عیسای ناصری- شخصیتی بی نظیردر تاریخ بشریت
عیسای ناصری
تولد در یک شهر سلطنتی!
در چنین دوران پر التهابی بود که شخصی دیگر با ادعای مسیحایی قدم به صحنه گذارد. او در یک شهر کوچک بهنام بیتلَحِم، نه چندان دور از اورشلیم، مرکز مذهبی قوم یهود، چشم به جهان گشود. در میان یهودیان، بیتلحم شهری بود مقدس چرا که از همین شهر بود که هزار سال پیش از آن، داود، آن نبی و پادشاه بزرگ، از جانب خدا به پادشاهی بنیاسرائیل منصوب شد. به همین پادشاه بود که خدا وعده داد که سلطنتش تا به ابد برقرار خواهد ماند. و از نسل همین پادشاه بود که خدا وعده داد مسیحا یعنی پادشاه بزرگ و جاویدان را بفرستد.
تولدش همراه بود با رویدادهایی شگفتانگیز که همگان کم و بیش از آن مطلعند و از تکرار آنها در اینجا خودداری میکنیم. این رویدادها سبب شد که خبر تولد آن «پادشاه» در میان مردم شایع شود. اما مریم و یوسف، نوزاد خود را بهدور از جنجال پرورش دادند. بااینحال مریم، مادر عیسی، تمام این امور حیرتانگیز را در خاطر خود نگاه میداشت.
آغاز رسالت عیسی
حدود سی سال پس از این ماجراها، مردی در بیابانهای یهودیه ، در کنارههای رود اردن ظاهر شد. پیغامش عجیب بود. ادعایی در مورد خود نداشت. نامش یحیی بود. میگفت که فقط یک «صدا» است، صدایی که ظهور قریبالوقوع آن پادشاه موعود را اعلام میکند. او ملت یهود را به توبه و بازگشت بهسوی خدایشان دعوت میکرد تا برای ظهور پادشاه آماده باشند. بسیاری از یهودیان بهنشانۀ توبه، از او در رود اردن غسل تعمید یافتند. عیسی نیز که در این زمان مردی سی ساله بود، نزد یحیی آمد و غسل تعمید یافت. او در تمام این سالها در گمنامی زیسته بود، در شهری کوچک بهنام ناصره، در ناحیۀ جلیل ، منطقهای نهچندان خوشنام از دیدگاه یهودیانِ اورشلیم، چرا که نفوذ بتپرستی یونانی و رومی در آنجا شدید بود.
بلافاصله پس از غسل تعمید، عیسی راهی بیابانهای یهودیه شد و انزوا گزید و چهل روز را به دعا و روزه گذراند و جز آب، چیزی نخورد. اینچنین، خود را برای آغاز رسالتش مهیا نمود.
پس از این دوره، به ولایت خود، جلیل بازگشت و بیدرنگ رسالت خود را آغاز نمود. او شهر به شهر و روستا به روستا میگشت و در کنیسهها موعظه میکرد و مردم را به توبه دعوت مینمود و اعلام میداشت که «ملکوت خدا نزدیک است!» اما شنیدن چنین وعدهای برای یهودیان، گرچه جالب بود، اما نه تازگی داشت، و نه میتوانستند کاملاً به گویندۀ آن اعتماد کنند. از این مدعیان مقام مسیحایی قبلاً هم ظهور کرده بودند، اما هیچیک توفیقی ماندگار بهدست نیاورده بود.
عیسی، یک مدعی متفاوت
اما در مورد این مدعی جدید، وضع کاملاً فرق میکرد. او نه فقط در مورد ملکوت و پادشاهی موعود خدا سخن میگفت، بلکه نشانههای اصلی و مهم آن را نیز ظاهر میساخت و ادعای خود را اثبات مینمود.
معجزات و متقاعد شدن مردم
معجزات مسیح و «دَم عیسی» آنقدر معروف است که کسی نیست که در بارۀ آن چیزی نشنیده باشد. معمولاً باور عمومی بر این است که او با معجزات و کارهای خارقالعادهاش دردهای مردم بینوا را درمان میکرد. این باور بیچون و چرا درست است. اما کارهای شگفتانگیز عیسی مقصود مهم دیگری نیز داشت، که آن همانا اعلام نزدیک شدن عصر و دورهای است که انبیای یهود وعده داده بودند. این عصر همانا عصر مسیحایی بود، عصری که آغازگر «روزهای آخر» میگشت.
عیسای ناصری برخلاف تمام مدعیان مقام مسیحایی، تمام معجزات و کراماتی را که در مورد مسیح موعود پیشگویی شده بود، جامۀ تحقق پوشاند و بدینسان به یهودیانی که چشمانتظار ظهور مسیحا بودند، ثابت کرد که همان پادشاه موعود میباشد.
او از همان آغاز رسالت خود، فقط به «حرف» اکتفا نکرد، بلکه با اعمالش ثابت کرد همانی است که ادعا میکند. از همان آغاز خدمتش، بیماریهای گوناگون را شفا بخشید، کران را شنوا، نابینایان را بینا، لنگان را خرامان ساخت، مردگان را زنده کرد، و ارواح پلید را از دیوزدگان مقتدرانه اخراج نمود. برای مردم چه حیرتانگیز مینمود که روحهای شیطانی بههنگام خروج از دیوزدگان، با وحشت فریاد میزدند و او را «عیسای ناصری، پسر خدا» میخواندند.
با مشاهدۀ این عجایب، مردم یقین دانستند که این عیسای ناصری همان مسیحا و پادشاه موعود است. این هیجان زمانی به اوج رسید که عیسی چندین هزار نفر را که برای شنیدن تعالیم او و دریافت شفا از او نزدش گرد آمده بودند، معجزهوار با پنج نان و دو ماهی خوراک داد و سیر کرد. مردم وقتی این را دیدند، احتمالاً آن را با خوراکی که خدا توسط موسی ظرف مدت چهل سال در بیابان به قوم اسرائیل میداد، تشبیه کردند و گفتند مسیح موعود چه کسی میتواند باشد جز عیسای ناصری، مردی که تمام پیشگوییها را تحقق بخشیده بود. پس آمدند تا او را ببرند و پادشاه خود سازند. اما عیسی خود را از جماعت دور ساخت چون زمان موعود هنوز فرا نرسیده بود.
اینچنین بود که بسیاری از اهالی منطقۀ جلیل او را بهعنوان مسیحای موعود پذیرفتند.
معجزات و متقاعد شدن شاگردان
اما عیسی افزون بر معجزاتی که برای مردم میکرد، معجزات و عجایبی که شاگردان و پیروان نزدیکش نیز شاهدشان بودند، کارهای شگفتانگیز دیگری نیز فقط در حضور جمع شاگردانش انجام داد، چرا که برای او بسیار مهم بود که این جمع کوچک ۱۲ نفری به هویت واقعی او پی ببرند و یقین کنند که او مسیح موعود و پسر خداست. اهمیت این امر برای عیسی این بود که رسالت شناساندن او را به جهانیان ایشان میبایست بر عهده گیرند. از اینرو، او بیشتر وقت خود را صرف تعلیم و تربیت آنان میکرد و در حضور ایشان کارهایی انجام داد تا ایشان هویت و شخصیت واقعی او را بشناسند.
یک بار که با کشتی ماهیگیری ایشان، از یک سوی دریاچه جلیل به کرانۀ دیگر میرفت، طوفان سهمگینی در گرفت که نزدیک بود کشتی غرق شود. او را که در انتهای کشتی خوابیده بود بیدار کردند؛ او برخاست و در مقابل چشمان حیرتزده ایشان با صدایی بلند به باد و طوفان دستور داد تا خاموش شوند! در یک آن آرامی پدید آمد.
باری دیگر، باز در کشتی ماهیگیری شاگردانش نشسته بود. ایشان که شب قبل را در تلاش برای ماهیگیری بهسر برده بودند و دست خالی بازگشته بودند، خسته و دلشکسته مینمودند. حال که عیسی با ایشان بود، به پطرس گفت که به وسط دریاچه براند و تور را بیندازد. پطرس فقط بهخاطر شرم حضور از دستور عیسی اطاعت کرد. وقتی تور را به دریا انداختند، آنقدر ماهی گرفتند که تورشان نزدیک بود پاره شود.
یک بار دیگر، درست پس از ماجرای خوراک دادن به چندین هزار نفر با چند تکه نان، او از شاگردان خواست تا سوار کشتی شوند و به کنارۀ دیگر دریاچه بروند تا خود به دعا بپردازد. سپس نیمهشبان، خود قدم بر آب گذاشت و روی آب قدمزنان بهسوی کشتی رفت. شاگردان با دیدن مردی که روی آب راه میرود، نزدیک بود قالب تهی کنند. عیسی نزدیک آمد و ایشان را به آرامش فرا خواند.
و اندک زمانی پیش از مصلوب شدنش، بههمراه سه نفر از مَحرمترین شاگردانش، یعنی پطرس و یعقوب و یوحنا، بر فراز کوهی بر آمد و مشغول دعا شد. در حین دعا، ناگهان ظاهر او دگرگون شد؛ چهرهاش چون خورشید بهدرخشش آمد و جامهاش چون برف سفید و درخشان گردید. در همان حال، موسی و ایلیا (همان الیاس) بر او ظاهر شدند و در خصوص مرگ او که میبایست بهزودی در اورشلیم واقع شود، با او گفتگو میکردند. آن سه شاگرد با مشاهدۀ این صحنه خارقالعاده، از ترس روی بر زمین گذاردند.
دیدن تمام این کارهای حیرتانگیز، خصوصاً رویداد آخر، شاگردان را عمیقاً متقاعد کرد که این مرد، عیسای ناصری، نه یک انسان عادی، بلکه وجودی است الهی، و همان مسیحای موعود و پسر خدا میباشد.
جمعبندی: مفهوم و اهمیت معجزات عیسی
بدینسان معجزات و کارهای خارقالعادۀ عیسی، نه فقط بهمنظور کمک به بینوایان و دردمندان و مطرودین جامعه صورت میگرفت، بلکه هدف مهم دیگرش اثبات هویت و مقام واقعی عیسای ناصری بود. اینها همه گواه بود بر اینکه او همان مسیح موعود و پسر خداست، چرا که با این کارها، عیسی پیشگوییهای انبیا در خصوص مسیح موعود را تحقق میبخشید.
یحیای تعمیددهنده وقتی بهخاطر افشاگری گناهانِ حاکم منطقۀ جلیل، در زندان بهسر میبرد، به شک افتاد که آیا عیسای ناصری همان مسیح موعود است، از زندان برای عیسی پیغامی فرستاد و پرسید: «آیا آن آینده ] یعنی کسی که قرار است بیاید [ تویی، یا منتظر دیگری باشیم؟» همانجا عیسی در مقابل چشمان فرستادگان یحیی، عدهای از بیماران را شفا داد، کوران را بینا ساخت، و روحهای پلید را اخراج کرد. سپس از فرستادگان خواست تا یحیی را از آنچه دیده بودند، خبر دهند. عیسی میدانست که یحیی معنی پیام او را درک خواهد کرد. این معجزات همان نشانههایی بود که مسیحای موعود میبایست بهظهور آوَرَد. عصر مسیحایی آغاز شده بود، عصر «روزهای آخر»!
و جالب اینکه عیسای ناصری به شاگردانش نیز قدرت انجام این کارهای خارقالعاده را عطا کرد.
نوشته: آرمان رشدی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |