانات را آفرید، در پایان خداوند اراده فرمود تا مخلوقی منحصربفرد بیافریند، مخلوقی که در صورت و شباهت خودش بود، مخلوقی به اسم انسان. مخلوقی که مانند خدا، میتوانست حکومت کند، محبت کند و با خدا در ارتباط شخصی باشد، در کتاب پیدایش در این رابطه میخوانیم:
«پس خدا حیوانات زمین را به اجناس آنها بساخت و بهایم را به اجناس آنها و همۀ حشرات زمین را به اجناس آنها. و خدا دید که نیکوست. و خدا گفت: «آدم را بصورت ما و موافق شبیه ما بسازیم تا بر ماهیان دریا و پرندگان آسمان و بهایم و بر تمامی زمین و همۀ حشراتی که بر زمین میخزند، حکومت نماید.» پس خدا آدم را بصورت خود آفرید. او را بصورت خدا آفرید. ایشان را نر و ماده آفرید.» پیدایش، فصل 1، آیات 25 تا 27
بدین ترتیب خدا، اولین انسان یعنی «آدم»، پدر همه ما را آفرید تا بر روی زمین حکومت کند و در رابطه صمیمانه و ابدی با خدا باشد، و خدا آدم را در باغی که خود در زمین(نه در بهشت، چنانکه بعضی مسلمانان تعلیم میدهند) ایجاد کرده بود قرار داد و تنها به آدم فرمان داد که از درخت معرفت نیک و بد نخورد:
خداوند خدا آدم را امر فرموده، گفت: «از همۀ درختان باغ بیممانعت بخور، اما از درخت معرفت نیک و بد زنهار نخوری؛ زیرا روزی که از آن خوردی، هرآینه خواهی مرد.» پیدایش، فصل 2، آیات 16 و 17
میبینیم که خداوند در اینجا، نتیجه و جزای گناه، یعنی نافرمانی از دستور خود را تعیین میکند، و آن «مرگ» است. و همچنین خداوند حوا، مادر همه ما را آفرید تا آدم تنها نباشد و معاونی موافق، داشته باشد. همه چیز نیکو بود تا اینکه شیطان وارد صحنه میشود. کتابمقدس اطلاعات چندانی در رابطه با شیطان نمیدهد، اما همینقدر میدانیم که او کروبی مسح شده خدا، و یکی از زیباترین فرشتگان خدا بوده است؛ اما به سبب غرور و گناهی، که به عقیده بسیاری از مفسرین کتابمقدس بر اساس آیاتی، شورش او علیه خدا برای نشستن بجای خدا بود، از حضور خدا رانده شد. البته او در این راه تنها نبود و عده زیادی از فرشتگان هم شیطان را یاری کردند و بر علیه خداوند طغیان کردند که آنها نیز سقوط کردند و به شیاطین و ارواح پلید مبدل شدند؛ زیرا آنها هم گناه کردند و به اصطلاح «مردند»؛ زیرا از همان لحظه گناه و نافرمانی و شورش علیه خدا، با خدا دشمن شدند؛ خدایی که بی نهایت قدوس و عادل است و عدالت و قدوسیت مطلق او اقتضا میکند که گناه را بیسزا نگذارد. حکم خداوند علیه گناه «مرگ» است و معنای آن دوری از حضور خدا و عذاب ابدی در آتش جهنم است، اما بر اساس آیات مختلفی از کتابمقدس، خداوند برای اجرای این حکم علیه شیطان و فرشتگانش، زمان مشخصی را معین فرموده است که هنوز فرا نرسیده است، بلکه تعداد زیادی از آنها تا مدتی نامعلوم در هاویه(دنیای مردگان) یا به عبارتی (دنیای محکومان) بسر میبرند، عدهای هم بر روی زمین حضور دارند تا زمان مجازاتشان فرا برسد. «جهنم» از قبل برای شیطان و فرشتگان او، به سبب گناه آنها خلق شد و نه برای انسان. عیسیمسیح فرمود:
«پس اصحاب طرف چپ را گوید، ای ملعونان، از من دور شوید در آتش جاودانی که برای ابلیس و فرشتگان او مهیّا شده است.» انجیل متی، فصل 25، آیه 41
همین شیطان در قالب مار، به این مخلوق محبوب خدا، یعنی انسان، نزدیک شد تا او را نیز در سرنوشت خود شریک کند و او را هم «بمیراند». متأسفانه در این راه موفق شد، در کتاب پیدایش میخوانیم:
«مار از همۀ حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود، هُشیارتر بود. و به زن گفت: «آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همۀ درختان باغ نخورید؟» زن به مار گفت: «از میوۀ درختان باغ میخوریم، لکن از میوۀ درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید.» مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانشافزا، پس از میوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد.» پیدایش، فصل 3، آیات 1 تا 6
متأسفانه میبینیم که پدر ما آدم، که سَرِ انسان بود، با ارادهای آزاد و خودخواسته، بر علیه خداوند با شیطان همداستان شد و با همان نیت «خدا شدن» و «خداسازی نفس»، خود را زیر همان محکومیتی برد که شیطان و فرشتگانش در زیر آن قرار داشتند. آنها با اطاعت از شیطان و نافرمانی از خدا، شیطان را ارباب خود ساختند. به عبارتی با این اقدام آدم و حوا، آنها نیز با گناه خود بر علیه خداوند شوریدند و لذا «مردند»؛ یعنی هم «مرگ روحانی» و هم «مرگ جسمانی»؛ مرگ روحانی از آن لحاظ که رابطه خود را با خدا قطع کردند و از حضور او رانده شدند و مرگ جسمانی به این لحاظ که علیرغم اینکه خدا میخواست انسان تا ابد زنده بماند، اما خود انسان، مرگ را وارد زندگی خود ساخت. جسم انسان بعد از مدتی از زندگی میایستد و روح او به هاویه (دنیای مردگان) میرود تا زمان اجرای محکومیت فرا برسد. آدم و حوا با این گناه به طور تمثیلی، از تابعیت کشور خدا خارج شدند و وارد تابعیت گناه و مرگ و شیطان شدند. به عبارتی با این گناهِ آدم، شیطان در حضور خدا مدعی انسان گردید و از خدا میخواهد که بر طبق عدالتش، انسان را نیز همانطور که او را محکوم ساخت، محکوم کند، بگونهای که با این ادعا به صورت تمثیلی، کلید عالم هاویه در دستان شیطان قرار گرفت. البته خدا نیز بر طبق قدوسیت وعدالتش چنین کرد و انسان نیز محکوم شد. در ادامه میبینیم که با این گناه آدم، زمین هم تحت تأثیر قرار میگیرد:
«و (خدا) به آدم گفت: «چونکه سخن زوجهات را شنیدی و از آن درخت خوردی که امر فرموده، گفتم از آن نخوری، پس بسبب تو زمین ملعون شد، و تمام ایام عمرت از آن با رنج خواهی خورد. خار و خس نیز برایت خواهد رویانید و سبزههای صحرا را خواهی خورد، و به عرق پیشانیات نان خواهی خورد تا حینی که به خاک راجع گردی، که از آن گرفته شدی؛ زیرا که تو خاک هستی و به خاک خواهی برگشت.» پیدایش، فصل 3 ،آیات17 تا 19
میبینیم که با ورود گناه به جهان، خلقت نیکوی خدا هم ملعون و فاسد شد، خلقتی که قبل از گناه آدم کاملاً نیک بود و بیماری، سختی، رنج، مرگ و… در آن قرار نداشت. اما جنبه مهمتر، همان مرگ روحانی انسان بود، یعنی دوری از رابطه با خدا؛ زیرا با این گناهِ آدم، ذات و طبیعت انسان فاسد شد و نسل آدم هم همگی از همان هنگام تولد، زیر این محکومیت بسر میبرند، یعنی از رابطه با خدا محرومند و بعد از مدتی زندگی در این جهان، میمیرند و روحشان به هاویه میرود تا زمان اجرای این محکومیت فرا برسد؛ زیرا نسل آدم هم فاسد است و گناه بالقوه در ذات انسان قرار دارد و زمانی که انسان قادر به انجام کاری شود، این گناه بالقوه را به مرحله اجرا میگذارد و در طول زندگی خود صدها هزار بار مرتکب گناه شخصی و نافرمانی از خدا میشود و محکومیت خود را سختتر و سختتر میسازد. به عبارتی میتوان گفت که کل نسل بشر، به عنوان بدن واحد انسان واحد است که سر آن «آدم» است، به سبب این اتحاد نسل بشر، همه آدمیان و فرزندان آدم، در عواقب گناه آدم گرفتارند. ما از طریق الهام خدا توجه میشویم که آدم و حوا به علت گناه شخصی خود، قداست و عدالت اولیه خود را از دست دادند و به لحاظ روحانی «مردند»؛ این آن چیزی است که به «گناه نخستین» معروف است که از طریق زاد ولد منتقل میشود. بنابراین گناه نخستین یک حالت است نه یک رفتار؛ یک نوزاد تازه متولد شده در حالت و وضعیت گناه نخستین است در حالی که گناه شخصی مرتکب نشده است.
کتابمقدس میفرماید:
«خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است، و هر تصور از خیالهای دل وی دائماً محض شرارت است.» پیدایش، فصل 6، آیه 5
«خداوند بوی خوش بویید و خداوند در دل خود گفت: «بعد از این دیگر زمین را بسبب انسان لعنت نکنم؛ زیرا که خیال دل انسان از طفولیت بد است، و بار دیگر همۀ حیوانات را هلاک نکنم، چنانکه کردم.» پیدایش، فصل 8، آیه 21
«ای یاه، اگر گناهان را به نظر آوری، کیست ای خداوند که به حضور تو بایستد؟» مزمور130، آیه 3
«و بر بنده خود به محاکمه برمیا؛ زیرا زندهای نیست که به حضور تو عادل شمرده شود.» مزمور 143، آیه 2
«زیرا همه گناه کردهاند و از جلال خدا قاصر میباشند،» رومیان، فصل3، آیه 23
«اگر گوییم که گناه نداریم خود را گمراه میکنیم و راستی در ما نیست. اگر به گناهان خود اعتراف کنیم، او امین و عادل است تا گناهان ما را بیامرزد و ما را از هر ناراستی پاک سازد. اگر گوییم که گناه نکردهایم، او را دروغگو میشماریم و کلام او در ما نیست.» اول یوحنا، فصل 1، آیات 8 تا 10
بنابراین فرزندان آدم، هم به لحاظ گناه نخستین و هم به لحاظ گناهان شخصی بیشماری که خود در طول زندگی انجام میدهند و ناشی از گناه نخستین است، که هرکدامشان به تنهایی برای محکومیت و «مرگ ابدی» انسان کافی است، محکوم هستند. گناه نخستین اراده انسان را مخدوش نمود و او را درحالتی قرار داد که همواره متمایل به گناه است.
اما خدا، این مخلوق محبوب خود را رها نکرد. علیرغم محکومیت انسان و استحقاق او برای مجازات ابدی، به دلیل محبت بینهایت و بیوصف خداوند به انسان و به دلیل نیکو بودن خود خداوند، او اراده فرمود که بر انسان ترحم کند و راه نجاتی برای او از مرگ ابدی محیا سازد؛ اما عدالت و قدوسیت خداوند اقتضا نمیکند که بسادگی و بدون هیچ مجازات و بهایی، انسان را از این محکومیت نجات دهد و گناه او را نادیده بگیرد. کتابمقدس میفرماید:
«خداوند دیرغضب و عظیمالقوّت است و گناه را هرگز بیسزا نمیگذارد. راه خداوند در تند باد و طوفان است و ابرها خاک پای او میباشد.» ناحوم، فصل 1، آیه 3
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |