فصل نوزدهم اصول عیسی در روابط: خدا در مصاحبتهای ما
فصل نوزدهم اصول عیسی در روابط: خدا در مصاحبتهای ما
دعا یکی از حیاتی ترین جنبه های رابطۀ تو با مردم است. مسئلۀ مهم تر از نحوۀ صحبت تو با هر شخص، این است که چقدر در مورد آن شخص با خدا صحبت می کنی. طرز صحبت تو با خدا در مورد افرادی که در زندگی ات هستند، تعیین کنندۀ مواردی مانند توانایی تو برای رهایی از آسیب، چشمان ایمانی که از طریق آنها به آینده نگاه می کنی، و حکمتی که هنگام تصمیم گیری داری می باشد. با تمام این احوال متأسفانه روی دعا همیشه به عنوان یک عامل دگرگون کنندۀ قوی حساب نمی کنیم. تجربۀ بسیاری این است که دعا خسته کننده و عادی به نظر می رسد یعنی کاری که مختص وقت خوابیدن و اتفاقات بد است. دعا به رانندگی شباهت دارد. همه تا وقتی که در کنار یک متخصص قرار نگرفته اند، فکر می کنند که این کار را به خوبی انجام می دهند. وقتی شاگردان عیسی دعای او را شنیدند، همه چیز عوض شد. احتمالاً دعا برای آنها اهمیت چندانی نداشت. آنها آن را مختص مردان مذهبی با لباس های مرتب در گوشه و کنار خیابان ها و حقوق بگیران در مراسم تدفین می دانستند. دعا یک نمایش بود، نوعی نشان افتخار روحانی که باید با افتخار و آشکارا بر تن پوشیده می شد. تا اینکه عیسی آمد. او هنگامی که با پرمشغله ترین روزها روبرو می شد، صبح زود بیدار می شد تا دعا کند (مرقس 1: 35). او برای تعداد انگشت شمار نان و ماهی دعای شکرگزاری کرد و پنج هزار مرد سیر شدند (مرقس 6: 41). او برای دعا به کوهی رفت و موسی و الیاس در آنجا به ملاقات او آمدند (لوقا 9: 28). شاگردان با دیدن همۀ این ها، روزی عیسی را تعقیب کردند و در حالی که استادشان را در دامنۀ تپه ای در حال دعا دیدند، با احترام ایستادند. آنها به خوبی می دانستند که او با چه کسی صحبت می کند، و به همین خاطر به خود جسارت نمی دادند که سخنش را قطع کنند. اما وقتی عیسی به دعایش پایان داد، یکی از آنها این درخواست را که در ذهن همه بود، مطرح کرد: «ای سرور ما، دعا کردن را به ما بیاموز» (لوقا 11: 1). در اینجا بود که کلاس شروع شد.
در حالی که در مورد دعا چیزهای زیادی برای گفتن وجود دارد، می خواهم اینجا در بارۀ این که عیسی با دعا به عنوان یک رابطه چگونه برخورد می کرد، دقت کنیم. بسیاری از تصورات غلط رایج در مورد دعا می توانند به راحتی در افکار ما رخنه کنند. برخی دعا را یک عصای جادویی می دانند. اگر آن را به روش درست بچرخانی، هر آنچه را که بخواهی به دست می آوری. برخی دیگر دعا را فقط یک جعبۀ کمک های اولیه می دانند، یعنی چیزی که می توان “فقط در مواقع ضروری” سراغش رفت. برای برخی، دعا آخرین راه حل است. برای دیگران، این یک بازی طناب کشی با خدا است تا بالآخره او متقاعد شود و اقدامی بکند. و بسیاری از کسانی که پذیرای هیچ یک از این مفاهیم نادرست دعا نیستند، با خطرناک ترین دروغ، یعنی اینکه دعا صرفاً یک وظیفه است، دست و پنجه نرم می کنند. اینگونه افراد می گویند: «من باید بیشتر دعا کنم، اما راستش را بخواهی علاقه ای به آن ندارم.»
عیسی به ما آموخت که دعا یک گفتگو یا مصاحبت است. فکر کنم با شنیدن این حرف نفس راحتی کشیدی! بیایید قدمی جلوتر برویم و از خود بپرسیم: «چه نوع مصاحبتی؟ چه چیزهایی در بارۀ نحوۀ مصاحبت با خدا از عیسی می آموزیم؟» در نمونه و تعلیم عیسی، سه واژه، لحن مصاحبت ما با خدا را مشخص می کنند: استقامت یا اصرار، اطمینان خاطر، و احترام.
استقامت (اصرار)
عیسی مَثَلهایی در مورد استقامت می آورد که در آنها به پیروانش یادآور میشود که: «باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.» (لوقا 18: 1؛ همچنین لوقا 11: 5-13 را ببینید). از این داستان ها اغلب برداشت اشتباه می شود. وقتی بار اول آن را می خوانیم، به نظر می رسد که خدا مانند یک قاضی است که باید متقاعد شود تا به سخنان بیوه گوش دهد، یا مانند دوستی است که باید با او چانه زد تا به دوستش غذا قرض دهد. این مسئله حائز اهمیت بسیار است که بدانیم مَثَل ها می توانند یا تشبیهی (خدا شبیه…) یا متضاد (خدا دقیقاً برعکس…) باشد و اتفاقاً این دو مَثَل، مَثَل های متضاد هستند. خدا دقیقاً برعکس این دوست و قاضی داستان ها است که تمایلی به کمک کردن نداشتند. خدا مایل است که با اشتیاق فراوان و رایگان به ما ببخشد. نکتۀ این داستان ها این است که: اگر این افراد برخلاف میل باطنی شان با اصرار شخص متقاعد شدند، چقدر بیشتر تو می توانی روی خدای مهربان و مشتاقی حساب کنی که در هنگام اصرار در دعا به درخواست های تو پاسخ دهد. این رسم پذیرفته شده در آن روزگار بود که بیش از سه بار در روز دعا نکن تا خدا از گوش دادن به دعای تو خسته نشود. عیسی با نشان دادن اینکه ما باید همیشه دعا کنیم و دست از آن نکشیم، این مفهوم را در هم می شکند (لوقا 18: 1 را ببینید).
خدا برای کمک کردن به ما نیازی به تشویق یا تحت فشار قرار گرفتن ندارد. در ضمن نباید سر خدا غُر بزنی. در عوض استقامت تو در دعا نشان دهندۀ اشتیاق و وابستگی ات به خداست. تا وقتی که واقعاً به خدا متکی نباشی، در گفتگو با او پافشاری نخواهی کرد. تو در پیشخوان خدمات مشتری خدا سفارش خود را می کنی و روی کرونومتر کلیک می کنی. اگر خدا در بازۀ زمانی تعیین شدۀ تو عمل نکرد، راه دیگری را امتحان می کنی. اصرار در دعا نتیجۀ این تفکر است که پاسخ ما فقط نزد خداست.
مردم دائم می پرسند: «تا کی باید برای این وضع دعا کنم؟» آنقدر دعا کن تا یکی از این دو اتفاق بیفتد: یا خدا شرایط را عوض کند و یا این که تو را عوض کند. اغلب هر دوی اینها با هم اتفاق می افتند. و در حالی که انتظار می کشی، توجه داشته باش که خدا در حال اقدام است. ما عجله داریم، اما خدا هرگز. او می تواند چنین صلاح بداند که در پاسخ های خود به دعاهای ما چشم اندازی طولانی داشته باشد. مارتین لوتر چنین گفته ای دارد: «دعا غلبه بر بی میلی و اکراه خدا نیست، بلکه درک اشتیاق و علاقۀ خداست.»
اطمینان خاطر
عیسی تعلیم داد که بخشی از مصاحبت ما در دعا، درخواست های مطمئن از خداست. او فرمود: «بخواهید که به شما داده خواهد شد؛ بجویید، که خواهید یافت؛ بکوبید، که در به رویتان گشوده خواهد شد.» (متی 7:7). یکی از دلایلی که نمیخواهیم، جستجو نمی کنیم و نمیکوبیم این است که اطمینان خاطر نداریم. عیسی تمام تلاش خود را برای رفع این مشکل انجام می دهد: «هر که بخواهد ، به دست آوَرَد و هر که بجوید، یابد و هر که بکوبد، در به رویش گشوده شود. کدام یک از شما اگر پسرش از او نان بخواهد، سنگی به او می دهد؟ یا اگر ماهی بخواهد، ماری به او می بخشد؟ حال اگر شما با همۀ بدسیرتی تان، می دانید که باید به فرزندان خود هدایای نیکو بدهید، چقدر بیشتر پدر شما که در آسمان است به آنان که از او بخواهند، هدایای نیکو خواهد بخشید.» (متی 7: 8-11).
با چنان اشتیاق و توقعی دعا کنید که اتفاقی بیفتد و گرنه چرا به خود زحمت اضافی بدهید؟ این موضوع مستحق تأمل عمیق تر است. شاید وقتی دعا میکنیم به دلیل درخواستهای خاص خود و عدم دریافت پاسخ این درخواست ها، اعتماد خود را از دست داده ایم. «خدا شفا نداد»؛ «دوستم نجات پیدا نکرد»: یا (خداوندا مرا به خاطر حقارتم ببخش) «کلیدهای گمشدۀ ماشینم را پیدا نکردم.» این تجربیات، ما را به این فکر وامی دارد که «شاید مصاحبت من با خدا نباید شامل درخواست خاصی باشد. و بهتر است فقط مختص ابراز پرستش و سپری کردن وقتی برای گوش دادن به خدا باشد.» فکر خوبی است، اما عیسی چنین چیزی به ما تعلیم نداد. او خیلی ساده آن را چنین بیان کرد: «سؤال کن».
همانطور که از او درخواست می کنید، به یاد داشته باشید که وظیفۀ شما حفظ آبروی خدا نیست. برخی دیگر وقتی پاسخها دقیقاً در وقت یا به شیوهای که ما میخواهیم دریافت نمی کنیم، احساس خجالت برای خدا می کنیم و دیگر از او درخواست نمی کنیم. جواب دعاها به خدا مربوط است. عیسی تعلیم داد که کار ما این است که با اطمینان خاطر دعا کنیم.
دختر چهار سالۀ یک مادر مجرد را تصور کنید که یک روز از مادرش می پرسد: «مامان، آیا می توانم به دانشگاه بروم؟» مامان در حالی که نفس عمیقی می کشد میگوید: بله. از همان روز مادر شروع به پس انداز اندکی برای رفتن دخترش به دانشگاه می کند. از آن روز او تعهد می کند که هر روز در قهوه خانۀ محلی از مردم با قهوۀ لاته پذیرایی کند و وعده های غذایی آنجا را برنامه ریزی کند تا کم کم مبلغ مورد نیاز را برای ورود دختر کوچکش به دانشگاه تدارک ببیند. در حالی که این دختر چهار ساله هنوز نمی تواند متوجه تلاش هایی که مادرش برای او می کند بشود، خواهش او در حقیقت هم اکنون پاسخ داده شده است. خدا نیز به همین ترتیب بسیاری از دعاهای تو را به گونهای پاسخ میدهد که هنوز نمیتوانی ببینی یا به روشهایی دعاهایت را اجابت می کند که ممکن است تا وقتی که به آسمان نرسی متوجه مسئله نشوی. با گفتن این مسئله منظور ما ارائۀ یک بهانه نیست بلکه قبول محدویت های ماست و این که باید به نقشه و قدرت کامل خدا اطمینان کرد.
به یقین دعای ما باید همراه یک اطمینان آگاهانه باشد و نه به صورت یک دعای مبهم مانند این که خدا کسی را بکشد، زیرا خوب می دانیم که خدا در کلامش اعلام می کند ”قتل مکن” (خروج 20: 13). حقیقت هیجان آور این است که هر چه بیشتر ارادۀ خدا را که در کتاب مقدس مکشوف شده است بدانی، می توانی با اطمینان بیشتری هم دعا کنی.
آنچه می بایست به صورت یک مصاحبت پر از اطمینان با خدا باشد، اغلب به مکالمات پر از ترس و هراس مبدل می شود. عیسی این را به وضوح می گوید که: «سؤال کن!» شاید بگویی: «اگر چیز اشتباهی بخواهم یا به روش اشتباه بپرسم چه؟» ممکن است تعجب کنی ولی خدا به تو خبر می دهد. از او یک درخواست خوب و صادقانه بکن تا در مورد آن اقدامی بکند و او می تواند یا صریحاً به آن پاسخ دهد و یا به وضوح آن را رد کند.
احترام
رادیکال ترین چیزی که عیسی دربارۀ گفتگو در دعا به ما آموخت، در سطر اول دعای معروف به دعای ربانی آمده است: «ای پدر ما که در آسمانی» (متی 6: 9). عیسی به ما آموخت که دعاهای خود را با ابراز احترام آغاز کنیم. هیبت واقعی در این نیست که خدا را دور و غیرقابل دسترس بدانیم. عیسی به ما آموخت که با احترام خدا را «پدر خود» بنامیم. دعا یک رابطه است. برخی از مردم دعا را چیزی شبیه فرم مالیات دولتی می دانند که به منظوردریافت سریع بازپرداخت مالیات باید به درستی پر شوند. «شما»ی صحیح در این کادر، «متعلق به شما»ی صحیح در آن کادر، و «ای بخشنده ترین حاکم آسمانی» در قسمت بالای فرم و در پایان صفحه «به نام عیسی. آمین» صحیح و بجا. داشتن احترام در دعا ربطی به روش ها و شکل های مختلف ندارد، بلکه یک رابطه است.
در روزگار عیسی، هیچ کس جرأت نمی کرد از واژۀ پدر خطاب به خدا استفاده کند. عیسی به ما آموخت که به روشی جدید دعا کنیم: «ای پدر ما که در آسمانی». هر کلمه در این دعا ما را به چالش می کشد تا نوع رابطه ای را که با خدا داریم زیر سؤال ببریم:
- قسمت «پدر ما» از ما می طلبد که از خود بپرسیم «خدای من چقدر کوچک است؟» خدای بعضی از مردم آنقدر کوچک است که فقط می تواند در دنیای آنها جای بگیرد. او فقط می تواند نیازهای فردی آنها را برآورده سازد. دقت کرده اید که در دعای ربانی هیچ کلمۀ من یا مال من وجود نداد، بلکه ما و مال ما می باشد.
- قسمت «پدر» این سؤال را برای ما مطرح می کند که: «خدای من چقدر صمیمی است؟» عیسی نشان داد که او به اندازۀ یک پدر پر از محبت به ما نزدیک است. هر اندازه به خدا نزدیکتر شویم، به زندگی واقعی نیز نزدیکتر می شویم.
- قسمت «که در آسمانی» این سؤال را در ذهن ما ایجاد می کند که: «خدای من چقدر بزرگ است؟» «در آسمان» به معنای جایی دور نیست بلکه به مکان ابدی قدرت و کنترل اشاره می کند. به عنوان فرزندان خدا، ما دسترسی فوری به پدر قدرتمند خود داریم.
برای عیسی، گفتگو با پدرش بخشی از ساختار زندگی او بود. او گاه در تمام ساعات شب و گاه صبح زود دعا می کرد. او در تنهایی، با شاگردانش و همچنین در مقابل جمعیت دعا می کرد. دعاهای طولانی و نیز دعاهای متمرکز می کرد و گاه برای دعای مختصر، تعلیم یا سخنان خود را قطع می کرد. عیسی در آسایش اوقات تنهایی خود با پدرش در تپههای جلیل و در فشار زمان تصمیمگیری در باغ جتسمانی، و در شکنجه های رنج خود بر روی صلیب جلجتا، دعا کرد. وقتی کسی نیاز به غذا داشت و هنگامی که کسی به شفا احتیاج داشت، دعا می کرد. هنگامی که والدین برای فرزندانشان طلب برکت از او کردند، دعا کرد. و برای بخشش دیگران دعا کرد.
برای عیسی، دعا صرفاً صحبت با پدر آسمانی اش بود. او به ما یاد داد که ما هم چنین صحبت هایی را با او داشته باشیم یعنی مصاحبتی که با پشتکار، اطمینان خاطر و احترام مشخص می شود.
در حالی که این فصل به پایان می رسد، از شما دعوت می کنم که در این دعا با من متحد شوید:
عیسی، به من یاد بده چطور دعا کنم؟ من می خواهم دعا بخشی از تار و پود زندگی من باشد. با این حال اغلب اوقات احساس می کنم که از چنین مصاحبتی با خدا خیلی فاصله دارم. عیسی به من کمک کن که به جای تمرکز بر چیزهایی که کمبود دارم، با ایمان به آنچه تو برای من کنار گذاشته ای، نگران باشم. از تو می خواهم که دعا کردن را به من یاد بدهی. آمین.
نکتۀ قابل تأمل: برای عیسی دعا صرفاً مصاحبتی با پدر آسمانی اش بود.
آیۀ به یادماندنی: «پس شما این گونه دعا کنید: «ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد. پادشاهی تو بیاید. ارادۀ تو، چنانکه در آسمان انجام می شود، بر زمین نیز به انجام رسد. نان روزانۀ ما را امروز به ما عطا فرما. و قرضهای ما را ببخش، چنانکه ما نیز قرضداران خود را می بخشیم. و ما را در آزمایش میاور، بلکه از شریر رهاییمان ده. زیرا پادشاهی و قدرت و جلال، تا ابد از آنِ توست. آمین.» (متی 6: 9-13)
از خود بپرس: چطور صبر و شکیبایی، اطمینان خاطر، و احترام می توانند در طول هفتۀ آینده مهم ترین بخش مصاحبت من با خدا را تشکیل دهند؟
درس آینده: چگونه سخنان من حقیقتاً شنیده شوند؟
نوشتۀ تام هولادِی
ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |