کتاب سیاست مسیحی یا مسیحی سیاسی

فصل چهاردهم: سکولاریسم و مسیحیت

رای بدهید

فصل چهاردهم: سکولاریسم و مسیحیت

در سالهای  اخیر در کلیساهای ایرانی شاهد تغییرات زیادی در امر مواضع سیاسی واجتماعی بوده ایم. برخی رهبران مسیحی به پیروی از فعالان سیاسی شیفته ی واژه های سکولاریسم ولائيسیته شده اند وخواستار تحقق بی شرط وقید آنها در عرضه اجتماعی هستند، بدون اینکه درک عمیقی در رابطه با این مفاهیم سیاسی داشته باشند.

این در حالی است که فهم ودانستن تضادهای الاهیاتی ومواضع انجیلی وکریزماتیک با این واژه ها، یعنی سکولاریسم وسکولاریزاسیون، مسیحیت انجیلی را به سوی یک بحران جدی هدایت می کند.

بیشترِ نظریه پردازی های ایرانی در باره ی «سکولاریسم» یا «لائیسیته»  باآشفتگی، اشتباه، اختلاط والتقاط همراه می باشد.

نیاز تاریخی جامعه ی ایران، حتی مسیحیان؛ به ویژه پس از قرن ها استبدادِ دین سالاری؛ امر «جدایی دولت ودین» را به یکی از پیش شرط های اساسی هر گونه دگردیسی اجتماعی تبدیل کرده است. واین یک نیاز مشروع ومنطقی است که حکومت دینی جای خود را به یک دولت غیر دینی بسپارد. (توجه شود دولت غیر دینی نه جامعه غیر دینی)

براین اساس، بسیاری ازاین رهبران مسیحی فکر می کنند که معادل دولت غیر دینی برابر با سکولاریسم وسکولاریزسیون می باشد.

برای روشن شدن واقعیت بی مناسبت نیست روند نهادینه شدن «سکولاریسم» یا «لائیسیته» در غرب را از نظر بگذرانیم. شواهد امر حاکی است که خروج از (سلطه ی) دین، در تاریخ مغرب زمینِ مسیحی ، راه پر نشیب وفراز خود را در دو منطق یا  فرآیند متمایز پیدا کرد. یکی در «سکولاریزاسیون» یا «تحولِ تدریجی، هماهنگ ودنیا گرای دین، دولت وجامعه مدنی» در کشورهای پروتستان وچند مذهبی ودیگری در «لائیسیزاسیون» یا «جدایی دولت ودین» در پی روندی رادیکال وتنازعی؛ در آن جا که اکثریت قریب به اتفاق جمعیت را کاتولیک ها تشکیل می دادند وکلیسای پیروِ واتیکان از قدرت بلا منازعی برخوردار بود.

با این حال، دفتر چالش دولت، دین وجامعه ی مدنی در غرب، در شکل «سکولاریسم» یا «لائیسیته»، هیچگاه بسته نشده است. آیا امروزه در مغرب زمین، در حوزه های گوناگونی چون فلسفه ی سیاسی، جامعه شناسی دینی، تاریخ (مناسبات دولت و دین)، الاهیات سیاسی، حقوق، فرهنگ وهنر بحث وجدل پیرامون معناهای مختلف «سکولاریزاسیون» و «لائیسیته»؛ ویژگی، فرآیند ونتایچ آن ها، هم چنان ادامه ندارد؟

واما در جامعه ی ایران؛ آن معضلی که از سیصد سال پیش در غرب، چاره ی خود را در دو پدیدارِ نام برده پیدا کرد، اکنون چون مشکلی سیاسی، اجتماعی وبغرنج نظری عملی، پیش روی ما قرار دارد. پس بی دلیل نیست که در گفتمانِ سیاسی جاری در کشور ما، به ویژه نزد فعالان سیاسی وروشنفکران این سرزمین، واژه های «سکولار»، «سکولاریسم» و «سکولاریزاسیون» وتا حدودی اصطلاحاتِ «لائیک»، «لائیسیته» و «لائیسیزاسیون» رونق ورواجی نسبی یافته اند؛ به طوری که این مفاهیم جهان روای برآمده از اروپا یا دقیق‌تر گفته باشیم، این واژه های یونانی مسیحی- لاتینی، اکنون دیگر وارد زبان سیاسی ایرانیان وکلیساهای ایرانی شده است.

در تأئید ادعای فوق، کافیست در حوزه ی اندیشه وعمل سیاسی در داخل وخارج ایران، به عنوان های زیر که تحتِ لوای آن ها فعالیت سیاسی انجام می پذیرد ویا پیرامون آن ها بحث نظری در می گیرد، توجه کنیم:

«جمهوری لائیک»، «جمهوری سکولار»، «جمهوری خواهان لائیک»، «جامعه سکولار»، «سکولاریسم ودموکراسی»، «معنا ومبنای سکولاریسم»، «شکست لائیسیته؟»، «طرح یک نظریه بومی در باره ی سکولاریزاسیون»، «سکولاریسم، از عمل تا نظر»، «سنت وسکولاریسم»، «نکاتی پیرامون سکولاریسم»، «آهنگ شتابان سکولاریزاسیون در ایران»، «گیتی گرایی (سکولاریسم) فلسفی وفلسفه ی گیتی گرایی»، «پشت به دین، رو به سکولاریسم»، «سکولاریسم وحکومت دینی».

اما با این همه، باید اذعان کرد که بیشترِ تفسیرها، تاویل ها ونظریه پردازی های ایرانی در باره ی «سکولاریسم» یا «لائیسیته» حاوی آشفتگی، اشتباه، اختلاط والتقاط اند. آشفتگی در تعریف این مفاهیمِ خارجی ودر مورد «سکولاریزاسیون» و «سکولاریسم»، بی توجهی به چند معنایی آن در حوزه ی سیاست، فلسفه، مذهب وجامعه شناسی.

اشتباه در ترجمه ی این اصطلاحات از جمله در برگردان غلط آن ها به «عرف» یا «عرفی». التقاط در توضیح این پدیده ها به مثابه روند هایی تاریخی، بغرنج و پر نشیب وفراز. اختلاط «سکولاریسم» و «لائیسیته» ومترادف دانستن آن ها. کاربرد ناروای این مقوله ها در بحث های سیاسی و نظری. و سرانجام، شوریدگی در آن جا که با «بسط دادن» بیش از حدِ «سکولاریسم» یا «لائیسیته»، معنای اصلی آن ها در لابلای انبوهی از پدیده ها ومقوله های دیگر، کدر، مخدوش وحتی محو می شود.

البته چنین تلاش هایی، به ویژه در سرزمینی که تشنه ی رهایی از اسارت استبداد تاریخی در وجهه دینی یا غیر دینی، پادشاهی یا ولایتی است، گرچه موجب رواج افکار «سکولاریسم» و «لائیسیته» می شوند واز این رو باید مورد ارج، تقدیر وگرامیداشت قرار گیرند؛ اما در عین حال، به دلیل همان آشفتگی های نظری وبعضاً معرفتی، سبب بدفهمی ها وسردرگمی هایی نیز می گردند.

از دیدگاه نظری، سکولاریسم به فلسفه‌هایی اطلاق می‌شود که اصول اخلاقی‌شان (ethics) بدون رجوع به باورهای مسیحی و دینی شکل گرفته‌اند. سکولاریسم برخلاف مسیحیت، با امور این جهانی سروکار دارد ودر ارتباط با امور اجتماعی به‌جای رجوع به آیات ودستورهای دینی به علم و خرد و اندیشه توسل می‌جوید واز دست آوردهای بشری بهره می‌گیرد. داریوش آشوری “این‌جهان باوری” را معادل سکولاریسم به کار برده است.عصر روشنگری یا عصر خرد، بستر نظری سکولاریسم را گسترده تر ساخت. روشنگری جنبشی فلسفی وروشنفکری بود که در سده هیجدهم، اروپا را فرا گرفت. در این دوره با پیشرفت علم، خرد (Reason) به منبع اصلی قدرت ومشروعیت تبدیل شد واین قاره با ایده‌هایی همچون آزادی، پیشرفت، بردباری، برادری، نظام مشروطه وبالاخره جدایی دین از دولت روبرو گردید.

از دیدگاه سیاسی، سکولاریسم جنبشی به سوی جدایی دین از دولت است که به دور شدن دین از نهادهای دولت دینی می‌انجامد. این فرایند سکولار شدگی (secularization) نام گرفته است که به باور کازا نوا افت باورهای دینی، وخصوصی شدن سپهر دینی را نیز شامل می‌گردد که البته این الگو در تمام کشور‌ها به انجام نرسیده است. فرایند غیر دینی شدن نهادهای همگانی به معنی دین ستیز شدن این نهاد‌ها نیست.

شیدان وثیق تفاوت سکولاریسم را با لائیسیته در این می‌داند که در سکولاریسم (عمدتا در کشورهای پروتستان) جدایی دین از دولت انجام نمی‌‌گیرد و “پیوند دولت و نهادهای عمومی با دین و کلیسا هرگز قطع نمی‌‌شود. وثیق در این مورد مثال انگلیس را می‌آورد که هنوز پادشاه رئیس کلیسای انگلیکن و “پاسدار دیانت” است، و کلیسای انگلیکن دارای نمایندگانی در مجلس اعیان است واز یارانه دولتی بهره‌مند می‌شود.

سکولاریسم یک گونه ایدئولوژی یا مرام و مکتب و طرز فکر است.اما سکولاریزاسیون یک پدیده و فرآیند است.

در واقع سکولاریسم تنها یک منش و روش سیاسی نیست، بلکه مانند کمونیسم یک ایدئولوژی است. این واژه در زبان لاتین به معنای «این جهانی»، «دنیوی» و متضاد با «دینی» و «روحانی» است.

به معنای دیگر بر باور داشتن به عدم دخالت دین و مذهب در  عرصه مسایل اجتماعی و سیاسی کشور تمرکز دارد.

مبانی و اصول فلسفی سکولاریسم عبارتند از:

۱-اومانیسم (انسان محوری یا فلسفه اصالت انسان) ۲-  راسیونالیسم(عقل گرایی) ۳-  ساینتیسم(علم گرایی) ۴-ایندیویدآلیسم(فرد گرایی یا فلسفه ی اصالت فرد) ۵-  تقدس گرایی.

سکولاریسم و دشواری ترجمه

در این جا دشواری ترجمه سکولاریسم را از چندمحور بررسی می کنیم:

بعد تاریخی سکولاریسم

مسیحیت و سکولاریسم

نگاه اندیشمندان به سکولاریسم

ابتدا این امر را یادآور می شویم که جدا کردن مسیحیت از دولت یک امر موجه است، ولی جدا کردن مسیحیت از سیاست منطقی نیست. این در حالی است که سکولاریزه خواهان جدایی سیاست از مسیحیت است.

ما مسیحیان به همزیستی مسالمت آمیز باهمه گروه های فکری متعقد هستیم، ولی تفکرات مخالف کتاب مقدس را تمکین نمی کنیم.جهان ایده آل ما هدایت صلح جویانه مردم به سوی مسیح و خداوند است.ولی منش سکولاریزم دور کردن جامعه از خداوند و مسیح می‌باشد. ما مسیحیان از حقوق همه اقلیت ها از جمله ال جی بی تی ها دفاع می کنیم، ولی  متعقد هستیم که با راهکارهای ایمان مسیحی به طور مسالمت آمیز، باید آنان را از انحرافشان دور کنیم. در حالی که سکولاریزم باعث رشد این انحرافات می شود.به این دلیل باید ابعاد کامل این ایدئولوژی را مشخص کرد تا در بعد جدایی دین از دولت بتوان شکوفایی جامعه را  تضمین نمود.

در کل سکولاریسم می خواهد سیاست از مسیحیت جدا شود و مسیحیت به هیچ یک از ارکان بشارتی و اخلاقی کاری نداشته باشد.

بسیاری می گویند نتیجه سکولاریسم«کارکردگرایی» است. گروهی هم می گویند سکولاریزم نتیجه سرمایه داری است. در صورتی که سابقه آن به قرن اول در یونان و تفکرات آگوستین می رسد.

گروهی هم بر این امر تاکید دارند که سکولاریسم نتیجه منفعت گرایی است. در صورتی که ایدئولوژی گاهی مخالف منفعت گرایی است و شما به خاطر اعتقاد رادیکالی خودتان به آن وابسته هستید.

در مورد این که سکولاریسم نتیجه سرمایه داری باشد هم می توان دو دیدگاه برجسته را بررسی کرد. یکی دیدگاه کارل مارکس که می گوید: سرمایه داری محصول یک روند تاریخی است. دیدگاه دوم ماکس وبراست که سرمایه داری را محصول پروتستان می داند.

کارکردگرایی نیز یکی از نظرات جامعه شناسی است که تئوری پرداز برجسته آن تالکوت پارسونز است.

ولی آنچه که شبهه ایجاد می کند این است که مفهوم سکولاریسم به عنوان فلسفه ای غیر دینی مطرح می شود نه ضد دینی. ولی فرآیند سکولاریزاسیون به گونه ای است که جامعه را به سمت ضدیت با دین هدایت می کند. در واقع سکولاریسم یک ایدئولوژی است که در تقابل با مسیحیت قرار می گیرد.

این در حالی است که طبق شواهد تاریخی سکولاریسم ابتدا زمینه های دینی و مسیحی داشته است. قبل از هر جیز آموزش وپرورش را هدف قرار می دهد.

باید خاطر نشان ساخت که از تشکیلات اولیه کلیسا، می توان رد پای دو نوع الاهیات را دید. الاهیات ایمان و الاهیات معرفت.

ایمان از زمان تشکیل کلیسا در روز پنطیکاست، همواره تمام پتانسیل الاهیات مسیحی را تشکیل می داد. اما با گذر زمان برخی الاهیات دانان استدلال می کردند که قلمرو جداگانه ای از معرفت است که به عقل بشری تعلق دارد به این ترتیب ایده الاهیات طبیعی را مطرح کردند. این ایده در مقابل الاهیات مکاشفه و الهام قرار داشت. هر کدام از این ایده ها برای خود نمایندگانی داشتند. بسیاری معتقدند که سیانتیسم و علم گرایی محصول سکولاریسم است و با داشتن علم و دانش شما می توانید یک عالم سکولار باشید. ولی نمونه های واقعی این دیدگاه را ثابت نمی کنند.

ما می خواهیم در این جا این دیدگاه را با بی طرفی توضیح دهیم و کمی ژست سکولاری بگیریم.گفتیم سکولاریسم به عنوان یک فلسفه در پی تغییر زندگی بر اساس اصولی است که صرفا از دنیای مادی و بدون توسل به دین نشات می گیرد. این مفهوم تمرکز را از دین به سمت دغدغه های زمانی و مادی سوق می دهد، اما مفهوم سیاسی سکولاریزم هم به همین صورت است. در مدل های سیاسی انواع و اقسام سکولاریسم را تجربه می کنیم؛ به عنوان نمونه می توان از مدل های امریکایی، اروپایی، هندی یاد کرد که با مدرنیزم رابطه مستقیمی دارد.

بر این اساس لازم است اقسام سکولاریسم سیاسی را مورد بررسی قرار داد.

۱- شکل بنیادین: در این شکل با دین مخالف است و آشکارا با آن مخالفت می کند.

۲- شکل اومانیستی: نسبت به دین بی تفاوت است و دولت های سیاسی (پایبند به أصول ماتریالیسم، طبیعت گرایی اومانیسم) از این رویکرد پیروی می کنند.

۳- شکل لیبرال: نسبت به احساسات مذهبی بطور کلی دلسوزتر است، اما نه مخالف و نه مغرضانه با احساسات خاصی برخورد می کند.

۴- شبه سکولاریسم: در مواردی که دولت ادعا می کند سکولار و بی تفاوت است و نسبت به ادیان هم موضعی بی طرف دارد، اما در همین حال سیاست های یک دین خاص را بر سایرین ترجیح می دهد.

برای روشن تر شدن این اقسام سکولاریسم سیاسی لازم است ابتدا به این پرسش پاسخ بدهیم: دولت سکولار یا سکولاریسم دولتی به چه معنی است؟

دولت سکولار تا حدودی شبیه لائیسیته است، به بیانی خواستار جدایی دولت از دین است.

با این حال شاهدیم که فلسفه سکولاریسم در بحث فلسفه سیاسی و فلسفه دینی مورد توجه قرار می گیرد.به عنوان یک  فلسفه، سکولاریسم با طبیعت گرایی و ماتریالیسم ارتباط تنگاتنگی دارد. به گونه ای که در نظر داشتن مواد غیر مادی و ماورائ طبیعی، مانند روح را به نفع یک جهان مادی رد می کند. این نگاه ماتریالیستی و عقل گرایی سکولار اساس بخش عمده سکولار تجربی را تشکیل می دهد. در دوران روشنگری، فیلسوفان لیبرال اروپایی مانند باروخ اسپینوزا، جان لاک، مونتسکیو، ولتر، دیوید هیوم، آدام اسمیت و ژان ژاک روسو همگی اشکال مختلف جدایی کلیسا از دولت را پیشنهاد کردند و فیلسوفان اخلاقی معروفی مانند درک پارفیت و پیتر سینگر هم کل حوزه اخلاق زیستی معاصر را بر اساس سکولار یا دیدگاه غیر مذهبی توصیف کرده اند.

تاکنون در همه جوامعی که لائیسیته و سکولاریزاسیون برقرار شده است، در واقع حکومت و دین با هم حکومت می کردند. به بیانی چیزی به نام حکومت دینی وجود ندارد. یعنی دین نمی تواند با استفاده از اصول دین حکومت کند.

در کشوری مانند ترکیه هم شاهد بوده ایم که همواره سلطان وظیفه حاکم دینی را عهده دار بوده است.

در یک نگاه کلی هم شاهدیم که همواره بزرگترین مسئله سکولاریزاسیون، آموزش و پرورش است که در آن نباید به دانش آموزان آموزش دینی داد.

بنابراین لازم است که به این مقوله از دو زاویه نگاه کرد: از زاویه سیاسی و فلسفی و شناخت واقعی این واژه و از زاویه یک ایمان دار مسیحی و به یک عبارت مشخص تر به عنوان یک عضو کلیسا.

در اروپای قرون وسطی معمولا واژه لاتین سکولاریس برای توصیف زمانه حاضر به کار می‌رفت و همچنین به روحانیونی که برای رهیافت سوگند یاد نمی کردند، سکولار می گفتند.

این روحانیون به جای پیش گرفتن انزوای راهبانه، راه و روش دنیوی را بر می گزیدند و به آنها سکولار می گفتند.

دراین دوران سکولاریسم و گناه دو خواهر ناتنی بودند و نقش یک رفتار صرف سیاسی را ایفا نمی کرد. این در حالی است که سکولاریسم یک ایدئولوژی زیر پوستی برای دینداران (به طور عام) است. اما برای ما مسیحیان به خصوص مسیحیان انجیلی یک ایدئولوژی ترسناک است.

برخی بدون این که معنا و مفهوم این واژه را بدانند، با دنباله روی از احزاب لیبرال و خدا ناباور آن را زمزمه می کنند.سکولاریزم در خوانش یعنی تمایز میان دین و دنیا. در حقیقت می توان ریشه های تمایز میان حیطه های دنیوی و معنوی را در کتاب انجیل(عهد جدید) یافت.

در آیه ای که تاکید شده است: امور سزار یا قیصر را به قیصر بدهید و امور خدا را به خدا  واگذار کنید.

بعدها آگوستین قدیس که از بزرگترین الاهیات دانان قرن پنجم است، برای تفسیر این تمایز، کتابی به نام«شهر خدا» را نوشت. او در این کتاب دو شهر مجزا را با نام های شهر دنیا و شهر خدا تشریح کرد.

در بسیاری از مقالات و فضای مجازی سکولاریسم به معنای دنیا پرستی و دین گریزی است. ولی باید گفت این واژه از Saeculum  مشتق شده که به معنی یک دوره 100 یا 110 ساله است. معادلی که در انگلیسی برای سکولاریسم وضع شده است در برگیرنده دو واژه (Temporal)  و (Worldly) به معنای این جهانی است. سکولاریسم متضاد کلمه Eternal یعنی جاودانگی است. جاودانگی بیشتر مفهوم آن‌جهانی یعنی جهان غیر از زیست جهان انسانی را افاده می کند. سر و کار سکولاریسم با زیست جهان آدمی است. نسبت به جهان دیگر هیچ دل مشغولی ندارد.

به بیان دیگر به دنبال رد کردن یا اثبات جهان دیگر نیست. اولین کاربرد واژه سکولار در علم نجوم است که برای بیان تغییرات دراز مدت در مورد سیارات و ستارگان به کار رفته است. اصطلاح سکولار یعنی رویدادها یا تغییرات طولانی مدت که محدوده زمانی یک صده را بیان می کند.این امر در علم نجوم رایج است و در متون جامعه شناسی، اقتصاد، جغرافیا و زمین شناسی نیز قابل ردیابی است.

اما بسیاری از سکولاریسم به معنای جدایی دین و سیاست یاد می کنند.  زمانی که می خواهیم از دیدگاه مسیحیت این واژه را بررسی کنیم ابتدا باید زاویه دیدمان را نسبت به مسیحیت تعیین کنیم.

در این  جا دو بحث مطرح است: یکی این که مسیحیت یک پدیده حیاتی برای نجات فرد و جامعه است. زاویه دید دوم مربوط به جامعه شناسی است که مسیحیت را یک پدیده اجتماعی محصول تجربیات بشر می داند. هر یک از جامعه شناسان برای آن ریشه متفاوتی قایل هستنداما همگی مسیحیت را به عنوان یک نهاد تاثیرگذار اجتماعی پذیرفته اند.

ماکس وبر جامعه شناس آلمانی، در کتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» معتقد است که سرمایه داری محصول انقلاب پروتستانیسم  است. او تاکید  دارد که با اختراع ماشین چاپ و شکل گرفتن طبقه کارگری، نهاد مالی کارگری هم رشد کرد، در حالی که کلیسای کاتولیک نماینده فئودالیسم بود. بنابراین نیاز بود که تغییری صورت بگیرد.

او همچنین معتقد بوده که پروتستان برای پاسخگویی به نیاز جامعه غرب مبتنی بر وجود دینی با قابلیت سازگاری اخلاقی شکل گرفت.

در حالی که ما عقیده دیگری داریم و اصلاحات را از نگاه دیگری مورد قضاوت قرار می  دهیم و با تاکید بر تعبیر نجات، می گوییم که تنها و تنها کتاب مقدس، سرمایه اصلی ایمان است.

به بیانی یاید بین حذف و جداسازی تفاوت قایل شد. حذف به معنای از بین بردن و نابود سازی است. درصورتی که جداسازی به معنای پذیرفتن وجود مستقل هر پدیده اسیت. وقتی می گوبیم حکومت و نه سیاست از مسیحیت جداست، یعنی مجاز می دانیم که با تقسیم کار،هر کدام در حوزه مربوط به خود فعالیت کند.این تقسیم کار حوزه های اجتماعی را در برمی گیرد؛ مشروط به این که تمامیت این تفکیک با نظام آفرینش و تفکر الهی  در تضاد نباشد.

به عنوان مثال در یک جامعه سکولار پدیده ای به نام ال جی بی تی دارید. سکولاریزیم این پدیده را مشروع می داند . برای آن حقوقی قایل است. مانند حق زندگی و کارکردن و انتخاب جنسی. افزون بر این ازدواج همجنس را هم مجاز و قانونی می داند. در حالی که ما این امر ا مشروع نمی دانیم و معتقدیم که سکولاریسم به عنوان یک ایدئولوژی به حقوق انسان ها تجاوز می کند. چون ازدواج را یک پدیده آسمانی و مقدس می بینیم.

معضل جدایی «مذهب و سیاست»

موضوع جدایی «مذهب و دولت » با جدایی «مذهب و سیاست» متفاوت است. به گونه‌ای که جدایی «مذهب و سیاست» به ارتجاعی شدن افراد مذهبی منجر می شود. البته نوع رابطه مذهب و سیاست در کشورهای مختلف بسته به قانون اساسی آنها متفاوت است.به عنوان نمونه در اروپا احزاب سیاسی مذهبی قدرتمندی نظیر حزب دموکرات مسیحی در دولت آلمان را شاهدیم، در صورتی که در آمریکا چنین نیست.

موضوع سیاست و مذهب بسیار ساده است.  اگر کسی حزب سیاسی بسازد و آن  حزب در عین حال کمونیست، لیبرال، لامذهب، آبنده نگر یا ناسیونالیست باشد چه فرقی می کند با این که مذهبی باشد؛ چون همه این ها  ایدئولوژی هستند. پس چرا باید تشکیلاتی بخاطر پذیرش سیستمی جهان شمول از شرکت در سیاست محروم شود؟

اگر چنین باشد که از فعالیت سیاسی  تشکیلاتی به دلیل مذهبی بودن جلوگیری شود، همین اصل را باید در باره تشکیلات ایدئولوژی های دیگر نیز به کار برد.

البته لازم است که مسئولان تشکیلات مذهبی یا هر ایدئولوژی دیگر تا زمانی که عهده دار چنین مقام هایی هستند از احراز پست های دولتی در هر سه قوه منع شوند. اما این دیگر به معنای جدایی مذهب و سیاست نیست.بلکه جدایی مذهب و دولت است. این چیزی است که در قانون اساسی نیویورک در سال ۱۷۷۷ آمده است:

«بند ۳۹  ، این که کشیش های انجیلی به  خاطر حرفه خود، به خدمت خدا و نگهبانی روح وقف هستند و نباید از وظایف مهم خویش منحرف شوند. بنابراین هیچ کشیش انجیلی یا کشیش هر دومینیون دیگری، نباید هیچگاه از حالا به بعد تحت هر عنوانی یا تفسیری حائز شرایط یا قادر به احراز مقام اداری یا نظامی در این ایالت قلمداد شود.»

جدایی مذهب و دولت چیست؟

این نمونه نشان می دهد که چگونه ایالات مختلف در زمان استقلال در آمریکا به موضوع جدایی مذهب و دولت برخورد کرده اند، البته قبل از آن قانون اساسی ایالات متحده آمریکا در این مورد تعیین تکلیف کرده بود.

در قانون اساسی کارولینای شمالی هم در این باره آمده است:

«بند ۳۱، هیچ کشیش مسیحی نباید قادر باشد به عضویت سنا یا مجلس عوام و یا هر شورای دولتی دیگری درآید، تا زمانی که وی مسئولیت های روحانی خود را انجام می دهد.»

اما کارولینای شمالی در همان زمان، پروتستان را به عنوان مذهب دولتی پذیرفته بود و انتخاب مقام روحانی را در پست های دولتی مجاز می دانست، با این حال در نهایت قانون اساسی آمریکا و  اعلامیه جفرسون در باره آزادی احزاب بیشتر به قانون اساسی نیویورک و کارولینای شمالی نزدیک بود. در هر صورت بررسی قانون در کارولینای جنوبی نشان می دهد که بنیان گذاران آمریکا تا چه اندازه با مقاومتی از سوی مخالفان جدایی مذهب و دولت روبرو بوده اند.

متن زیر از قانون اساسی کارولینای جنوبی برگرفته شده است:

« بند ۳۸،  آنکه همه افراد و جامعه های مذهبی که اعتقاد به خدای یکتا، پاداش و مجازات در آینده و عبادت عمومی دارند؛ باید تحمل شود. مذهب پروتستان تقدیس شده و به مثابه قانون رسمی ایالت اعلام گردد. افزون بر این همه شاخه های پروتستانیسم مسیحی این ایالت که با صلح جویی و ایمان رفتار کنند باید از امتیازات مذهبی و مدنی برخوردار شوند. برای دستیابی به این هدف، بدون صدمه به املاک این جمع های مسیحی؛ که طبق قانون هم اکنون برای عبادت ثبت قضایی شده اند و برای آن که قدرت پروتستان های مسیحی تضمین شود؛ این قانون اعلام شده است. طبق  این بند جمع های کلیسای انگلیس که از هم اکنون در این ایالت شکل گرفته اند(در صورت اجابت شرایط مذکور) به مثابه یک کلیسا متشکل شده و طبق قانون به رسمیت شناخته می شوند. به گونه ای که طی درخواستی به قوه مقننه، آنها به ثبت رسیده و از حقوق مساوی برخوردار می شوند. افزون براین هر جمع مسیحی باید پنج شرط زیر را دارا باشد تا به عنوان مذهب رسمی شناخته شود.

۱- این که فقط یک خدای جاودان است و در آینده بشر پاداش و مجازات وجود دارد.

۲- آنکه خدا بطور عمومی عبادت شود.

۳- این که مذهب مسیحی مذهبی راستین است.

۴- این که تورات و انجیل کتب مقدس الهی هستند و مقررات ایمان و عمل می باشند.

۵- این که امور به ثبت رسیده مزبور قانونی است و عمل به آن وظیفه هر فردی است که در دولت باشد و این حقیقت را شهادت می دهد.

ذکر این نکته ضروری است که علاوه بر قانون های اساسی یاد شده، قانون اساسی پنسیلوانیا تاثیر بیشتری بر قانون اساسی آمریکا داشته است. البته قوانین ایالت ها امروزه متفاوت است و متن های یاد شده مربوط به زمان استقلال آمریکاست.

قانون اساسی پنسیلوانیا در شکل اولیه خود بر ترویج فعالیت مذهبی برای ساختن فضیلت انسان ها تاکید دارد:

«قسمت ۴۵  قوانین تشویق فضیلت و جلوگیری از منکرات و ابدیت، باید تدوین شده و مدام به آنها عمل شود و شروط اجرای این قوانین نیز به این شرح رعایت گردد: همه جمع های مذهبی و گروه های مردمی که برای پیشبرد مذهب و آموزش و دیگر اهداف الهی و خیریه متحد هستند باید تشویق شوند. بهره برداری از امتیازات و مصونیت های قانونی و املاک مورد استفاده آنها و همچنین آنچه طبق قانون سابق در اختیار داشته اند باید مورد حمایت قانون قرار گیرد.»

البته در آمریکا مردم در پی جلوگیری از آزارهای مذهبی بوده اند. این چیزی است که در اروپا تجربه شده بود.این خود آمریکا نبود که از رژیمی مذهبی می برید؛ گرچه تضییقات مذهبی در نیواگلند نظیر شکار ساحران در آن ایالت وجود داشته است. اما سیستم دولتی آمریکا، حتی قبل از انقلاب استقلال، سکولار بوده است. در صورتی که در مورد ایران، حالت کشور بریدن از یک رژیم تئوکراتیک مذهبی قرون وسطایی است و در نتیجه توجه به موضوع جدایی مذهب و دولت دو چندان است.

ما وقتی به سیاست مسیحی اشاره  می کنیم ابتدا باید ببنیم  سیاست مسیحی به چه چیزهایی گفته نمی شود. به  عبارت ساده تر ساختار آن با چه عوامل سیاسی همراه نیست. سیاست مسیحی از حکومت دینی حمایت نمی کند، ولی از سکولاریسم  هم به عنوان یک ایدئولوژی سلبی پشتیبانی نمی کند؛ این در حالی است که برخی از اجرایی شدن ایدئولوژی سکولار در ایران حمایت می کنند؛ در حالی که سکولاریسم در کشور ما درست مطرح نشده بلکه سیاست زده به آن پرداخته ایم. ما با اصول تفکر و نقد عالمانه با سکولاریسم مواجه نشدیم. ما مسیحیان باید پاسخ و نقد تفصیلی از این تفکر ارائه کرده باشیم.جرج جیکوب هالی اوک بنیان گذار سکولاریسم است. او در یک خانواده انگلیسی به دنیا آمد که پدرش کارگر بود. از وضع بد کارگران و دست مزدشان رنج می برد. در آن زمان جنبشی شکل گرفت که او نیز به این جنبش می پیوندد. از طرفی ثروت زیاد کلیسای  کاتولیک و بی اعتنایی آن ها به کارگران را می دید. هالی اوک برای نخستین بار واژه سکولاریسم را به کار برد. کتاب او با نام اصول سکولاریسم منبع مهمی است. همچنین دو جلد زندگی نامه خود را نیز نوشته است. کتاب سکولاریسم انگلیسی و کتاب منشأ پیدایش سکولاریسم نیز از دیگر کتب اوست.از لحاظ روش شناسی علمی به هر موضوعی که می پردازیم ابتدا باید تاریخچه پیدایش آن را بیان کنیم. سپس گسترش و تحولات آن را باید مورد توجه قرار دهیم. گروهی از متفکران وجود دارند که به نام الاهیات دانان سکولار مشهور هستند. این افراد الاهیات سکولار را بنیان گذاری کردند. هالی اوک اگرچه تا حدودی محتاط عمل می کرد و سعی می کرد گاهی جانب مسیحیت را نیز داشته باشد، اما به کشیشان می گفت خدا بازنشسته شده است و ما به دنبال این هستیم که خدای شما را بازنشسته کنیم. در نتیجه هالی اوک ۶ ماه به جرم کفر به زندان افتاد و بعد از آزادی از زندان چند نشریه راه انداخت و ۱۶۰ کتاب جزوه و مقاله نوشته است که حتی یکی از این ها هنوز به فارسی ترجمه نشده است.هالی اوک اتحادیه سکولار انگلیس را بنیان گذاری کرد و خودش اولین رئیس آن بود. او مدافع اصلاحات سیاسی و آموزشی بود. رئیس انجمن نشریات خردگرا بود و به دفاع از حقوق زنان و حق رأی برای کارگران پرداخت. هالی اوک پاراگراف مشهوری در یکی از جزواتش دارد که می گوید:«آزاد اندیشی به معنای تفکر و اندیشیدن بدون هراس از این است که مبادا به جایی بر بخورد. تفکر با مجازات های قانونی نباید محدود شود و نباید عواقب برای متفکر وجود داشته باشد تا پژوهشگر مجبور نشود مرجعیت را به حقیقت ترجیح دهد. بلکه ترجیح باید با حقیقت باشد. خودسانسوری نیز توسط خود محقق نباید انجام شود. متفکری که آزاد است مستقل از کلیسا است و به خاطر ملاحظات گوناگون خود را محدود نمی کند. هیچ ترسی ندارد جز ترس از خطا کردن.»

هالی اوک برای اولین بار واژه سکولاریسم را به کار برد که از واژه لاتین سکولوم به معنای زمان نزدیک یا دوره ای از زمان گرفته شده است. سکولاریسم را به دنیاگرایی ترجمه می‌کنند، چون یکی از معانی دنیا نزدیکی است.

می گویند پیشرفت و علم و صلح و رفاه و … از راه علم و پیشرفت مادی حاصل می شود و کار کتاب مقدس نیست. ادعا می کنند که ما نمی گوییم خدا نیست. ولی کاری با خدا نداریم. اما این اهداف با ابزار مادی حاصل می شود. نکته اساسی که هالی اوک به آن اشاره می کند آن است که همه این اهداف را با کنار گذاشتن و به حاشیه راندن خدا باید دنبال کنیم. چون مسیحیت باعث عقب ماندگی، متوقف شدن علم، اختناق و عدم آزادی و کشتار شده و ما می خواهیم آزاد اندیشی بر قرار کنیم و از این پس کسی نترسد که اندیشه خود را بیان کند.فرق اساسی سکولاریسم با اندیشه های الحادی، آتئیسم، دئیسم و دین ستیز این است که هیچ گاه با صراحت علیه مسیحیت و خدا موضع گیری نمی شود. این از طرفی مزیت است اما از طرفی نیز بسیار خطرناک است.

سکولاریسم هیچ گونه اتوریته و مرجعیت را نمی پذیرند. یعنی حرفی را بپذیرید صرفاً به این خاطر که شخص خاصی آن را گفته است. بلکه باید با تعقل و دلیل هر چیزی را پذیرفت. از طرفی سکولاریسم امور سنتی و مربوط به گذشته را نمی پذیرد و آن ها را حاصل جهل می داند و معتقد است باید با اصول علم و تفکر جدید هر چیزی را محک زد.

هالی اوک ۳ اصل را برای سکولاریسم در کتاب سکولاریسم انگلیسی مطرح می کند:

  • بهبود زندگی دنیوی از طریق ابزار صرفاً مادی
  • تنها چیزی که سرنوشت آدمی را تعیین می کند علوم تجربی است
  • کار خوب را برای خود آن کار باید انجام داد نه برای آخرت

این ها تصور کردند که هیچ چیزی نیست که علم نتواند آن را حل کند. این یکی از پاشنه آشیل های اساسی سکولاریسم است. خیلی از فیلسوفان علم امروز معتقدند که علم بسیاری از امور را نمی تواند محقق کند. یکی از این امور داوری های اخلاقی و زیبایی شناختی است. پرسش از چرایی امور نیز از عهده علوم تجربی خارج است و در علم تنها از عهده چگونگی بر می آیند. علم نمی تواند درباره معنای زندگی اظهار نظر کند. پرسش های فلسفی و متافیزیکی را نمی تواند پاسخ بگوید. علوم تجربی سلباً یا ایجاباً در اثبات یا نفی وجود خدا نمی تواند دلیل بیاورد. این ها حرف هایی است که خود فیلسوفان علم غربی در نقد علوم سکولار مطرح کرده اند. دغدغه های وجود و پرسش های اگزیستانسیال از عهده علم بر نمی آید. وضعیت های پیچیده در زندگی بشر وجود دارد که علم نمی تواند در آن شرایط انسان را نگه دارد، اما دین می تواند.

جایی که علم تجربی به بن بست رسیده است، مسیحیت می تواند جایگزین علم شود. به عبارت دیگر کارکردهایی که مسیحیت دارد  به هیچ عنوان علم ندارد. تمام کارکردهای علم، حتی توانایی پیش بینی آن مشروط است. به بیانی علم می تواند در شرایطی خاص پیش بینی کند. امروز ده ها مقاله پژوهشی درباره محدودیت های علم وجود دارد. The Limits اوک و سکولاریست ها بیش از حد به علم بها داده اند و دچار مغالطه تعمیم بیش از حد شده‌اند.

اشتباه بزرگ سکولاریست ها این است که سعی می کنند اخلاق را بدون خدا تعریف کنند. در صورتی که خداوند یک پشتوانه مهم و حذف نشدنی برای اخلاق است. کانت در جایی می گوید برای اخلاق نمی توانم پیش فرض خدا را در نظر نگیرم. از طرفی کانت عقل محض را دارای گستره محدودی می داند. بنابراین مبنای عقلانی و غیر الهی اخلاق که سکولاریست‌ها به آن معتقدند با گفته های کانت قابل رد کردن است

بسیاری از افراد اپوزیسیون و مسیحیان و مدعیان رهبری سیاسی ایران درک درستی از سکولاریسم وسکولاریزسیوان ولائیسته ندارند وآنها را با هم مخلوط می کنند ودرکشان التقاطی می باشد؛ در حالی سکولاریسم وسکولاریزاسیون دو مقوله متفاوت می باشد وهم چنین آنها با لائیسیته  هم فرق دارند.

میان لائیسیته و سکولاریزاسیون سه تفاوت عمده وجود دارد.

تفاوت اول و اصلی بر سر مسأله «جدایی دولت و دین» و به طور کلی جایگاه و نقش مذهب در فضای دولتی و عمومی است. در سکولاریزاسیون و سکولاریسم، چیزی به نام اصل «جدایی دولت و دین» وجود ندارد. در حالی‌ که این اصل، یکی از سه رکن اساسی لائیسیزاسیون یا لائیسیته  را تشکیل می‌دهد.

تفاوت دوم در این است که خروج از سلطه دین در شکل سکولاریزاسیون، به‌ویژه در کشورهای پروتستان، از راه همکاری و مشارکت دو نهاد دولت و دین و همراه با رفرم دینی انجام می‌پذیرد. در حالی که در لائیسیته، در کشورهای کاتولیک و به‌ویژه در فرانسه، خروج از سلطه دین از راه یک اقدام سیاسیِ رادیکال علیه دین‌سالاریِ کلیسای کاتولیک صورت می‌گیرد.

تفاوت سوم در آن جا است که سکولاریزاسیون مقوله و پدیداری چند بعدی و فاقد معنایی واحد و یکپارچه است. بر سر تعریف و تبیین آن اختلاف و جدل وجود دارد. در حالی که در لائیسیته چنین نیست و تعریف واحدی از آن تاکنون به دست داده شده است. لائیسیته رابطه‌ی سه قوای اجرایی، قانون‌‌گذاری و قضایی، که دولت (Etat,  State) می‌نامیم، و حوزه عمومی (Espace public) را با ادیان و نهادهای دینی تنظیم و تعیین می‌کند. این رابطه بر محور سه اصل مشخص و معین شده است: 1- اصل آزادی وجدان و عقیده، 2- اصل جدایی دولت و بخش عمومی از یکسو و دین و نهاد دین از سوی دیگر  و 3- اصل برابری و عدم تبعیض دینی

بحث سکولاریسم و مسیحیت، از جمله مباحثی است که درباره آن هنوز به صورت دقیق و شفاف، سخن گفته نشده است؛ چرا که ابهامها و نکات تاریکی در آن وجود دارد که بایستی درباره آنها بحث کرد. به نظر می رسد آنچه که می توان در این  مورد پرسش نمود: «الف) آیا میان سکولاریسم و مسیحیت رابطه ای هست یا نه؟ به عبارت دیگر، بین این دو خط، مرز قاطعی می توان کشید یا نه؟ آنچه به صورت سربسته می توان گفت این که در عالم جدید، بین ایمان مسیحی و سکولاریسم جدالی وجود دارد که نمی توان آن را نادیده گرفت و یا از اهمیّت آن چشم پوشید. و از طرف دیگر، به طور کلی می توان گفت که اختلاف مسیحیت و سکولاریسم بر سر دو چیز است : یکی این که ارزشهای انسانی  مطابق کلام خدا یعنی کتاب مقدس کدامند؟ دوم این که ملاک مناسب برای پیروی آن  چیست؟ آیا تکیه‌گاه ارزشهای انسانی در جهانی که ما در آن زندگی می کنیم با معیار های الهی یکی است؟ این به معنای تحمیل اصول مسیحی به غیر مسیحیان نیست، بلکه خود مسیحیان می خواهند بدانند که مسیحیت سکولار چقدر با روح اناجیل سازگار هست؟» «ب) امروزه باید با کمال دقت درباره مسأله سکولاریسم، که به عنوان یک مسأله علمی، اجتماعی و سیاسی مطرح شده است، تحقیق و بررسی کنیم.

از این جهت که آیا این ادعا درست است که سکولاریسم یک مسأله علمی مربوط به واقعیت است؟ ما در اینجا باید  ‌میان «سکولاریزم» بعنوان‌ یک‌ ایدئولوژى‌ ومکتب‌ فکرى‌ مبتنى‌ بر پیش فرضهاى‌ خاص‌ و «سکولاریزاسیون» بعنوان یک جریان و حادثه خارجى، به بیان مبانى سکولاریزم تفاوت زیادی قائل شویم.

عقل‌محورى، انسان‌محورى، نسبیّت‌گرایى معرفتى و اخلاقى، سنّت‌ستیزى و سنّت‌گریزى،  و آزادى مطلق، تکیه افراطى علم تجربى، از جمله ارکان سکولاریزم است. در بحث حاضر پرسش اساسى ما این است که سکولاریزم چیست و نسبت آن با مسیحت و اندیشه  کتاب مقدس چگونه است؟ آشکار است که براى پاسخ‌دادن به چنین پرسشى باید ابتدا معناى سکولاریزم و تعریف مسیحیت مشخص شود تا سپس بحث در بستر طبیعى و صحیح خود جریان یابد و پیش برود. نیز ضرورت دارد که علاوه بر بیان معناى لغوى، به مبانى و مقدمات و پیش‌فرضهاى سکولاریزم نیز اشاره‌اى بشود تا زمینه داورى و بررسى نهایى کاملاً فراهم گردد.

براى توضیح و بیان این واقعیت از واژه «سکولاریس» استفاده مى‌کردند. در همان ایام این واژه در کاربرد همگانى و رایج بین مردم براى اشاره به تمییز و تفکیک میان امور مقدس و دینى از امور دنیوى ناسوتى و غیرمقدس بکار مى‌رفت. همچنین از زمانهاى دورتر دستگاه کلیسا کشیش‌هایى را که در حوزه‌ها و تشکیلات غیرروحانى و غیرکلیسایى به کار اشتغال مى‌یافتند، کشیش‌هاى عرفى یا سکولار مى‌خواند و از این واژه براى نامیدن آنها استفاده مى‌کرد. بعدها دستگاه کلیسا از این واژه براى نامیدن کشیش‌ها و روحانیانى که از خدمت کلیسایى معاف شده بودند و یا به هر دلیلى از خدمت مرخص شده و از عهد و پیمانشان براى خدمت به کلیسا آزاد شده بودند، بهره مى‌گرفت. این تعبیر در قرن بیستم از سوى جامعه‌شناسان به معناى دیگرى به کار رفت و از آن براى اشاره به مجموعه جریانات و تحولاتى که ضمن آن کنترل امور و نهادهاى اجتماعى از کف مقامات و مراجع رسمى دینى خارج گشته و روشهاى عقلانى و غیردینى و علمى و تجربى و این جهانى جاى ضوابط و آداب دینى براى اداره آنها را گرفته استفاده مى‌شود .

اصطلاح سکولاریزاسیون براى جامعه‌شناسان گذشته مانند اگوست کنت (1857 ـ 1798) شناخته شده بود و از آن براى توضیح فرآیندى بهره مى‌جستند که در آن نهادهاى گوناگون اجتماعى به تدریج از یکدیگر تمایز (Differentiation) مى‌یابند و از قید حاکمیت قالبهاى دینى که پیشتر محکوم و تابع آن بودند رهاتر مى‌شوند. این مسأله در آثار کسانى مانند ماکیاول و ماکس‌وبر نیز مطرح شده است، بخصوص دیدگاههاى ماکس وبر در این زمینه شهرت و معروفیت بسیارى یافته است. برخى از معاصران ما نیز در مقالات و سخنان خود گفته‌اند که فلسفى‌شدن و عقلانى‌شدن یا علمى‌شدن دین یعنى سکولاریزه‌شدن دین و سکولاریزه‌شدن دین را مساوى و معادل با فلسفى‌شدن و عقلانى‌شدن دین گرفته‌اند. این نظر نیز خام و ناسنجیده و نادرست است و با تعمق کافى ابراز نشده است، اما سکولاریزم، چنانکه در آغاز بحث گفتیم یک ایدئولوژى و طرز فکر است که مبانى و مقدمات خاصى دارد.

یکى از مبانى نظرى سکولاریسم، عقل محورى و عقل معیارى و عقل بسندگى (Rationalsim) است. عقل‌گرایى ستبر و خشن و افراطى، یعنى عقیده به اینکه عقل به تنهایى و مستقل از وحى و دین و آموزشهاى الاهى این قدرت و اقتدار را دارد که زندگى بشر را اداره و تدبیر کند. عقل‌گرایى یکى از مبانى مسلّم ایدئولوژى سکولاریزم است. البته ایدئولوژى سکولاریزم، چنانکه پیشتر نیز اشاره کردیم، میراث بر نهضت روشنگرى و اندیشه فیلسوفان روشنگر است. این ادعا که عقل بى‌مدد وحى و هدایت الاهى مى‌تواند براى زندگى آدمى برنامه‌ریزى کند و بدان سمت و سو دهد، یکى از اصول اساسى تفکّر سکولاریستى و دنیاگرایى است.

طبق این ایدئولوژی، بشر از دوران طفولیت رسته است و دیگر نیازى به نجات از گناهان خود ندارد و با تصمیم‌گیریهاى عقلایى و به مدد اندیشه و خردورزى مى‌تواند راه بسپرد و به قیّم و مرشد و مربى الاهى نیازى ندارد.

پیش فرض دیگر سکولاریزم، اومانیسم (Homanism) یا بشرگرایى و انسان محورى است. طبق این عقیده، انسان، مدار و محور همه چیز است و خالق و آفریننده همه ارزشها، خود انسان است و جداى از انسان و عمل او هیچگونه ارزش و اخلاق و فضیلتى وجود ندارد. طبق این نظر، ارزشهاى اخلاقى و بایدها و نبایدها و شیوه زندگى و فضیلتها و رذیلت‌ها را نباید از وحى آموخت و از روحانیت  فاصله گرفت، زیرا چنین عالمى وجود ندارد و اگر هم بفرض وجود داشته باشد آدمى بدان نیازى ندارد و خود مى‌تواند مستقلاً ارزشها را بیافریند و وضع کند. براى تعیین حسن و قبح امور و افعال نیازى به تعالیم ادیان و مداخله وحى و عالم غیب نیست، عقل جمعى و اجماع افراد جامعه و برنامه‌ریزیهاى علمى و عقلایى و محاسبه‌پذیر کردن امور و بکارگیرى شیوه‌ها و تئوریهاى علمى مدیریت براى سامان بخشیدن به امور جامعه و زندگى بشر کافى است. عقل خود به تنهایى مى‌تواند حسن و قبح امور را تعیین کند و ارزشها و ضدارزشها را به ما بنمایاند و به ما بگوید چه چیز ستوده و چه چیز ناستوده است.

ملاحظه مى‌کنید که ایدئولوژى سکولاریزم چگونه در برابر مسیحیت و آموزه‌هاىی کتاب مقدس دم از استغنا مى‌زند و چه مغرورانه و تفاخرآلود از بى‌نیازى به مسیحیت و هدایت الهی  سخن مى‌راند و بر آنست که همه امور عالم را با عقل تنها مى‌توان به سامان آورد. اینجاست که مى‌گوییم در ایدئولوژى سکولاریزم صریحاً اعراض از دین و خدا و وحى تبلیغ مى‌شود و آدمى دعوت مى‌شود تا صرفاً به حکم عقل گردن نهد و از او فرمان ببرد. دین‌ستیزى و وحى‌ستیزى و غیب‌ستیزى و معنویت‌گریزى در واقع لُبّ و گوهر مدعیّات سکولاریزم است و تقابل عمده این طرزفکر با ادیان الاهى در همینجاست و این اندیشه بیشترین تهدید را براى تفکر دینى و معنوى دارد.

یکى دیگر از مبانى نظرى سکولاریزم، نسبیت‌گرایى (Relativism) است، هم در عرصه ارزشهاى اخلاقى و هم در قلمرو معرفت.

در توجیه این نسبیت‌گرایى اخلاقى و معرفتى استناد عمده سکولاریست‌ها به خطاپذیرى بشر و محدودبودن درک و فهم آدمى است. این نظریه که به لغزش‌انگارى نیز تعبیر شده، مبتنى بر این فرض است که آدمى موجودى است قابل خطا با درکى نارسا و محدود و لغزش‌پذیر و بنابراین نباید انتظار الوهیت از او داشت. خطاکارى و محدودیت بشرى در فهم و درک او نیز راه یافته و معرفت او را در تمامى زمینه‌ها خطاآمیز و نسبى و محدود و نارسا و نامقدس مى‌سازد. این نظر که در برخى نوشته‌ها آمده که معرفت دینى، معرفتى بشرى است و لذا انتقادپذیر، خطاآلود، نسبى، محدود و نامقدس است و همه ویژگیهاى بشرى بودن بدان سرایت مى‌کند نیز مبتنى بر همین دیدگاه لغزش انگارانه در مورد انسان است، هر چند که طرفداران آن در دیگر مبانى فکرى‌شان با سکولاریزها تضاد و مخالفتى داشته باشند.

البته در اینکه آیا طرفداران ایدئولوژى سکولاریزم در عمل هم توانسته‌اند تک‌تک این مبانى را بطور استدلالى اثبات نموده و از آنها حمایت منطقى کنند و یا نه و اینکه آیا این پیش‌فرضها اساساً قابل اثباتند یا سخنانى فریبا و شعارگونه و بى‌پشتوانه‌اند جاى بحث فراوان است.

چکیده سخن، اینکه از دیدگاه سکولاریزم ارزشهاى مطلق و ثابت و کلى و دائمى وجود ندارند و امور اخلاقى و ادراکات آدمى همه محدود و موقتى و نسبى‌اند و خوب و بد مطلق وجود ندارد و هر چه هست زاییده عقل و درک محدود آدمى است و پسند و ناپسند و حسن و قبح هم نسبى و تابع شرایط اجتماعى و زیستى است. مثلاً اگر سقط جنین را در یک جامعه‌اى آزاد مى‌کنند نمى‌شود گفت خوب است یا بد و اگر همین عمل را در جامعه دیگرى تحریم و ممنوع مى‌سازند باز هم نمى‌توان گفت که خوب است یا بد. هیچگونه ارزش الاهى و مطلق یا امور مقدس وجود ندارد. آدمى خود خالق ارزشهاست و البته ارزش و ضدارزش مفاهیمى نسبى و وضعى و قراردادى‌اند که قابل تصدیق و تکذیب منطقى نیستند. شکاکیت معرفت‌شناختى و ارزش شناختى از دستاوردها و پیامدهاى حتمى تفکر سکولاریزم است.

در نگاه كلان، سكولاريسم دو ساحت دارد: سكولاريسم عملي و سكولاريسم نظري.

سكولاريسم عملي به اين معناست كه فرد علي رغم اعتقاد به خداوند و علاقه مند بودن به حضور اجتماعي دين، جهت گيري عملي اش در زندگي، سكولار است. هَمِّ اصلي اش معطوف به دنياست. معيار ارزش گذاري و قضاوتش درباره ديگران معيارهاي كاملاً مادي است. اين، در فرهنگ ديني، اسطوره اي و سكولاريسم ممكن است وجود داشته باشد.

گونه ي دوّم سكولاريسم، سكولاريسم نظري است. كه در حال حاضر در محافل علمي بيشتر مورد بحث قرار مي گيرد.

سكولاريسم نظري يا به عبارتي رويكرد اين جهاني داشتن در مقام نظر، يكي از پايه ها و يا پايه ي اصلي فرهنگ معاصر غرب است. يعني فرد ضمن اينكه در عمل جهت گيري اين دنيايي دارد در نظر هم به صورت عملي و نظري نگاه اين جهاني دارد.

سكولاريسم نظري نوعي هويت استقلالي براي اين دنيا قائل است. در سكولاريسم عملي ممكن است فرد هويت استقلالي براي دنيا قائل نباشد، يعني دنيا را در مقام نظر مزرعه ي آخرت بداند، امّا در سكولاريسم نظري فرد قائل به آخرتي نيست كه دنيا را مزرعه ي آن بداند. اصل را همين دنيا دانسته و لذا تمام تلاش و هَمّ خود را براي بهره مندي را مطامع، منافع و لذت هاي اين دنيا قرار مي دهد.

سكولاريسم نظري خود به دو گونه ي كلان تقسيم مي شود: سكولاريسم آشكار و سكولاريسم پنهان.

سكولاريسم آشكار، همان رويكرد ماده گرايي الحادي است كه مطلقاً قائل به ماوراء و ابعاد معنايي نيست. در حوزه ي انديشه اي، گروه هاي زيادي ملحد هستند. براي مثال رويكردهاي ماركسيستي  رويكردهاي كاملاً الحادي هستند و اصالت را براي امور مادي قائل اند. حتي انديشه هم در اين رويكرد، توسط جايگاه اقتصادي¬افراد معين مي شود. يعني فرهنگ متعلق به صاحبان ابزار توليد، متوليان يا مالكان عرصه ي رو بناست.

گونه ي دوّم سكولاريسم نظري يعني سكولاريسم پنهان خود سه معنا را شامل مي شود.

يك معني سكولاريسم پنهان، مخالفت با حضور اجتماعي دين است. يعني دين به عرصه خصوصي و شخصي و تنظيم كننده رابطه ي خالق و مخلوق محدود شده و نظام سازي در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي و اجتماعي و يا تشكيل حكومت مبتني بر آموزه هاي ديني خارج از ظرفيت دين مي باشد.

معناي ديگر سكولاريسم پنهان، مخالفت با سازمان و نهاد متولي دين، يعني مخالفت با روحانيت در دين است. اين تفكر قائل به اين است كه دين اساساً به سازمان يا نهاد متولي نياز ندارد و هركس مي تواند در حد توان خودش فهم ديني داشته باشد و مبتني بر همين فهم بندگي كند. لذا وجود يك نهاد واسط بين بنده و خدا مردود است.

نگاه اول و دوم، به سابقه ي حاكميت کاتولیک برمي گردد. آنگاه كه كليسا خودش را نوعي واسطه ي بنده و خالق مي دانست و از اين طريق به آمرزش گناهان و خريد و فروش بهشت مي پرداخت. اين امر در شكل گيري اين دو معناي سكولاريسم پنهان در اروپا خيلي موثر بوده است.

معناي سوّم سكولاريسم پنهان، تبين كاركردي مسیحیت است. تبين كاركردي دين علي رقم اينكه به ظاهر قصد دفاع از اين را دارد، نقش تخريبي اش بسيار اساسي تر از موارد گذاشته است.

در جامعه شناسي دين، برخي جامعه شناسان چون «دوركي» و «وبر» به هر دليل تلاش كرده اند كه حضور مسیحیت در جامعه و ضرورت آن براي رشد بشر را، تبيين كاركردي كنند.

براي مثال، «دوركي» معقتد است مسیحیت حاوي مناسكي است كه عموماً به صورت جمعي برگزار مي شود و حضور افراد در مناسك جمعي انسجام اجتماعي ايجاد مي كند. لذا مسیحیت  به دليل ايجاد پيوندهاي اجتماعي و همگرايي اجتماعي ضرورت پيدا مي كند.

و يا «وبر» معقتد است، مسیحیت موضوع ترس از مرگ يا نياز انسان به ابعاد معنايي را پاسخ مي دهد.فرد با پاسخ گرفتن سئوالات مربوط به مرگ يا دنياي پس از مرگ از طريق دين، به آرامش مي رسد كه مي تواند در دنيا زندگي خوبي داشته باشد.

در نگاه كاركردي شما مسیحیت  را به آن ميزان كه به دنياي شما خدمت مي كند و يا در دنيا كاركرد دارد مي پذيرد. در تبيين كاركردي براي مثال، چون براي جامعه ي اين جهاني بشر، انسجام اجتماعي ايجاد مي كند، امر مطلوبي است. در تبيين كاركردي، به نفس مسیحیت پرداخته نمي شود، به هدايتگري، به ابعاد ماوراءِ توجهي ندارد. چون مسیحیت  و آموزه هاي انجیل  خدمتي به  نجات بشر مي رساند ضرورت دارد. لذا اين نگاه به صورت نرم و خيلي آرام ريشه مسیحیت را مي زند. بدون اينكه علناً موضوع الحادي داشته باشد. اگر موضع الحادي داشته باشد، خيلي از كساني كه ایماندار هستند در برابر آن واكنش نشان مي دهند.

مخالفت با حضور اجتماعي مسیحیت، حتي مخالفت با سازمان يا نهاد کلیسا در جامعه  باز ممكن است واكنش ايجاد كند، امّا تبيين كاركردي از مسیحیت يك نوع همدلي در دل مسیحیان ايجاد مي كند.

در اينكه اعمال و باورهاي مسیحیت داراي آثار دنيوی هستند جاي شكّي نيست، اينكه اين آثار مي توانند در جامعه اعمال شود نيز مبرهن و آشکار است. اشكال اينجاست كه شما ضرورت مسیحیت را به خاطر داشتن آثار و فوايد دنيايی تبيين كنيد. اين نگاه كاركردي به مسیحیت  يك نگاه كاملاً سكولار است كه مسیحیت را از رسالت اصلي اش كه همان نجات انسان توسط کفاره وصلیب مسیح است، ساقط می كند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
Shield Security