فرهنگ لغات کتاب مقدس

فرهنگ لغات کتاب مقدس: حرف الف

5/5 - (1 امتیاز)

فرهنگ لغات کتاب مقدس: حرف الف

آب

اجاج

این نام به طور کلی برای پادشاهان عمالقه استفاده می‌شد، همان‌طور که به پادشاهان مصر فرعون می‌گفتند. در کتاب مقدس ذکر شده که سموئیل، آخرین پادشاه عمالقه را در حضور خداوند قطعه‌قطعه کرد، ظاهراً به دلیل ظلم‌های فراوانی که از او سر زده بود، به چنین عذاب هولناکی دچار شد. (اول سموئیل ۱۵: ۳۳). اما لفظ “اجاجی” که در کتاب استر (۳: ۱، ۱۰؛ ۸: ۳، ۵) آمده، احتمالاً به قومی اشاره دارد که هامان به آن تعلق داشت و دلیل دشمنی او با یهودیان را مشخص می‌کند. یوسفوس این لفظ را به عمالقی تفسیر کرده است.

آجر یا خشت

آجرهای بابل بسیار بزرگ بودند و در کوره پخته می‌شدند یا در آفتاب خشک می‌شدند. (دوم سموئیل ۱۲: ۳۱؛ ارمیا ۴۳: ۹). در مصر سفلی، تصاویر بر روی دیوارها نقاشی می‌شد و وضعیت بردگان بنی‌اسرائیل و دیگران را نشان می‌داد. (خروج ۱: ۱۱؛ ۵: ۷-۱۴).

اجرت: پرداخت دستمزد یا به صورت کالا یا پول نقد انجام می‌شد. (پیدایش ۲۰، ۳۰؛ ۳۱: ۹؛ خروج ۲: ۹). در زمان مسیح، دستمزد کارگران روزانه یک دینار بود. (متی ۲۰: ۲-۱۳)، که معادل هشت پنی انگلیسی یا هشت عباسی امروزی است. (لاویان ۱۹: ۱۳؛ تثنیه ۲۴: ۱۳، ۱۵؛ ارمیا ۲۲: ۱۳؛ ملاکی ۳: ۵). عدم پرداخت دستمزد کارگران گناهی بزرگ محسوب می‌شد. (یعقوب ۵: ۴). اما در کتاب مقدس، دستمزد گناه مرگ ابدی است و زندگی ابدی هدیه‌ای است که خداوند به افراد عطا می‌کند. (رومیان ۶: ۲۲-۲۳).

اجلایم

این مکان در مرز موآب قرار داشت. (اشعیا ۱۵: ۸) و احتمالاً همان چشمه عجلایم باشد. (خروج ۴۷: ۱۰).

اجیر: به کارگری گفته می‌شد که برای مدت معینی استخدام می‌شد و باید بلافاصله دستمزدش پرداخت می‌شد. (ایوب ۱۴: ۶). در لاویان ۱۹: ۱۳ و یعقوب ۵: ۴ آمده است که “سالهای اجیر” به دوره‌هایی اشاره دارد که به دقت محاسبه می‌شد. دستمزد کارگران در زمان عیسی مسیح روزانه یک دینار بود. (متی ۲۰: ۱-۱۴). اجیر معمولاً کمتر از صاحب کار به کار توجه می‌کرد. (یوحنا ۱۰: ۱۲-۱۳).

آحاب

دو نفر به این نام وجود داشتند. اولی هفتمین پادشاه اسرائیل بود که در سال ۸۷۴ قبل از میلاد به جای پدرش عمری به سلطنت رسید و ۲۲ سال حکومت کرد. تاریخ هیچ یک از پادشاهان یهود به اندازه تاریخ آحاب غم‌انگیز نیست. همسرش ایزابل، دختر اتبعل، پادشاه بت‌پرست صور بود و پرستش بعل و عشتاروت را در اسرائیل رواج داد. او خانه‌ای برای بعل و عشتاروت در سامره ساخت و بت‌پرستی و شرارت را گسترش داد. پیامبران خدا کشته شدند و پرستش خدای حقیقی ممنوع شد. آحاب بیش از هر پادشاه دیگری خشم خدا را برانگیخت و در دوران حکومت او، خداوند زمین را به قحطی و خشکسالی مبتلا کرد. پس از آن، خداوند بت‌پرستی را با آتش آسمانی و کشتن ۴۵۰ پیامبر بعل و ۴۰۰ پیامبر عشتاروت از بین برد. شش سال بعد، بن‌هدد، پادشاه صور، با لشکری خونریز به اسرائیل حمله کرد، اما شکست خورد. سال بعد نیز آحاب او را اسیر کرد، اما بدون رضایت خدا او را آزاد کرد و این باعث خشم بیشتر خدا شد. آحاب به راه عصیان ادامه داد و حتی نابوت را در نزدیکی قصر خود در یزرعیل به قتل رساند. ظلم‌ها و بت‌پرستی‌های او به حدی رسید که خداوند الیاس نبی را فرستاد تا عذاب‌هایی را که بر او و فرزندانش نازل خواهد شد، اعلام کند. آحاب در نهایت در جنگ با سوریان کشته شد و سگان خون او را لیسیدند. (اول پادشاهان ۱۶: ۲۹-۲۲: ۴۰).

دومی، پیامبر دروغینی بود که بنی‌اسرائیل را در بابل فریب می‌داد. ارمیا او را رسوا کرد و نبوکدنصر او را سوزاند. (ارمیا ۲۹: ۲۱-۲۲).

احاز

پسر یوتام، یازدهمین پادشاه یهودا بود که در ۲۰ یا ۲۵ سالگی به سلطنت رسید و از سال ۷۴۱ تا ۷۲۵ قبل از میلاد حکومت کرد. او به بت‌پرستی و نکوهش خدای خالق مشهور بود و بسیاری از پیشگویی‌های اشعیا درباره او گفته شده است. (اشعیا ۷ و ۸). او فرزندان خود را برای بت‌ها قربانی کرد و بت‌های سوری را به اورشلیم آورد و وضعیت معبد را مطابق با سبک سوریان تغییر داد. او از خدا دوری کرد و از فول، پادشاه آشور، کمک خواست و به خراج‌گذار او تبدیل شد. اگرچه پادشاهان آشور به او کمک کردند، اما این کار او را بیشتر در دام بت‌پرستی گرفتار کرد. او در سن ۳۶ سالگی درگذشت، اما با پادشاهان پیشین خود دفن نشد. (دوم تواریخ ۲۸: ۲؛ دوم پادشاهان ۲۳: ۱۲).

احمتا

شهری در ایالت ماد بود. زمانی که یهودیان ادعا کردند که کوروش فرمانی برای بازسازی معبد صادر کرده بود، دشمنان آنها برای تحقیق به بابل فرستاده شدند. داریوش دستور داد تحقیقات انجام شود و اولین جایی که مورد بررسی قرار گرفت، اداره بایگانی بود، اما بی‌فایده بود. تحقیقات ادامه یافت تا اینکه فرمان در اکباتان، شهری در ایالت ماد، در قصر پیدا شد. (عزرا ۵: ۶-۶: ۲). این شهر همان همدان امروزی است.

احمق

به شخصی گفته می‌شد که بر اساس حکمت رفتار نمی‌کرد، یعنی مطابق با دستورات الهی عمل نمی‌نمود. در این معنا، احمق به فردی شریر اشاره دارد که دشمن خدا است. (مزمور ۱۴: ۱؛ امثال سلیمان ۱۹: ۱). احمق همواره در پی آرزوهای شریرانه است و گفتار و سوالات او بی‌فایده است. (دوم تیموتائوس ۲: ۲۳). در برخی آیات، استفاده از لفظ “مردمان بی‌فهم” بهتر از “احمق” است. (لوقا ۲۴: ۲۵). در متی ۵: ۲۲ آمده است که هر کس به برادر خود “احمق” بگوید، مستحق مجازات است، مگر اینکه توبه کند.

احیرام

پسر بنیامین بود. (اعداد ۲۶: ۳۸). در پیدایش ۴۲: ۲۱ به نام ایحی خوانده شده است، اما احتمالاً همان اجیر باشد. (اول تواریخ ۷: ۱۲). دو نسل او را احیرامی می‌گفتند. (اعداد ۲۶: ۳۸).

اخزیاه

دو نفر به این نام وجود داشتند. اولی پسر و جانشین آحاب، هشتمین پادشاه اسرائیل بود. او راه ضلالت و بی‌دینی پدرش را ادامه داد و بعل و عشتاروت را پرستش کرد. در دوران حکومت او، موآبیان شورش کردند و او با یهوشافاط، پادشاه یهودا، در دریای سرخ تجارت کرد، اما به دلیل بی‌دینی، تمام اموالش را از دست داد. (دوم تواریخ ۲۰: ۳۵-۳۷). او پس از سقوط از پنجره‌ای در خانه‌اش، نزد خدای فلسطینیان رفت تا درباره شفا یافتن خود مشورت کند، اما ایلیا نبی مرگ قریب‌الوقوع او را پیش‌بینی کرد.

دومی، که یهواحاز و عزریا نیز نامیده می‌شد، پسر یهورام و عثلیا و پنجمین پادشاه یهودا بود. او در سال ۸۴۳ قبل از میلاد در ۲۲ سالگی به سلطنت رسید و یک سال در اورشلیم حکومت کرد. او به دلیل رفتار بدش و وابستگی به خانواده آحاب، توسط ییهو کشته شد. (دوم پادشاهان ۸: ۲۵؛ دوم تواریخ ۲۲: ۲).

اخشورش (به معنای شیرشاه)

عنوانی بود که به برخی از پادشاهان ایران و مداین داده می‌شد و در تورات نیز از آنان یاد شده است. نخستین آنان پدر داریوش مداینی بود که در کتاب دانیال (۹:۱) از او نام برده شده است. دومین فرد، پادشاهی ایرانی بود که همسر استر (استر ۱:۲و۱۹ و ۲:۱۶و۱۷) به شمار می‌رفت. یونانی‌ها او را خشایارشا می‌نامیدند. کتاب استر به رفتار خشن و مستبدانه‌ی او اشاره می‌کند و تاریخ یونان نیز همین ویژگی‌ها را به خشایارشا نسبت می‌دهد. او پسر داریوش بزرگ بود که در سال ۴۸۶ قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست. مادرش آتوسا، دختر کوروش بزرگ بود. در سال دوم سلطنتش، او به یونان حمله کرد اما شکست خورد و تمامی سپاهش توسط یونانیان نابود شد. پس از بیست سال سلطنت، خشایارشا توسط دو تن از خدمتکارانش به قتل رسید و اردشیر درازدست جانشین او شد. ممکن است نام خشایارشا یک بار دیگر در عهد عتیق (عزرا ۴:۶) ذکر شده باشد، اگرچه مترجم اول به اشتباه او را به جای کمبوجیه، پسر کوروش، معرفی کرده است. اما جای هیچ شکی نیست که کمبوجیه هرگز اخشورش خوانده نشد. او شورشیان مصری را که علیه پدرش قیام کرده بودند، سرکوب کرد و پس از چهار سال آماده‌سازی، سپاهی عظیم برای حمله به یونان گرد آورد. اما پس از شکست ناوگانش در سال ۴۸۰ قبل از میلاد، به ایران فرار کرد. ماردونیوس، فرمانده‌ی سپاه او، سال بعد در یونان ماند و جنگ را ادامه داد.

اخگر

در کتاب‌های مقدس معمولاً به ذغال افروخته‌ای اشاره دارد که در منقل‌ها قرار داده می‌شد. (یوحنا ۱۸:۱۸) در آن زمان در کوه‌های لبنان، در فاصله‌ی هشت ساعتی از بیروت، ذغال سنگ یافت می‌شد، اما شواهد قطعی وجود ندارد که یهودیان در آن زمان از آن اطلاع داشتند یا از آن استفاده می‌کردند. در کتاب‌های دوم سموئیل (۲۲:۹و۱۳) و ایوب (۴۱:۲۱) نیز به ذغال سنگ اشاره شده است. خاموش کردن اخگر یک شخص به معنای نابودی آخرین فرزند اوست (دوم سموئیل ۱۴:۷). همچنین ریختن اخگرهای آتش بر سر دشمن (رومیان ۱۲:۲۰) به معنای این است که دشمن را با مهربانی و لطف آب کنید.

اخیاء (به معنای برادر من خداوند است)

پسر اخیطوب و کاهن بزرگ در زمان شائول بود. (اول سموئیل ۱۴:۳و۱۸) احتمالاً برادر اخیملک بود که شائول او را به قتل رساند. (اول سموئیل ۲۲:۱۹)

اخیا (به معنای برادر خداوند)

پیامبر و مورخ مشهور دوران سلیمان و یربعام بود که در شیلو ساکن بود. (اول پادشاهان ۱۱:۲۹ و دوم تواریخ ۹:۲۹) احتمالاً همان کسی است که در زمان ساخت معبد با سلیمان صحبت کرد و پس از گناه کردن سلیمان، نزد او آمد. (اول پادشاهان ۶:۱۱ و ۱۱:۱۱) او به یربعام از جدایی اسرائیل از یهودا خبر داد و از ویرانی خانواده‌ی او سخن گفت. (اول پادشاهان ۱۴:۱-۱۴) به طور کلی، اخیا پیامبری بی‌باک و امین بود.

اخایّه

در اعمال رسولان (۱۸:۱۲ و ۱۹:۲۱) و دوم قرنتیان (۱۱:۱۱) این نام به تمام شهرهایی که در جنوب تسالی و مقدونیه تا موریّه قرار داشتند، اطلاق می‌شد. در جغرافیا، اخائیّه و مقدونیه شامل تمامی سرزمین‌های یونان می‌شد، اما به طور خاص به منطقه‌ای بین مقدونیه و پلوپونز اشاره داشت که یکی از شهرهای بزرگ آن قرنتس بود. در زمان تسلط رومیان نیز این منطقه به همین نام شناخته می‌شد و در عهد جدید نیز از آن یاد شده است.

اخیتوفل (به معنای برادر حماقت)

فردی از اهالی جیلون در یهودا بود. دو نفر به این نام وجود داشتند: اولی یکی از دوستان و مشاوران بسیار محترم داوود بود. (مزمور ۴۱:۹ و دوم سموئیل ۱۶:۲۳) اما در دشمنی ابشالوم، او از داوود طرفداری نکرد و به یکی از دشمنان سرسخت او تبدیل شد. وقتی ابشالوم توصیه‌های عاقلانه‌ی او را نپذیرفت، اخیتوفل از غصه خود را دار زد و خودکشی کرد. (دوم سموئیل ۱۵:۱۲و۱۷؛ مزمور ۵۵:۱۳-۱۴) به نظر می‌رسد که اخیتوفل جد بت‌شبع بود. (دوم سموئیل ۲۳:۳۴) ممکن است دشمنی اخیتوفل یکی از عذاب‌هایی بود که به دلیل رابطه‌ی داوود با بت‌شبع بر او وارد شد.

اخیش (به معنای مغضوب)

پادشاه جت، یکی از شهرهای فلسطینیان بود. داوود در زمانی که از دست شائول فرار می‌کرد، دو بار به آنجا پناه برد. در بار اول، مردم آنجا او را شناختند و برای نجات جان خود، داوود خود را به دیوانگی زد و بر درها خط کشید و خاک و گل بر سر و صورت خود ریخت و به این ترتیب نجات یافت. (اول سموئیل ۲۱:۱۰) چند سال بعد، داوود با ششصد نفر به آنجا بازگشت و اخیش او را به عنوان دشمن شائول و اسرائیل پذیرفت و او را در صقلغ سکونت داد. اخیش فریب ظاهر و رفتار داوود را خورد و امیدوار بود که داوود در جنگ با اسرائیل به او کمک کند، اما سردارانش او را متقاعد کردند که داوود را به صقلغ بفرستد. (اول سموئیل ۲۶:۲۹)

اخیطوب (به معنای برادر نیک)

دو نفر به این نام وجود داشتند: اولی نوه‌ی عالی و پسر فینحاس بود که پس از مرگ عیلی به عنوان کاهن بزرگ جانشین او شد. (اول سموئیل ۱۴:۳) دومی پسر امریا و پدر صادوق بود. (دوم سموئیل ۸:۱۷ و اول تواریخ ۶:۸)

اخیعزر (به معنای برادر مساعدت)

اولی امیری از سبط دان بود. (اعداد ۱:۱۲ و ۲:۲۵ و ۷:۶۶ و ۱۰:۲۵) دومی رئیسی از بنیامین بود که به داوود پیوست. (اول تواریخ ۱۲:۳)

اخیقام (به معنای برادری که قدیم است)

هنگامی که کتاب مقدس در معبد یافت شد، یوشیا او را به حلده بنیّه فرستاد. (دوم پادشاهان ۲۲:۱۴) او و پسرش جدلیا (که بعدها حاکم اورشلیم شد) با ارمیای نبی با احترام و دوستی رفتار کردند و به او کمک کردند. (ارمیا ۲۶:۲۴ و ۳۹:۱۴)

اخیمعص (به معنای برادر غضب)

پسر و جانشین صادوق بود که احتمالاً در زمان سلطنت سلیمان به عنوان کاهن بزرگ انتخاب شد. او در زمان سلطنت داوود، او را از مشورت دشمن ابیشالوم مطلع کرد و همچنین خبر کشته شدن ابیشالوم را به داوود رساند. (دوم سموئیل ۱۵:۲۷ و ۱۷:۱۷ و ۱۸:۹-۲۹)

اخیملک (به معنای برادر پادشاه)

دو نفر به این نام وجود داشتند: اولی پسر اخیطوب و برادر اخیا بود که پس از اخیا به عنوان کاهن بزرگ انتخاب شد. (اول سموئیل ۲۲) دومی نیز احتمالاً همان شخص است. در زمان او، خیمه‌ی اجتماع در ناب بود، جایی که اخیملک با گروهی از کاهنان ساکن بود. او داوود را زمانی که از دست شائول فرار می‌کرد، پذیرفت و به او نان و شمشیر جالوت داد. وقتی دواغ ادومی از این موضوع مطلع شد، شائول را خبر کرد و شائول به شدت خشمگین شد و اخیملک و هشتاد و پنج کاهن را کشت. (اول سموئیل ۲۲) این عصیان باعث شد که شائول ابتدا توفیق الهی و سپس تخت پادشاهی را از دست بدهد.

اخینوعم (به معنای برادر توفیق)

دو نفر به این نام وجود داشتند: اولی دختر اخیمعص و همسر شائول بود. (اول سموئیل ۱۴:۵) دومی زنی از یزرعیل و همسر داوود و مادر امنون بود. (اول سموئیل ۲۵:۴۳ و ۳۷:۳) او توسط عمالقه در جنگ صقلغ اسیر شد، اما داوود او را نجات داد و با خود به حبرون برد. (دوم سموئیل ۲:۲ و ۳:۲)

اخییو (به معنای برادروار)

پسر ابیناداب بود که از خانه‌ی پدرش فرار کرد و به اورشلیم رفت تا از خشم برادرش نجات یابد. (دوم سموئیل ۶:۳ و اول تواریخ ۱۳:۷)

آدار

دوازدهمین ماه سال عبری و ششمین ماه سال دولتی عبرانیان است. در چهاردهم و پانزدهم این ماه، عید پوریم جشن گرفته می‌شود. (استر ۳:۷ و ۸:۱۲ و ۹:۲۱) این ماه تقریباً با مارس میلادی مطابقت دارد. از آنجا که سال قمری یازده روز کوتاه‌تر از سال شمسی است، یهودیان هر سه سال یک بار سال را سیزده ماهه می‌کنند و ماه سیزدهم را آدار دوم می‌نامند.

ادب

به معلم یا مربی‌ای گفته می‌شود که همواره مراقب شاگرد خود است و به او آموزش می‌دهد. (غلاطیان ۳:۲۴و۲۵) شریعت معلم ماست که ما را برای رسیدن به انجیل آماده می‌کند. واضح است که کسی که خود قادر به یادگیری ادب و معرفت نیست، شایسته‌ی معلمی نیست.

ادرامیتی

بندری در میسیا، مقابل جزیره‌ی لسبوس در شمال غربی آسیای صغیر بود. (اعمال ۲۷:۲) این بندر هنوز هم به همین نام شناخته می‌شود و در فاصله‌ی ۶۰ تا ۸۰ مایلی شمال ازمیر قرار دارد. کشتی‌ای که پولس رسول برای سفر به روم سوار شد، از این بندر بود.

ادرعی (به معنای قوی)

یکی از دو پایتخت باشان بود که کوه‌ها و تپه‌های آن هنوز هم به نام ادرع معروف هستند. این شهر در شصت مایلی بصری قرار دارد و دارای ساختمان‌های زیاد و حوض‌های بزرگ است. آب چاه‌های آن بسیار شیرین و گواراست. در نزدیکی این شهر، بنی‌اسرائیل عوج، پادشاه باشان را شکست دادند. (اعداد ۲۱:۳۳-۳۵؛ تثنیه ۱:۴ و ۳:۱-۳؛ یوشع ۱۲:۴) قلمرو او به سبط منسی رسید. (یوشع ۱۳:۳۱) خرابه‌های سنگی و زیرزمین‌های آن منطقه‌ی وسیعی را پوشانده‌اند و احتمالاً رفتن به آنجا ممکن نیست. این مکان در اوایل قرون میلادی و در زمان مبلغان مسیحی مشهور بود و امروزه به ادرا معروف است و تقریباً در چهل مایلی دریای جلیل قرار دارد.

ادر ملک (به معنای جلال پادشاه)

دو نفر به این نام وجود داشتند: اولی پسر سناخریب، پادشاه آشور بود. (اشعیا ۳۷:۳۸؛ دوم پادشاهان ۱۹:۳۷؛ دوم تواریخ ۳۲:۲۱) پس از آنکه او برای جنگ با حزقیا به اورشلیم آمد و شکست خورد، پسرانش ادرملک و شراصر از ترس اینکه مبادا پدرشان آنها را برای بت نسراق قربانی کند، او را به قتل رساندند و به کوه‌های ارمنستان فرار کردند. دومی یکی از خدایانی بود که ساکنان سفروایم پرستش می‌کردند. این مردم بعدها در سامره ساکن شدند و فرزندان خود را برای احترام به این خدای دروغین و خدای دیگری به نام عنملک از آتش گذراندند. (دوم پادشاهان ۱۷:۳۱) برخی معتقدند که ادرملک معبد خورشید و عنملک معبد ماه بود.

ادریا

خلیجی است که بین ایتالیا و ساحل دالماسی قرار دارد. (اعمال ۲۷:۲۷) امروزه به خلیج ونیز معروف است. احتمالاً در زمان رسولان، این نام به تمام دریای مدیترانه که از کرت و سیسیل می‌گذشت، اطلاق می‌شد.

آدم (به معنای خاک قرمز)

شهری در دره‌ی اردن، نزدیک صرتان بود. (یوشع ۳:۱۶) برخی محل آن را در نزدیکی الدامیه می‌دانند، اما احتمالاً در خرابه‌های قرمز رنگی است که در یک مایلی جنوب تل حارم قرار دارد.

آدم (انسان اول)

انسان نیز مانند سایر مخلوقات توسط خدا آفریده شد. (پیدایش ۱:۲۶) مرد و زن آفریده شدند. (پیدایش ۱:۲۷ و متی ۱۹:۴-۹) ابتدا مرد و سپس زن خلق شد. (پیدایش ۲:۷ و ۲:۲۰-۲۳ و اول تیموتائوس ۲:۱۳) مانند سایر حیوانات، انسان نیز از مواد زمینی آفریده شد و جاندار گردید. (پیدایش ۲:۷ و ۶:۱۷ و ۷:۲۲ و ایوب ۱۰:۸-۱۲) او به صورت خدا آفریده شد. (پیدایش ۱:۲۶و۲۷) پولس این شباهت را تأیید می‌کند که انسان در قدوسیت و عدالت مانند خدا خلق شد. (افسسیان ۴:۲۲-۲۵) قدرت حکمرانی بر حیوانات دیگر به او داده شد. (پیدایش ۱:۲۶-۲۸) و به او اجازه داده شد که بر زمین حکومت کند و نسل خود را پراکنده سازد. آدم و حوا برای محافظت از باغ عدن در آنجا قرار داده شدند و فرمانی برای زندگی جاودانی یا مرگ ابدی به آنها داده شد. (پیدایش ۲:۱۶و۱۷) به دلیل گناه، حکم مرگ برای او صادر شد و رنج و گرفتاری ناشی از این گناه به اخراج از عدن منجر شد. (پیدایش ۳:۱-۲۴) او صاحب فرزندانی شد: قائن و هابیل. وقتی ۱۳۰ ساله بود، شیث متولد شد. آدم در مجموع ۹۳۰ سال عمر کرد.

آزار (به معنای تحت فشار قرار دادن و آسیب رساندن است)

خروج ۲۲: ۲۱؛ اعداد ۲۵: ۱۷؛ اول سموئیل ۱۴: ۴۷؛ متی ۱۵: ۲۲ و ۱۷: ۱۵؛ اعمال ۱۲: ۱؛ آزار و رنج روح که در جامعه ۱: ۱۴ و ۲: ۱۱و۱۷و۲۶ آمده است، در ترجمه جدید (به عنوان “پوچ و بیهوده”) ترجمه شده است.

ادمه

یکی از شهرهای پنجگانه سدوم بود که به دلیل شرارت ساکنانش توسط خداوند با آتش و گوگرد سوزانده شد. تثنیه ۲۹: ۲۳.

ادونای برق (خداوند برق): لقب فردی ستمگر و ظالم از اهالی کنعان بود که در شهر برق ساکن بود. او هفتاد نفر از بزرگان همسایه خود را دستگیر کرد و انگشتان سبابه و شست دست و پای آنها را قطع کرد و به خودشان خوراند. این کار باعث شد که آنها نتوانند با او بجنگند یا مقاومت کنند. وقتی او به عنوان فرمانده ارتش کنعانیان و پریزیان شکست خورد، یهودا و شمعون رفتار وحشیانه او را تلافی کردند و همان کاری که او کرده بود، با خودش انجام دادند. (داوران ۱: ۴-۷)

ادونیاه (یهوه خدای من است): او چهارمین پسر داوود از همسرش حجیث بود. (۲ سموئیل ۳: ۴) پس از مرگ چلیاب، پسر داوود، ادونیاه قصد کرد پادشاه شود، در حالی که سلیمان از سوی خدا برای این مقام انتخاب شده بود. وقتی داوود از این موضوع مطلع شد، بلافاصله سلیمان را به پادشاهی رساند. این موضوع باعث شد طرفداران ادونیاه از هم بپاشند و خود او به قربانگاه پناه برد. سلیمان او را نصیحت کرد و آزادش کرد، هرچند این رفتار بخشنده‌انه برخلاف عادت مردم شرق بود. پس از مرگ داوود، ادونیاه از ابی‌شج، همسر داوود، خواستگاری کرد تا از این طریق دوباره ادعای تاج و تخت کند، اما سلیمان دستور قتل او را صادر کرد. (۱ پادشاهان ۱ و ۲)

ادونی رام یا ادورام (خداوند بلندمرتبه): او مسئول جمع‌آوری مالیات در زمان داوود و سلیمان بود و سرپرست سی هزار کارگر که در لبنان مشغول قطع درختان بودند. (۱ پادشاهان ۴: ۶ و ۵: ۱۴) گاهی به صورت مخفف «ادورام» (۲ سموئیل ۲۰: ۲۴؛ ۱ پادشاهان ۱۲: ۱۸) و «هدورام» (۲ تواریخ ۱۰: ۱۸) نیز نامیده شده است. وقتی رحبعام او را به منطقه کوشمالی فرستاد تا مردم را به اطاعت وادارد یا از آنها مالیات بگیرد، آنها او را سنگسار کردند.

ادوم (به معنای سرخ یا عدسی رنگ): لقب پسر عیسو، پسر بزرگ اسحاق است. او به خاطر یک ظرف عدسی که یعقوب، برادرش، پخته بود، حق نخست‌زادگی خود را فروخت. به همین دلیل و به خاطر رنگ سرخ چهره‌اش، او را عیسو نامیدند. (پیدایش ۲۵: ۲۵ و ۳۰) (برای اطلاعات بیشتر به مدخل‌های عیسو و ادومیه مراجعه کنید.)

ادومیه: (اشعیا ۳۴: ۵ و ۶) این نام در زبان عبری «ادوم» است. مرزهای جنوبی آن از دریای مرده تا خلیج عقبه و مرز غربی آن از وادی عربه تا دشت عربستان در شرق امتداد داشت. طول آن صد مایل و عرض آن بیست مایل بود. بعدها ادومیان بخش‌هایی از جنوب فلسطین و مناطق اطراف عربستان پترا را تصرف کردند. (حزقیال ۳: ۱۵؛ مکابیان ۵: ۶۵؛ مراثی ۸: ۳) ادومیه اولیه دارای کوه‌های بسیار ناهموار بود که بلندترین آنها سه هزار قدم ارتفاع داشت و بخشی از رشته‌کوه‌های آهکی بود که به دشت عربستان متصل می‌شد. دامنه‌های غربی این کوه‌ها به وادی عربه منتهی می‌شد و بخش مرکزی آن از سنگ‌های سماق تشکیل شده بود که با شن‌های فسیل‌شده پوشیده شده بود. در این منطقه تپه‌های شیب‌دار و دره‌های عمیق زیادی وجود داشت و بخش‌هایی از آن دارای رنگ‌های مختلفی مانند زرد، صورتی، آبی، بنفش و قهوه‌ای بود. به دلیل غلبه رنگ سرخ در این منطقه، نام «ادوم» از این ویژگی گرفته شده است. خاک این منطقه حاصلخیز بود و در دشت‌ها و ارتفاعات آن علف‌ها، گلها و درختان زیادی می‌رویید که از چشمه‌های فراوان منطقه تغذیه می‌کردند. (پیدایش ۲۷: ۳۹؛ اعداد ۲۰: ۱۷) محصولات این منطقه توسط کشاورزان و چوپانان بدوی کشت می‌شد. شهرهای مهم این منطقه شامل بصره، ایلث، معون و عیصون حابر بود که بصره پایتخت سابق آن بود. بعدها این منطقه به دو بخش تقسیم شد: بخش شمالی به نام جبال (که احتمالاً همان گیبال قدیم است) و بخش جنوبی به نام ایشرا. پیشگویی‌هایی که درباره نابودی ادوم گفته شده بود، به طور عجیبی محقق شد، چنان‌که همه سیاحان و مسافران نیز به آن شهادت داده‌اند. (ارمیا ۴۹: ۷-۲۲؛ حزقیال ۲۵: ۱۲-۱۴ و ۳۵: ۳-۱۵) در این منطقه آثار چند شهر قدیمی دیده می‌شود و چند روستا نیز وجود دارد که ساکنان آنها به کشاورزی مشغول هستند. قبایل جنگجوی بدوی نیز همواره در این منطقه در حال حرکت هستند. (پیدایش ۱۴: ۶) در گذشته، حوریان که نسب خود را به سیعیر می‌رساندند، در غارهای این منطقه زندگی می‌کردند و نام جد خود، سیعیر، را بر کوه‌های این منطقه گذاشتند. (پیدایش ۳۶: ۲-۳۰) به دلیل وجود غارهای زیاد در جنوب ادوم، می‌توان گفت که حوریان غارنشین بودند. (پیدایش ۳۲: ۳ و ۳۶: ۱، ۸ و ۹؛ تثنیه ۲: ۵، ۱۲ و ۲۲) عیسو آنها را از این منطقه بیرون راند. احتمالاً حاکمان ادوم شبیه به شیوخ بدوی امروزی بودند و تحت فرمان یک سلطان یا امیر قرار داشتند. (پیدایش ۳۶: ۳۱-۴۳؛ خروج ۱۵: ۱۵؛ اعداد ۲۰: ۱۴) به دلیل اختلافی که بین یعقوب و عیسو بر سر خرید حق نخست‌زادگی به وجود آمد، دشمنی بین آنها و فرزندانشان ادامه یافت. وقتی اسرائیلیان به جنوب نزدیک شدند و خواستند از ادوم عبور کنند، ادومیان مانع آنها شدند. (اعداد ۲۰: ۱۴-۲۱) اما بعداً به آنها اجازه عبور دادند. (تثنیه ۲: ۲۸ و ۲۹) اسرائیلیان مأمور شدند که با ادومیان دوست باشند. (تثنیه ۲: ۴-۷ و ۲۳: ۷) جنگ‌هایی که بعدها با ادومیان اتفاق افتاد، بخشی از ضروریات زمان بود. شاول با آنها جنگید (۱ سموئیل ۱۴: ۴۷) و داوود نیز بر آنها پیروز شد. (۲ سموئیل ۸: ۱۴ و ۱ پادشاهان ۱۱: ۱۵ و ۱ تواریخ ۱۸: ۱۱-۱۳) پیشگویی اسحاق درباره عیسو (پیدایش ۲۷: ۲۹) محقق شد و ادومیان تحت رهبری هدد بر ضد سلیمان شورش کردند. (۱ پادشاهان ۱۱: ۱۴-۲۲) اما بعداً به اسرائیلیان در جنگ با یهودا کمک کردند. (۲ پادشاهان ۳) آنها با دشمنان یهودا متحد شدند، اما شکست خوردند و مطیع یهودا شدند. (۲ تواریخ ۲۰: ۱۴-۲۹ و ۱ پادشاهان ۲۲: ۴۷) این قوم در زمان پادشاهی یهورام استقلال خود را اعلام کردند. (۲ پادشاهان ۸: ۲۰-۲۲ و ۲ تواریخ ۲۱: ۸ و ۱۰) امصیا آنها را تنبیه کرد و سالع را فتح کرد. (۲ پادشاهان ۱۴: ۷ و ۲ تواریخ ۲۵: ۱۰ و ۱۲) در زمان یهوآحاز، ادومیان بر یهودا غلبه کردند (۲ تواریخ ۲۸: ۱۷) و بخت‌النصر را بر ضد اورشلیم تحریک کردند. (مزمور ۱۳۷: ۷) تنبیهات ظلم آنها توسط یوئیل، ارمیا، عاموس، حزقیال و عوبدیا پیش‌بینی شده بود. (یوئیل ۳: ۱۹؛ عاموس ۱: ۱۱؛ ارمیا ۴۹: ۱۷؛ حزقیال ۲۵: ۱۲-۱۴ و ۳۵) یوسفون گزارش می‌کند که بخت‌النصر پس از فتح اورشلیم، مناطق اطراف یهودا را تحت کنترل گرفت، اما آنها را به اسارت نبرد. (ارمیا ۲۷: ۱-۱۱؛ ملاکی ۱: ۳ و ۴) در نهایت، ادومیان بخش جنوبی یهودا را تصرف کردند و نبطیان، که از نسل نبایوث بن اسماعیل بودند، در منطقه کوه سیعیر ساکن شدند. (پیدایش ۲۵: ۱۳) منطقه بین دره عربه و دریای مدیترانه، از ایلاث تا الوثروپولس، به نام ادومیه نامیده شد و نبطیان در عربستان پترا ساکن شدند و حکومتی مستقل تشکیل دادند. (۲ قرنتیان ۱۱: ۳۲) یهودای مکابی بر ادومیان تسلط یافت و آنها را خراج‌گذار خود کرد. یوحنای هرکانوس در سال ۱۳۰ قبل از میلاد، آنها را مجبور به پذیرش یهودیت کرد. از مشهورترین افراد ادومیه می‌توان به انتی‌پیطر اشاره کرد که در سال ۴۷ قبل از میلاد بر یهودیه حکومت می‌کرد و هیرودیس بزرگ، پسر او، که قبل از محاصره اورشلیم توسط تیتوس، بیست هزار ادومی را برای محافظت از شهر دعوت کرد، اما آنها به جای محافظت، به قتل و غارت پرداختند. در نهایت، رومیان به رهبری تراژان در سال ۱۰۵ میلادی بر ادومیه مسلط شدند و این منطقه از نظر تجاری پیشرفت کرد. راه‌های تجاری ساخته شد و ادومیان با هند، ایران و لوانت (لبنان امروزی) تجارت کردند. در پترا، معابد و مقبره‌های عجیبی در صخره‌ها حجاری شده بود. وقتی مسیحیت در این منطقه گسترش یافت، پترا دارای اسقف و خلیفه شد. اما ادومیه به تدریج رو به افول نهاد تا اینکه توسط مسلمانان فتح شد. مبلغان مسیحی پترا را «وادی موسی» نامیدند و امروزه این نام در میان اعراب رایج است. اولین سیاحی که در سال ۱۸۱۲ میلادی به ادومیه سفر کرد، برک‌هارد بود. اعراب بدوی و جنگجوی این منطقه همواره با یکدیگر درگیر هستند و از هر سیاحی که از منطقه عبور کند، پول می‌گیرند. به همین دلیل، کاوش‌های باستان‌شناسی در این منطقه بسیار دشوار است، اما بسیاری پس از برک‌هارد به این منطقه سفر کرده‌اند.

ادونی. (صدق خداوند) صداقت لقب یکی از پادشاهان اورشلیم بود. او با چهار پادشاه دیگر علیه یوشع متحد شدند و جنگ بزرگی در جبعون کردند. خداوند به طور معجزه‌آسایی آن روز را طولانی کرد و برای شکست دادن سپاه دشمن، طوفان و تگرگ شدیدی فرستاد. آن پنج پادشاه شکست خورده و به غاری نزدیک مقیده فرار کردند، اما یوشع آن‌ها را بیرون آورد و به قتل رساند. (یوشع ۱۰)

ارا. یکی از رؤسای قبیله اشیر بود. (۱ تواریخ ۷: ۳۸)

اراب. (کمینه) شهری در کوهستان یهودا است. (یوشع ۱۵: ۵۲) ممکن است زادگاه ارابی باشد که در شرق حبرون قرار دارد. در خرابه‌های عرابیه، آثار دیوارهای قدیمی، حوض‌ها و خرابه‌های باستانی دیده می‌شود که احتمالاً مربوط به همان ارابی است که در کتاب مقدس ذکر شده است.

اراراط. (ملعون) منطقه‌ای در مرکز ارمنستان است که بین رود ارس و دریای وان و ارومیه قرار دارد. (۲ پادشاهان ۱۹: ۳۷؛ اشعیا ۳۷: ۳۸) گاهی این نام به کل آن منطقه اطلاق می‌شود. (ارمیا ۵۱: ۲۷) بر اساس روایات، کشتی نوح بر این کوه قرار گرفت. این کوه بلند که ارامنه آن را ماسیس و ترکان آن را آغری‌داغ (سراشیب) می‌نامند، ایرانیان آن را کوه نوح و اروپاییان آن را اراراط می‌خوانند. این کوه دارای دو قله است که یکی از آن‌ها حدود ۴۰۰۰ قدم بلندتر از دیگری است و به رشته‌کوه‌هایی که به سمت شمال غربی و غرب امتداد دارند، متصل می‌شود. این کوه همیشه پوشیده از برف است و حدود ۱۷۰۰۰ قدم از سطح دریا ارتفاع دارد. این کوه یکی از آتشفشان‌هایی است که آخرین فوران آن در سال ۱۸۴۰ میلادی رخ داد.

اراسطس. (محبوب) فردی مسیحی از اهالی قرنتس بود که خزانه‌دار آنجا و دوست و همکار پولس بود. او با پولس به افسس رفت و با تیموتائوس نیز در مأموریتش به مقدونیه همراهی کرد. (اعمال ۱۹: ۲۲) هنگامی که پولس نامه رومیان را می‌نوشت، اراسطس در قرنتس بود. (رومیان ۱۶: ۲۳) او تا زمان دستگیری و انتقال پولس به روم در آنجا ماند. (۲ تیموتائوس ۴: ۲۰)

ارام. (عالی) این نام از ارام بن سام گرفته شده است و سه نفر در کتاب مقدس به این نام وجود دارند. اول ارام بن نوح است. (پیدایش ۱۰: ۲۲) دوم نوۀ ناحور. (پیدایش ۲۱: ۲۲) سوم یکی از اجداد عیسی مسیح. (روت ۴: ۱۹؛ ۱ تواریخ ۲: ۱۰؛ متی ۱: ۳؛ لوقا ۳: ۳۳)

ارام همچنین نام منطقه‌ای در نزدیکی شام است. عبرانیان این نام را برای تمام سرزمین‌هایی که در شمال فلسطین قرار داشتند، استفاده می‌کردند. این منطقه از شرق تا دجله و از شمال تا رشته‌کوه‌های تاروس امتداد داشت. این منطقه شامل الجزیره نیز می‌شد که عبرانیان آن را ارام نهریم (پیدایش ۲۴: ۱۰) یا پدن ارام (دشت ارام) می‌نامیدند. (پیدایش ۲۵: ۲۰ و ۴۸: ۷) این نام با برخی از شهرهای غربی ارام مانند دمشق نیز همراه می‌شد، مانند ارام دمشق. (۱ تواریخ ۱۹: ۶) برخی از این مناطق دارای استقلال بودند و بارها با اسرائیلیان جنگیدند، اما داود بر آن‌ها مسلط شد و آن‌ها را خراج‌گذار کرد. سلیمان نیز این وضعیت را حفظ کرد، اما پس از مرگ او، آن‌ها دوباره سر به شورش برداشتند. احتمالاً یربعام دوم نیز بر آن‌ها مسلط شد. زبان ارامیان نزدیک به زبان عبری بود و به تدریج زبان عبری منسوخ و زبان ارامی رایج شد. در زمان عیسی مسیح، این زبان در یهودیه رایج بود و امروزه مسیحیان سریانی در اطراف موصل به این زبان صحبت می‌کنند.

ارام نهرین. (اراضی مرتفع نهرین) این نام در مزمور ۶۰ و پیدایش ۲۴: ۱۰ و تثنیه ۲۳: ۴؛ داوران ۳: ۸ و غیره ذکر شده است. این منطقه شامل زمین حاصلخیزی است که بین فرات و دجله قرار دارد و به بین‌النهرین معروف است. (اعمال ۲: ۹ و ۷: ۲)

اربئیل. (هوشع ۱۰: ۱۴) به بیت اربئیل مراجعه کنید.

اربع. به بیت اربئیل و حبرون مراجعه کنید.

ارابع. به ربع مراجعه کنید.

اربوت. (خانه) منطقه‌ای است که شامل سوکوه می‌شود. به سوکوه مراجعه کنید.

ارتخشستا. (صاحب قلمرو بزرگ) پسر سومین خشایارشا و جانشین او بود که در سال ۴۶۵ قبل از میلاد بر تخت پادشاهی ایران نشست. او را درازدست لقب داده‌اند. این نام معمولاً معنای لغوی دارد، اما دکتر جان ویلسن می‌گوید منظور از این عبارت این است که این پادشاه صاحب قلمرو بزرگی بوده است. در ابتدا او را وادار کردند که در بازسازی اورشلیم مخالفت کند (عزرا ۴: ۷)، اما بعداً اجازه داد. (عزرا ۶: ۱۴) مترجمین قدیمی او را اشتباهاً با یک مدعی دروغین به نام اسمردیس، برادر کمبوجیه، اشتباه گرفته‌اند. در سال هفتم سلطنتش (۴۵۸ قبل از میلاد)، ارتخشستا به عزرا اجازه داد تا گروهی از یهودیان را به اورشلیم بازگرداند تا معبد را بازسازی کنند. (عزرا ۷: ۱، ۱۱، ۱۲، ۲۱ و ۸: ۱) در سال هشتم سلطنتش (۴۴۵ قبل از میلاد)، او به نحمیا اجازه داد که برای اولین بار به اورشلیم برود و دیوارهای شهر را بازسازی کند. (نحمیا ۲: ۱ و غیره) در سال سی و دوم سلطنتش (۴۳۳-۴۳۲ قبل از میلاد)، پس از بازگشت نحمیا به ایران، او را حاکم اورشلیم کرد و به وطنش فرستاد. (نحمیا ۱۳: ۶) ارتخشستا در سال ۴۲۵ قبل از میلاد درگذشت.

ارتیماس. مخفف ارتیمادوردس است، به معنای عطای ارطامیس. او از همراهان پولس بود. (تیطس ۳: ۱۲)

ارجوب. (سنگ) منطقه‌ای در شرق اردن است که چهار بار در کتاب مقدس ذکر شده است. طول آن ۲۴ مایل و عرض آن ۱۳ مایل است. سنگ‌های آن بازالتی و سیاه هستند که از فوران آتشفشان شیحان تشکیل شده‌اند. این منطقه در قدیم دارای شهرهای مستحکمی بود که توسط یائیر بن منسی فتح شد. (تثنیه ۳: ۴، ۵، ۱۴) سلیمان نیز حاکمی بر آنجا گماشت. (۱ پادشاهان ۴: ۱۳) بسیاری از خانه‌های این منطقه سقف‌های سنگی داشتند و در و پنجره‌های آن‌ها نیز از سنگ بود، به همین دلیل بهتر از خانه‌های دیگر شهرهای قدیمی حفظ شده‌اند. این منطقه دارای معابد و کاخ‌های بزرگی است.

ارچس. (مهتر اسبان) معلم مسیحی بود که با فلیمون و اپفیا همکاری می‌کرد. پولس او را به عنوان هم‌رزم خود سلام می‌فرستد. (فلیمون ۲) او را نصیحت می‌کند که موعظه خود را در کولسی به پایان برساند. (کولسیان ۴: ۱۷)

اردن. در زبان عبری همیشه با حرف تعریف همراه است و هیرون نامیده می‌شود، مگر در ایوب ۴۰: ۲۳ و مزمور ۴۲: ۶ که فقط اردن ذکر شده است. این رود بزرگ‌ترین رود فلسطین است که از شمال به جنوب جریان دارد و سرزمین مقدس را قطع می‌کند. بیشتر آن در غرب قرار دارد و چهار منبع دارد:

۱. منبع حاصبانی که به عین فرار معروف است و از حوض کم‌عمقی در شمال تل القاضی سرچشمه می‌گیرد. این رود پس از طی مسافتی به دریاچه حوله می‌ریزد.

۲. منبع بانیاس که در حال حاضر به بانیاس معروف است. این چشمه از غاری زیر صخره‌ای بزرگ سرچشمه می‌گیرد و به رود دیگری می‌پیوندد.

۳. چشمه تل القاضی که در نزدیکی بانیاس قرار دارد و دو چشمه دارد که یکی از آن‌ها بزرگ‌تر است. این رود پس از پیوستن به رود بانیاس به سمت شرق جریان می‌یابد و به حاصبانی می‌پیوندد.

۴. رود سعّار است که به رود بانیاس می‌پیوندد و در فصل تابستان بسیار کم‌آب می‌شود. پس از آنکه رود اردن از دریاچه حوله دوازده میل فاصله می‌گیرد، در این مسیر حدود ۸۱۷ قدم پایین‌تر می‌رود و از وسط دریای طبریه عبور می‌کند. مسیر آن را می‌توان به خوبی از وسط این دریاچه به سمت پایین و به طول دوازده میل تعیین کرد. سپس این رود به صورت غیرمستقیم (که به خط مستقیم حدود ۶۵ میل می‌شود) به سمت جنوب جریان می‌یابد و آب زلال و گوارای خود را به دریای تلخ سدوم می‌ریزد. در حقیقت، بسیار شگفت‌انگیز است که این رود در مسافتی حدود ۱۴۵ میل به خط مستقیم، از برف‌های کوه حرمون تا دره بسیار گرم اریحا (که یکی از گرم‌ترین نقاط روی زمین است) حدود ۸۸۰ ذرع پایین‌تر می‌رود. بین این دو دریاچه، یعنی دریای طبریه و بحرالمیت، دشت اردن قرار دارد (۲ پادشاهان ۲۵: ۴ و ۲ تواریخ ۴: ۱۷). اعراب این منطقه را الغور می‌نامند. عرض این دشت در مجموع، قبل از رسیدن به اریحا حدود ۵ میل است، اما نزدیک اریحا به ۱۲ میل می‌رسد. این دشت از هر دو طرف تقریباً در تمام طول خود تا تپه‌های غربی، که حدود ۳۰۰ تا ۳۵۰ ذرع ارتفاع دارند، محدود شده است. اما تپه‌های شرقی آن شیب‌دارتر و ارتفاعشان دو برابر است. این دره، به جز مناطقی که چشمه‌ها و رودهای کوچک از آن جاری می‌شوند، بسیار گرم و فاقد پوشش گیاهی است و تپه‌های مخروطی‌شکل زیادی در آن دیده می‌شود. در وسط این دره، مسیر مارپیچی رود اردن قرار دارد که ۴ تا ۱۵ ذرع از سطح دشت پایین‌تر است. اطراف این رود پر از درختان و بوته‌هایی مانند بید، شوره‌گز، خرزهره و غیره است. در برخی نقاط، ساحل رود عریض‌تر است و به همین دلیل پوشش گیاهی در آنجا بیشتر دیده می‌شود. بخش بالایی رود حاصلخیز و قابل کشت است، اما بخش پایینی آن پر از نی‌زارها و جنگل‌هایی است که نسبتاً به رود نزدیک‌تر هستند. در گذشته، این منطقه محل زندگی حیوانات درنده بود که در زمان طغیان آب، آنجا را ترک می‌کردند و به مناطق بالاتر می‌رفتند. همان‌طور که یرمیای نبی در فصل ۴۹: ۱۹ و ۵۰: ۴۴ از کتاب خود به آن اشاره کرده و می‌گوید: «اینک او مانند شیری از طغیان اردن برخواهد خاست.» ممکن است که مسیر فعلی رود اردن نسبت به گذشته عمیق‌تر شده باشد. با این حال، در فصل بهار، آب نه تنها فاصله بین دو ساحل را می‌پوشاند، بلکه در بسیاری از نقاط خود ساحل‌ها را نیز فرا می‌گیرد (۱ تواریخ ۱۲: ۱۵). یکی از افسران دولت ایالات متحده آمریکا به نام نایب لینچ، که در سال ۱۸۴۸ میلادی از رود اردن عبور کرده، می‌گوید: هرچند فاصله مستقیم بین دریای جلیل و بحرالمیت فقط ۶۵ میل است، اما طول مسیر رودخانه به صورت غیرمستقیم به ۲۰۰ میل می‌رسد. عرض رود نیز بسته به مکان، بین ۲۲ تا ۶۰ ذرع و عمق آن بین ۱ تا ۴ ذرع متغیر است. میزان آب رودخانه بسته به فصل سال تفاوت زیادی دارد و در بیشتر مواقع، جریان آن سریع و قوی است. نایب لینچ حدود ۲۷ نقطه خطرناک را در مسیر رود شناسایی کرده که حتی برای قایق‌های فلزی نیز خطرناک هستند. از آنجا که دریای طبریه ۲۰۰ ذرع از بحرالمیت و ۲۵۰ ذرع از دریای مدیترانه پایین‌تر است، اختلاف ارتفاع رود اردن بین این دو دریا حدود ۱۸۰ ذرع است. آب‌های رود اردن، با وجود تیرگی، خنک و مطبوع است و از نظر فراوانی ماهی، شبیه دریای جلیل است. یک پل سنگی قدیمی در گذشته پایین‌تر از دریاچه حوله بر روی این رود وجود داشته و پل دیگری نیز در جنوب دریای طبریه باقی مانده است. علاوه بر این‌ها، دو معبر دیگر نیز وجود دارد: اولی در نزدیکی ادام، که الدامیه نامیده می‌شود (یوشع ۳: ۱۶)، و دومی در نزدیکی محلی که زائران خود را در آن شست‌وشو می‌کنند، که جسر الشریعه نام دارد. چندین معبر دیگر نیز وجود دارند که در زمان‌های مشخصی مورد استفاده قرار می‌گیرند. در متون مقدس آمده است که عبور یوشع و بنی‌اسرائیل از رود اردن در زمان طغیان آن اتفاق افتاده است (یوشع ۳: ۱۵). در آن زمان، رود پرآب و سریع‌الحرکت در مقابل اریحا متوقف شد و آب‌های پایین‌دست به دریا جاری شدند، در حالی که آب‌های بالادست در جای خود ایستادند و در ته رود، محوطه‌ای وسیع برای اردو زدن بنی‌اسرائیل فراهم شد. علاوه بر این، دو بار دیگر نیز معجزه‌ای مشابه در رود اردن رخ داد: زمانی که ایلیا و الیشع از آن عبور کردند (۲ پادشاهان ۲: ۸ و ۱۴). همچنین، در آب‌های این رود بود که بیماری برص نعمان سوری شفا یافت (۲ پادشاهان ۵: ۱۴) و تبر بی‌دسته‌ای که در آب افتاده بود، به فرمان الیشع بر روی آب ظاهر شد (۲ پادشاهان ۶: ۶). همچنین، عیسی مسیح در همین مکان توسط یحیی تعمید یافت (متی ۳: ۱۳). هزاران زائر از فرقه‌های مختلف مسیحی، هر ساله در ماه آوریل (فرنگی) به یادبود آن تعمید مقدس، در روزی مشخص و تحت حفاظت گروهی از سربازان عثمانی، به دیدار این رود مقدس می‌روند، از آب‌های آن می‌نوشند و غسل می‌کنند، سپس پس از یک یا دو ساعت به اورشلیم بازمی‌گردند.

ارغوان. مردم بابل از رنگ ارغوانی زیاد استفاده می‌کردند و در گذشته در شرق نیز بسیار معروف بود. این رنگ در کتاب‌های مقدس مانند ارمیا ۱۰:۹، دوم سموئیل ۸:۲۶ و استر ۸:۹ ذکر شده است. حتی پرده‌های معبد و برخی از لباس‌های قدیمی نیز به این رنگ بودند (خروج ۲۵:۴، ۳۵:۶، ۳۹:۲۹ و دوم تواریخ ۳:۱۴). پادشاهان و بزرگان نیز برای تمایز از دیگران لباس ارغوانی می‌پوشیدند. به همین دلیل، زمانی که مسیح را برای محاکمه آوردند، برای تمسخر او را با لباس ارغوانی پوشاندند (یوحنا ۱۹:۲و۵). به نظر می‌رسد منظور از ارغوانی، رنگ قرمز است، زیرا کلمه ارغوان به هر رنگی که دارای سرخی باشد اشاره دارد.

اهل صور و صیدون این رنگ را از صدف مخصوصی به دست می‌آوردند و به همین دلیل در این صنعت معروف شدند. امروزه در جنوب صیدا توده‌های بزرگی از صدف‌های قدیمی یافت می‌شود که از آنها این رنگ استخراج می‌شد. گاهی نیز رنگ ارغوانی از کرمی که بر روی بلوط قرمز یافت می‌شود، به دست می‌آید.

ارفاد. (حصاردار) اشعیا ۱۰:۹ شهری در سوریه است که اغلب با حَماه و گاهی با دمشق و صیدون ذکر می‌شود. اخیراً توسط جغرافیدانان محل آن در تل ارفاد، که سه فرسخ از حلب فاصله دارد، شناسایی شده است. این محل در گذشته اهمیت زیادی داشت و چندین بار توسط آشوری‌ها غارت شد (ارمیا ۴۹:۲۳؛ اشعیا ۳۶:۱۹ و ۳۷:۱۳؛ دوم پادشاهان ۱۸:۳۴).

ارفکشاد. (قلعه کلدانیان) ارفکشاد پسر سام و جد عابر بود. به گفته یوسیفوس، او آغازگر قوم کلدانیان است که نسب‌نامه‌شان به او ختم می‌شود (پیدایش ۱۰:۲۲و۲۴ و ۱۱:۱۰-۱۳؛ اول تواریخ ۱:۱۷و۱۸و۲۴). ممکن است ارفکشاد نام یک شخص نباشد، بلکه نام یک قبیله یا منطقه‌ای باشد که ساکنان آن از نوادگان او بودند و دو سال پس از طوفان نوح به دنیا آمدند.

ارک. (مستدیم) پیدایش ۱۰:۱۰ شهری در کلده که نمرود آن را بر روی دجله بنا کرد. یونانیان و رومیان آن را ارگوی می‌نامیدند. احتمالاً این شهر همان ورقه یا ارقه امروزی است که در جنوب شرقی بابل واقع شده است. برخی معتقدند ارک همان ادسّا است، اما این نظر رد شده است.

ارکی. این نام در کتاب مقدس همیشه برای حوشای، همراه داوود، ذکر شده است (دوم سموئیل ۱۵:۳۲و۳۷ و ۱۶:۱۶ و ۱۷:۵-۱۴؛ اول تواریخ ۲۷:۳۳). اما مشخص نیست که به چه چیزی اشاره دارد.

ارکیلاوس. (شاهزاده قوم) پسر هیرودیس کبیر از همسرش ملتیس بود. او همراه برادرش آنتیپاس در روم تحصیل کرد و پس از مرگ پدرش بر یهودیه، ادومیه و سامره حکومت کرد و لقب اثنارک یا تترارک را دریافت کرد. در متی ۲:۲۲ از او به عنوان پادشاه یاد شده است. او به ستمگری و مردم‌آزاری مشهور بود و پس از ۱۰ سال حکومت ظالمانه، مردم از او شکایت کردند و امپراتور او را تبعید کرد. او در ویه، شهری در ساحل رود اردن، درگذشت.

ارمی. زبان قدیمی سوریه و کلدانیان بود که در دانیال ۲:۴ ذکر شده است. کلدانیان معمولاً به زبان ارمی صحبت می‌کردند تا با مقامات دولتی ارتباط برقرار کنند، اما این زبان زبان اصلی آنها نبود. زبان اصلی آنها اکدی بود که مردم بابل به آن صحبت می‌کردند. زبان سریانی که امروزه شناخته شده است، در قرن دوم پس از میلاد ظهور کرد و تا قرن دوازدهم نزدیک به فراموشی بود. سریانی دارای آثار و نوشته‌های زیادی است، به ویژه در زمینه الهیات. ترجمه معروف تورات به زبان سریانی، پشیطو، قدیمی‌تر از سایر ترجمه‌ها است و به دلیل دقت در ترجمه، به آن “بسیط” می‌گویند. مردم معلوله، بخعه و جبعدین هنوز به این زبان صحبت می‌کنند.

ارمیا. یا یرمیا، به معنای “یهوه به زیر می‌اندازد”، پسر حلقیا و دومین پیامبر بزرگ عهد عتیق بود. او در زمان پادشاهی یوشیا، یهویاقیم و صدقیا نبوت می‌کرد. او در عناتوث از قبیله بنیامین به دنیا آمد و قبل از تولدش توسط خدا به مقام نبوت برگزیده شد (ارمیا ۱:۱و۵). او در جوانی، در سال ۶۲۸ قبل از میلاد، شروع به نبوت کرد. یوشیا، پادشاه پارسا و خداپرست، با او همکاری کرد و بت‌پرستی را از بین برد (دوم پادشاهان ۲۳:۱-۲۵). پس از مرگ یوشیا در سال ۶۰۹ قبل از میلاد، ارمیا برای او سوگواری کرد و آن را یک loss بزرگ دانست (دوم تواریخ ۳۵:۲۰-۲۵؛ ارمیا ۲۲:۱و۱۵و۱۶). پس از سلطنت یهواحاز، بت‌پرستی دوباره رواج یافت و زندگی ارمیا پر از رنج و سختی شد. در سال چهارم سلطنت یهویاقیم، او اولین طومار خود را نوشت که حاوی هشدارها و پیش‌گویی‌ها بود، اما پادشاه آن را سوزاند و قصد کشتن ارمیا را کرد (ارمیا ۲۶). ارمیا دوباره پیش‌گویی‌های خود را نوشت و پیش‌بینی کرد که قوم یهودا به مدت ۷۰ سال در بابل اسیر خواهند شد (ارمیا ۲۵:۸-۱۲). او همچنین درباره نابودی بابل ۷۰ سال بعد پیش‌گویی کرد (آیه ۱۳-۳۸). او صدقیا را نصیحت کرد، اما فایده‌ای نداشت. ارمیا در زمان فتح اورشلیم توسط نبوکدنصر در زندان بود، اما نبوکدنصر او را آزاد کرد و به بابل برد. ارمیا در نهایت به مصر تبعید شد و تا پایان عمرش به هدایت و نصیحت مردم ادامه داد. او ۴۲ سال در برابر قوم سرکش خود ایستادگی کرد.

کتاب ارمیا. ترتیب این کتاب به دلیل تنوع پیش‌گویی‌ها و وعده‌های الهی، پیچیده است. اما به طور کلی به چهار بخش تقسیم می‌شود که شامل پیش‌گویی‌های او در زمان پادشاهی یوشیا، یهویاقیم، صدقیا و جدلیا است. آخرین باب این کتاب احتمالاً توسط عزرا اضافه شده است. پیش‌گویی‌های مربوط به مسیح در باب‌های ۲۳:۱-۸، ۳۱:۳۱-۴۰ و ۳۳:۱۴-۲۶ یافت می‌شود و در عهد جدید به آنها اشاره شده است (متی ۲:۱۷ و ۱۶:۱۴؛ عبرانیان ۸:۸-۱۲). کتاب مراثی نیز توسط ارمیا نوشته شده است.

مراثی ارمیا. این کتاب شعری است که ارمیا پس از نابودی اورشلیم نوشت. هر باب به موضوع خاصی می‌پردازد: باب اول و دوم درباره محاصره اورشلیم، باب سوم درباره رنج‌های خود ارمیا، باب چهارم درباره نابودی شهر و معبد، و باب پنجم دعایی برای یهودیان در اسارت است. ارمیا در این کتاب از ظلم ادومیان سخن می‌گوید و پیش‌بینی می‌کند که خشم خدا بر آنها نازل خواهد شد.

ارنان. اول تواریخ ۲۱:۱۵. (ملاحظه در ارونه).

ارنون. (غرنده) تثنیه ۲:۲۴ رودی در شرق دریای مرده است که در گذشته مرز موآبیان و عمونیان بود و بعدها مرز موآبیان و اموریان و سپس مرز موآبیان و قبیله رئوبین را مشخص می‌کرد (اعداد ۲۱:۱۳؛ یوشع ۱۳:۱۶). امروزه به آن الموجب می‌گویند. طول آن حدود ۵۰ مایل است و به دریای مرده می‌ریزد. آب آن در زمستان زیاد است، اما در تابستان تقریباً خشک می‌شود.

ارواد. (آواره) حزقیال ۲۷: ۸. احتمالاً همان ارفاد است که به رواد نیز معروف است. این روستای کوچکی در جزیره ارواد واقع شده است که در نزدیکی ساحل شرقی دریای مدیترانه و در فاصله سی مایلی شمال طرابلس قرار دارد. ساکنان این جزیره را اروادی می‌گویند. پیدایش ۱۰: ۱۸.

اریحا. (مکان خوشبو) این شهر ثروتمند و قدرتمند در دره اردن، در قسمت بنیامین، در فاصله ۱۵ مایلی شمال شرقی اورشلیم و پنج مایلی غرب رود اردن واقع شده است. یوشع ۱۶: ۷ و ۱۸: ۲۱. این شهر در مقابل معبری قرار داشت که اسرائیلیان از آن عبور کردند. یوشع ۳: ۱۶. اولین اشاره به اریحا در داستان جاسوسان و راحاب آمده است. یوشع ۲: ۱-۲۱. این شهر اولین شهری بود که یوشع در سرزمین کنعان فتح کرد. دیوارهای شهر به‌طور معجزه‌آسایی فرو ریخت و اسرائیلیان وارد شهر شدند و به دستور خداوند همه ساکنان آن را کشتند و شهر را به آتش کشیدند. تنها راحاب و خانواده‌اش نجات یافتند، زیرا جاسوسان را پنهان کرده بود. یوشع نفرین کرد بر کسی که دوباره اریحا را بسازد و این نفرین بیش از پانصد سال بعد در مورد حئیل محقق شد. یوشع ۶: ۲۶ و ۱ پادشاهان ۱۶: ۳۴. در این مدت، اریحای دیگری در نزدیکی آن ساخته شد. داوران ۳: ۱۳ (۲ سموئیل ۱۰: ۵). بر اساس تثنیه ۳۴: ۳ و داوران ۱: ۱۶، اریحا را شهر نخل‌ها می‌گفتند. احتمالاً در گذشته‌های دور، پرستش ماه در این شهر رواج داشته است. اریحا از نظر وسعت و پیشرفت پس از اورشلیم معروف بود و مدرسه انبیا و محل سکونت الیشاع نیز در آنجا قرار داشت. ۲ پادشاهان ۲: ۴ و ۵ و ۱۸. در آن سوی اردن، در مقابل اریحا، ایلیای نبی به آسمان عروج کرد. ۲ پادشاهان ۲: ۱-۲۲. در دشت اریحا، کلدانیان صدقیا را دستگیر کردند. ۲ پادشاهان ۲۵: ۲؛ ارمیا ۳۹: ۹. هنگامی که ساکنان اریحا از اسارت بابل بازگشتند، در بازسازی دیوارهای اورشلیم کمک کردند. عزرا ۲: ۳۹؛ نحمیا ۳: ۲ و ۷: ۳۶. عیسی مسیح در همینجا دو نفر نابینا را شفا داد. متی ۲۰: ۲۹-۳۴. همچنین زکای، باج‌گیر، در همینجا بخشش گناهان خود را از مسیح دریافت کرد. لوقا ۱۹: ۱-۱۰. معمولاً محل اریحا را روستای اریحه می‌دانند که یکی از روستاهای پایین‌دست و کثیف اعراب با حدود دویست نفر جمعیت است. اما بر اساس گزارش سیاحانی که اخیراً از آنجا دیدن کرده‌اند، اریحا در فاصله دو مایلی غرب اریحه، در دهانه وادی کلت، جایی که از اورشلیم به دشت می‌رود، قرار داشته است. برخی گمان می‌کنند که شهر قدیمی اریحا نزدیک عین السلطان بوده است. آب‌هایی که الیشاع نبی شفا داد و شوری و بدطعمی آن‌ها را به شیرینی تبدیل کرد، از همین چشمه عین السلطان جاری بود که در فاصله دو مایلی شمال غربی اریحه واقع است.

در غرب و شمال اریحا تپه‌های سنگ آهک وجود دارد که ارتفاع یکی از آن‌ها حدود ۳۴۰ تا ۳۵۰ ذرع است و به کورن تنه معروف است. بر اساس روایات جدید، این مکان محل چهل روز روزه و آزمایش عیسی مسیح بوده است. در میان این تپه‌ها و رود اردن، دشت اریحا قرار دارد. یوشع ۴: ۱۳. در مقابل آن، در سمت شرقی اردن، دشت موآب واقع شده است. به طور کلی، دشت اریحا در گذشته‌های دور آب‌های فراوانی داشت و بسیار حاصل‌خیز بود و ممکن است دوباره به همان حالت بازگردد، اما اکنون ویرانه است. اگرچه زمانی به خاطر عسل و نخل‌های بلسان معروف بود، اکنون هیچ‌یک از این‌ها در آنجا یافت نمی‌شود.

راهی که از اریحا به اورشلیم می‌رود، سر بالایی و در میان دره‌ای تنگ و سنگلاخ است که بسیار سخت و خطرناک است و در حال حاضر نیز مانند زمان سامری، محل خطرناکی برای دزدان است. لوقا ۱۰: ۳۰-۳۴.

اریوس باغوس. (تپه مریخ) این تپه جایی است که اگر کسی بر آن بایستد و به اطراف نگاه کند، آثار عجیبی مانند مجسمه‌ها، قربانگاه‌ها و معابد متعدد را مشاهده خواهد کرد. این مکان محل تشکیل مجلسی مهم و قدیمی بود که اعضای آن را اربوباغیان می‌نامیدند. اعمال ۱۷: ۱۹-۳۴. اعضای این مجلس مورد اعتماد و احترام مردم بودند و در امور سیاسی و ادبی نقش داشتند. هر کسی که متهم به کفر نسبت به خدایان می‌شد، در اینجا محاکمه می‌شد. به همین دلیل پولس را برای محاکمه به اینجا آوردند و شکایت علیه او این بود که به خدایان ناشناخته دعوت می‌کند. اما او با شجاعت و اقتدار صحبت کرد و حماقت و گناه بت‌پرستی را آشکار ساخت، به طوری که دل‌های بسیاری از آن‌ها را به دست آورد، از جمله دیونیسیوس که یکی از اعضای آن مجلس بود و دامرس و دیگران. برخی از آن‌ها به مسیح ایمان آوردند.

این مجلس دارای اکسارگانه‌ها بود که افرادی بودند پس از مدت معینی که حکومت می‌کردند و تجربه کسب می‌کردند، به این مجلس دعوت می‌شدند و عضو آن می‌شدند. حاکم دیگری به جای آن‌ها تعیین می‌شد که او نیز در زمان تشکیل مجلس باید حضور می‌داشت. احکام عادلانه و حکیمانه آن‌ها باعث شهرت این مجلس شد، به طوری که حتی خارج از مرزهای یونان نیز معروف بود. این مجلس صندلی‌های سنگی برای حضار داشت و کاملاً روباز بود. در صحن آن اپی‌کوریان و رواقیون و دیگران می‌ایستادند. شهر در اطراف این تپه قرار داشت و پر از بت‌پرستان و معابد آن‌ها بود.

گفته می‌شود این مجلس در شب تشکیل می‌شد تا کسی از افکار حاکمان اطلاع نیابد و نیز تا تحت تأثیر نظرات خارجی قرار نگیرد. در نهایت، رومیان این مجلس را با ظلم و ستم منحل کردند و رسوم آن را از بین بردند. کمی به سمت جنوب شرقی تپه، سراشیبی آکروپولیس قرار دارد که بر فراز این تپه مسطح، ساختمان‌ها و معابد پر زرق و برق بت‌پرستان قرار داشت که در هیچ جای دیگر جهان از نظر تعداد، ثروت و زیبایی قابل مقایسه نبود. ملاحظه در آتن.

اره. معروف است و در تصاویر آثار مصر نیز دیده شده است. از کتاب مقدس برمی‌آید که اسرائیلیان چوب و سنگ را با اره می‌بریدند. اشعیا ۱۰: ۱۵ و ۱ پادشاهان ۷: ۹. همچنین اسرا را با اره شکنجه می‌دادند. ۲ سموئیل ۱۲: ۳۱ و ۱ تواریخ ۲۰: ۳. عبرانیان ۱۱: ۳۷ می‌گویند که قوم یهود حضرت اشعیای نبی را با اره دو نیم کردند.

از شیر گرفتن. معروف است. ابراهیم خلیل هنگام از شیر گرفتن اسحاق، جشنی برپا کرد. پیدایش ۲۱: ۸. احتمالاً برپایی جشن از جمله عادات آن زمان بود که امروزه مرسوم نیست. بر اساس ۲ تواریخ ۳۱: ۱۶-۱۸، سهم روزانه پسران قبیله لاوی را قبل از سه سالگی نمی‌گرفتند، بنابراین برخی معتقدند که آن‌ها را قبل از سه سالگی از شیر نمی‌گرفتند.

اژدها. حزقیال ۲۹: ۳ و ۳۲: ۲. حیوانی از خانواده سوسمارها است که طول آن به ۱۵ پا می‌رسد و با شش‌هایش تنفس می‌کند و می‌تواند زیر آب بماند. این حیوان بدخلق و قدرتمند است و بدنش با پولک‌های درشت پوشیده شده که می‌تواند هر نوع تیر، نیزه و سلاح را تحمل کند. فک‌های آن دارای دندان‌های بلند و تیز است و اگر حیوان یا انسانی در آبی که اژدها در آن است بیفتد، اژدها او را به زیر آب کشیده و در آنجا می‌خورد. البته شباهت این حیوان با لویاتان پنهان نخواهد ماند. ایوب ۴۱. اژدها در آب‌های نیل فوقانی بسیار بوده و در زمان فراعنه نیز در آب‌های مصر وجود داشته است، اما اکنون وجود ندارد. برخی می‌گویند که برخی از آن‌ها در آب‌های زرقاء، در جنوب کرمل، یافت می‌شود.

اژدهای پرنده. اشعیا ۱۴: ۲۹ و ۳۰: ۶. باید دانست که تشبیهی که در این آیه شده است، مجازی است و منظور افعی‌های صحرایی است که به سرعت در حمله معروف هستند.

آس (علف خوشبو):

آس گیاهی زیبا و خوشبو است که در جنوب اروپا، شمال آفریقا و مناطق معتدل آسیا، به‌ویژه در کنار دریاها، به وفور می‌روید. برگ‌های آن همیشه سبز، بسیار زیبا و براق است و گل‌هایش سفید بوده و گاهی قسمت بیرونی آن‌ها متمایل به قرمز است. میوه‌اش بنفش روشن و به اندازه‌ی یک نخود است و طعمی شیرین و خوشبو دارد. در مناطق شام (سوریه و لبنان امروزی) از آن به‌عنوان یکی از ادویه‌ها استفاده می‌شود و دارویی مقوی و مفید محسوب می‌گردد. همچنین، بر اساس اشعیا ۴۱:۱۹ و ۵۵:۱۳ و زکریا ۱:۸، در میان یهودیان نماد عدالت بود و پهلوانان و جوانمردان قدیم از آن تاج درست می‌کردند. یهودیان نیز شاخه‌های آن را همراه با گیاهان دیگر برای ساخت سایبان‌ها در جشن‌ها استفاده می‌کردند (نحمیا ۸:۱۵).

آسا (پادشاه یهودا):

آسا پسر و جانشین ابیام، سومین پادشاه یهودا پس از سلیمان بود (اول پادشاهان ۱۵:۸). او در سال ۹۱۲ قبل از میلاد به سلطنت رسید و به مدت ۴۱ سال در اورشلیم حکومت کرد. در ابتدای سلطنتش، دوران نسبتاً آرام و موفقی داشت و پرستش خدای یکتا را تجدید کرد. او کسانی را که به بت‌پرستی روی آورده بودند، از جامعه اخراج کرد و اورشلیم را از اعمال زشتی که نتیجه‌ی بت‌پرستی بود، پاک ساخت. او حتی مادر خود را از مقام ملکه‌ی مادر برکنار کرد، زیرا او تمثالی برای الهه‌ی عشتروت (استارته) ساخته بود. در سال یازدهم سلطنتش، خداوند او را بر لشکر بی‌شمار زارح، پادشاه کوش، پیروز کرد. عزریای نبی نیز او را به انجام کارهای نیک تشویق کرد. به همین دلیل، آسا مردم را گرد آورد و آن‌ها با هم پیمان خود را با یهوه تجدید کردند. اما وقتی بعشا، پادشاه اسرائیل، از این موضوع باخبر شد، با او دشمنی کرد. آسا کمک خداوند را فراموش کرد و از شامیان که بت‌پرست بودند، درخواست کمک نمود. در اواخر عمرش به بیماری نقرس مبتلا شد، اما به جای توکل به خدا، به پزشکان روی آورد و به همین دلیل در نوشته‌های مقدس به خاطر این عمل نادرست مورد سرزنش قرار گرفت (دوم تواریخ ۱۶:۱۲). با این حال، سلطنت او از بسیاری از پادشاهان یهودا بهتر و باشکوه‌تر بود. کتاب مقدس بارها تقوای او را ستوده و به عنوان نمونه‌ای از پادشاهی نیک از او یاد کرده است (اول پادشاهان ۲۲:۴۳؛ دوم تواریخ ۲۰:۳۲؛ ۲۱:۱۲). او در سال ۸۷۱ قبل از میلاد، در چهل‌ویکمین سال سلطنتش درگذشت و با احترام فراوان به خاک سپرده شد. در طول زندگی‌اش، همواره با بعشا و پادشاهان اسرائیل درگیر بود (اول پادشاهان ۱۵:۶ و ۱۶).

آساف (شاعر و موسیقیدان):

آساف فردی از قبیله‌ی لاوی و شاعر و موسیقیدان مشهور در زمان داوود بود. او از جمله کسانی بود که به موسیقی معبد علاقه‌ی زیادی داشت (اول تواریخ ۶:۳۹؛ ۱۵:۱۷؛ ۱۶:۵؛ ۲۵:۱-۲). به نظر می‌رسد که این خدمت در خانواده‌ی او موروثی بوده است (نحمیا ۷:۴۴؛ ۱۱:۲۲). او همچنین به عنوان “بیننده” (نبی) شناخته می‌شد (دوم تواریخ ۲۹:۳۰). برخی از مزامیر، مانند مزمور ۵۰ و ۷۳ تا ۸۳، به نام اوست و احتمالاً توسط او یا خانواده‌اش سروده شده‌اند. او در زمان حزقیای پادشاه نیز حضور داشت (دوم پادشاهان ۱۸:۱۸؛ اشعیا ۳۶:۳). علاوه بر این، او به عنوان نگاهبان جنگل‌ها در زمان اردشهر (ارتحششتا) نیز خدمت می‌کرد، هرچند نامش نشان می‌دهد که یهودی بوده است (نحمیا ۲:۸).

اسب:

اسب حیوانی نجیب و مشهور است که ایوب در مورد آن صحبت کرده است (ایوب ۳۹:۱۹-۲۵). در گذشته، مردم معمولاً از گاو و الاغ برای شخم زدن و کارهای کشاورزی استفاده می‌کردند، اما اسب و قاطر را برای سواری پادشاهان، سربازان و ارابه‌ها نگه می‌داشتند (خروج ۱۴:۹ و ۲۳؛ استر ۶:۸). با این حال، در میان اسرائیلیان، بر اساس دستور الهی، کمتر از اسب و قاطر استفاده می‌شد (تثنیه ۱۷:۱۶). بر اساس کتاب یوشع ۱۱:۶، خداوند دستور داد که اسب‌های دشمنان را پی کنند و ارابه‌های آن‌ها را آتش بزنند. اشعیا نیز دلیل این کار را توضیح می‌دهد (اشعیا ۳۱:۱ و ۳). اسرائیلیان تا زمان سلیمان در افزایش تعداد اسب‌ها تلاش نمی‌کردند، اما سلیمان اسب‌های زیادی از مصر و شام وارد کرد (اول پادشاهان ۴:۲۶؛ ۱۰:۲۶ و ۲۹؛ دوم تواریخ ۱:۱۴-۱۷؛ ۹:۲۵). در گذشته، مردم اسب‌ها را برای بت‌های خود تقدیس می‌کردند (دوم پادشاهان ۲۳:۱۱)، و پیامبران نیز در پیشگویی‌های خود به این موضوع اشاره کرده‌اند (زکریا ۸:۱؛ ۶:۲-۶). در کتاب مقدس آمده است که اسب‌ها و ارابه‌های آتشین، ایلیای نبی را به آسمان بردند (دوم پادشاهان ۲:۱۱). همچنین، کوه‌های اطراف دوثان پر از اسب‌ها و ارابه‌های آتشین بودند که برای کمک به الیشع نبی حاضر شدند (دوم پادشاهان ۶:۱۵-۱۷).

وسایل جنگ:

وسایل جنگی که بر تن پوشیده می‌شدند، به چهار دسته تقسیم می‌شدند: سپر، زره، ساق‌بند و کلاه خود. توضیح هر یک به شرح زیر است:

۱. سپر: (اول سموئیل ۱۷:۷ و ۴۱ و ۴۵) سپر از ابزارهای قدیمی جنگی است که در پیدایش ۱۵:۱ و مزمور ۵:۱۲ و ۱۸:۲ به آن اشاره شده است. سپرها در شکل و اندازه متفاوت بودند و معمولاً از چوب سبک ساخته می‌شدند و روی آن‌ها را با پوست حیوانات می‌پوشاندند. پوست‌ها را با روغن زیتون چرب می‌کردند تا براق شوند (اشعیا ۲۱:۵) و گاهی آن‌ها را با رنگ‌های مختلف تزئین می‌کردند (ناحوم ۲:۳). برخی سپرها تماماً از طلا یا مس ساخته می‌شدند (اول پادشاهان ۱۴:۲۶ و ۲۷). روی سپرهای فلزی نقش‌های مختلفی حک می‌شد و آن‌ها را با دست چپ می‌گرفتند. گاهی نیز سپرها را به گردن می‌آویختند. سطح بیرونی سپرها محدب بود تا تیرها به راحتی آن‌ها را سوراخ نکنند و برای استحکام بیشتر، لبه‌های آن‌ها را با آهن می‌پوشاندند.

۲. زره: (اول سموئیل ۱۷:۵) زره سینه، پشت و گاهی شکم را می‌پوشاند و از دو قسمت تشکیل می‌شد. وزن زره‌ای که جلیات (جالوت) می‌پوشید، حدود ۳۲ کیلوگرم بود و از صفحات برنجی ساخته شده بود که مانند فلس ماهی به هم متصل بودند. گاهی نیز شاخه‌های بید را به هم می‌بافتند و روی آن‌ها را با برنج می‌پوشاندند. قسمت سینه‌ی زره گاهی با کتان آستر می‌شد. زره نماد کامل دفاع و امنیت بود (اشعیا ۵۹:۱۷؛ افسسیان ۶:۱۴) و کمربندی منقوش نیز به آن متصل بود.

۳. ساق‌بندها: (اول سموئیل ۱۷:۶) ساق‌بندها از دو قطعه پوست یا آهن ساخته می‌شدند و برای محافظت از ساق‌ها استفاده می‌شدند. این وسیله فقط در داستان جلیات (جالوت) ذکر شده و احتمالاً در میان عبرانیان چندان رایج نبوده، اما در میان یونانیان، رومیان و آشوریان معروف بود.

۴. کلاه خود: (حزقیال ۲۷:۱۰) کلاه خود پوششی برای سر بود که معمولاً از برنج یا پوست ضخیم ساخته می‌شد (اول سموئیل ۱۷:۳۸). روی آن را با پر تزئین می‌کردند و در گذشته صفحه‌ای نیز برای محافظت از صورت به آن اضافه می‌کردند.

سلاح‌های تهاجمی:

سلاح‌های تهاجمی شامل شمشیر، نیزه، مزراق، تیر و کمان، فلاخن، تبر و گرز بودند. توضیح هر یک به شرح زیر است:

۱. شمشیر: در قدیم شمشیرها کوتاه و دو لبه بودند (داوران ۳:۱۶). آن‌ها را در غلافی قرار می‌دادند و به کمربند می‌آویختند (ارمیا ۴۷:۶؛ دوم سموئیل ۲۰:۸).

۲. نیزه و مزراق: (اعداد ۲۵:۷؛ یوشع ۸:۱۸) نیزه و مزراق شبیه به هم بودند، اما نیزه بلندتر بود و سر آن از آهن صیقلی ساخته می‌شد. نیزه‌ی یونانیان حدود ۲۵ قدم طول داشت، اما نیزه‌ی اعراب بیش از ۱۵ قدم نبود. در نوک نیزه‌ها ته‌نیزه‌ی آهنی قرار داشت تا به راحتی در زمین فرو رود.

۳. تیر و کمان: (اول سموئیل ۲۰:۳۶) تیرها را با کمان پرتاب می‌کردند و در شکار و جنگ استفاده می‌شدند. در ابتدا تیرها از چوب گز و کمان‌ها از چوب نرم یا برنج ساخته می‌شدند. سر تیرها گاهی با زهر آغشته می‌شد (ایوب ۶:۴) و گاهی نیز یک طرف تیر را آتش می‌زدند تا وسایل دشمن را آتش بزنند (مزمور ۱۲۰:۴). تیرها را در ترکش قرار می‌دادند و به شانه می‌آویختند تا در زمان نیاز به راحتی قابل استفاده باشند.

۴. فلاخن: (داوران ۲۰:۱۶) فلاخن از ابزارهای قدیمی بود که با آن سنگ پرتاب می‌کردند. بنیامین‌ها در این کار مهارت زیادی داشتند و می‌توانستند سنگ‌ها را با هر دو دست پرتاب کنند (اول تواریخ ۱۲:۲).

۵. تبر: (ارمیا ۵۱:۲۰) تبر نیز از سلاح‌های معروف بود و به آن تبرزین می‌گفتند.

۶. گرز: گرزها به شکل‌های مختلف ساخته می‌شدند و در کتاب مقدس گاهی به‌صورت استعاری نیز به کار رفته‌اند (افسسیان ۶:۱۱-۱۸).

اسپانیا. رومیان ۱۵: ۲۴ این نام به تمام شبه‌جزیره اسپانیا و پرتغال اطلاق می‌شد. یکی از نوادگان ترشیش، که از نسل یوان بود، در آنجا ساکن بودند. در زمان پولس، این منطقه تحت کنترل رومیان بود و مشخص نیست که آیا پولس موفق به سفر به اسپانیا شد یا نه. برای اطلاعات بیشتر به بخش ترشیش مراجعه کنید.

استاد. متی ۲۶: ۲۵ و ۴۹: ۵ و ۱۱: ۲۱ و ۱۴: ۴۵ این کلمه به معلم دینی اشاره دارد و معنای آن با حاخام یکی است. خداوند ما عیسی مسیح، فریسیان را سرزنش می‌کند زیرا دوست داشتند که استاد خوانده شوند. متی ۲۳: ۷.

استاخیس. (سنبل گندم) مسیحی رومی و دوست پولس بود. رومیان ۱۶: ۹.

اُستره. وسیله‌ای معروف است که برای تراشیدن موی سر و صورت استفاده می‌شود. اعداد ۶: ۵. زبان شریران را که باعث فساد می‌شوند به تیغ تیز تشبیه کرده‌اند. مزمور ۵۲: ۲. و در اشعیا ۷: ۲۰، آشور را به تیغ اجیر شده تشبیه کرده‌اند که با آن بدن اسرائیل تراشیده می‌شود.

استر یا هدّسه. نام اول فارسی و به معنی ستاره است و نام دوم عبری و به معنی درخت می‌باشد. هر دو نام متعلق به دختری به نام ابی‌جایل بود که حدود ۵۰۰ سال قبل از میلاد در ایران متولد شد. پس از مرگ پدرش، عموزاده‌اش مردخای او را به فرزندی پذیرفت و بزرگ کرد. هنگامی که اردشیر، وشتی ملکه را طلاق داد، استر را به جای او انتخاب کرد و او مورد محبت پادشاه قرار گرفت. به این ترتیب، مالیات یهودیان که در آن زمان در ایران بسیار بودند، کاهش یافت. استر به مقام بالایی رسید و به قدرتی دست یافت که توانست قوم خود را از خطر قتل عام نجات دهد. یهودیان تا به امروز روز فوریم را به یاد این نجات جشن می‌گیرند. برخی معتقدند که شوهر استر همان خشایارشای یونانیان است. برای اطلاعات بیشتر به کتاب استر مراجعه کنید.

کتاب استر. کتاب استر همیشه در میان یهودیان و مسیحیان به عنوان بخشی از کتاب‌های مقدس شناخته شده است. نویسنده این کتاب به طور قطعی مشخص نیست، اما برخی آن را به عزرا، برخی به کاهنی به نام یهویاقیم و برخی دیگر به مردخای نسبت می‌دهند. از متن کتاب استر چنین برمی‌آید که نویسنده آن مردخای بوده است. این کتاب در ایران نوشته شده و وقایعی را که نویسنده خود شاهد آن بوده، توصیف می‌کند. این کتاب تصویری واضح از وضعیت سلطنت، رسوم و عادات ایران ارائه می‌دهد. نویسنده این کتاب یک عبری متعصب و غیور بوده است. فایده خاص این کتاب این است که نشان می‌دهد چگونه خداوند بر خواسته‌ها و تمایلات انسان‌ها تسلط دارد و چگونه عدالت خود را بر گناهکاران اجرا می‌کند. همچنین این کتاب به ما یادآوری می‌کند که خداوند قوم خود را در نظر دارد و حتی در زمان اسارت، آن‌ها را بر دشمنانشان پیروز می‌گرداند. با این حال، نام خداوند به هیچ وجه در این کتاب ذکر نشده است. در ترجمه سبعینیه، برخی اضافات به کتاب استر، مانند دعای مردخای، وجود دارد که از نوشته‌های تاریخی و کتاب‌های جعلی گرفته شده است.

استیفان. (تاج) دو نفر به این نام وجود داشتند. اولی شخصی بود که در قرنتس به مسیحیت گروید و پولس او را تعمید داد. ۱ قرنتیان ۱۶: ۱۵.

دومی یکی از هفت نفری بود که کلیسای اورشلیم آن‌ها را انتخاب کرد تا به حواریون در خدمت به فقرا کمک کنند. اعمال ۶: ۱-۶. او به خاطر ایمان و پر بودن از روح القدس مشهور بود و از نامش مشخص است که یهودی یونانی بوده است. اعمال قوی او باعث تحریک حسادت و مخالفت یهودیان شد، به ویژه نسبت به کسانی که از اعضای مجامع یونانی بودند. استدلال‌های محکم و قاطع او بسیاری را عصبانی کرد. اعمال ۶: ۸-۱۰. بنابراین، او را به کفرگویی متهم کردند و دستگیرش کردند و در مقابل شورا آوردند. اعمال ۶: ۱۱-۱۷. پاسخ او که شامل تاریخ مختصر اسرائیل بود و احترامی که به خدا و قانون‌گذار بزرگ اسرائیل می‌گذاشت، نشان‌دهنده بی‌اساس بودن اتهامات شاهدان دروغین بود. اعمال ۶: ۱۱ و ۱۳. او همچنین نشان داد که حضور و توجه خداوند محدود به یک مکان خاص نیست، بلکه در هر جایی که اراده او باشد، حضور دارد. او همچنین واضح کرد که موسی پیش‌بینی کرده بود که پس از او شخص بزرگی خواهد آمد. اما روح جهل و تعصب همیشه در اسرائیل وجود داشته و از ویژگی‌های آن‌ها است. کسانی که در آن زمان مسیح را کشتند و اکنون نیز با انجیل او مخالفت می‌کنند، فرزندان واقعی و پیروان پیشینیان خود هستند که در هر دوره‌ای بر ضد مذهب و راه حق بوده‌اند. استیفان سخنان خود را در آن مجلس با خویشتن‌داری کامل به پایان رساند و وقتی خشم و عصبانیت حاضرین را دید، استدلال محکمی علیه آن‌ها مطرح کرد. اعمال ۷: ۵۱-۵۳. پس از آن، او چشمان خود را به آسمان گشود و گفت: “اینک آسمان را گشوده و پسر انسان را در دست راست خدا می‌بینم.” اعمال ۷: ۵۴-۵۶. این گفته شبیه به گفته مسیح در حضور قیافا است. متی ۲۶: ۶۴-۶۸؛ لوقا ۲۲: ۶۹-۷۱. حاکمان این مجلس نیز از قوانین رومیان تجاوز کردند و بلافاصله استیفان را از شهر بیرون بردند و سنگسارش کردند. اعمال ۷: ۵۷-۶۰. بر اساس شریعت موسی، شاهدان اولین کسانی بودند که سنگ‌ها را پرتاب کردند. اعمال ۶: ۱۳. برای راحتی خود، لباس‌هایشان را به شائول، یکی از مخالفان استیفان، سپردند. استیفان، این مسیحی وفادار، از خداوند خود تقلید کرد و گفت: “خدایا، این‌ها را ببخش، زیرا نمی‌دانند چه می‌کنند.” و پس از آن به درجه شهادت رسید. او اولین شهیدی بود که در راه مسیح کشته شد. لوقا ۲۴: ۴۸؛ اعمال ۲۲: ۲۰. مرگ او روح مخالفت عمومی را در مردم برانگیخت و این باعث پراکندگی مسیحیان و گسترش انجیل شد. متی ۱۰: ۲۳. این واقعه باعث افزایش تعداد مؤمنان شد. اعمال ۸: ۱-۴ و ۱۱: ۱۹-۲۱. به گفته ترتولیان، که در سال‌های ۱۶۰-۲۲۰ میلادی زندگی می‌کرد، خون شهدا مانند بذری بود که بر زمین پاشیده شد. به نظر می‌رسد که شائول، که لباس شاهدان را نگه داشته بود، زودتر از دیگران به غیرت آمد. اعمال ۸: ۳ و ۹: ۱و۲. اگرچه استدلال‌های قوی و شهادت استیفان بر او تأثیر گذاشت، اما باعث بازگشت و توبه او نشد تا اینکه خود خداوند را به وضوح دید. اعمال ۹: ۴-۶. در واقع، همان‌طور که آگوستین گفت: “کلیسا برای نجات و خدمت شایان پولس، به دعای استیفان مدیون است.” چند سال بعد، وقتی پولس به وضعیت استیفان رسید، بسیار افسوس خورد که در مرگ او حضور داشت و به آن راضی بود. اعمال ۲۲: ۲۰. در واقع، مرگ پیروزمندانه و غلبه ایمان یک مسیحی، روش و شیوه مردن را به شهدا و مسیحیان آموزش داد. مزمور ۱۰۹: ۳۱. دعاهای او دلایل محکم و استدلال‌های قوی بر الوهیت مسیح است. اعمال ۷: ۵۹و۶۰. در مقابل لوقا ۲۳؛ ۳۴: ۳۶.

مرگ استیفان احتمالاً در سال ۳۷ میلادی اتفاق افتاده است. به روایتی که سند آن نزدیک به آن زمان است، محل این واقعه در شمال اورشلیم، نزدیک دروازه دمشق، تعیین شده است. در قرن دوازدهم، کلیسایی که به یادبود این شهید در آنجا ساخته شده بود، دروازه استیفان مقدس نامیده شد. روایت دیگری نیز وجود دارد که محل شهادت او را نزدیک به دروازه استیفان مقدس فعلی، که در شرق اورشلیم و کمی به شمال حرم واقع شده، قرار می‌دهد. تفاوت در استدلال استیفان از نوشته‌های عبری به دلیل ترجمه یونانی است و همچنین به دلیل استفاده مکرر از آن. احتمالاً این استدلال‌ها تا حدی توسط روح القدس به او الهام شده است، اما روح تاریخ عهد عتیق به طور وفادارانه در آن منعکس شده است.

اسحاق. (خندان) پیدایش ۱۷: ۱۷ و ۱۸: ۱۲ و ۲۱: ۶ و او اسحاق پسر ابراهیم و سارا و یکی از اجداد پدرسالار و همچنین از اجداد خداوند ما مسیح بود. تاریخ و توصیف او در پیدایش ۲۱ و ۲۴ تا ۲۸ و ۳۵: ۲۷-۲۹ ذکر شده است. او به دلیل وقایعی که در زمان تولدش رخ داد، معروف است و فرزند نبوت و وعده است که خداوند در زمان پیری ابراهیم و سارا به آنها عطا کرد. او در کودکی باعث تنفر برادر ناتنی خود اسماعیل، که از هاجر مصری بود، شد و در این زمینه نمونه کامل فرزندان وعده گردید. غلاطیان ۴: ۲۸ و ۲۹. او تا زمان بلوغ در ترس و احترام به خداوند تربیت شد و زمانی که خداوند ایمان خالص ابراهیم را در بوته آزمایش قرار داد، او نهایت اعتماد و اطاعت را نسبت به پدر مهربان خود نشان داد و ابراهیم نیز به عنوان پدر مؤمنان شناخته شد. صبر و اطاعتی که او در برابر اراده الهی از خود نشان داد، نمونه‌ای از صبر و اطاعت پسر یگانه خدا، یعنی عیسی مسیح بود. در سن چهل سالگی، او به منطقه‌ای فرستاده شد تا ربکا، دختر عموی خود، را به همسری بگیرد و بیشتر در قسمت جنوبی سرزمین کنعان و اطراف آن زندگی کرد. هنگامی که ابراهیم از دنیا رفت، اسحاق با برادر ناتنی خود اسماعیل همکاری کرد و او را به خاک سپردند. اسحاق دو پسر داشت که در متون مقدس ذکر شده‌اند: یکی عیسو و دیگری یعقوب. ربکا یعقوب را بیش از عیسو دوست داشت، اما اسحاق عیسو را بیش از یعقوب دوست می‌داشت و این موضوع باعث ایجاد اختلاف و حسادت بین این دو برادر شد و آنها از یکدیگر جدا شدند. این وقایع همه برای تحقق اراده مقدس خداوند رخ داد. هنگامی که اسحاق ۱۳۷ ساله شد، پسرش یعقوب را برکت داد و او را به منطقه‌ای دیگر فرستاد و خود در سن ۱۸۰ سالگی از دنیا رفت. دو پسرش یعقوب و عیسو او را در مقبره ابراهیم که به مکفیله معروف بود، به خاک سپردند. باید دانست که اسحاق در طبیعت خود فردی بردبار، فروتن، خوش‌خلق، متفکر، پرهیزگار و متدین بود و به ویژه مطیع اراده خدا بود.

اسخریوطی. در مورد یهودای اسخریوطی به متی ۲۶: ۱۴ مراجعه کنید.

استخوان‌خوار. در زبان عبری به آن “پرز” می‌گویند. این پرنده در لاویان ۱۱: ۱۳ در میان پرندگان ناپاک محسوب می‌شود و به احتمال زیاد عقاب ماده است، همان‌طور که در ترجمه هفتاد نیز آمده است. بسیاری از دانشمندان طبیعی معتقدند که منظور از این پرنده در آیه فوق، عقاب شکاری است که بزرگترین عقاب‌های شام و فلسطین است و به صورت جفت در کوه‌های این مناطق یافت می‌شود. آنها بر فراز کوه‌های بلند به دنبال شکار می‌روند و گاهی لاک‌پشت یا استخوانی را گرفته و به ارتفاع بالا پرواز می‌کنند و آن را بر روی سنگ‌ها می‌کوبند تا شکسته شود و سپس آن را می‌خورند. همچنین دیده شده که گوسفندان را نیز شکار می‌کنند.

اسرحدون. (پیروزمند) پسر و جانشین سنحاریب، پادشاه آشور بود (۲ پادشاهان ۱۹: ۳۷ و اشعیا ۳۷: ۳۸) که از سال ۶۸۰ تا ۶۶۷ قبل از میلاد سلطنت کرد. در متون مقدس ذکر شده که او مهاجرانی را به سامره فرستاد تا آنجا را سکونت‌پذیر کنند (عزرا ۴: ۲). او از پادشاهان قبلی آشور قدرتمندتر بود و بر اساس کتیبه‌های سنگی، او قصر بزرگی در بابل ساخت و آن را به همراه نینوا به عنوان پایتخت خود قرار داد. سردارانش مناسه، پادشاه یهودا، را برای مدتی به بابل به اسارت بردند (۲ تواریخ ۳۳: ۱۱). اسرحدون تمام آسیای غربی را نیز فتح کرد.

اسرائیل. (کسی که بر خدا پیروز شد) لقب یعقوب پسر اسحاق است که پس از کشتی گرفتن با فرشته خداوند در فنیئیل به این نام ملقب شد (پیدایش ۳۲: ۱ و ۲ و ۲۸ و ۳۰؛ هوشع ۱۲: ۳). این نام در موارد مختلفی به کار می‌رود: گاهی به نسل اسرائیل و نسل یعقوب اشاره دارد (۱ قرنتیان ۱۰: ۱۸)، گاهی به تمام مؤمنان حقیقی که فرزندان روحانی او هستند (رومیان ۹: ۶)، و گاهی نیز به پادشاهی اسرائیل یا ده سبط شمالی اشاره می‌کند تا از یهودا متمایز شوند.

پادشاهی اسرائیل. این عبارت ابتدا به تمام دوازده سبط که تحت سلطنت یک پادشاه بودند اطلاق می‌شد (۱ سموئیل ۱۵: ۲۸ و ۲۴: ۲۰) و سلطنت داوود را که در حبرون بر بخشی از اسباط حکومت می‌کرد نیز شامل می‌شد (۲ سموئیل ۲: ۸-۱۱ و ۱ تواریخ ۱۲). اما پس از تقسیم پادشاهی در زمان سلطنت رحبعام (۱ پادشاهان ۱۲: ۲۰-۲۴)، قسمت شمالی یعنی ده سبط یا بخشی از اسباط، برای مقابله با پادشاهی یهودا به این نام معروف شد. این تقسیم که به دلیل بت‌پرستی سلیمان بود (۱ پادشاهان ۱۱: ۹-۱۳)، ناشی از حماقت رحبعام و حسد افرائیم بود. افرائیم، سبط اصلی ده سبط بود و در برکات یعقوب و موسی به دلیل رهبری یوشع، که از افرائیم بود، مشهور شد. آنها زمین‌های حاصلخیز مرکزی را به دست آوردند و اغلب محافظ خیمه شیلوه بودند. بنابراین، خداوند یهودا را به عنوان سبط سلطنتی و اورشلیم را به عنوان محل هیکل انتخاب کرد (مزمور ۷۸: ۶۷ و ۶۸). در این زمان، افرائیم با اسباط شمالی متحد شد و یوغ یهودا را از گردن خود برداشت و یربعام را به عنوان پادشاه انتخاب کرد. او آیین بت‌پرستی را برپا کرد و مکان‌ها و اعیاد و کاهنان را برای آن تعیین کرد (۱ پادشاهان ۱۲: ۲۵-۳۳).

حدود پادشاهی اسرائیل در زمان‌های مختلف متفاوت بود (۲ پادشاهان ۱۰: ۳۲ و ۱۳: ۲۵ و ۱۴: ۲۵). در ابتدا، مساحت پادشاهی آنها حدود نه هزار مایل مربع و جمعیت آن به شش میلیون نفر می‌رسید. این پادشاهی به مدت ۲۰۹ سال، از ۹۳۱ تا ۷۲۲ قبل از میلاد، برقرار بود و ۱۳۵ سال قبل از اینکه بابلیان پادشاهی یهودا را نابود کنند، آشوریان پادشاهی اسرائیل را به پایان رساندند. پایتخت‌های آنها شکیم (۱ پادشاهان ۱۲: ۲۵)، ترصه (۱ پادشاهان ۱۴: ۱۷) و سامره بود (۱ پادشاهان ۱۶: ۲۴). یزرعیل نیز پایتخت ییلاقی برخی از پادشاهان آنها بود (۱ پادشاهان ۲۱: ۱).

سلسله پادشاهان اسرائیل به این ترتیب بود: به غیر از تبنی که رقیب عمری بود، نوزده پادشاه از نه سلسله مختلف بر اسرائیل حکومت کردند. هفت تن از آنها با ستم و خونریزی تخت سلطنت را غصب کردند و همه آنها در بی‌دینی به پیروی از یربعام رفتار کردند. او اولین کسی بود که پرستش گوساله‌های طلایی را برپا کرد و آخاب، پادشاه هفتم، پرستش بعل را نیز به آن اضافه کرد. بنابراین، چندین پیامبر به اسرائیل فرستاده شدند تا آنها را از بت‌پرستی و ستم بازدارند و با شمشیر، قحطی، شورش و اسارت مجازات کنند. البته در سال‌های ۹۳۱ تا ۸۸۵ قبل از میلاد، اصلاحات موقتی توسط ایلیا و الیشع انجام شد، اما آیین بت‌پرستی هرگز از میان آنها ریشه‌کن نشد. در سال‌های ۸۸۵ تا ۸۴۳ قبل از میلاد، در زمان حکومت خاندان عمری، دشمنی بین یهودا و اسرائیل پایان یافت و آنها با صلح زندگی کردند (۱ پادشاهان ۱۵: ۶ و ۱۶؛ ۱ پادشاهان ۲۲: ۴۴). در سال‌های ۸۴۳ تا ۷۴۸ قبل از میلاد، یهورام، پادشاه یهودا، عتلیا، دختر آخاب، را به همسری گرفت و این اتحاد باعث نابودی یهودا شد (۲ پادشاهان ۸: ۱۸ و ۲۶ و ۲۷). هنگامی که ییهو به پادشاهی اسرائیل مسح شد، تمام خاندان آخاب را طبق دستور خداوند و همان‌طور که الیشع پیشگویی کرده بود، کشت (۲ پادشاهان ۹: ۱-۱۰) و بعل و پرستندگانش را نابود کرد (۲ پادشاهان ۱۰: ۱۸-۲۸). پس از او، پسرش یهوآحاز به پادشاهی رسید و در زمان حکومت این دو پادشاه، آرام، دشمن قدیمی اسرائیل، فرصت را غنیمت شمرد و یهودا را تحت فشار قرار داد (۲ پادشاهان ۱۰: ۳۲ و ۳۳ و ۱۳: ۳). اما یوآش، نوه ییهو (۲ پادشاهان ۱۳: ۲۵)، که معاصر یونس نبی بود، به تخت سلطنت رسید و بر آرامیان پیروز شد و آنها را از آنجا بیرون راند. پس از او، پسرش یربعام دوم، که معاصر یونس نبی بود، به پادشاهی رسید. در این زمان، قوم اسرائیل که خداوند بر آنها رحم کرده بود، برای مدتی موفقیت‌هایی به دست آوردند. اما در سال‌های ۷۴۸ تا ۷۲۲ قبل از میلاد، در زمان حکومت زکریا، آخرین پادشاه سلسله ییهو، آنها از اوج سعادت به حضیض شقاوت افتادند. شلوم تخت سلطنت را غصب کرد، اما بدون موفقیت توسط مناحیم، که مالیات سنگینی را بر ثروتمندان قوم تحمیل کرد، کشته شد (۲ پادشاهان ۱۵: ۱۳-۲۰). پس از مناحیم، فقحیا، پسرش، به پادشاهی رسید، اما او نیز پس از دو سال سلطنت توسط فقح کشته شد. در زمان حکومت او، قوم اسرائیل شمالی و ساکنان آن سوی اردن به اسارت گرفته شدند و او با رصین، پادشاه آرام، علیه یهودا توطئه کرد، اما تغلث فلاسر این نقشه را خنثی کرد (۲ پادشاهان ۱۵: ۲۴-۲۶ و ۱۶: ۵-۹). هوشع، آخرین پادشاه این سلسله، خراج‌گزار شلمنصر، پادشاه آشور شد. هوشع با پادشاه مصر متحد شد تا یوغ آشور را از گردن خود بردارد، اما شلمنصر سامره، پایتخت او، را به مدت سه سال محاصره کرد و در نهایت هوشع را دستگیر و زندانی کرد. در سال ۷۲۲ قبل از میلاد، سرجون، پادشاه آشور، بقیه قوم اسرائیل را به اسارت برد و این آخرین اسارتی بود که بر آنها وارد شد تا پیشگویی اخیای نبی (۱ پادشاهان ۱۴: ۱۵) و هشدارهای پیامبران قبل و بعد از او تحقق یابد (تثنیه ۲۸: ۵۸ و ۶۳؛ یوشع ۲۳: ۱۵؛ هوشع ۱: ۴-۶ و ۹: ۱۶ و ۱۷؛ عاموس ۵: ۲۷ و ۷: ۱۱؛ میکاه ۱: ۶). هنگامی که قوم اسرائیل به اسارت برده شدند، پادشاه آشور مردمانی را که مانند او بت‌پرست بودند، به سرزمین اسرائیل فرستاد تا آنجا را سکونت‌پذیر کنند. بنابراین، آنها معرفت خدای حقیقی را که از باقی‌ماندگان اهالی دریافتند، با بت‌پرستی خود ترکیب کردند (۲ پادشاهان ۱۷: ۲۴-۴۱ و ۴۶: ۱ و ۲ و ۹ و ۱۰). این افراد با باقی‌ماندگان قوم اسرائیل واجداد سامری‌ها که هم‌زمان با منجی ما عیسی مسیح بودند، از جمله کسانی هستند که مورد اشاره قرار گرفته‌اند. باید توجه داشت که قوم اسرائیل هرگز به صورت یک گروه متحد از تبعید بازنگشتند و در بسیاری از مواقع گم‌شده محسوب می‌شدند. نه تنها سبط لاوی، بلکه بسیاری از افراد پرهیزگار و خدا‌ترس از سایر اسباط نیز پیش‌تر به اسباط یهودا و بنیامین پیوستند (۲ تواریخ ۱۱: ۱۳-۱۴ و ۱۶). بدون شک، برخی از نسل‌های مهاجران قوم اسرائیل با اجازه پادشاهان ایران به اسباط یهودا که در آن زمان و در دوره‌های دیگر از تبعید بازگشته بودند، ملحق شدند (ارمیا ۵۰: ۱-۵). نسل همه این افراد، اسرائیلیان یا یهودیان پس از بازگشت از تبعید و در دوران خداوند بودند (عزرا ۳: ۱ و ۱۵؛ لوقا ۲: ۳۶؛ اعمال ۲۶: ۷؛ یعقوب ۱: ۱). از آنجا که افرائیم بزرگ‌ترین سبط بود، اغلب وقتی نام افرائیم برده می‌شد، مقصود کل پادشاهی اسرائیل بود (اشعیا ۱۱: ۱۳؛ حزقیال ۳۷: ۱۶-۲۲). برخی از پیشگویی‌های کتاب مقدس به نظر می‌رسد که اشاره به بازگشت خانواده‌های یهودا و اسرائیل به فلسطین دارد. ابتدا از سبط افرائیم که در تبعید محفوظ مانده بودند، بازگشتند تا به مسیح ایمان آورند و در نهایت از شمال و غرب فرا خوانده شده و به بسیاری از امت‌ها افزوده خواهند شد (پیدایش ۴۸: ۱۹؛ ارمیا ۳۱: ۶-۸؛ هوشع ۱۱: ۹-۱۱؛ زکریا ۱۰: ۶-۱۰). اما از سبط یهودا، یعنی یهودیان، بازخواهند گشت تا دوباره با اسرائیل متحد شوند (ارمیا ۳: ۱۷-۱۸) و با امانت و راستی، آن مسیحی را که قبلاً رد کرده بودند، بپذیرند و پرستش کنند (اشعیا ۱۱: ۱۱-۱۳؛ حزقیال ۳۷: ۱۵-۲۸؛ هوشع ۱: ۱۰-۱۱؛ رومیان ۱۱).

اسفنج. متی ۲۷: ۴۸ ماده‌ای است حیوانی که در آبهای دریا رشد میکند و از الیاف و رشته‌هایی تشکیل شده که به طور عجیبی به هم بافته شده‌اند. این ماده دارای منافذ و خلل و فرج زیادی است که مایعات را به خود جذب می‌کند. به همین دلیل میتوان از آن به جای فنجان یا ظرفی برای نوشیدن استفاده کرد. هومر، که حدود سال ۸۵۰ قبل از میلاد میزیسته، مینویسد که یونانیان از اسفنج برای شستن بدن و همچنین برای تمیز کردن میزها پس از صرف غذا استفاده میکردند.

اسقف. (ناظر) ۱تیموتائوس ۳: ۲ این واژه از زبان یونانی گرفته شده و به معنای وکیل است، مانند یوسف که در خانه فوطیفار وکیل بود. پیدایش ۳۹: ۴ یا مانند آن سه هزار نفری که در معبد به عنوان وکیل و مدیر امور مردم خدمت میکردند. ۲تواریخ ۲: ۱۸ در عهد جدید، واژه شیخ نیز به همین معنا به کار رفته است، با این تفاوت که واژه اسقف از یونانی اقتباس شده و به خود منصب اشاره دارد، در حالی که قسیس یا شیخ به شخصی محترم اشاره میکند که مسئول انجام وظایف مجمع یهودی است. اعمال رسولان ۲۰: ۱۷و۲۸؛ فیلیپیان ۱: ۱ و ۱تیموتائوس ۳: ۱؛ تیطس ۱: ۵ بنابراین، کشیشان و اسقفان در زمان رسولان، تعلیم و تبشیر میکردند و رهبری جماعت را بر عهده میگرفتند، چنان که پطرس مسیح را شبان و اسقف خطاب کرده و میگوید: «اما اکنون به سوی شبان و اسقف جانهای خود بازگردید.» ۱پطرس ۲: ۲۵ و پولس رسول نیز در ۱تیموتائوس ۳: ۲؛ تیطس ۱: ۵ و۷ ویژگیها و خصوصیات اسقف را ذکر کرده و مسیح را الگوی برتر و بزرگ ایشان قرار میدهد.

اسکندر. (حامی انسان) پنج نفر به این نام بودند:

اول، اسکندر کبیر، پسر و جانشین فیلیپ یا فیلیپوس، پادشاه مقدونیه بود، چنان که در دانیال ۷: ۶ و ۸: ۴-۷ به او اشاره شده است. یعنی در توصیف رویای تصاویر پلنگ چهار بال و قوچ یکشاخ که به قدرت و گستردگی فتوحات و نیروی عظیم او اشاره دارد. و خداوند قادر مطلق او را برگزید تا سلطنت را از طریق او از ایران گرفته و آن را به یونانیان بسپارد. و در رویای بختالنصر نیز به او اشاره شده است، چنان که شکم برنجی به اسکندر و پاهای آهنین به قدرت رومیان اشاره دارد. دانیال ۲: ۳۲-۳۳.

و هنگامی که فیلیپوس از دنیا رفت، اسکندر در سال ۳۳۶ قبل از میلاد به جای پدرش نشست و در مدت دوازده سال سوریه، یهودیه و مصر را فتح کرد و شهر اسکندریه یا اسکندرون را بنا نهاد و ایرانیان را شکست داد و به هندوستان لشکر کشید. یوسیفوس مینویسد که وقتی اسکندر به اورشلیم رفت، یادوع، کاهن اعظم، او را خشنود ساخت؛ و قطعاً پیش از آن که به آنجا برسد، یادوع را در رویا دیده بود و همچنین در رویا دیده بود که خودش در معبد قربانی تقدیم میکند. و هنگامی که پیشگوییهای دانیال را درباره خود شنید، به همین دلیل نسبت به یهودیان یهودیه و بابل مهربانی و توجه نشان داد. سرانجام در سن ۳۲ سالگی به دلیل افراط در شرابخواری درگذشت و امپراتوری بزرگ و مشهور او بین چهار تن از فرماندهان و بزرگان لشکرش تقسیم شد. او زبان یونانی و قواعد تمدن را در سرزمین مقدس و اطراف آن به حدی گسترش داد که به طور شگفتانگیزی راه برای انتشار انجیل هموار شد و ترجمه سپتوآگینت عهد عتیق که در حدود ۲۰۰ سال قبل از میلاد انجام شد، در میان یهودیان یونانی و کاتبان عهد جدید رواج یافت و باعث شد این رویا به سراسر جهان آشکار شود.

دوم، پسر سیمون قیروانی، مراثی ارمیا ۱۵: ۲۱ که به وضوح یکی از مسیحیان مشهور قدیم بود.

سوم، یکی از اعضای شورایی که بر پطرس و یوحنا حکم صادر کردند. اعمال ۴: ۶.

چهارم، یک یهودی از اهل افسس که تلاش بیهودهای کرد تا جمعیتی را که به دلیل موعظه پولس به هیجان آمده بودند، آرام کند. اعمال ۱۹: ۳۳.

پنجم، فردی مرتد که از دین مسیحی روی برگرداند. ۱تیموتائوس ۱: ۲۰؛ ۲تیموتائوس ۴: ۱۴.

اسکندریه. اعمال ۶: ۹ این شهر مشهوری است که در مصر سفلی بین دریای مدیترانه و دریاچه ماریوتیس، در فاصله دوازده مایلی از شاخه غربی رود نیل واقع شده است. اسکندر این شهر را در سال ۳۳۲ قبل از میلاد بنا کرد و نام خود را بر آن نهاد و مهاجران یهودی و یونانی را در آن سکونت داد. زادگاه اپلس نیز همینجا بود. اعمال ۱۸: ۲۴ این شهر به سرعت به سوی رفاه و پیشرفت حرکت کرد و به مرکز تجارت شرق و غرب تبدیل شد. اعمال ۲۷: ۶ و ۲۸: ۱۱ به طوری که برای مدتی از نظر عظمت و ثروت پس از روم، شهرت داشت. محیط این شهر در قدیم حدود شانزده مایل بود و جمعیتی حدود هفتصد هزار نفر داشت که تقریباً نیمی از آنها برده بودند. این شهر دو خیابان بسیار عالی داشت که یکی از آنها از نزدیکی دریا از وسط شهر عبور میکرد و به دروازه کنوپوس منتهی میشد و عرض آن حدود ششصد ذرع بود و منظره زیبایی برای ساکنان شهر فراهم میکرد، زیرا از شمال کشتیهایی را که از دریای مدیترانه و از جنوب کشتیهایی را که از دریاچه ماریوتیس وارد بندر میشدند، میدیدند. دریاچه ماریوتیس از طریق دو تنگه به دریای مدیترانه متصل میشد و خیابان فوقانی از این تقاطع عبور میکرد و از این تقاطع چهارسویی تشکیل میشد که محیط آن حدود نیم فرسخ بود. در مقابل شهر، فانوس دریایی بر روی جزیره فاروس ساخته شده بود که یکی از عجایب هفتگانه جهان به شمار میرفت. وقتی اسکندر از دنیا رفت، او را در این شهر جدید دفن کردند. پس از آن، پادشاهان بطلمیوسی که بر مصر حکومت می‌کردند، اسکندریه را پایتخت خود قرار دادند. در دوران حکومت سه شاهزاده‌ای که اولین بار به این نام معروف شدند، اسکندریه به اوج عظمت و شکوه خود رسید. فیلسوفان مشهور از شرق، یونان و روم در این شهر گرد آمدند تا به آموزش بپردازند و افراد مشهوری که در تمام علوم آن زمان مهارت داشتند، در اینجا یافت می‌شدند. تا اینکه بطلمیوس اول، که اولین پادشاه از این سلسله بود، موزه‌ای در این شهر تأسیس کرد که کتابخانه‌اش هفتصد هزار جلد کتاب داشت. علاوه بر این، کارهای بزرگ دیگری نیز انجام داد که در اینجا به آنها نمی‌پردازیم. محل تولد کلمنتوس و اریجن نیز در اینجا بود. وقتی کلئوپاترا در سال ۲۶ قبل از میلاد از دنیا رفت، رومیان اسکندریه را تصرف کردند. پس از آن، در سال ۶۴۰ میلادی، در زمان خلافت عمر بن خطاب، اعراب بر آن مسلط شدند و کتابخانه را سوزاندند.
اما اسکندریه امروزی فقط یک هشتم شهر سابق را شامل می‌شود و معبدهای بزرگ و باشکوه آن به مساجد کوچک و کلیساهای محقر تبدیل شده‌اند و به جای ساختمان‌های عظیم، خانه‌های کوچک و بدساخت ساخته شده‌اند. با این حال، در این زمان، اسکندریه به یک مرکز تجاری بزرگ تبدیل شده و پیشرفت زیادی کرده است. بسیاری از کوچه‌های قدیمی این شهر آنقدر تنگ هستند که مردم حصیرها را از پشت بامی به پشت بام دیگر می‌کشند تا خود را از تابش آفتاب سوزان محافظت کنند. جمعیت شهر شامل ترک‌ها، عرب‌ها، قبطی‌ها، یهودیان و ارمنی‌ها به دویست و چهل هزار نفر می‌رسد. برخی از اروپایی‌ها در این شهر دفتر دارند و کالاهای اروپایی را با کالاهای شرقی مبادله می‌کنند. مناره دیوکلیتیانوس که به آن مناره پمپیوس نیز می‌گویند، در این شهر برپاست. پمپیوس یکی از فرمانداران روم بود که این مناره را به احترام و یادبود دیوکلیتیانوس، امپراتور روم، بنا کرد. در سال ۱۸۷۷ میلادی، یکی از مناره‌های معروف این شهر که مدت‌ها در اطراف شهر بود، به لندن برده شد و دیگری نیز در سال ۱۸۸۰ میلادی به نیویورک منتقل شد. بر اساس گفته‌های مشکوک یوسفوس، در ماه سوم قبل از میلاد، هفتاد و دو نفر از علمای یهود در این شهر گرد آمدند و نوشته‌های مقدس را به زبان یونانی ترجمه کردند و این ترجمه به نام سپتوآگینت، یعنی ترجمه هفتاد، معروف شد. وقتی شهر اسکندریه ساخته شد، گروهی از یهودیان در آنجا ساکن شدند و بر اساس گفته‌های یوسفوس، اسکندر محله‌ای خاص برای آنها در نظر گرفت و حقوق آنها را با یونانیان برابر دانست. فیلو، که خود در زمان مسیح در آنجا زندگی می‌کرد، می‌گوید که یهودیان دو پنجم محله‌های این شهر را در اختیار داشتند و یهودیان اسکندریه در اورشلیم کنیسه‌ای مخصوص داشتند. (اعمال ۶: ۹)

اسکیوا (بر اساس گفته‌ها) یهودی بود که رئیس کاهنان افسس بود. او به هفت پسر خود جادوگری آموخت و وقتی معجزات پولس را دیدند، شروع کردند به اخراج ارواح ناپاک به نام عیسی که پولس موعظه می‌کرد. اما آن دیوانگان به آنها حمله کرده، لباس‌هایشان را پاره کردند و آنها را مجروح ساختند. این اتفاق به عنوان شاهد قوی بر صحت انجیل و رسالت پولس تلقی شد و بسیاری به خداوند ایمان آوردند و کتاب‌های جادوی خود را که ارزش آنها پنجاه هزار سکه نقره بود، سوزاندند. (اعمال ۱۹: ۱۴-۱۹)

اسلحه. به ابزار جنگ اشاره دارد.

اسم. معروف است. عادت قوم یهود بر این بود که نام‌ها را با توجه به معنی (پیدایش ۲: ۱۹) یا رفتار شخص یا خانواده یا وقایع روز تولد انتخاب می‌کردند. پدر یا مادر یا هر دو، در زمان تولد یا هنگام ختنه کودک، با مشورت و صلاحدید دوستان، نامی را انتخاب کرده و کودک را نام‌گذاری می‌کردند. (روت ۴: ۱۷؛ لوقا ۱: ۵۹) گاهی اوقات برخی نام‌ها با الهام از معنای نبوت انتخاب می‌شدند. (اشعیا ۷: ۱۴؛ ۸: ۳؛ هوشع ۱: ۴، ۶، ۹؛ متی ۱: ۲۱؛ لوقا ۱: ۱۳، ۶۰، ۶۳) و گاهی در میانه عمر فرد، نام او به دلایلی تغییر می‌کرد؛ مانند ابرام، سارای، یعقوب و غیره. گاهی نیز نام فرد از وقایع مهمی که در طول زندگی‌اش رخ داده بود، گرفته می‌شد؛ مانند اسماعیل، عیسو، یعقوب، موسی و غیره. (پیدایش ۱۶: ۱۱؛ ۱۷: ۵؛ ۲۵: ۲۵-۲۶؛ خروج ۲: ۱۰؛ اول سموئیل ۴: ۲۱) در بسیاری از موارد، نام افراد با نام خداوند ترکیب می‌شد؛ مانند اضافه کردن “ایل”، “یاه” یا “یاهو” به ابتدای نام‌ها، مانند الیعزر (خروج ۱۸: ۴)، سموئیل، یهوشع و ادونیه. گاهی نیز یک جمله کامل به عنوان نام انتخاب می‌شد؛ مانند “الیوعینای” به معنای “چشمان من به سوی خداوند است.” (اول تواریخ ۴: ۳۶) گاهی نام‌های بت‌ها به عنوان نام کودکان انتخاب می‌شد، مانند “بعل”، و گاهی نام کودکان از نام پدرشان گرفته می‌شد با اضافه کردن “بن” برای پسر و “بنت” برای دختر؛ مثلاً اگر کسی نامش شمعون بود و پسری یا دختری داشت، آن پسر را “بن شمعون” و دختر را “بنت شمعون” می‌نامیدند. اسامی در دوره عهد جدید اغلب نام‌های قدیمی و مخصوص خانواده‌ها بودند. مردم شرق عادت داشتند که نام‌های خود را بدون دلیل خاصی تغییر دهند؛ به همین دلیل، در کتاب‌های مقدس اغلب اتفاق می‌افتد که یک شخص دو یا سه نام دارد (روت ۱:۲۰؛ دوم سموئیل ۲۳:۸؛ یوحنا ۱:۴۲؛ اعمال ۴:۳۶). پادشاهان نیز معمولاً نام افرادی را که به مقامی منصوب می‌شدند، تغییر می‌دادند (دانیال ۱:۶ و ۷). بنابراین، در نام جدید احترام و امتیاز خاصی نهفته بود (مکاشفه ۱۲:۱۷ و ۳:۱۲).
همچنین باید دانست که کوچک‌ترین تغییر در نام‌های عبری، شکل و معنای متمایزی به آن می‌داد، مانند جشم و جشمو (نحمیا ۶:۱ و ۶). گاهی اوقات نیز نام عبری را با کمی تغییر به یونانی تبدیل می‌کردند، مانند ایلیا که در یونانی الیاس است. بعضی اوقات نیز نامی را در یونانی به کار می‌بردند که از نظر معنا با نام عبری مطابقت داشت، مانند توما که در یونانی ددیمس، و طَبیتا که در یونانی آهو است.

نام خدا یا برای خود خدا و یا برای صفات کمال او به کار می‌رود (خروج ۳۴:۶؛ مزمور ۸:۱ و ۲۰:۱؛ یوحنا ۱۷:۲۶). حواریون معجزات و کارهای خارق‌العاده را به قدرت مسیح انجام می‌دادند (اعمال ۳:۶ و ۴:۱۰). آن‌ها به نام تثلیث تعمید می‌دادند، یعنی به اتحاد زنده با پدر، پسر و روح‌القدس (متی ۲۸:۱۹). در روت ۴، برداشتن نام مرده توضیح داده شده است، چنان‌که به خاک سپردن نام کسی به معنای نابودی خانواده اوست (مزمور ۹:۵).

اسماعیل (به معنای “شنیده شده توسط خدا”) (پیدایش ۱۶:۱؛ ۱۷:۲۰؛ ۲۱:۱۷) پسر ابراهیم بود که هاجر برای او به دنیا آورد. او به دلیل این موضوع، به سارا، همسر اصلی ابراهیم، با تحقیر نگاه می‌کرد. این مسئله باعث شد که هاجر و پسرش در سختی و ناراحتی قرار بگیرند. با این حال، ابراهیم با وجود پیشگویی‌ای که در پیدایش ۱۶:۱۲ نوشته شده است، اسماعیل را فرزند موعود می‌پنداشت تا زمانی که سارا باردار شد و اسحاق را به دنیا آورد. پس از آن، هاجر و پسرش از حضور سارا رانده شدند. از آنجا که هاجر کنیزی مصری بود، به دلیل علاقه به وطن، پسرش را برداشت و به سوی مصر رفت. در راه، گرما و تشنگی بر آن‌ها غلبه کرد و نزدیک به هلاکت بودند، اما به طور معجزه‌آسایی نجات یافتند و در بیابان پاران ساکن شدند. اسماعیل به شکارچی قدرتمندی تبدیل شد و با زنی مصری ازدواج کرد و دوازده پسر به دنیا آورد که هر یک رئیس یکی از قبایل عرب شدند (پیدایش ۲۵:۱۳-۱۶). او همچنین دختری داشت که با عیصو ازدواج کرد (پیدایش ۲۸:۹). وقتی ابراهیم درگذشت، اسماعیل و اسحاق با هم برادرانه او را به خاک سپردند. اسماعیل در سن ۱۳۷ سالگی از دنیا رفت (پیدایش ۲۵:۱۷).

قلمرو فرزندان او، یعنی اسماعیلیان، از حویلا تا شور، که مقابل مصر است، امتداد داشت (پیدایش ۲۵:۱۸)، یعنی بین دریای سرخ و خلیج فارس. بعدها آن‌ها با نسل یقطان، پسر ابراهیم، که نسب به یقشان، پسر ابراهیم می‌رساند (پیدایش ۲۵:۳)، و همچنین با برخی از برادران یقطان و یقشان، علاوه بر قبایل کوشی که در جنوب بودند (پیدایش ۱۰:۷)، در سراسر شبه‌جزیره عربستان ساکن شدند.

نسل اسماعیل بر اساس وعده الهی که در پیدایش ۱۷:۲۰ نوشته شده است، بسیار زیاد و بی‌شمار شد و هدف پیشگویی درباره او و نسلش واضح و آشکار گشت. از آنجا که او خود مردی صحرایی بود، بیشتر فرزندانش در شرق به زندگی بدوی و صحرانشینی روی آوردند. منظور از این گفته که “در میان برادران خود ساکن خواهند شد”، زندگی در میان قبایل و خویشاوندان است. دست هر کس علیه آن‌ها و دست آن‌ها علیه هر کس بود و همیشه آتش نزاع و درگیری میان آن‌ها شعله‌ور بود. آن‌ها صحرانشین و غارتگر بودند. قبایل بدوی عرب که اسماعیل را رئیس سلسله خود می‌دانند، با وجود اینکه به ظاهر تحت حکومت هستند، هنوز هم وحشی و سرکش می‌باشند و به دلیل راه‌زنی و ستمگری آن‌ها، مسافران مجبورند راهنما و محافظی از نزدیکان آن‌ها را همراه خود داشته باشند تا از ستم آن‌ها در امان بمانند.

اسماعیل دوم، مردی از نسل شائول (اول تواریخ ۸:۳۸ و ۹:۴۴).

سوم، شخصی از بنی یهودا که در تاج‌گذاری یوآش با یهویاداع همکاری کرد (دوم تواریخ ۲۳:۱).

چهارم، کاهنی که با زن بیگانه رابطه برقرار کرد (عزرا ۱۰:۲۲).

پنجم، اسماعیل پسر نِتَنْیا و نوه الیشاماع که جدلیا را به قتل رساند (ارمیا ۴۱:۲). جدلیا حاکمی بود که نبوکدنصر بر سرزمین یهودا در مصفات منصوب کرده بود و او به اسماعیل اعتماد کامل داشت. او به هشدار یوحانان که او را از دوستی با اسماعیل برحذر می‌داشت، توجهی نکرد و ضیافتی ترتیب داد و اسماعیل و بزرگان یهودا را دعوت کرد. پس از صرف غذا و شراب، اسماعیل برخاست و جدلیا و یهودیان و کلدانیانی که با او بودند را به قتل رساند. این واقعه را پنهان نگه داشتند. فردای آن روز، اسماعیل در راه با هشتاد مرد روبرو شد که با هدایای فراوان به سوی معبد می‌رفتند. پس از پرس‌و‌جو و اطلاع از وضعیت آن‌ها، هفتاد نفر از آن‌ها را کشت و ده نفر باقی‌مانده با دادن مال فراوان، جان خود را نجات دادند. پس از این درگیری، اسماعیل به شهر جدلیا رفت و آن را فتح کرد و دختران صدقیا، پادشاه، را اسیر کرده و به سرزمین بنی‌عمون رفت. در این میان، یوحانان از ماجرای اسماعیل باخبر شد و برای جنگ با او بیرون آمد. در نزدیکی آب‌های جبعون با او روبرو شد و او را شکست داد و اسیران را آزاد کرد. اسماعیل نیز به بنی‌عمون گریخت. (رجوع کنید به کتاب ارمیا و جدلیا، باب ۲۵، آیات ۲۳ و ۲۵).

اما اسماعیل فردی ساده‌لوح و خیرخواه نبود، زیرا به بعلیس، پادشاه بنی‌عمون، تمایل داشت و همواره با او روابط دوستانه برقرار می‌کرد. با این‌که کلدانیان را دشمن می‌دانست و آن‌ها را تهدید می‌کرد، اما علاقه‌ای واقعی به وطن خود نداشت. نسل او را اسماعیلیان می‌گویند (رجوع کنید به پیدایش، باب ۳۷، آیه ۲۸) و گاهی نیز مدیانیان نامیده می‌شوند، زیرا گروهی از آن‌ها در مدیان ساکن بودند. (رجوع کنید به داوران، باب ۸، آیات ۲۲ و ۲۴). اما مدیانیان قومی جداگانه بودند که نسب خود را به مدیان، پسر ابراهیم خلیل، می‌رساندند.

آسمان: در مقابل زمین و جهنم قرار دارد و به دو بخش تقسیم می‌شود: آسمان مادی و آسمان روحانی. آسمان مادی همان است که در مقابل زمین قرار دارد (رجوع کنید به پیدایش، باب ۱، آیه ۱؛ مزمور، باب ۱۱۵، آیه ۱۵؛ متی، باب ۵، آیه ۱۸ و باب ۲۴، آیه ۳۵) و بالای سر ما دیده می‌شود. عبرانیان باور داشتند که آسمان فلکی است و دارای پنجره‌ها (رجوع کنید به پیدایش، باب ۷، آیه ۱۱؛ دوم پادشاهان، باب ۷، آیات ۲ و ۱۹) و درهایی است (رجوع کنید به مزمور، باب ۷۸، آیه ۲۳) که از آن‌جا باران (رجوع کنید به دوم سموئیل، باب ۲۱، آیه ۱۰؛ یعقوب، باب ۱۸، آیه ۵) و تگرگ و غیره فرود می‌آید (رجوع کنید به ایوب، باب ۳۸، آیه ۲۹). ستارگان را ستارگان آسمان (رجوع کنید به پیدایش، باب ۱، آیه ۱۴) و لشکرهای آسمان (رجوع کنید به تثنیه، باب ۴، آیه ۱۹) و تیرهای فلک نامیدند. در مکاشفه، باب ۱۹، آیه ۱۷ آمده است: «مرغان در آسمان پرواز می‌کنند» و همچنین اینکه آسمان مانند طوماری پیچیده شده و با زمین نابود خواهد شد (رجوع کنید به مکاشفه، باب ۶، آیه ۱۴؛ دوم پطرس، باب ۳، آیه ۱۰) و در عوض آن، «آسمانی جدید و زمینی جدید» ظاهر خواهد شد (رجوع کنید به مکاشفه، باب ۲۱، آیه ۱).

آسمان روحانی: مکانی است خارج از این دنیا که در آن قداست و سعادت برقرار است و محل سکونت خداوند است، هرچند که او مکانی ندارد. در اول پادشاهان، باب ۸، آیه ۳۰ و دانیال، باب ۲، آیه ۲۸ و متی، باب ۵، آیه ۴۵ آمده است: «از محل سکونت خود، یعنی آسمان». در اول قرنتیان، باب ۱۵، آیه ۴۷ درباره مسیح می‌گوید: «انسان دوم، خداوند، از آسمان است» و در یوحنا، باب ۳، آیه ۱۳ آمده است: «پسر انسان که در آسمان است» از آسمان نزول کرد و به آنجا صعود نمود (رجوع کنید به لوقا، باب ۲۴، آیه ۵۱؛ اعمال، باب ۱، آیه ۱۱؛ افسسیان، باب ۴، آیه ۸؛ اول پطرس، باب ۳، آیه ۲۲). در متی، باب ۲۲، آیه ۳۰ آمده است که فرشتگان در آسمان ساکن هستند و اراده خدا در آسمان انجام می‌شود (رجوع کنید به متی، باب ۶، آیه ۱۰). شادی و آرامش (رجوع کنید به لوقا، باب ۱۵، آیه ۷؛ باب ۱۹، آیه ۳۸) در آنجا خواهد بود و مسیح در آنجا منزل‌های بسیاری آماده کرده است (رجوع کنید به یوحنا، باب ۱۴، آیه ۲). ایلیا نیز در گردباد به آسمان صعود کرد (رجوع کنید به دوم پادشاهان، باب ۲، آیه ۱) و مؤمنان در آنجا میراثی خواهند داشت (رجوع کنید به اول پطرس، باب ۱، آیه ۴). در مقابل آسمان، جهنم قرار دارد (رجوع کنید به مزمور، باب ۱۳۹، آیه ۸). در لوقا، باب ۱۰، آیه ۱۸ و دوم پطرس، باب ۲، آیه ۴ آمده است که شیطان از آسمان فرود آمد. واژه فردوس که در لوقا، باب ۲۳، آیه ۴۳ و آغوش ابراهیم که در لوقا، باب ۱۶، آیه ۲۲ آمده است، اشاره به سعادت و خوشبختی جهان آینده دارد.

آسمان سوم: که در دوم قرنتیان، باب ۱۲، آیه ۲ ذکر شده است، همان آسمانی است که پولس در رؤیا به آن صعود کرد. اما حاخام‌های یهود باور دیگری دارند و آن‌ها آسمان را هفت بخش می‌دانند که سه بخش آن مادی و چهار بخش آن روحانی است و فرشتگان و مقدسان در آن ساکن هستند.

آسمان مؤمنان: مکانی است که فراتر از درک و فهم ماست و در این دنیا نمی‌توانیم آن را درک یا تصور کنیم (رجوع کنید به افسسیان، باب ۱، آیه ۳؛ یوحنا، باب ۱۴، آیات ۲ و ۳؛ عبرانیان، باب ۴، آیه ۱۱؛ مکاشفه، باب ۳، آیات ۲۱ و ۲۲).

اسمیرنا (تلخ): شهری در آسیای صغیر و محل یکی از کلیساهای هفت‌گانه بود (رجوع کنید به مکاشفه، باب ۱، آیه ۱۱ و باب ۲، آیات ۸-۱۱). این شهر در کنار خلیج ازمیر قرار داشت که در قدیم آن را خلیج امر می‌گفتند و مقابل جزیره میتلنی واقع شده بود. شهر امروزی چندان از شهر قدیمی دور نیست و بخشی از آن در ساحل و بخشی دیگر بر دامنه کوهی که در قدیم پاجوس نامیده می‌شد، بنا شده است. فاصله ازمیر تا افسس قدیم حدود سه ساعت راه است و افسس قدیم همان ایاسلوک امروزی است. تاریخچه بنای این شهر به شرح زیر است:

برخی از دزدان دریایی یونانی در سال ۱۵۰۰ قبل از میلاد قلعه‌ای بر کوه پاجوس بنا کردند. سپس تلسیوس در سال ۱۳۱۲ قبل از میلاد در آنجا شهری ساخت و آن را به نام همسرش اسمیرنا نامید. این شهر بین ایونیا و ایولیا قرار داشت و پس از آن، هر یک از این بنیان‌گذاران بر آن تسلط یافتند. سپس پادشاه آن را در سال ۶۲۸ قبل از میلاد ویران کرد و اسکندر کبیر در سال ۳۲۰ قبل از میلاد دوباره شهری در آنجا بنا کرد. از آن پس، اسمیرنا به مرکز تجاری معروفی تبدیل شد و رومیان آن را فتح کردند. زمانی آنقدر پررونق شد که به آن البهیّه می‌گفتند. کلیسایی که یوحنا در مکاشفات توصیف می‌کند در آنجا بود و پولیکرب، شاگرد یوحنا، در سال ۱۵۵ میلادی در حالی که مسن بود، در آنجا به شهادت رسید و قبر او تا به امروز بر تپه‌ای باقی و معروف است. این شهر اسقفی به مجمع بنفیّه فرستاد و عثمانیان در سال ۱۳۱۳ میلادی آن را فتح کردند. زلزله‌ها و آتش‌سوزی‌های زیادی در آن رخ داد.

امروزه این شهر حدود ۱۸۰۰۰۰ تا ۱۹۰۰۰۰ نفر جمعیت دارد که سه‌چهارم آن‌ها مسیحی هستند و بسیاری از اروپاییان نیز در آنجا ساکنند. این شهر بندری خوب است و با مناطق اطراف تجارت دارد. مردمانی از عثمانی، یونان، زیبک، ارمنی، عرب و غیره در آن زندگی می‌کنند و راه‌آهنی تا بایدین نیز دارد. آثار خرابی‌های قدیمی در دامنه کوه پاجوس باقی است و یهودیان سنگ‌های تماشاخانه‌ای که یونانیان داشتند را برای سنگ قبر استفاده کرده‌اند. معبد زئوس و خرابه‌های برج در دامنه کوه و قلعه بزرگ و دیوارهای یونانی و رومی نیز در آنجا دیده می‌شود. قلۀ کوه بسیار بلند است. و در دامنه‌ی آن نهری جریان دارد که به آن المیلس می‌گفتند و دارای دو پل است؛ یکی رومی و دیگری عثمانی. در پشت شهر تپه‌های زیادی از صدف وجود دارد که درباره‌ی منشأ آنها اختلاف نظرهای بسیاری وجود دارد، زیرا این نوع صدف در این روزها در دریاها یافت نمی‌شود. علاوه بر این، در میان این صدف‌ها، تعداد زیادی کوزه‌های شکسته نیز وجود دارد و بعید نیست که این‌ها بقایای مهمانی‌های بزرگ آنها باشد. اما شهر قدیمی که پیش از شهر اسکندر در آنجا وجود داشت، در ساحل شمالی خلیج واقع بود و قبرهای قدیمی بزرگی در آنجا یافت شده‌اند. یک نفر فرانسوی معتقد است که بزرگترین آنها قبر تنلس مشهور است. سربازخانه‌ی قدیمی نیز در بالای این قبر قرار داشت و دیواری از سنگ‌های بزرگ داشت. در زیر خرابه‌های مذکور، مجسمه‌ای وجود دارد که احتمالاً همان مجسمه‌ی سینبیلی، خدای آسیا، است. در اطراف آن قبرهای زیادی وجود دارد و لوح‌هایی در آنها یافت شده‌اند که به قرن‌های اولیه‌ی یونانیان نسبت داده می‌شوند، یعنی زمانی که گیجس الیدی این شهر را محاصره کرد اما آن را فتح نکرد. برخی نیز معتقدند که شهر مذکور را امزونیات ساخته‌اند و آنها از قوم حتی‌ها بودند که از نواحی فرات آمده بودند.

اسنات: محبوبه‌ی نیت و همسر یوسف و دختر فوطیفارع، کاهن اون بود. اون شهری در مصر است. پیدایش ۴۱: ۴۵ و ۴۶: ۲۰.

اسنفر: (رود) او حاکم آشوری بود که مردم قبایل ده‌گانه‌ی اسرائیل را با قوم آن سوی رود فرات اسکان داد. در دوم پادشاهان ۱۷: ۲۴ و عزرا ۴: ۱۰ نوشته شده که او فردی شریف بود.

اسوان: حزقیال ۲۹: ۱۰. شهر قدیمی‌ای است در مرز مصر جنوبی که اسوان امروزی بر خرابه‌های آن ساخته شده است. این شهر دارای ستون‌های سنگی سماقی و مجسمه‌های مختلف است. فراعنه و پادشاهان بطلمیوسی در این شهر معابد، ساختمان‌ها و کاخ‌های بلندی بنا کردند که زیر خاک مدفون شده‌اند. مناره‌های عظیم مصر و مجسمه‌های عجیب معابد آنجا از معادن سنگی آنجا تراشیده شده‌اند و بر روی سنگ‌های صیقلی آن شهر، تصاویر برخی از خدایان مصر به خط هیروگلیف حکاکی شده است.

اسوس: اعمال ۲۰: ۱۳. شهری است در کنار دریا و از منطقه‌ی ترواس در شمال میسیا، روبروی جزیره‌ی میتیلینی واقع بود.

آسیا: اعمال ۲: ۹. این نام در ابتدا فقط به منطقه‌ی کوچکی از لیدیه اطلاق می‌شد که ایونیه و ایونیس جزو آن بودند. سپس دایره‌ی استفاده از آن گسترش یافت و به تدریج مناطق اطراف را نیز شامل شد تا اینکه در نهایت به تمام آسیای صغیر اطلاق گردید. بعدها نیم‌کره‌ی شرقی را که امروزه معروف است، آسیا نامیدند. در اینجا، یعنی آسیا، حوادث عجیب و غریبی که به نوع بشر مربوط است، رخ داده است؛ مانند آفرینش آدم، سقوط او و اخراجش از بهشت، و کوچ اجداد قدیمی از جایی به جای دیگر در این منطقه اتفاق افتاد. پس از آنکه خداوند زبان‌های مردم را در بابل به هم آمیخت، اولین بنای آبادی و ساختمان‌ها در اینجا گذاشته شد. سفرها، آزمایش‌ها و افتخارات حضرت ابراهیم، ظهور و سقوط حکومت عبرانیان، محل تولد حضرت مسیح، و معجزات و خوارق عاداتی که از دست او ظاهر شد، همه در اینجا بود. او در اینجا مصلوب شد و دفن گردید و در روز سوم از مردگان برخاست و به آسمان عروج کرد. دین مسیحیت از اینجا به سراسر جهان گسترش یافت. در خلاصه، باغ عدن که در کتاب‌های اهل اسلام نیز معروف است، در اینجا قرار داشت.

آسیا: آسیا کردن یکی از ابزارهای قدیمی و معروف است که برای آرد کردن گندم، جو و سایر غلات استفاده می‌شد. این دستگاه دارای دو سنگ گرد است که در مرکز سنگ زیرین سوراخی وجود دارد و محوری از آن بیرون آمده و به سوراخ مرکز سنگ زیرین وارد می‌شود تا سنگ‌ها را ثابت نگه دارد. دسته‌ای چوبی در کنار سنگ بالایی قرار دارد که با چرخاندن آن، غلات را در سوراخ مرکز سنگ بالایی ریخته و آرد آن از میان دو سنگ خارج می‌شود و در اطراف می‌ریزد. قوم اسرائیل از این دستگاه در بیابان برای آرد کردن منّ استفاده می‌کردند. اعداد ۱۱: ۸. به نظر می‌رسد که سارا، همسر ابراهیم، نیز آسیایی داشت. پیدایش ۱۸: ۶. باید دانست که سنگ آسیا بسیار سخت و سنگین است و مطابق داوران ۹: ۵۳، زنی سنگ آسیا را بر سر ابی‌ملک انداخت و سرش را خرد کرد. در شریعت موسی، قرض گرفتن آسیا ممنوع است. تثنیه ۲۴: ۶. و نابودی آسیاها در ارمیا ۲۵: ۱۰ به نابودی شهر و ساکنانش اشاره دارد.

اما آسیای صغیر شبه‌جزیره‌ای است که در جنوب غربی آسیا واقع شده و به دریای مدیترانه وارد می‌شود. از شرق به فرات، از غرب به جزایر دریای مدیترانه، از شمال به دریای سیاه و از جنوب به دریای مدیترانه محدود می‌شود. این منطقه شامل بیتینیا، پنتوس، گالاتیه، کاپادوکیه، کیلیکیه، پامفیلیا، پیسیدیه، لیکائونیه، فریگیه، میسیا، ترواس، لیدیه، لیکیه و کاریه است. و چنان که از اعمال رسولان ۲: ۹ و ۱۹: ۱۰، ۲۲، ۲۶، ۲۷ و دوم تیموتائوس ۱: ۱۵ و اول پطرس ۱: ۱ برمی‌آید، این نام تنها به استان روم اختصاص داشت و بخشی از آسیای صغیر امروزی را شامل می‌شد و گاهی نیز منظور از آن، آسیای صغیر است (اعمال رسولان ۲۷: ۲). در این منطقه افراد ثروتمند و بانفوذی زندگی می‌کردند که هر ساله مراسم مذهبی و بازی‌های عمومی را ترتیب می‌دادند و هزینه‌های این بازی‌ها را به منظور احترام و بزرگداشت خدایان از دارایی شخصی خود تأمین می‌کردند. هر یک از این افراد و حکومت‌ها به نام منطقه‌ای که در آن حکمرانی می‌کردند، شناخته می‌شدند؛ مثلاً حاکم کاریا را «کاریاک» و حاکم لیکیه را «لیکیراک» می‌نامیدند. بسیاری از آن‌ها برای تفریح و تماشا در افسس اقامت می‌گزیدند، چنان‌که در هنگام شورشی که دیمیتریوس در زمان موعظه پولس به پا کرد، در آنجا حضور داشتند و با پولس رابطه دوستانه‌ای داشتند و به او توصیه می‌کردند که خود را بی‌جهت در میان جمعیتی که خشمگین شده‌اند، قرار ندهد.

اسیران: اسیران افرادی بودند که در جنگ‌ها دستگیر می‌شدند و در دوران باستان با آن‌ها مانند کسانی که مستحق مرگ بودند، رفتار می‌شد. بنابراین، با آن‌ها به گونه‌ای برخورد می‌کردند که نزدیک به نابودی باشند؛ مثلاً بر گردن‌های آن‌ها راه می‌رفتند (یوشع ۱۰: ۲۴) تا نشان‌دهنده اطاعت کامل آن‌ها باشد. این موضوع در مزمور ۱۱۰: ۱ نیز اشاره شده است. به طور خلاصه، آن‌ها را به انواع شکنجه‌ها و مجازات‌ها دچار می‌کردند؛ مانند یوسف که به بردگی فروخته شد، یا شمشون و صدقیا که چشمان‌شان کور شد، یا ادونی‌بزق که انگشتان شست دست و پای‌شان قطع شد. برای نمایش پیروزی، آن‌ها را دسته‌دسته برهنه کرده و در حضور فاتحان به نمایش می‌گذاشتند (اشعیا ۳۰: ۴). گاهی نیز تعداد زیادی از آن‌ها را با ریسمان به هم می‌بستند و به قتل می‌رساندند (دوم سموئیل ۸: ۲؛ دوم تواریخ ۲۵: ۱۲). برخی اوقات این اقدامات با هدف ظلم و بی‌رحمی انجام می‌شد (دوم سموئیل ۱۲: ۳۱؛ اول تواریخ ۲۰: ۳). گاهی نیز قومی را به اسارت گرفته و تماماً می‌فروختند و در سرزمین‌های دور سکونت می‌دادند (دوم پادشاهان ۱۵: ۲۹ و ۱۷: ۲۴). رومیان اسیران را زنده به اجساد مردگان می‌بستند تا با فساد جسد، آن‌ها نیز هلاک شوند. این موضوع در گفته پولس نیز دیده می‌شود که می‌گوید: «وای بر من که مرد شقی هستم، کیست که مرا از این جسم مرده رهایی بخشد؟»

اسیری: خداوند اغلب یهودیان نافرمان را از طریق اسیری و بردگی، مطابق تهدیدی که در تثنیه ۲۸ بیان کرده است، تنبیه می‌کرد. البته اسیری بنی‌اسرائیل در مصر نه به عنوان مجازات گناهان آن‌ها، بلکه بر اساس مشیت الهی بود. در دوران قضاوت، شش بار دوازده سبط بنی‌اسرائیل به اسیری برده شدند. اما اسیری و تبعید ده سبط بنی‌اسرائیل و دو سبط یهودا در زمان پادشاهان، از دیگر اسیری‌ها معروف‌تر است. در سال ۷۴۰ قبل از میلاد، تغلث‌فلاسر پادشاه آشور، ابتدا ده سبط بنی‌اسرائیل را به اسیری برد (دوم پادشاهان ۱۵: ۲۹). اولین کسانی که به اسارت رفتند، اسباط شرقی اردن و بخش‌های زبولون و نفتالی بودند (اول تواریخ ۵: ۲۶؛ اشعیا ۹: ۱). پس از بیست سال، شلمناصر باقی ده سبط را اسیر کرد و به سرزمین‌های دور، نزدیک دریای خزر، برد و مهاجرانی از بابل و ایران را به جای آن‌ها ساکن کرد (دوم پادشاهان ۱۷: ۶-۲۴). پیشگویی‌هایی درباره بازگشت ده سبط بنی‌اسرائیل، چه ظاهری و چه باطنی، در متون زیر آمده است: اشعیا ۱۱: ۱۲-۱۳؛ ارمیا ۳۱: ۷-۹ و ۱۶-۲۰ و ۴۹: ۲؛ حزقیال ۳۷: ۱۶؛ هوشع ۱۱: ۱۱؛ عاموس ۹: ۱۴؛ عوبدیا ۱۸-۱۹. اما هیچ دلیلی وجود ندارد که نشان دهد ده سبط بنی‌اسرائیل به طور جمعی به فلسطین بازگشته‌اند.

معمولاً سه اسیری برای یهودا ذکر می‌شود:

اولی در سال سوم سلطنت یهویاقیم، یعنی ۶۰۶ قبل از میلاد، زمانی که دانیال و دیگران به بابل برده شدند (دوم پادشاهان ۲۴: ۱-۲؛ دانیال ۱: ۱).

دومی در سال آخر سلطنت یهویاکین بود که بخت‌النصر ۱۰۲۳ یهودی را به بابل برد. این اتفاق در سال هفتم و هشتم سلطنت بخت‌النصر، یعنی ۵۹۸ قبل از میلاد، رخ داد (دوم پادشاهان ۲۴: ۱۲؛ دوم تواریخ ۳۶: ۸-۱۰؛ ارمیا ۵۲: ۲۸).

سومی در زمان سلطنت صدقیا، یعنی ۵۸۸ قبل از میلاد، بود که اورشلیم و معبد ویران شد و تمام گنجینه‌های قوم به بابل برده شد (دوم پادشاهان ۲۵: ۲؛ دوم تواریخ ۳۶). این اتفاق ۱۳۲ سال پس از آخرین اسیری ده سبط بنی‌اسرائیل رخ داد.

هفتاد سال اسیری که ارمیا در فصل ۲۵: ۱۱ و ۲۹: ۱۰ ذکر کرده است، از زمان مسیح محاسبه می‌شود. علاوه بر این‌ها، در زمان‌های دیگر نیز اسیری‌های کوتاه‌مدتی رخ داد (دوم پادشاهان ۱۵: ۱۹؛ ۱۷: ۳-۶؛ ۱۸: ۱۳؛ ۲۵: ۱۱). در دوران اسیری یهودیان در بابل، مردم آنجا با آن‌ها با ملایمت و آسایش رفتار می‌کردند و آن‌ها را مانند بردگان تلقی نمی‌کردند. من و اسیران، یا بهتر بگویم، مانند مهاجران، تحت حاکمیت خودشان بودند و حکومت آنها به رهبران و بزرگانشان سپرده شده بود و بر اساس قوانین و شریعت خودشان حکم می‌شدند. همان‌طور که مقام بالای آنها که همیشه در دیوان‌خانه دولتی حضور داشتند، از کتاب‌های نحمیا و دانیال و همچنین میزان تسلط و قدرتشان در ایران از کتاب ارمیا مشخص می‌شود. مطابق کتاب ارمیا ۲۹:۱، کاهنان نیز در میان آنها بودند و نسب‌نامه‌ها و سایر رسوم و حقوق خود را رعایت می‌کردند. به همین دلیل، زحماتی که پیامبران در این مدت می‌کشیدند تا نور دین حق خاموش نشود، بی‌اثر نبود. در نهایت، وقتی هفتاد سال اسارت به پایان رسید و کوروش به تخت پادشاهی نشست، در سال اول سلطنتش در بابل (۵۳۶ سال قبل از میلاد)، به تمام مردم کشور اعلام کرد و به قوم خدا اجازه داد تا به سرزمین خود بازگردند و معبد را بازسازی کنند (عزرا ۱:۱۱). بنابراین، بسیاری از آنها (تقریباً پنجاه هزار نفر) این پیشنهاد را پذیرفتند و بازگشتند (عزرا ۲:۲؛ نحمیا ۷:۷) و به اورشلیم آمدند و معبد دوم را ساختند که در سال ششم سلطنت داریوش (۵۱۶ قبل از میلاد) به پایان رسید. پس از ۵۸ سال، گروه کوچکی متشکل از هفت هزار نفر به رهبری عزرا از بابل به یهودیه آمدند و نحمیا جایگزین عزرا در حکومت شد و با امانت و موفقیت به بازسازی قوم پرداخت. نتایج مثبت اقدامات او تا زمان مسیح باقی ماند. وقتی قوم یهود این مدت را در اسارت گذراندند، خلق و خو و زبان آنها تغییر کرد (نحمیا ۸:۸) و قابل ذکر است که پس از اسارت، کمتر از بت و بت‌پرستی در میان آنها شنیده می‌شد. بعید نیست که هیچ یک از نسل‌های یعقوب نتوانند به درستی ثابت کنند که از نسل کدام یک از دوازده فرزند او هستند، زیرا هم یهودا و هم اسرائیل از سرزمین ارثی خود، یعنی کنعان، رانده شدند و در میان بیگانگان پراکنده شدند و به طور طبیعی با اقوام مختلف درآمیختند. در این شرایط، حسادت افرائیم از بین رفت و آنها به یاد ابراهیم، موسی و داوود افتادند (عزرا ۶:۱۶-۱۷؛ ۸:۳۵؛ حزقیال ۳:۲۶-۲۸) و مطابق گفته یوحنا (فصل ۷:۳۵)، آنها به عنوان پراکندگان یونانیان خوانده شدند. دو نامه الهامی، یعنی نامه یعقوب (۱:۱) و اول پطرس (۱:۱)، به آنها نوشته شده است.

وقتی قوم اسرائیل ظرف شرارت خود را لبریز کرد و مسیح و انجیل او را رد کردند، اسارت نهایی آنها در سال ۷۱ میلادی بسیار سخت و وحشتناک بود. همان‌طور که یوسفوس ذکر می‌کند، یک میلیون و صد هزار نفر در زمانی که تیتوس اورشلیم را محاصره کرد، کشته شدند و نزدیک به صد هزار نفر نیز در استان‌های مختلف اسیر و پراکنده شدند و در میدان‌های جنگ کشته شدند. علاوه بر این، آنها مانند برده‌های دولتی به کار گرفته می‌شدند یا مانند کالا خرید و فروش می‌شدند. سکه وسپاسیان، امپراتور روم که در سال ۷۱ میلادی حکومت می‌کرد، یادگاری از اسارت یهودا است. در زمان هادریان (۱۳۳ میلادی)، ضربه مهلک دیگری به یهودیانی که دوباره در یهودیه جمع شده بودند، وارد شد و تا امروز در تمام نقاط پراکنده شده‌اند. در هر جایی که یافت می‌شوند، همواره از ساکنان آنجا جدا و متمایز بوده‌اند و هستند و در عذابی که نتیجه بی‌ایمانی خود و اجدادشان است، خواهند ماند تا زمانی که مسیح بیاید و بی‌دینی را از یعقوب بردارد (رومیان ۱۱:۲۵-۲۶).

اشبعل (مرد بعل) همان ایشبوشت، پسر شاول بود. (اول تواریخ ۸:۳۳ و ۹:۳۹)

اشتاول: شهری در قلمرو یهودا بود که سبط دان آن را تصرف کرد. (یوشع ۱۵:۳۳؛ داوران ۱۳:۲۵ و ۱۶:۳۱) گمان میرود که این شهر در جنوب شرقی اشقلون واقع شده بود.

اشدود (قلعه): یکی از پنج شهر اصلی فلسطینیان بود که در منطقه یهودا قرار داشت. (یوشع ۱۵:۴۶-۴۷) این شهر محل پرستش بت داگون بود. (اول سموئیل ۵) اشدود در فاصله سه مایلی از دریای مدیترانه، بین غزه و یافا واقع شده بود. در عهد جدید نیز از این شهر یاد شده است. (اعمال ۸:۴) امروزه دهکده کوچکی به نام اسدود در همان محل وجود دارد که اطراف آن پر از خرابههای باستانی است. این شهر originally توسط عناقیان ساخته شده بود و یوشع نتوانست آن را تصرف کند. (یوشع ۱۱:۲۲) اما بعداً به قلمرو یهودا اضافه شد و عُزِیا آن را فتح کرد. (دوم تواریخ ۲۶:۶) بعدها ترتان (سرجون) آن را تسخیر کرد. (اشعیا ۲۰:۱) اپسامیتخوس آن را محاصره کرد و مکابیان آن را ویران ساختند. پس از مرگ هیرودیس، این شهر به سالومه داده شد و فیلیپس در آنجا موعظه کرد. (اعمال ۸:۴۰) تعداد کمی از اسقفها در آنجا حضور داشتند، اما امروزه ساکنان آن مسلمان هستند.

اشرئلیه (در حضور خداوند مستقیم): او یکی از موسیقیدانان بود. (اول تواریخ ۲۵:۲) در آیه ۱۴، نام او یشرئیله ذکر شده است.

اشعیا (نجات خداوند): (دوم پادشاهان ۲۰:۱) اگرچه اطلاعات کامل درباره زندگی او در دست نیست، اما مشخص است که او پسر آموص بود و به اعتقاد یهودیان، آموص برادر امصیا، پادشاه یهودا بود. اشعیا در دوران پادشاهی عُزِیا، یوتام، آحاز و حزقیا زندگی میکرد و در طول سلطنت آنها نبوت میکرد. (اشعیا ۶:۱ و ۷:۱) با توجه به اینکه عُزِیا ۵۲ سال، یوتام و آحاز ۱۶ سال و حزقیا ۲۹ سال سلطنت کردند، مشخص است که اشعیا نمیتوانسته این همه سال عمر کرده باشد. او احتمالاً در اواخر سلطنت عُزِیا شروع به نبوت کرد و تا آغاز سلطنت منسی در این مقام باقی ماند. اشعیا همچنین برخی کتابهای تاریخی مانند زندگی عُزِیا (دوم تواریخ ۲۶:۲۲) و کتاب سیرت حزقیا را نوشته است.

او تقریباً همزمان با هوشع، یوئیل و عاموس نبی زندگی میکرد. گفته میشود که او به شهادت رسید، اما اطلاعات دقیقی درباره چگونگی و زمان مرگ او در دست نیست.

نبوتهای اشعیا از جمله مهمترین نبوتها هستند و به طور دقیق به آمدن مسیح اشاره میکنند. به همین دلیل، او را “نبی انجیلی” مینامند، زیرا نبوتهایش شامل تصورات عالی و اشارات دقیقی به آمدن مسیح و وضعیت پادشاهی او است. کتاب اشعیا شامل ۳۹ باب است که برخی از آنها به حوادث مختلف و غیرمرتبط اشاره میکنند. او در این کتاب به قبایل همسایه و عذابهایی که بر آنها وارد خواهد شد، اشاره میکند و گناهان خاص هر قوم را به وضوح بیان میکند. از جمله این قبایل میتوان به بابل، موآب، مصر، دمشق، عیلام، صور و ادوم اشاره کرد. او همچنین به صلح و آرامشی که در زمان آمدن مسیح برقرار خواهد شد، اشاره میکند. بخشی از کتاب او به دو رویداد بزرگ اشاره دارد: پایان اسارت بابل و آمدن مسیح. عبارات او درباره آمدن مسیح بسیار واضحتر از سایر انبیا است.

کتاب اشعیا به پنج بخش تقسیم می‌شود:

۱. باب ۱-۱۲: شامل نبوتهای عمومی و حوادث دوران آحاز.

۲. باب ۱۳-۲۳: نبوتهایی علیه ملتهای خارجی و روابط آنها با قوم خدا.

۳. باب ۲۴-۲۷: خلاصه نبوتهای قبلی و نتایج آنها.

۴. باب ۲۸-۳۳: نبوتهایی مربوط به دوران حزقیا.

۵. باب ۳۴-۳۹: توصیف تسلط اشعیا در اواخر سلطنت حزقیا.

۶. باب ۴۰-۶۶: نبوتهایی درباره آزادی جسمانی و روحانی بنیاسرائیل و اشاراتی به مسیح.

برخی از منتقدان معتقدند که بخشهای پایانی کتاب (باب ۴۰-۶۶) توسط پیامبر دیگری به نام “اشعیا دوم” در دوران اسارت قوم اسرائیل نوشته شده است. اما این نظریه از اهمیت این بخشها کم نمیکند، چرا که برخی از علمای دیگر معتقدند که تمام کتاب توسط خود اشعیا نوشته است

اشفناز. (بینی اسب) او رئیس خواجه‌سرایان نبوکدنصر بود که دانیال و همراهانش تحت مراقبت او قرار داشتند. او با وجود اینکه خودش در خطر بود، نسبت به آنان مهربانی و توجه زیادی نشان می‌داد. (دانیال ۱: ۳-۱۸)

اشقلون. (مهاجرت) این شهر یکی از پنج شهر اصلی فلسطینیان بود که در فاصله‌ی ده مایلی شمال غزه قرار داشت. یهودا آن را تصرف کرد (داوران ۱: ۱۸) و شمشون نیز به آنجا رفت (داوران ۱۴: ۱۹). پیامبران نیز از نابودی آن خبر داده‌اند (ارمیا ۴۷: ۵ و ۷؛ عاموس ۱: ۸؛ زکریا ۹: ۵؛ صفنیا ۲: ۷). این شهر محل پرستش الهه‌ی فلسطینیان، استرطه، بود که سکاها در سال ۶۲۵ قبل از میلاد معبدش را غارت کردند. این شهر زادگاه هیرودیس بزرگ نیز بود و در سال ۱۲۷۰ میلادی ویران شد. در آنجا ستون‌ها و سنگ‌های نوشته‌دار زیادی وجود دارد که بسیاری از آن‌ها به غزه و یافا برده شده‌اند. درخت‌های زیتون، میوه‌ها و تاکستان‌های فراوانی در آنجا یافت می‌شود و سی‌وهفت چاه آب شیرین نیز در آن وجود دارد. در نزدیکی ویرانه‌های آن، روستای جوره با جمعیتی حدود سیصد نفر تأسیس شده است.

اشک. (مزمور ۵۶: ۸) احتمال می‌رود این آیه اشاره به یکی از عادات قدیمی رومیان باشد که اشک عزاداران را در شیشه جمع می‌کردند و در قبر مردگان قرار می‌دادند تا نشان دهند زندگی بازماندگان پس از مرگ عزیزانشان بسیار تلخ است و اندوه آن‌ها بسیار شدید است.

آشکار شدن. از آیات مزمور ۱۹: ۲، رومیان ۱: ۱۹-۲۰، اعمال ۱۴: ۱۷ و ۱۷: ۲۶-۲۸ برمی‌آید که خداوند خود را در هر زمان به شیوه‌ای مناسب در مخلوقاتش آشکار کرده و آثار قدرت و دیگر صفات خود را در آن‌ها نشان داده است، به طوری که هیچ بهانه‌ای برای بشر باقی نمانده است. همچنین خداوند خود را در قلب انسان‌ها نیز آشکار می‌کند (رومیان ۲: ۱۴-۱۵؛ یوحنا ۱: ۵ و ۱۰). اما باید دانست که این آیات به طور صریح بیان نشده‌اند و ممکن است تفاسیر مختلفی از آن‌ها وجود داشته باشد. ذات مقدس خداوند تنها از طریق کلمه‌ی ازلی خود، یعنی عیسی مسیح، آشکار شده است (مزمور ۱۱۹؛ مزمور ۱۹: ۸-۹؛ ۲پطرس ۱: ۱۹؛ ۲تیموتائوس ۲: ۱۵-۱۷؛ عبرانیان ۴: ۱۲-۱۳). این ظهور و تجلی خداوند در عیسی مسیح، اساس و پایه‌ی دین تمام فرقه‌های مسیحی است.

اشکناز. (محکم) او پسر جوهر و نوه‌ی یافث و جد کسانی بود که در اشکناز ساکن بودند (پیدایش ۱۰: ۳؛ ۱تواریخ ۱: ۶؛ ارمیا ۵۱: ۲۷). این شهر در شمال دریای سیاه قرار داشت و مهاجران از این منطقه به اروپا رفتند و نام اسکاندیناوی از آن گرفته شد.

اشکول. (خوشه) او یکی از کسانی بود که با ابراهیم پیمان بست (پیدایش ۱۴: ۱۳ و ۲۴). وادی اشکول در سرزمین کنعان قرار داشت (اعداد ۱۳: ۲۳-۲۴ و ۳۲: ۹؛ تثنیه ۱: ۲۴). برخی گمان می‌کنند این وادی در منطقه‌ی عین الخشکله در شمال حبرون واقع بوده است. پالمر معتقد است که این وادی در نزدیکی هفت چاه قرار داشته و محل کشت انگور بوده است. وفان لیپ گزارش می‌کند که خوشه‌های انگوری در آنجا دیده است که هر کدام ۱۸ قیراط طول داشتند و امروزه نیز در جنوب سرزمین مقدس خوشه‌های انگوری به وزن دو رطل یافت می‌شود.

اشنان. (ارمیا ۲: ۲۲؛ ملاکی ۳: ۲) این گیاهی است که در شوره‌زارها می‌روید و در صحراهای سوریه فراوان است. اعراب آن را می‌سوزانند و خاکسترش را برای ساخت صابون استفاده می‌کنند. این خاکستر حاوی سودا و پتاس است. (مواد معدنی)

اشنه. نام دو شهر در یهودا است. اولی در فاصله‌ی ۱۶ مایلی شمال غربی اورشلیم قرار داشت (یوشع ۱۵: ۳۳) و دومی در فاصله‌ی ۱۶ مایلی جنوب غربی آن واقع بود (یوشع ۱۵: ۴۳). کاندر گمان می‌کند که این شهر در محل ازنه بوده است، اما کانو معتقد است که در اسالیم، نزدیک اساره، قرار داشته است.

اشور. اول، پسر دوم سام بن نوح است. پیدایش ۱۰: ۲۲. دوم، یکی از کشورهای بزرگ آسیا می‌باشد (۲ پادشاهان ۱۵: ۱۹) که به بالاترین درجه کمال و جلال رسید. بسیاری از دانشمندان گمان برده‌اند که منظور از کلمه‌ی اشور که در حزقیال ۳۱: ۳ نوشته شده، اشاره به کشور اشور است و بقیه‌ی فصل کتاب نیز بر عظمت و تحولات آن دلالت می‌کند. و هرگاه ذکر شود، مقصود تمام سرزمین‌هایی است که از غرب به دریای مدیترانه و از شرق به رود هند محدود می‌شود؛ و در کتاب‌های مقدس کلمه‌ی آشوریان بسیار به کار رفته و منظور اهالی اشور یا ساکنان آن کشوری است که پایتخت آن نینوا بوده است. و هنگامی که اهالی بابل و کلدانیان این کلمه را به کار می‌برند، منظور ساکنان آن کشوری است که پایتخت آن بابل بوده، برخلاف اهالی سور که وقتی این کلمه را ذکر می‌کنند، منظورشان ساکنان سرزمین‌هایی است که بزرگ‌ترین شهرهای آن ابتدا صوبه و سپس دمشق می‌باشد، که از جنوب شرقی به سرزمین کنعان محدود است. و گاهی این دو کلمه یعنی اشور و سور با یکدیگر اشتباه می‌شوند، در حالی که ریشه و منشأ هر دو کاملاً متفاوت است، زیرا اولی از اشور بن سام بن نوح و دومی از صور گرفته شده است. اما کشور اشور بر روی دجله واقع شده و از شمال به کوه‌های ارمنیه و از جنوب به بغداد و از شرق به رشته‌کوه‌های زاگرس و از غرب به میان‌رودان و رود فرات محدود است. ساختار آن تقریباً مانند بریتانیا بوده و زمین‌های آن بسیار حاصل‌خیز بوده و از نهرها و قنات‌هایی که به هم متصل بودند، آبیاری می‌شد. اشور بن سام بن نوح آن را بنا کرد و به نام خود نامید. اما آغاز و شروع این کشور نامعلوم است. اولین اشاره به آن در پیدایش ۲: ۱۴ و ۲۵: ۱۸ و اعداد ۲۴: ۲۲ و مزمور ۸۳: ۸ یافت می‌شود. و اخباری که درباره‌ی اشور در کتاب‌های تاریخ‌نویسان ثبت شده، مانند اخبار سمیرامیس و سارداناپالوس، از صحت و تحقیق خالی و پر از افسانه‌ها و خرافات بی‌اساس است که قابل اعتماد نیست. همان‌طور که کشفیات جدید و بحث‌های دانشمندان و یافتن رمزهای کتاب‌ها و استدلال بر روی آثار آنها، شاهد و برهان محکمی بر زندگی، منافع، مهارت‌ها، دین، زبان و حکومت آنهاست. و تاریخ آنها تاکنون در پرده‌ی گمان و نادانی پنهان مانده بود.

و از قدیمی‌ترین آثار و ویرانه‌های این کشور که کشف شده، در خیله سرغاط است که در فاصله‌ی ۶۰ مایلی جنوب نینوا بر روی دجله واقع شده است. پادشاهان آن در سال ۱۳۵ قبل از میلاد در آنجا حکومت می‌کردند و سلسله‌ی اول آنها تقریباً بیست سال حکمرانی کردند. از جمله پادشاهان آن سلسله، ایبالوش بود. اما پادشاه سلسله‌ی دوم خود را موسس دولت جدید نامید و یکی از پادشاهان این دولت با پادشاه بابل که بخت‌النصر نام داشت، به جنگ پرداخت و در نهایت پیروز شد و بخت‌النصر اول اولین پادشاهی بود که به این نام معروف شد. تغلث فلاسر نیز از پادشاهان این دولت بود. در این زمان داود و سلیمان نیز پادشاهان قوم اسرائیل بودند. وقتی دویست سال گذشت، دولت و سلسله‌ی دیگری به وجود آمد که آشوربانیپال از جمله آنها بود و او قصری در کاله ساخت که آقای لایارد دو تا از درهای آن را شناسایی کرد. آشورادین‌پال، پادشاه دیگر این سلسله، خود را خداوند دجله‌ی اعلی تا لبنان و دریای بزرگ می‌خواند و از فرزندان او یکی شلمنصر بود که صیدا و صور را خراج‌گذار خود کرد و بن‌هدد و حزائیل را زیر دست خود آورد. از جمله آثار او بنایی در وسط نمرود است که آقای لایارد در آنجا قدم زده است. و از جمله اخبار مختلف درباره‌ی شلمنصر این است که یاهو پادشاه اسرائیل خراج‌گذار او بوده و این موضوع بر مناره‌ای از مرمر سیاه نقش بسته است. آخرین پادشاه اشور که در کتاب مقدس ذکر شده، اسرحدون بود و وقتی او درگذشت، آشوربانیپال بر تخت سلطنت نشست و او در جنگ و غارت و سایر کارها مانند اجداد خود نبود. سلسله‌ی پادشاهان آنها با آشور از یرپال به پایان می‌رسد که در زبان یونانی به او سارداناپالوس می‌گویند و روایات زیادی وجود دارد که مزاحمت، مباهات و مسکنت را به او نسبت می‌دهند، در حالی که او دارای این صفات نبوده است. گفته می‌شود وقتی او را محاصره کردند، خود و حرمش را به آتش کشید و سپاهیان ماد و بابلیان به او حمله کرده و نینوا را محاصره کردند و در سال ۶۲۵ قبل از میلاد ویران شد. در کل، پادشاهان اشور در هر کاری از دیگر پادشاهان پیشی گرفته‌اند و فتح‌های بزرگی از آنها دیده شده و قصرهای آنها از عظمت و بزرگی به آسمان می‌رسید و تپه‌های مصنوعی ساخته و بر روی آنها بناهای بزرگ و تزئین‌شده می‌ساختند و غرفه‌ها و کوشک‌ها بنا کرده و صفحات سنگی بر آنها نصب می‌کردند و تصاویر جنگ‌ها، محاصره‌ها، اسب‌ها، سلاح‌های جنگی، نردبان‌ها، منجنیق‌ها و سایر ابزار جنگ را بر آنها نقش می‌کردند و تصاویر مغلوب‌شدگان و عذاب‌های مختلف آنها را نیز نقش می‌کردند تا این موضوع نشان‌دهنده‌ی قساوت و سنگ‌دلی آنها باشد. پادشاهان آنها معمولاً به جنگ و شکار علاقه‌مند بودند. اما فعالیت تجاری این کشور بسیار گسترده بود و بر سایر کشورها برتری داشت. در ساخت عطرها و رایحه‌های خوش و همچنین ابزارهای معدنی، ظروف، صندلی‌ها و لباس‌ها مهارت ویژه‌ای داشتند. برخی از صفحه‌های سنگی یافت شده‌اند که تصاویر ابزارهای کشاورزی و روش‌های زراعت بر روی آنها حکاکی شده است. ابریشم نیز از محصولات این کشور بود که مطابق سلیقه مردم آن زمان بافته می‌شد. در کل، شهر نینوا در صنعت و نقاشی به حد کمال رسیده بود، به‌طوری‌که نقاشی‌های آن با نقاشی‌های مصر در نهایت ظرافت و زیبایی رقابت می‌کرد. شواهد این ادعا، ابزارها و وسایل خانه‌ای است که امروزه یافت می‌شود. آنها تمامی ابزارها را با ذوق و سلیقه‌ی فوق‌العاده‌ای می‌ساختند، چنان‌که از کوزه‌های آنها که امروزه پیدا می‌شود، می‌توان این موضوع را دریافت. لباس پادشاهان آنها با زیورآلات و قلاب‌دوزی‌های ممتاز تزیین می‌شد و بزرگان و افراد سخاوت‌مند آنها گوشواره‌ها، دست‌بندها و کمربندهای متنوعی داشتند. غلاف شمشیر و خنجرهای آنها منبت‌کاری شده و با نقش‌های مختلف تزیین شده بود. صندلی‌های آنها چوبی و پایه‌هایشان از جنس فلز بود و اغلب با عاج تزیین می‌شدند. آنها بیشتر از همه، تصویر شیر را دوست داشتند و اغلب بر روی خانه‌ها، وسایل و تخت پادشاهانشان نقش شیر را حکاکی یا منبت‌کاری می‌کردند. حتی سنگ‌های وزنه‌ی آنها نیز به شکل شیر بود. همان‌طور که ناحوم پیامبر در اشاره به این نماد نزد آشوریان می‌گوید: «شیران و چراگاه شیران وحشی کجاست؟ جایی که شیر نر، شیر ماده و بچه‌شیرها در آن پرسه می‌زدند و هیچ ترسی نداشتند. شیر نر برای نیاز بچه‌هایش شکار می‌کرد و برای شیرهای ماده‌اش طعمه را خفه می‌نمود و لانه‌های خود را از شکار و بیشه‌هایش را از صید پر می‌ساخت.» (ناحوم ۲: ۱۱-۱۲) ممکن است منظور ناحوم نبی از ذکر مکرر نام شیر، بیان وضعیت نینوا و نقش‌های مختلف شیر در صنایع دستی آنها باشد، زیرا پادشاهان آنجا افتخار می‌کردند که شیر را نماد عزت و عظمت خود قرار دهند، در حالی که نزدیک به نابودی بودند. این رسم و نقش‌های پرطمطراق آنها، پس از شکست و انقلاب کشورشان، به موضوع تمسخر و شماتت تبدیل شد. جام‌های شراب آنها نیز شبیه به جام‌های اتروریای قدیم بود و برخی از آنها شبیه به جام‌های مصریان بود. لباس سلطان و رعیت شامل لباده‌های بلندی بود که از پشم بافته می‌شد و پوشندگان آن برای وقار و جلال، آن را می‌پوشیدند. گاهی نیز از کتان، ابریشم و پشم بافته‌شده استفاده می‌کردند و آنها را با انواع نقوش تزئین می‌نمودند. سلاح جنگی آن‌ها شامل شمشیر، خنجر، تیر و کمان بود. سواران زره می‌پوشیدند و تیراندازان سینه‌بند به تن می‌کردند. پیاده‌نظام نیزه و سپر داشتند و برای محافظت از سرهای خود، کلاه‌خود بر سر می‌گذاشتند. هنگامی که می‌خواستند شهری را محاصره کنند، سنگر یا سدی در مقابل دیوار شهر برپا می‌کردند یا با استفاده از برج‌های متحرک خود به داخل شهر نفوذ می‌کردند. این روش‌ها در کتاب حزقیال (۴:۲) ذکر شده است: «شهر را محاصره کن و در مقابل آن برج‌ها بساز و سنگری در برابر آن برپا کن و اردوگاه‌هایی در اطراف آن بنا نما و منجنیق‌ها را در هر سوی آن قرار ده.» تمامی ابزار و وسایل محاصره‌ای که در این آیه ذکر شده، در ابزار و وسایل باستانی آشوریان دیده می‌شود. بیشتر سربازان آن‌ها مانند مردم شرق، بر اسب و ارابه سوار می‌شدند و به همین دلیل تصویر سواران اسب در آثار منقوش آن‌ها بیشتر یافت می‌شود. سواران آن‌ها جبه‌های کوتاه می‌پوشیدند و شمشیر به کمر می‌بستند و بر اسب‌های بدون زین سوار می‌شدند، زیرا در آن زمان از زین و یراق خبری نبود. نیزه را بین ران و پهلو‌ی اسب قرار می‌دادند و پاهای آن‌ها از ران به پایین برهنه بود. با این حال، اسب‌های خود را بسیار زینت می‌کردند و آن‌ها را برای جنگ آموزش می‌دادند. به همین دلیل، اسب‌های آشوریان در آن زمان مانند اسب‌های عربی امروزی مشهور و معروف شدند. ایوب در فصل ۳۹:۱۹ از کتاب خود در توصیف اسب می‌نویسد: «آیا تو به اسب قوّت داده‌ای و گردن او را با یال آراسته‌ای؟ آیا او را مانند ملخ به جست‌وخیز واداشته‌ای؟ خروش شیهه‌ی او مهیب است. در وادی از قوّت خود شادی می‌کند و به مقابله‌ی مسلحان بیرون می‌رود.» بر لوح‌های سنگی کرنک، تصویر مادیان‌هایی نقش شده که مصریان از بین‌النهرین به غنیمت گرفته‌اند. حبقوق در ۱:۸ در توصیف سواران آشور می‌نویسد: «اسب‌های آن‌ها از پلنگ‌ها چالاک‌تر و از گرگ‌های شب تیزروترند. سواران آن‌ها به جست‌وخیز می‌پردازند و مانند عقابی که برای شکار می‌تازد، از دوردست می‌آیند.» در آثار باستانی آشور، تصویر ارابه‌های جنگی به‌وفور دیده می‌شود که بر دو طرف آن ترکش، سلاح و چوب‌های خراطی‌شده قرار دارد. سه اسب برای کشیدن ارابه به آن بسته می‌شد و یک جنگجو در وسط آن‌ها ایستاده و به جنگ مشغول می‌شد. از آنجا که این ارابه‌های جنگی نماد افتخار و مباهات آن‌ها بود، آن‌ها را به‌شدت زینت می‌کردند. پرچم‌هایی درخشان بر بالای سر آن‌ها نصب می‌شد و نشان‌های عزت و شرف بر شانه‌های آن‌ها قرار می‌گرفت. گردن و کتف اسب‌ها را با یراق و اشیاء قیمتی می‌آراستند. برای آگاهی کامل از کیفیت ابزار و شیوه‌های جنگی آشوریان، باید صحیفه‌ی حزقیال نبی (۲۶:۷-۱۲) را با دقت مطالعه کرد. آشوریان خدایان متعددی داشتند که بزرگترین آنها را «آشور» می‌نامیدند. این خدا شبیه به یک کره یا دایره بود که بال‌هایی برای آن قرار داده بودند و همیشه با درخت مقدسی که می‌پرستیدند، ارتباط داشت. بر روی قربانگاه‌های آنها آثار خون‌ریزی ناشی از قربانی‌ها دیده شده است که نشان می‌دهد رسوم مذهبی بر زندگی آنها تسلط داشته است. این موضوع از نشانه‌هایی که بر خانه‌ها، لباس‌ها، وسایل خانه و سلاح‌های آنها دیده می‌شود، قابل تشخیص است. همچنین، آنها حیواناتی را با اعضا و اندام‌های مختلف و شکل‌های عجیب به عنوان معبود می‌پرستیدند، مانند گاوی بالدار که سرش شبیه سر انسان بود. این موجودات شبیه به ابوالهول مصری و کروبیان قوم عبرانی بودند. این مجسمه‌ها و شکل‌های عجیب اغلب در کاخ‌ها و ساختمان‌های مقدس نصب می‌شدند و برخی از آنها امروزه در موزه بریتانیا و دیگر موزه‌های اروپا نگهداری می‌شوند.

حکومت آشوریان یک حکومت مستبد بود، اما زبان آنها شاخه‌ای از زبان سامی و نزدیک به زبان‌های عبری، کلدانی و عربی بود. بسیاری از کلمات و قواعد زبان آشوری از زبان عبری گرفته شده بود و با تغییرات جزئی به زبان خود تبدیل کرده بودند. مثلاً، حرف تعریف «ال» در عبری و عربی یکی است و ضمیر متکلم در عبری و آشوری نیز مشابه است. ضمیر غایب در آشوری شبیه به عبری و عربی است و کلمات نفی و حروف نهی در آشوری از نظر لفظ و معنا شبیه به عبری هستند. مثلاً، کلمه «انک» در زبان آشوری به معنای ضمیر متکلم است و وقتی به اسمی اضافه شود، به «ایای» تبدیل می‌شود. اگر مضاف‌الیه فعل باشد، به «انی» تغییر می‌کند. ضمیر مخاطب «انت» است، اما وقتی اضافه شود، به «ک» تبدیل می‌شود. ضمیر غایب سوم نیز به همین شکل است. صرف افعال آشوری شبیه به افعال عبری و کلدانی است و حروف الفبای آشوری شکل سامی دارند. علاوه بر این، آنها علامت‌هایی داشتند که هر یک برای معانی خاصی استفاده می‌شد. مثلاً، علامت «Y» نشان‌دهنده اسم مذکر است، علامت «Y Y» نشان‌دهنده جمع و علامت «Y Y Y» نشان‌دهنده تثنیه است. این علامت‌ها بر روی لوله‌های گلی که حدود دو تا سه قدم طول داشتند، نوشته می‌شدند. یکی از این لوله‌ها که پیدا شده است، تصویری از کسوفی که در ۱۵ ژوئن سال ۷۶۳ قبل از میلاد اتفاق افتاده بود، بر روی آن نقش بسته است.

پیشگویی‌هایی که یونس، ناحوم و صفنیای نبی درباره سقوط پادشاهی و پایتخت آشور کرده بودند، به تحقق پیوست و در جای خود به آن اشاره خواهد شد.

در مورد شهر نینوی نیز باید گفت که باستان‌شناسانی مانند بوتا، لایارد، راولینسون، رسام و دیگر دانشمندان در حفاری‌های خود در سرزمین آشور، لوح‌های سنگی بسیاری یافته‌اند که نقش‌های متنوع و تصاویر شهرهای آشور مربوط به سه هزار سال پیش بر روی آنها حکاکی شده است. همچنین، سپرها، شمشیرها، تاج‌ها، پیاله‌ها، زیورآلات و ابزارهای تزئینی با عاج و مروارید پیدا شده‌اند که همگی نشان می‌دهند نینوی چگونه با زیورهای فاخر آراسته و مفتخر بوده است. این آثار در مورد پادشاهانی مانند اسرحدون، سناخریب، شلمنصر، تغلث فلاسر و دیگران نیز یافت شده‌اند.

اشوریم. (قدم‌ها) پسران ددان، نوۀ ابراهیم بودند (پیدایش ۲۵:۳) و نام او در نوشته‌ای که به خط یمانی است در سرزمین‌های عرب وجود دارد که استاد همل آن را ترجمه کرده است.

آشیانه. همواره نماد سلامتی و امنیت است (ایوب ۲۹:۱۸). کاتبان در مقدمه‌های نوشته‌های خود، برگ‌های فراوان درخت سرو آزاد را که در حزقیال (۳۱:۳-۶) آمده است، به عنوان محل آشیانه گرفتن پرندگان توصیف کرده‌اند. همچنین شاخه‌های پهن درخت صنوبر را که در مزمور (۱۰۴:۱۷) ذکر شده، برای آشیانه‌سازی پرنده‌هایی مانند لکلک و شکاف‌های صخره‌ها را برای فاخته‌های صحرایی که تا به امروز نیز در کنار دریای مرده دیده می‌شوند، معرفی کرده‌اند (ارمیا ۴۸:۲۸). آرزوی پرستو و خطاف نیز همواره در خانه‌های مردم وجود دارد (مزمور ۸۴:۳). آشیانه گرفتن عقاب در کوه‌های بلند که در ایوب (۳۹:۲۷-۲۸) و هوشع (۴) ذکر شده، اشاره به تهدید و غرور و طمع مردم است (ارمیا ۴۹:۱۶؛ حبقوق ۲:۹). همچنین آشیانه قینی که در سنگ بود در اعداد (۲۱:۲۴ و ۲۲) ذکر شده است. مایماندیز می‌گوید که منع گرفتن مرغ یا جوجه‌هایش به معنای حفظ کل آشیانه است، زیرا خوردن تخم‌ها و جوجه‌های تازه از نظر شرع جایز نبود.

اشیر. (خوشحال) او پسر هشتم یعقوب بود که زلفه برایش به دنیا آورد (پیدایش ۳۰:۱۳ و ۳۵:۲۶) و او چهار پسر و یک دختر داشت (اعداد ۲۶:۴۴-۴۷). هنگامی که قوم اسرائیل به سرزمین کنعان وارد شدند، طایفۀ اشیر به ترتیب پنجمین طایفه بودند که با ۵۳۴۰۰ نفر به کنعان آمدند. سهم‌شان در کنار دریا تعیین شد و از غرب به فینیقیه، از شمال به کوه لبنان، از جنوب به کوه کرمل و از شرق به سبط منسی، زبولون و یساکر محدود بود. طول این منطقه حدود ۶۰ مایل و عرض آن ۱۰ مایل بود و دارای ۲۲ شهر بود که همگی حاصل‌خیز و پربرکت بودند و غله، شراب، روغن و معادن در آنجا فراوان بود (پیدایش ۴۹:۲۰؛ تثنیه ۳۳:۲۴-۲۵). این طایفه قدرت آن را نداشتند که تمام شهرهای موجود در قسمت خود را تصرف کنند، بنابراین در میان ساکنان آنجا ساکن شدند (داوران ۱:۳۱-۳۲) و این موضوع به تقوا، وطن‌پرستی و سایر آداب آن‌ها آسیب رساند (داوران ۵:۱۷-۱۸). در نهایت، این طایفه در تاریخ داوود و حزقیا با احترام ذکر شده‌اند (۱ تواریخ ۱۲:۳۶؛ ۲ تواریخ ۳۰:۱۱) و حنّای نبیّه نیز از این طایفه بود (لوقا ۲:۳۶).

آشیره: مجسمه‌ای چوبی است که به نام «اشتورت» شناخته می‌شود (برای اطلاعات بیشتر به «اشتورت» مراجعه کنید). در تمام کتاب مقدس به همین معنا به کار رفته است، به جز در کتاب پیدایش ۲۱:۳۳ و در دوم پادشاهان ۱۳:۶ و اول پادشاهان ۱۶:۳۳ که واژه عبری آن به معنای «درخت‌زار» است. قوم اسرائیل موظف بودند که این مجسمه‌های آشیره را نابود کنند (خروج ۳۴:۱۳؛ تثنیه ۱۶:۲۱)، اما اغلب در انجام این وظیفه کوتاهی می‌کردند (داوران ۳:۷؛ ۶:۲۵-۲۶؛ اول پادشاهان ۱۵:۱۳؛ دوم پادشاهان ۱۷:۱۰؛ ۲۱:۳ و ۷؛ ۲۳:۶؛ اشعیا ۱۷:۸). این درخت‌زار یا آشیره در ابتدا به عنوان بخشی از پرستش خدای حقیقی کاشته می‌شد (پیدایش ۱۲:۶-۷؛ ۱۳:۱۸)، و در واقع برای چنین منظوری بسیار مناسب و شایسته به نظر می‌رسید. اما بت‌پرستان و یهودیان منحرف اغلب از این مکان‌ها برای اجرای مراسم و آیین‌های بت‌پرستی استفاده می‌کردند و معمولاً مکان‌های بلند و مرتفع را برای این منظور انتخاب می‌نمودند (ارمیا ۲:۱۷؛ حزقیال ۲۰:۲۸؛ هوشع ۴:۱۳). برای اطلاعات بیشتر به بخش‌های مربوط به «مکان‌های بلند» و «درختستان بلوط ممری» مراجعه کنید.

آصل: در زکریا ۱۴:۵، این آیه اشاره می‌کند که «آصل» اگرچه نام یک مکان است و به کوه زیتون یا نزدیکی آن اشاره دارد، اما یک اسم خاص (علم) نیست.

اصلع: کسی که موهای پیشانی او به دلیل بیماری برص (پیسی) ریخته باشد. (لاویان ۱۳: ۴۱)

آطیر:

۱. نام مردی که پسرانش دربان های معبد بودند. (عزرا ۲: ۴۲؛ نحمیا ۷: ۴۵)

۲. نام برخی از کسانی که با زروبابل بازگشتند و کسانی که عهدنامه را مهر کردند. (عزرا ۲: ۱۶؛ نحمیا ۱۰: ۱۷)

(در مقابل اطیر: نحمیا ۷: ۲۱)

اطاعت:

یعنی انجام دستورات و ترک کارهای ممنوعه. بالاترین وظیفه انسان نسبت به خداوند، اطاعت از اوست. (اعمال ۴: ۱۹؛ ۵: ۲۹) زیرا او خالق ماست و ما باید او را بپرستیم. (مزمور ۹۵: ۶) و همیشه شکرگزار مهربانی و بخشش او باشیم. (مزمور ۱۴۵؛ اعمال ۱۴: ۱۷) و همواره در حفظ قوانین او بکوشیم. (مزمور ۱۱۹) و با یاری او نجات یابیم. (۱ قرنتیان ۶: ۲۰)

اطاعت باید از قلب باشد. (ایوب ۵: ۲-۵) و در همه چیز و همیشه انجام شود. (رومیان ۷: ۲؛ غلاطیان ۶: ۹)

کودکان باید از والدین خود اطاعت کنند. (خروج ۲۰: ۱۲؛ افسسیان ۶: ۱؛ کولسیان ۳: ۲۰)

همچنین خدمتکاران باید از اربابان خود اطاعت کنند. (ارمیا ۶: ۵؛ کولسیان ۳: ۲۲؛ ۱ پطرس ۲: ۱۸)

و مردم نیز باید از حکومت و پادشاهان خود اطاعت کنند. (رومیان ۱۳: ۱-۵؛ تیطس ۳: ۱)

اظفار:

یکی از مواد بخور مقدس بود که عطر آن فقط باید قدس‌الاقداس را پر می‌کرد. (خروج ۳۰: ۳۴)

برخی گمان می‌کنند که منظور از اظفار، صدفی است که هنگام سوختن بوی مشک می‌داد.

اظفار مرغوب در دریای سرخ یافت می‌شد و بسیار بزرگ و سفید رنگ بود.

اعانات. ۱قرنتیان ۱۲: ۲۸ و آن بخشش روح‌القدس است و همچنین هدف از خدمات شمّاسان که برای فقرا و بیماران انجام می‌دهند.

اعداد. و سفر اعداد. کتاب چهارم از پنج کتاب موسی است و چون در سه باب اول و نیز در باب ۲۶ تعداد عبرانیان و لاویان را بیان می‌کند، به همین دلیل به اعداد نامیده شده است. اما باقی کتاب شامل داستان کوچ اسرائیلیان از صحرای سینا و گردش در صحرا و رسیدنشان به حدود موآب است.

اعمال رسولان. کتاب پنجم عهد جدید است که نویسنده آن لوقا بوده و آن را به عنوان تکمیل انجیل خود نوشته است و همچنین تاریخی است درباره کلیسای قدیم، یعنی از سال ۳۰ تا ۶۳ میلادی. (لوقا ۱: ۱-۴) (اعمال ۱: ۱) این کتاب شامل اعمال تمام حواریان نیست، بلکه عمدتاً اعمال پطرس و پولس در آن ذکر شده است. لوقا اساس اعمال، زحمات و تعلیمات دین مسیح را در انجیل خود بیان می‌کند و در کتاب اعمال، انتشار آن را توضیح می‌دهد که چگونه روح‌القدس شاگردان اولیه مسیح را در بنای کلیسایش هدایت و برکت می‌داد. او از همان جایی که انجیل خود را به پایان رسانده، در کتاب اعمال شروع کرده و صعود منجی، رفتار حواریان و افاضه روح‌القدس را بر اساس وعده مسیح و موعظه معجزه‌آمیز رسولان و موفقیت عجیب آن‌ها را بیان می‌کند. همچنین زحماتی که بر آن‌ها وارد شد و وقایع مهم دیگری که به کلیسای اورشلیم مربوط است تا زمان پراکنده شدنشان را ثبت می‌کند. پس از آن، منسوخیت دین و آیین یهود را به وضوح بیان کرده و توضیح می‌دهد که چگونه پطرس هدایت شد تا مسیحیان جدید از قبایل مختلف را به جمع مسیحیان بپذیرد. بخش دوم این کتاب شامل مطالبی است که به پولس حواری مربوط می‌شود، یعنی ایمان آوردن و دعوت شدنش به مقام حواریت و اعمال و غیرتی که در انتشار بشارت داشت و همچنین زحماتی که به ویژه در میان قبایل بر او وارد شد را بیان کرده و کتاب خود را با ذکر حبس دو ساله‌اش در روم به پایان می‌برد.

بیشتر مطالبی که لوقا نوشته است، خودش به چشم دیده است (اعمال ۱۶: ۱۱) و (۲۰: ۶-۲۸: ۳۱). زبان یونانی این کتاب نسبت به سایر کتاب‌های عهد جدید ممتاز است. اخباری که درباره روح و تأثیر کلیسای قدیم و اتحاد اجزای آن با مسیح در آن نوشته شده، بسیار مهم و گران‌بها است. احتمالاً این کتاب حدود سال ۶۳ یا ۶۴ میلادی، یعنی بلافاصله پس از پایان وقایعی که در آن بیان شده، نوشته شده است. محل نوشتن آن مشخص نیست، ولی ممکن است در روم بوده باشد. جامعه کلیسای قدیم بر صحت آن تأکید کرده و تحقیقات جدید نیز بر استحکام آن افزوده‌اند. به طور کلی، اگر بخواهیم کتاب اعمال رسولان را مفید بیابیم، لازم است که از جغرافیا و رسوم زمان‌های گذشته و از اشخاص ذکر شده در آن و از وقایع مهم تاریخی اطلاع کامل داشته باشیم. همچنین باید از تسلط رومیان و طبیعت و اسامی منصب‌های دولتی که آن‌ها تعیین کرده‌اند و همچنین تفاوت و امتیاز آن‌ها آگاه باشیم. همچنین باید از نظام و آرای دولتی طوایف یهودی که مسیحی نشده بودند، مطلع باشیم.

خورشید، خود یک سیاره است و مرکز و مدار سایر سیارات نیز به شمار می‌رود. همه سیارات از آن گرما و نور دریافت می‌کنند. قطر خورشید ۸۸۳۰۰۰ مایل است و فاصله آن از زمین ۹۳ میلیون مایل می‌باشد. شاعران و پیشینیان بر این باور بودند که خورشید جایگاه و محل مشخصی دارد که صبح‌ها از آنجا طلوع می‌کند و شب‌ها به آن بازمی‌گردد. در مزمور ۱۹: ۴-۶ و سرود ۶: ۱۰ به پاکی خورشید و افزایش تدریجی نور آن در هنگام طلوع اشاره شده است که این امر به پیشرفت و ارتقای درجه کمال انسان صالح اشاره دارد (امثال ۴: ۱۸). خورشید اولین معبودی بود که انسان‌ها پس از ترک پرستش خداوند یکتا، به پرستش آن روی آوردند و هر قوم و ملتی آن را با نامی خاص می‌پرستیدند. مثلاً فینیقیان آن را «بعل»، موآبیان «کموش»، و عمونیان «مولوک» می‌نامیدند. مصریان نیز خورشید را «رع» می‌پرستیدند. منسی، پادشاه یهودا، پرستش خورشید را که در آشور رایج بود، در یهودا رواج داد (۲ پادشاهان ۲۱: ۳و۵). او و آمون، که پس از او به تخت نشست، اسبان و ارابه‌هایی را برای خورشید تقدیس کردند و بر بام‌ها برایش بخور می‌سوزاندند (۲ پادشاهان ۲۳: ۵و۱۱). در جبعون، هنگامی که اسرائیلیان در حال جنگ بودند، خورشید به‌طور معجزه‌آسایی متوقف شد تا آن‌ها بر دشمنان خود پیروز شوند (یوشع ۱۰: ۱۲-۱۴). بازگشت سایه از درجات آحاز نیز نشانه‌ای از تحقق وعده خداوند بود که او را شفا خواهد داد. کسوف خورشید در زمان مصلوب شدن عیسی مسیح نیز نشانه‌ای از قدرت و اقتدار کامل او بود که بر خورشید و سایر مخلوقات داشت. همچنین، تأثیرات مضر خورشید و بیماری‌هایی که ایجاد می‌کند، در مزمور ۱۲۱: ۶ و ۲ پادشاهان ۴: ۱۹ ذکر شده است.

آغابوس (ملخ): او پیامبری بود که در سال ۴۴ میلادی، تحت الهام روح‌القدس، از قحطی‌ای که توسط سوتونیوس و دیگران ذکر شده و در زمان کلودیوس رخ داد، پیشگویی کرد. این قحطی در یهودیه بسیار شدید بود و به همین دلیل از انطاکیه برای کمک به کلیسا ارسال شد (اعمال ۱۱: ۲۷-۲۹). او همچنین درباره رنج‌ها و مشکلاتی که یهودیان برای پولس رسول ایجاد خواهند کرد، پیشگویی نمود (اعمال ۲۱: ۱۰).

اغریپاس: به بخش هیرودیس ۳ و ۴ مراجعه شود.

آغوش: معروف است. هنگامی که شخصی دیگری را در آغوش می‌گیرد، یا نشانه‌ای از محافظت از او است (اشعیا ۴۰: ۱۱؛ لوقا ۱۶: ۲۳) یا نشانه‌ای از محبت شدید و اتحاد کامل (یوحنا ۱: ۱۸ و ۱۳: ۲۳).

افتیخوس. (بعید) اعمال 20: 9 و او جوانی بود که در ترواس از طبقه بالای خانه‌ای که پولس در آنجا بود به پایین افتاد، زیرا پولس موعظه خود را طولانی کرد و افتیخوس نزدیک پنجره نشسته بود، بنابراین خواب او را فرا گرفت و از آنجا به پایین افتاد و بر زمین بی‌هوش شد. سپس او را نزد پولس آوردند و پولس او را زنده کرد.

افراته. مزمور 132: 6 نام قدیمی بیت‌لحم بود که در کتاب روت 1: 2 و اول سموئیل 17: 12 ذکر شده است و در پیدایش 35: 16 و 19 نیز آمده که افراته همان بیت‌لحم است و افراته بیت‌لحم نیز نامیده شده است تا با بیت‌لحمی که متعلق به سبط زبولون بود، تفاوت داشته باشد (یوشع 19: 10 و 15). و همان‌طور که از اول تواریخ 4: 4 برمی‌آید، افراته نام مردی بود که بیت‌لحم را بنا نهاد. برای اطلاعات بیشتر به بیت‌لحم مراجعه کنید.

افراغ. درختی است که شبیه درخت انجیر است، بلکه می‌توان گفت نوعی از انجیر است که بسیار بزرگ و بلندشاخه و پر سایه می‌باشد، به‌حدی که زکا برای دیدن مسیح بر آن بالا رفت (لوقا ۱۹: ۴). و در زمان‌های قدیم در دشت اردن بسیار یافت می‌شد (اول پادشاهان ۱۰: ۲۷؛ دوم تواریخ ۱: ۱۵ و ۹: ۲۷)، اما اکنون از آن درخت در آن مناطق به جز تعداد کمی در نزدیکی اریحا وجود ندارد. پیشینیان در جمع‌آوری میوه آن بسیار تلاش می‌کردند، به‌طوری که افراد خاصی را برای چیدن میوه آن تعیین می‌نمودند (اول تواریخ ۲۷: ۲۸؛ عاموس ۷: ۱۴). سختی و سنگینی چوب آن معروف است و برای ساختن خانه‌ها استفاده می‌شد و از سرو ارزان‌تر بود (اول پادشاهان ۱۰: ۲۷؛ اشعیا ۹: ۱۰). برخی از تابوت‌های مصریان که از این چوب ساخته شده‌اند، در این روزها یافت شده‌اند که با وجود گذشت سه هزار سال، هنوز به حالت اصلی خود باقی مانده‌اند. گاهی اوقات درخت افراغ بسیار بزرگ می‌شود، برگ‌هایش سبز و نسبت به سایر برگ‌ها سنگین‌تر است و به نظر می‌رسد که تحمل سرما را هم ندارد (مزمور ۷۸: ۴۷).

آفرینش. گاهی منظور از این واژه، تمامی مخلوقات یا عمل خلقت است، همان‌طور که در رومیان ۸:۱۹ و مزمور ۱۰:۶ آمده است. اما معنای اصلی آن این است که چیزی از نیستی به هستی و از عدم به وجود آورده شود، چنان‌که در پیدایش ۱:۱ و کولسیان ۱:۱۶ بیان شده است. داستان آفرینش که در سفر پیدایش، اولین کتاب از پنج‌گانۀ موسی، نوشته شده است، در واقع فراتر از درک و تصور انسان است و تنها بیان و اعلام چنین اموری شایسته و ویژه ذات مقدس خداوند یکتاست. زیرا داستانی به این اختصار و فایده در آثار هیچ‌یک از شاعران و دانشمندان گذشته دیده نشده است. به طور کلی، سفر پیدایش شامل دو بخش است: بخش اول که شامل ایجاد موجودات و آفرینش مخلوقات است، از پیدایش ۱:۱ تا ۲:۱۴ را در بر می‌گیرد، و بخش دوم که شامل خلقت و سقوط انسان است، از پیدایش ۲:۱۵ تا ۲۵ را شامل می‌شود، به گونه‌ای که هر بخش دیگری را شرح و تفسیر می‌کند. در بخش اول، هنگامی که نسبت خلقت به خداوند داده می‌شود، گفته می‌شود: «در آغاز، خدا آسمان و زمین را آفرید.» منظور این است که آفرینش جهان را روشن کند. و در بخش دوم که گفته می‌شود: «خداوند خدا»، منظور این است که آفرینش انسان و داستان هبوط آدم و فدیۀ مقرر شده برای او را به ذهن متبادر کند. خداوند عالم، خلقت تمام جهان و آنچه در آن است را در شش روز به پایان رساند، بدین ترتیب که در روز اول نور را آفرید، در روز دوم آسمان‌ها را نظم بخشید و آن‌ها را از سطح زمین جدا کرد، در روز سوم آب‌ها را از خشکی جدا کرد و گیاهان را به وجود آورد، در روز چهارم نور خورشید و سایر ستارگان را با جدا کردن بخارهای متصاعد آشکار کرد، در روز پنجم حیوانات و پرندگان هوا را آفرید، و در روز ششم حیوانات صحرا و حشرات زمین و سپس انسان را به صورت خود، یعنی در عدالت و تقدس، خلق کرد. و در روز هفتم از کارهای خود آرام گرفت و اعمال خود را مبارک خواند و این روز را برای انسان‌ها مقرر کرد تا در هر هفته از آن استفاده کنند، که در واقع برای رشد و پرورش روح و جسم بسیار مفید است. اما باید دانست که منظور از کلمه “روز” فقط همان بیست و چهار ساعت معمولی نیست، بلکه منظور مدت زمان طولانی و درازی است. البته نباید از این موضوع چنین تصور کرد که گویی خداوند قادر نیست که همه موجودات را در یک لحظه از عدم به وجود آورد. علاوه بر این، گاهی در کتاب مقدس منظور از “روز” مقدار زمانی است که بیش از یک روز شمسی است، مانند روز شریران، روز انتقام و روز داوری. همچنین واضح است که هزار سال در نزد خداوند مانند یک روز است (مزمور ۹۰: ۴؛ دوم پطرس ۳: ۸). بنابراین از مطالب فوق چنین برداشت می‌شود که کلمه “روز” به معنای مدت زمان نامحدود و نامعین است.

اگر کسی با دیدگاه اعتراضی به این موضوع نگاه کند و در باب اول کتاب پیدایش دقت کرده و بگوید که این مطالب به هیچ وجه با قواعد علم نجوم، زمین‌شناسی، گیاه‌شناسی و جانورشناسی مطابقت ندارد، در پاسخ می‌گوییم: اولاً، هدف و منظور از این مطالب علمی نیست. ثانیاً، کاملاً واضح است که این مطالب با علوم اصلی به خوبی هماهنگی دارند، ولی ما فرصت پرداختن به این موضوعات را در اینجا نداریم. به هر حال، همه دانشمندان اتفاق نظر دارند که ایجاد ماده قبل از ایجاد نور بوده و حتی لازمه ایجاد نور بوده است. نور قبل از اینکه ماده به شکل خورشید و سیارات جمع شود، منتشر شده بود و اجرام آسمانی قبل از جدا شدن بخارات متصاعد، برای کسی که روی زمین ایستاده بود، قابل مشاهده نبودند. تمامی این مطالب قبل از آفرینش جهان حیوانات وجود داشته‌اند و پس از همه این‌ها، انسان به وجود آمد و عمل آفرینش به واسطه او به انجام رسید.

آفرائیم. (ثمره دو چندان) اولاً، نام پسر دوم یوسف است (پیدایش ۴۱: ۵۲) و با اینکه کوچک‌تر و از منسی، برادرش، جوان‌تر بود، پدرش به او علاقه زیادی داشت و پیشگویی‌های یعقوب نیز در مورد او به طور کامل تحقق یافت (پیدایش ۴۸: ۸-۲۰؛ اعداد ۲: ۱۸و۲۱).

دوماً، افرائیم یکی از دوازده سبط اسرائیل بود که بهترین بخش‌های سرزمین موعود به او داده شد. این سرزمین از غرب به دریای مدیترانه، از شرق به رود اردن، از شمال به سهم منسی و از جنوب به بخشی از سهم دان و بنیامین محدود می‌شد. شهر شیلو نیز در قلمرو این طایفه قرار داشت. هنگامی که ده سبط سرکش شدند، پایتخت آن‌ها همیشه در سرزمین افرائیم بود (ارمیا ۳۱: ۹و۱۸و۲۰). سبط افرائیم نسبت به سایر اسباط قدرتمندتر و مسلط‌تر بود و قبل از تقسیم پادشاهی، نوعی تسلط بر سایر اسباط داشت.

سوماً، افرائیم نام شهر معروفی است که در قلمرو سبط بنیامین قرار داشت و خداوند ما پس از زنده کردن ایلعازار از مردگان، به آنجا رفت (یوحنا ۱۱: ۵۴). مکان دقیق این شهر مشخص نشده است، اما روبنصن گمان می‌برد که این شهر همان طیبه کنونی است که بر تپه‌ای در نزدیکی غور بحرالمیت واقع شده است (۲ تواریخ ۱۳: ۱۹ را با بعل حاصور که در نزدیکی افرائیم است مقایسه کنید؛ ۲ سموئیل ۱۳: ۲۳). اما آنچه گیو درباره سفر پیدایش گفته، به شرح زیر است: «موسی در باب اول و دوم کتاب خود به ما می‌آموزد که خدای حقیقی همه موجودات را به واسطه مشیت مطلق خود از عدم به وجود آورد و او از تمام مخلوقات خود جدا، ممتاز، قدیم و بی‌زمان است، در حالی که همه مخلوقات فانی و حادث هستند. آفرینش او همواره در حال پیشرفت بوده و به اوج کمال رسیده و با آفرینش انسان به پایان می‌رسد. خداوند انسان را در عدالت و تقدس به صورت خود آفرید و با تأمل در حقایق ذکر شده، نوع بشر در هر طبقه روشن شده و نسبت خداوند متعال را به مخلوقات خود، به ویژه انسان، درک کرده است. هر کس که بتواند مطالب مندرج در این کتاب را درک کند، قادر به فهم این حقایق خواهد بود و کسی که منکر مطالب ذکر شده باشد، در کفر و گمراهی ادیان قدیم خواهد افتاد». همچنین باید دانست که برخی از دانشمندان متبحر، داستان‌هایی از آفرینش را در لوح‌های سنگی آشوری یافته‌اند و جناب جورج اسمیت مقدمه آن نوشته‌ها را ترجمه کرده است. ما نیز برای افزایش بصیرت خوانندگان، آن را می‌نویسیم. لوح اول: «در زمانی که هنوز آسمانی در بالا و گیاهی بر زمین در پایین نبود و چشمه‌های لجن نیز فوران کرده بودند، خلأ و لجن همگی وجود داشتند، زیرا از ابتدا حکم به وجود آمدن آب‌ها داده شده بود؛ اما به هیچ وجه گیاه یا درختی نروییده و شکوفه‌ای ننموده بود، در حالی که مدت‌های طولانی سپری شده بود.»

مطالب الواح دوم، سوم و چهارم تا پنجم به دلیل شکسته شدن سنگ قابل درک نیستند، اما داستان روز چهارم آفرینش که در لوح پنجم آمده، به این شرح است: «هر چیزی به همان شکلی که خدایان بزرگ ترتیب داده بودند، زیبا و نیکو بود. چنان که ستارگان را به شکل حیوانات ترتیب دادند و دوازده برج را در سه ردیف قرار دادند تا سال از روز اول تا آخرش به یک شیوه محفوظ بماند و جایگاه مشخصی برای هر یک از سیارات تعیین کردند تا هر کدام در جای خود نور بدهند و هیچ یک بر دیگری برتری نداشته و به فکر خرابی دیگری نباشند. جایگاه خدایان بل و هیارا نیز مشخص شد و از طرف راست و چپ دروازه‌های بزرگ در تاریکی که قفل‌هایش محکم است، گشوده شد و در وسط آن جوشش و غلیانی قرار دادند. اورن، یعنی ماه را که خدا است، قرار دادند تا بالا بیاید و او را برای نور بخشیدن در شب تعیین کردند تا مدت روزهای ماه به هم نخورد و طول آن به یک شیوه و یک اندازه باشد. بنابراین در ابتدای ماه، گوشه‌هایش تیز و در آسمان روشنایی می‌دهد و در روز هفتم گسترش یافته تا طلوع فجر ادامه یابد.»

اما لوح هفتم ناقص است، ولی برخی اشارات به کتاب پیدایش در آن وجود دارد و ترجمه آن به شرح زیر است و رسم نقطه‌های متعدد نشان‌دهنده نقص نسخه اصلی است: «وقتی خدایان آفریدند… حیوانات بزرگ بسیار نیکو بودند… پس موجودات زنده را آفریدند… یعنی حیوانات صحرا و چهارپایان و خزندگان صحرا را… و آنها را برای موجودات زنده ثابت کردند… و هم چهارپایان و خزندگان شهر را ثابت کردند… همه خزندگان و همه آنچه که آفریده شده است… که در اجتماع خانواده… و خدای کریم آنها را جفت قرار داد… و به همه خزندگان توانایی حرکت داد.»

اما اوپرت در ترجمه‌ی الواح فوق اختلاف نظر قابل توجه و معتبری داشته است و ترجمه‌ی لوح چهارم بر اساس گفته‌های او به شرح زیر است:

۱. جایگاه خدایان بزرگ را که هفت عدد هستند مشخص کرد.

۲. و ستارگان و منازل هفت سیاره‌ی نورانی را نیز معین نمود.

۳. و تجدید مداوم سال را نیز ایجاد کرد و آن را به سی و شش قسمت تقسیم کرد و برای

۴. هر یک از ماه‌های دوازده‌گانه سه ستاره قرار داد.

۵. از روز اول سال تا آخر آن.

۶. و محل نیرو را که خداوند است نیز تعیین کرد تا چرخه‌ی روزها

۷. بدون وقفه برقرار باشد و هیچ کم‌وکاستی در آن نباشد.

۸. و منازل بل و هیارا را نیز مشخص کرد.

۹. و درهای سه‌گانه را در گوشه‌ها قرار داد.

۱۰. و سیکار را نیز در طرف راست و چپ آفرید.

۱۱. و بر روی سطوح چهارگانه‌ی خارجی درجات را بنا نهاد.

۱۲. و ماه را برای محافظت شب قرار داد.

۱۳. تا خود را تجدید کند و در شب ظاهر شود و در روز ناپیدا باشد.

۱۴. و گفت دوره‌ی خود را کامل کرده و هر ماه را تا سپیده‌دم ادامه دهد.

۱۵. و در ابتدای ماه شب را مالک شود.

۱۶. و شاخ‌هایش پنهان گردد زیرا که آسمان نو شده است.

۱۷. و در روز هفتم: فرصت از طرف چپ پر می‌شود.

۱۸. در حالی که نیمه‌ی راست تاریک است.

۱۹. در نیمه‌ی ماه خورشید در زمان طلوع بر افق خواهد بود

۲۰. تا هیئت خود را در جلال مالک شوی و شروع کنی …

۲۱. به همین دلیل برگرد و خود را به سوی راه خورشید برگردان.

۲۲. پس تاریکی تغییر کند و به خورشید بازگردد

۲۳. و بر اساس قوانین ازلی طلوع کند و غروب نماید. پایان.

پس ای خواننده‌ی عزیز، وضعیت تشویش و اضطراب این حکایت نوشته‌شده را در لوح ملاحظه کن و به یاد داشته باش که واقعه‌ی سفر پیدایش چقدر منظم، مختصر و مفید است.

رسالۀ افسسیان را پولس رسول در روم، احتمالاً در سال ۵۴ میلادی، یعنی در همان زمانی که نامۀ کولسیان را نوشت، نگاشت. هر دو نامه را تیخیکس رساند. اگرچه این نامه در ابتدا برای کلیسایی نوشته شد که خود پولس آن را بنیان نهاد و مدتی با آنها بود و با محبت از آنها جدا شد (اعمال رسولان ۱۸:۱۹ و ۱۹:۱-۲۰ و ۲۰:۱۸-۳۶)، اما به نظر می‌رسد که او کلیساهای اطراف را نیز در نظر داشته است و این موضوع برای خوانندۀ نامه آشکار و پنهان نخواهد بود. این نامه شامل دو بخش است: بخش اول به کار عظیم خدا و برکاتی که از او جاری می‌شود می‌پردازد و بخش دوم شامل تعلیماتی در مورد زندگی شخص مسیحی، استقامت، پایداری و انجام وظایف اوست. این نامه یکی از بهترین و گران‌بهاترین نامه‌هاست و مطالب را با شگفتی بیان می‌کند و عمق تعلیم و بلندی بیان و عبارات آن در بالاترین حد کمال قرار دارد. این ویژگی‌ها بر ارزش این نامه برای مسیحیان در هر شهر و مکان می‌افزاید.

افسنتین (تثنیه ۲۹:۱۸) گیاه معروفی است که به انواع مختلف در شام، فلسطین و لبنان یافت می‌شود و به تلخی شهرت دارد (تثنیه ۲۹:۱۸؛ امثال ۵:۴؛ عاموس ۵:۷ و ۶:۱۲). بنابراین، وقتی قومی از روی ناچاری آن را به عنوان خوراک روزانه خود انتخاب می‌کنند، نشان‌دهندۀ شدت سختی و وضعیت بد آنهاست (ارمیا ۹:۱۵ و ۲۳:۱۵؛ یتنائیل ۳:۱۵و۱۹). در مکاشفه (۸:۱۰و۱۱)، افسنتین نام ستاره‌ای است و بعید نیست که منظور از آن، فرماندهی قوی یا رئیس نیروهای هوایی باشد که باعث اجرای حکم‌های سخت بر بسیاری از شریران می‌شود.

افسانه به معنی داستان‌های نادرست و مطالب ناراست است (۱تیموتائوس ۱:۴) و این نوع داستان‌ها همیشه مخرب دین و فاسدکنندۀ اعتقادات مردم هستند.

افسونگر (مزمور ۵۸:۴و۵؛ جامعه ۱۰:۱۱؛ ارمیا ۸:۱۷) به افرادی گفته می‌شود که در هندوستان و مصر زیاد هستند و ادعا می‌کنند که حتی مارهای سمی را نیز می‌توانند بگیرند، تربیت کنند و مطیع خود سازند. برای اطلاعات بیشتر به فالگیر مراجعه کنید.

افرستکیان، افرسیان و افرسکیان نام قبایلی بودند که از اسرائیلیان ده قبیله در سال ۷۲۱ قبل از میلاد از آشور به سامره برده شدند و در آنجا ساکن شدند.

افسر: در مکاشفه ۱۲:۳، ۱۳:۱ و ۱۹:۱۲ به تاج اشاره شده است.

افتس دمیم: (تخم خونریزی) در اول سموئیل ۱۷:۱ و در اول تواریخ ۱۱:۱۳ به نام فس دمیم خوانده شده است. به نظر فاندیفلد، این مکان اکنون خرابهای است که در دره سنط واقع شده و به دمیم معروف است. اما همانطور که کاندر میگوید، آثار خرابههای آن اکنون در بیت فاصد که در نزدیکی سوکوه قرار دارد، موجود است.

افسس: پایتخت پادشاهی ایونیه و یکی از شهرهای معروف آسیای صغیر بود و در نزدیکی دهانه رود کایستر، حدود ۴۰ مایل در جنوب شرقی ازمیر واقع شده بود. افسس به دلیل پرستش و معبد آرتمیس معروف بود و معبد آن یکی از عجایب هفتگانه جهان به شمار میرفت. نویسندگان بزرگ و معروف، نامههای افسسیان و طلسمات آنجا را بارها ذکر کردهاند و علم جادو نیز در آنجا رواج داشت، چنانکه لوقا نیز اشاره کرده است که کتابهای جادویی که ارزشی حدود سی هزار تومان داشتند، توسط جادوگران توبهکار سوزانیده شد. اولین بار که پولس به افسس رفت، حدود سال ۵۴ میلادی بود (اعمال ۱۸:۱۹ و ۲۱) و پس از این توقف کوتاه، توقف طولانیتری نیز نزدیک به پایان همان سال داشت و دو سال دیگر در آنجا ماند (اعمال ۱۹:۱۰ و ۲۰:۳۱). دلیل سرعت استقرار این کلیسا، خدمت اکیلا، پرسکله، تیخیکس و تیموتائوس بود و یکی از بهترین نامههای پولس شامل آن شد. رهبران آنجا با پولس قبل از اینکه او به رم برود، در ملتس مشورت کردند و این گمان میرود که آنها را پس از اولین زندانیش دیدار کرد. از جمله دوستان او در اینجا تروفیمس، تیخیکس، انیسیفورس و دشمنانش اسکیوا، هیمینایوس، اسکندر، فیجلس و هرموجنس بودند. گفته میشود که یوحنای رسول بخش آخر عمر خود را در افسس گذراند و انجیل یوحنا و نامههایش را نوشت و پس از نوشتن پیغام مسیح در جزیره پطمس، به آنجا بازگشت و در میان آنها درگذشت. مسیح کلیسای افسس را به بالاترین درجه تحسین میکند، اما آن را به یک تنبیه مهم مشروط کرده است (مکاشفه ۲:۱-۵)، و به نظر میرسد که این تنبیه مانع از نابودی نهایی آن کلیسا نشد، هرچند که به مدت ۶۰۰ سال باقی ماند، اما در واقع چراغدانش از جای خود برداشته شد و محل آن شهر بزرگ ویران و بندر آن به باتلاقی تبدیل شد. زمین همواری که در جنوب کایستر قرار داشت، حاصلخیز و سرسبز بود و ارتفاعاتی که در آن نواحی دیده میشود، خرابههای بینظیری از بقایای تئاتر بزرگ افسس است (اعمال ۱۹:۲۹) که ۱۹۰ ذرع قطر آن بوده و در سنگ خارا تاکنون قابل مشاهده است. همچنین در این زمان آثار معبد آرتمیس نیز کشف شده است.

افعی. ایوب ۲۰: ۱۶، اشعیا ۵۹: ۵؛ ارمیا ۸: ۱۷؛ متی ۳: ۷ و ۱۲: ۳۴ و ۲۳: ۳۳؛ لوقا ۳: ۷؛ اعمال ۲۸: ۳. افعی حیوانی است که زهر آن به سرعت می‌کشد و در زبان عبری به آن “فحیح” می‌گویند. همه حیوانات از آن می‌ترسند. بنابراین جای تعجب نیست که مردم مالت پس از دیدن این که افعی به دست پولس پیچیده و به او آسیبی نرسانده، او را الهی پنداشتند. همچنین افراد حیله‌گر و فریبنده را به افعی تشبیه کرده‌اند، چنان که عیسی مسیح نیز فرمود: “ای افعی‌زادگان”.

افود. لباسی از لباس‌های قدیمی بود که در خروج ۲۸: ۴ به آن “ردا” گفته شده است. این لباس از کتان ساده بافته می‌شد، به جز افود کاهن اعظم که با رنگ‌های گوناگون تزیین شده بود و از دو قطعه تشکیل می‌شد: یکی برای پوشاندن سینه و دیگری برای پشت. بر روی شانه‌های آن دو سنگ قیمتی نصب شده بود که بر هر یک نام شش قبیله از قبایل اسرائیل حکاکی شده بود. در پایین آن نیز کمربندی از طلای خالص، لاجورد، ارغوان و کتان نازک بافته شده بود. سایر خدمت‌کنندگان خانه خدا نیز افود ساده می‌پوشیدند (اول سموئیل ۲: ۱۸؛ اول تواریخ ۱۵: ۲۷).

افیق. (قوت). این کلمه چندین معنا و کاربرد دارد:

۱) در اول سموئیل ۴: ۱-۱۱ نام شهری بود که در مرز سرزمین یهودا و بنیامین، در شمال غربی اورشلیم و نزدیک سوکوه قرار داشت. امروزه به آن “بلد الفوقه” می‌گویند. در اینجا اسرائیلیان از فلسطینیان شکست خوردند و تابوت عهد از دست آنان گرفته شد و هر دو پسر عیلی نیز کشته شدند.

۲) شهری در یزرعیل نزدیک شونم که در آنجا شائول و یوناتان کشته شدند (اول سموئیل ۲۹: ۱).

۳) نام شهری در قلمرو سبط اشیر (یوشع ۱۳: ۴ و ۱۹: ۳۰؛ داوران ۱: ۳۱) که در مرز شمالی کنعان واقع بود. برخی گمان می‌کنند که افیق همان افقا است که به معبد زهره شهرت داشت و بسیاری از آثار و خرابه‌های آن تا امروز باقی مانده است. اگر کسی بگوید که افقا از قلمرو اشیر دور است و ارتباطی با آن ندارد، پاسخ می‌دهیم که بعل جاد و کل لبنان و مدخل حمات نیز دور هستند، اما همچنان در قلمرو سبط اشیر محسوب می‌شوند (یوشع ۱۳: ۵).

۴) نام روستایی است که در ابتدای دره افیق، در فاصله ۶ مایلی شرق دریای جلیل قرار دارد. احتمال می‌رود که این همان مکانی باشد که بن هدد لشکر آرامیان را در آنجا جمع کرد (اول پادشاهان ۲۰: ۲۶ و ۳۰؛ دوم پادشاهان ۱۳: ۱۷).

۵) نام روستایی در سرزمین کنعان است که یوشع آن را فتح کرد و احتمال می‌رود که این همان افیقه باشد که نزدیک تفوح در کوه‌های یهودا و در مجاورت حبرون قرار دارد (یوشع ۱۵: ۵۳).

افیقه. (جای محکم) این کلمه مؤنث افیق است و در یوشع ۱۵: ۵۳ ذکر شده است. در متن به افیق پنجم اشاره شده است.

افینکی. (کسی که با شادی نصرت یافته) او یک زن یهودی و مادر تیموتائوس بود که با یکی از قبایل ازدواج کرده بود. این موضوع در اعمال ۱۶: ۱ و دوم تیموتائوس ۱: ۵ آمده است.

اقتباس. به معنای نقل قول از گفته‌های دیگران است و به سه دسته تقسیم می‌شود:

۱) اقتباس‌هایی که پیامبران از دیگر بخش‌های کتاب عهد عتیق کرده‌اند، مانند عزرا ۲ و نحمیا ۷ که مشابه یکدیگر هستند، و همچنین اعمال ۱۷: ۲۸.

۲) اقتباس از کتاب‌های بت‌پرستان.

۳) اقتباس‌هایی که عهد جدید از عهد عتیق انجام داده است، مانند متی ۱۵: ۹ که با اشعیا ۲۹: ۱۳ مطابقت دارد.

اکال. (من قوی هستم) این کلمه در امثال ۳۰: ۱ ذکر شده است و اشاره به یکی از دو نفری دارد که آگور آن‌ها را خطاب کرده است.

اکَّد. (دیوار) این شهر در پیدایش ۱۰: ۱۰ ذکر شده است و شهری در شنعار است که نمرود آن را بنا کرد. محل دقیق این شهر مشخص نیست، اما برخی آن را نیسیبس و برخی دیگر اکرکوف می‌دانند که در فاصله ۱۰ مایلی شمال غربی بغداد، در محلی معروف به تـّل نمرود، واقع شده است. رولنسون معتقد است که این نام به طایفه‌ای از بنی سام اشاره دارد که در بابل حکومت می‌کردند. از نوشته‌های سرجون که بر سنگ نقش بسته است، چنین برمی‌آید که این نام به کوه‌های ارمنستان اطلاق شده است. برخی نیز گمان می‌برند که اکَّد همان طیسفون است.

اکزیب. (کاذب)

۱) در یوشع ۱۹: ۲۹، این شهر یکی از شهرهای سبط اشیر بوده است و در داوران ۱: ۳۱ نیز ذکر شده است. این شهر را اکدیا نیز خوانده‌اند و امروزه به آن الزیّب می‌گویند که در کنار دریا و در فاصله ۱۰ تا ۱۲ مایلی شرق عکّا واقع شده است. در سال‌های اخیر، سیاحان زیادی از این محل دیدن کرده‌اند.

۲) در یوشع ۱۵: ۴۴ و میکاه ۱: ۱۴، این شهر در منطقه یهودا قرار دارد و احتمالاً همان کزیب است که در پیدایش ۳۸: ۵ ذکر شده است. کاندر نیز معتقد است که این شهر همان عین کذبه است.

آلات. اعمال ۲۷:۱۹ – به چیزهایی گفته می‌شود که ممکن است برای سبک کردن کشتی از آن جدا شوند، مانند بارها، بادبان‌ها و غیره. در بسیاری از مواقع، هنگام طوفان، انداختن این چیزها به دریا باعث سبکی کشتی شده است.

الاغ. معروف است و در کتاب مقدس بسیار ذکر شده است. همان‌طور که قبلاً گفته شد، در شرق زمین الاغ بسیار وجود دارد و اغلب یک نفر صاحب چندین الاغ بوده و چوپان مخصوصی را برای مراقبت از آنها استخدام می‌کردند. پیدایش ۳۶:۲۴ و اول تواریخ ۲۷:۳۰. الاغ در حمل بار و تحمل سختی‌ها و سود رساندن به صاحب خود معروف است. پوست آن صاف و به رنگ سنجابی یا گندمی مایل به قرمزی یا سیاهی است. الاغ سفید از سایر رنگ‌ها مرغوب‌تر است. داوران ۵:۱۰. الاغ صاحب خود را بسیار دوست دارد (اشعیا ۱:۳). الاغ ماده معمولاً گران‌تر از الاغ نر است، زیرا برای سواری بهتر و مناسب‌تر است و شیر آن برای بیماران مفید بوده و در آن زمان نیز استفاده می‌شد. منظور از بستن الاغ به مو که در پیدایش ۴۹:۱۱ ذکر شده، نشان‌دهنده فراوانی و برکت در قبیله یهودا است. الاغ برای شخم زدن نیز استفاده می‌شد (اشعیا ۳۰:۲۴ و ۳۲:۲۰). اما در تثنیه ۲۲:۱۰ نهی شده که «گاو و الاغ را با هم جفت کنی و شیار نکنی»، منظور از این منع، مخلوط کردن نژادهاست، زیرا این کار نزد یهودیان بسیار ناپسند بود، همان‌طور که از نهی رنگ‌آمیزی لباس کهنه به خوبی مشخص است. واضح است که منظور خداوند از این امور این بوده که قوم یهود با قبایل مجاور خود مخلوط نشوند. همچنین در فصل ۲۴ آیه ۳ از کتاب ایوب، گرفتن و تصرف الاغ یتیمان کاری بد و ناپسند و باعث بدنامی و رسوایی بوده است.

و باید دانست که محاصره سامره به حدی سخت بود که مردم مبلغ زیادی برای یک الاغ می‌پرداختند، در حالی که در آن مناطق الاغ بسیار بود. وقتی الاغ کسی می‌مرد، لاشه آن را در صحرا رها می‌کردند و کفتارها، شغال‌ها، سگ‌ها و کلاغ‌ها آن را می‌خوردند. و اگر بخواهند به کسی آنقدر اهانت کنند که بیش از آن قابل تصور نباشد، مرگ او را به مرگ الاغ تشبیه می‌کنند، چنان‌که در کتاب ارمیا ۲۲: ۱۹ و ۳۶: ۳۰ ذکر شده است. و هنگامی که خداوند و نجات‌دهنده‌ی ما عیسی مسیح سوار بر الاغ وارد اورشلیم شد، پیشگویی حضرت زکریا تحقق یافت که در فصل ۹: ۹ از کتاب خود می‌فرماید: «او عادل و نجات‌دهنده و فروتن است و بر الاغ و بر کره‌ی الاغ سوار می‌شود.» البته کسی که این موضوع را مطالعه می‌کند، آن را به پستی و سبکی مسیح تعبیر نخواهد کرد، زیرا سوار شدن بر الاغ در شرق عیب محسوب نمی‌شد، بلکه این واقعه اشاره به صلح‌طلبی و دوستی مسیح دارد، چرا که الاغ را برای سواری در جنگ استفاده نمی‌کردند. اما الاغ حیوانی زیبا و ظریف است و در کتاب حضرت ایوب بارها به آن اشاره شده است (ایوب ۱۱: ۱۲، ۲۴: ۵، و ۳۹: ۵-۸). همچنین در صحراها زندگی می‌کند (اشعیا ۳۲: ۱۴ و هوشع ۸: ۹) و امروزه نیز در الجزیره و سرزمین‌های عجم و تاتار یافت می‌شود.

الاصار (بلوط): این نام یک سرزمین بود که اریوک بر آن حکومت می‌کرد (پیدایش ۴: ۱-۹). اما نظر ترجیحی این است که این شهر در بابل سفلی و بر رود فرات، بین آور و ارک قرار داشت. از نوشته‌هایی که از آنجا به دست آمده، مشخص می‌شود که این شهر از بابل قدیمی‌تر است، اما در نهایت بابل بر آن برتری یافت.

التقون (خداوند پایه‌ی آن است): این شهری است در تپه‌های یهودا، در شمال حبرون و در فاصله‌ی ۱۳ یا۱۴ مایلی آن واقع شده است (یوشع ۱۵: ۵۹).

التقی و النقیه (خداوند حافظ آن است): این مکانی است در اراضی دان که به لاویان داده شد (یوشع ۱۹: ۴۴ و ۲۱: ۲۳). هوتنی آن را منصوره می‌داند که بین رمله و عاقر قرار دارد، اما در حال حاضر شهری به نام منصوره بین رمله و عاقر وجود ندارد. کاندر گمان می‌کند که التقیه در بیت کیلیا واقع شده است که در شمال شرقی لاترون قرار دارد.

التولد (خویشاوند خداوند): این شهری است در جنوب یهودا که در قلمرو سبط شمعون قرار گرفت (یوشع ۱۵: ۳۰ و ۱۹: ۴). در کتاب اول تواریخ ۴: ۲۹ از آن به نام تولاد یاد شده است. والتون و غروف گمان می‌کنند که موقعیت التولد در فاصله‌ی ۴۰ مایلی هفت چاه در وادی التولد قرار دارد.

الداد. (کسی که خداوند او را دوست داشته است) و میداد به معنای (محبت) است. او از جمله آن هفتاد نفر از بزرگان اسرائیل بود که برای کمک و یاری موسی انتخاب شدند (اعداد ۱۱:۲۶). هنگامی که این هفتاد نفر در اطراف خیمه اجتماع جمع شدند تا از خداوند درخواست حکمت کنند، این دو نفر غایب بودند. بنابراین، در جایی که بودند، روح خدا بر آنها اثر گذاشت و شروع به نبوت کردند. کسی آمد و موسی را از این اتفاق آگاه ساخت. یوشع بن نون به موسی گفت: «درخواست می‌کنم که آنها را از این کار منع کنی.» اما موسی به او پاسخ نداد و نشان داد که چقدر خوشحال است که روح خداوند بر همه مردم اثر می‌گذارد.

نبوت آنها به این معنا نبود که از آینده خبر می‌دادند، بلکه روح خداوند بر آنها اثر گذاشت و آنها شروع به سرودن تسبیح‌های جدید کردند (مقایسه کنید با داستان شائول در اول سموئیل ۱۰:۱۱).

الصافان. (کسی که خداوند او را حفظ کرده است) او مردی از قبیله لاوی و رئیس طایفه قهاتی بود (خروج ۶:۲۲؛ لاویان ۱۰:۴). در اعداد ۳:۳۰ و اول تواریخ ۱۵:۸ و دوم تواریخ ۲۹:۱۳، او الیصافان نامیده شده است.

العازار. (کمک خدا) هفت نفر در کتاب مقدس به این نام وجود داشتند:

۱. پسر سوم هارون (خروج ۶:۲۳؛ اعداد ۲۰:۲۵-۲۸) که هم قبل و هم بعد از پدرش به عنوان کاهن خدمت می‌کرد (اعداد ۳:۳۲؛ ۲۶:۳؛ ۲۷:۲۲؛ ۳۱:۲۱؛ یوشع ۱۴:۱). این مقام پس از مرگ او تا زمان عیلی، رئیس کاهنان، در نسل او باقی ماند (مقایسه کنید با ابیهو). زمان دقیق مرگ العازار مشخص نیست، اما یوسفوس، مورخ، از قول علمای یهود نقل می‌کند که العازار بیست و پنج سال پس از مرگ موسی درگذشت. به طور خلاصه، مقام کهانت تا هفت نسل در نسل العازار باقی ماند. پس از آن، در زمان عیلی، این مقام به نسل ایثامار داده شد. عیلی هم قاضی و هم رئیس کاهنان بود و این مقام در این سلسله باقی ماند تا زمانی که صادوق به عنوان رئیس کاهنان منصوب شد (مقایسه کنید با اول سموئیل ۲:۳۵ و اول پادشاهان ۲:۲۷).

۲. پسر ابی ناداب که محافظ تابوت عهد شد، زمانی که فلسطینیان آن را بازگرداندند (اول سموئیل ۷:۱).

۳. یک جنگجو که به خاطر شجاعت و دلیری معروف بود. برخی از اعمال او در اول تواریخ ۱۱:۱۲-۱۹ و دوم سموئیل ۲۳:۹-۱۰ ذکر شده است.

۴. یک لاوی از نسل مراری که در اول تواریخ ۲۳:۲۱ ذکر شده است. او پسری نداشت و دخترانش با پسرعموهای خود ازدواج کردند.

۵. یک کاهن که از جمله مهمانان ضیافت نحمیا بود (نحمیا ۱۲:۴۲).

۶. یکی از کسانی که با زنان بت‌پرست ازدواج کردند (عزرا ۱۰:۲۵).

۷. شخصی که در زمان عزرا زندگی می‌کرد (عزرا ۸:۳۳).

عاله. (جایی که خداوند صعود می‌کند) شهری بود در شرق اردن که به قبیله رئوبین داده شد (اعداد ۳۲: ۳ و ۳۷). بعدها موآبی‌ها بر آن تسلط یافتند (اشعیا ۱۵: ۴ و ۱۶: ۹؛ ارمیا ۴۸: ۳۴). امروزه به نام «عال» شناخته می‌شود و در فاصله‌ی یک مایلی حشبون قرار دارد.

الف. (گاو) شهری از شهرهای بنیامین بود (یوشع ۱۸: ۲۸). این روستا در فاصله‌ی دو مایلی شمال غربی اورشلیم واقع شده است.

الف. در مکاشفه ۱: ۸، ۲۱: ۶ و ۲۲: ۱۳، این حرف اولین حرف از الفبای عربی، عبری و یونانی است. حضرت مسیح به‌طور نمادین می‌فرماید: «من الف هستم، آغاز و پایان، اول و آخر.» همچنین یهودیان وقتی می‌خواهند شروع و پایان چیزی را بیان کنند، می‌گویند: «از الف تا تات.» از این عبارات و استعارات مشخص می‌شود که شخصی که این کلمات را بیان می‌کند، باید ازلی، کامل و جاودانی باشد. اگر این کنایات و استعارات را با آیات اشعیا ۴۱: ۴، ۴۴: ۶ و ۴۸: ۱۲ مقایسه کنید، قدرت و عظمت آنها به وضوح آشکار می‌شود. همچنین می‌توانید اشعیا ۴۴: ۶ و ۴۸: ۱۲ را با کولسیان ۱: ۵-۱۸ مقایسه کنید.

الیفالط. (خداوند نجات‌دهنده‌ی من است) او پسر داود بود (۱ تواریخ ۱۴: ۵ و ۳: ۶).

الیفالط. در ۲ سموئیل ۵: ۱۶ و ۱ تواریخ ۳: ۸ و ۱۴: ۷، او الیفلط نامیده شده است. همچنین سه شخص دیگر با این نام در کتاب مقدس ذکر شده‌اند (۱ تواریخ ۸: ۳۹؛ عزرا ۸: ۱۳ و ۱۰: ۳۳).

الفعل. (خداوند پاداش اوست) او مردی از بنیامین بود (۱ تواریخ ۸: ۱۱ و ۱۲ و ۱۸). گفته می‌شود برخی از پسران او شهرهای نود و لود و روستاهای اطراف آنها را ساختند.

القانه. (خداوند می‌آفریند) نام چند نفر از نسل قورح است که در عهد عتیق ذکر شده‌اند. به عنوان مثال، پسران قورح در گناه او نمردند (خروج ۶: ۲۴؛ اعداد ۲۶: ۱۱).

۱) القانه پدر سموئیل و شوهر حنا بود که از همه معروف‌تر است (۱ سموئیل ۱: ۱ و ۲: ۱۱ و ۲۰؛ ۱ تواریخ ۶: ۲۳ و ۳۴). او مردی پارسا و خداپرست بود و به قدری به همسرش محبت و وفاداری داشت که حتی جان خود را به خاطر پسرش از او دریغ نمی‌کرد. از قربانی‌های سالانه و هدایایی که هنگام وفای نذر سموئیل به خداوند تقدیم می‌کرد، مشخص می‌شود که فردی ثروتمند و متمکن بود.

۲) نام سه نفر از بنی قورح که قبل از داود می‌زیستند (۱ تواریخ ۶: ۲۶ و ۳۵ و ۳۶؛ ۹: ۱۶؛ ۱۲: ۶؛ ۱۵: ۲۳؛ ۲ تواریخ ۲۸: ۷).

الکوش. (خداوند کمان من است) و آن زادگاه ناحوم پیامبر بود، چنان‌که در ناحوم ۱:۱ می‌گوید: ناحوم الکوشی. بر اساس سنت‌های یهودی، قبر آن حضرت در شمال موصل در روستایی به نام الکوش واقع است. اما کروف و دیگر پژوهشگران گمان می‌برند که الکوش در جلیل قرار داشت.

الکساندر. (حامی مرد) دو نفر به این نام بودند: اول، پسر شمعون قیروانی (مرقس ۱۵:۲۱). دوم، مردی از بزرگان یهود که با پطرس و یوحنا بحث می‌کرد (اعمال ۴:۶).

ایلیریکوم. منطقه‌ای رومی بود که در جنوب شرقی اروپا و بر ساحل شرقی دریای آدریاتیک واقع شده بود. از شمال به ایتالیا، از جنوب به اپیروس، و از شرق به میسیا و مقدونیه محدود می‌شد. در سال ۱۱ قبل از میلاد، هنگام اجرای مجازات بر مردم دالماسیا، این منطقه به دو قسمت تقسیم شد: قسمت شمالی به دالماسیا معروف شد و سنای روم بر قسمت جنوبی حکومت کرد. پولس رسول نیز از اورشلیم و اطراف آن تا ایلیریکوم به تبلیغ پرداخت (رومیان ۱۵:۱۹).

الماس. (ارمیا ۱۷:۱؛ خروج ۳:۹) الماس معروف است و از جمله جواهرات گران‌بها می‌باشد. این سنگ شفاف و بی‌رنگ است و در جواهرسازی به کار می‌رود. با کمک آن می‌توان بر روی سطوح سخت مانند فولاد و شیشه نوشت. برخی بر این باورند که معنای واژه عبری که در آیه فوق به الماس ترجمه شده، سنباده است.

الملک. (بلوط ملک) و آن مکانی است در اشیر (یوشع ۱۹:۲۶). این نام امروزه در وادی ملک که به قیشون متصل و در نزدیکی دریا واقع است، باقی مانده و چندان از کوه کرمل دور نیست.

الموداد. (چیزی که قابل قیاس نیست) و او پسر یقطان بود (پیدایش ۱۰:۲۶؛ ۱ تواریخ ۱:۲۰).

الناتان. (کسی که خداوند او را عطا فرموده است) چهار نفر به این نام بودند: اول، پدر یهویاکین که از جانب یهویاقیم برای آزار دادن اوریای نبی مأمور بود و بسیار اصرار کرد که نبوت‌های ارمیای نبی را نسوزانند (ارمیا ۲۶:۲۰-۲۳ و ۳۶:۳۰-۳۵). سه نفر دیگر نیز در زمان عزرا به این نام بودند (عزرا ۸:۱۶).

الوش. (جمعیت مردم) یا محل حیوانات درنده، و آن محلی بود که بنی‌اسرائیل هنگام رفتن به سینا در آنجا وارد شدند (اعداد ۳۳:۱۳-۱۴). همچنین به رفیدیم مراجعه شود.

الهام (یعنی آشکار شدن و مکاشفه از سوی خدا) تأثیری است فراطبیعی که از جانب خدا بر عقل نویسندگان کتاب‌های مقدس وارد شد تا ارادۀ مقدس خداوند متعال را بدون اشتباه، فراموشی و خطا بیان کنند. این موضوع در بحث وحی مورد توجه قرار می‌گیرد. حضرت مسیح نیز نوشته‌های عهد عتیق را به طور کامل به عنوان حکمی محکم، نصی صحیح و کلام الهی به کار می‌برد. نویسندگان عهد جدید به داشتن الهام وعده داده شده بودند، چنان‌که در متی ۱۰: ۱۹ و ۲۹؛ یوشع ۱۴: ۲۶ و ۱۶: ۱۳ آمده است و «آن‌ها به هدایت الهام نوشتند و نبوت کردند» (۱قرنتیان ۲: ۱۰-۱۳ و ۱۴: ۳۷؛ غلاطیان ۱: ۱۲؛ ۲پطرس ۱: ۲۱ و ۳: ۱۵؛ مکاشفه ۱: ۱ و ۱۰-۱۹).

الون باکوت (بلوط زشت) درختی بلوط است که در نزدیکی بیت‌ایل قرار دارد و دبوره، دایۀ ربقه، در زیر آن دفن شد (پیدایش ۳۵: ۸).

ایلی ایلی لما سبقتنی (خدایا خدایا، چرا مرا ترک کردی؟) این کلمات، سخنان خداوند و منجی ما عیسی مسیح بر روی صلیب بود (متی ۲۷: ۴۶ و مرقس ۱۵: ۳۴). این کلمات از زبان سریانی گرفته شده و در مزمور ۲۲: ۱ نیز داود این کلمات را به کار برده است.

الیاب (خداوند پدر اوست) شش نفر به این نام بودند:

۱. رئیس قبیلۀ زبولون بود که هنگام سرشماری قوم در سینا نام او ثبت شد (اعداد ۱: ۹؛ ۲: ۷؛ ۷: ۲۴؛ ۱۰: ۱۶).

۲. پدر داتان و ابیرام (اعداد ۱۶: ۱ و ۱۲؛ ۲۶: ۸ و ۹؛ تثنیه ۱۱: ۶).

۳. بزرگ‌ترین برادر داود (۱سموئیل ۱۶: ۶؛ ۱۷: ۱۳ و ۲۸؛ ۱تواریخ ۲: ۱۳؛ ۲تواریخ ۱۱: ۱۸).

۴. فردی از قبیلۀ لاوی که از اجداد سموئیل بود (۱تواریخ ۶: ۲۷). در ۱سموئیل ۱: ۱ او را الیهو و در ۱تواریخ ۶: ۳۴ ایلیئیل نامیده‌اند.

۵. پهلوانی از قبیلۀ جاد که هنگام فرار داود از حضور شائول به او پیوست (۱تواریخ ۱۲: ۹).

۶. فردی از قبیلۀ لاوی که دربان و آوازه‌خوان هیکل بود (۱تواریخ ۱۵: ۱۸ و ۲۰؛ ۱۶: ۵).

الیاشیب (کسی که خداوند او را دوباره برمی‌گرداند یا برمی‌انگیزد) شش نفر با این نام وجود داشتند:

۱) کاهنی که در زمان داوود بود (اول تواریخ ۲۴:۱۲).

۲) مردی از نسل داوود (اول تواریخ ۳:۲۴).

۳) نام رئیس کهنه‌ای که در زمان نحمیا بود (عزرا ۱۰:۶؛ نحمیا ۳:۱، ۲۰، ۲۱؛ ۱۳:۴، ۷، ۲۲، ۲۳، ۲۸).

۴) یکی از لاویان که با زنان بیگانه ازدواج کرد (عزرا ۱۰:۲۴).

۵ و ۶) دو نفر دیگر که با زنان بیگانه ازدواج کردند (عزرا ۱۰:۲۷، ۳۶).

الیاقیم (کسی که خداوند او را ثابت‌قدم می‌کند یا سرافراز می‌نماید) پنج نفر با این نام وجود داشتند:

۱) رئیس خانواده حزقیا که همراه دیگران برای عهد بستن با پادشاه آشور بیرون آمد (دوم پادشاهان ۱۸:۱۸، ۲۴، ۳۷؛ ۱۹:۲؛ اشعیا ۲۲:۲۰؛ ۳۶:۳، ۱۱، ۲۲؛ ۳۷:۲).

۲) پسر یوشیا، پادشاه یهودا، که به جای پدرش شهریار شد و نامش به یهویاقیم تغییر یافت (دوم تواریخ ۳۶:۴).

۳) کاهنی که همراه دیگران دیوارهای معبد را تقدیس کرد (نحمیا ۱۲:۴۱).

۴ و ۵) دو نفر که در نسب‌نامه عیسی مسیح ذکر شده‌اند (متی ۱:۱۳؛ لوقا ۳:۳۰).

الیشابع (یعنی خداوند قسم اوست) و او همسر هارون و دختر عمیناداب و خواهر نحشون بود. (خروج ۶: ۲۳)

الیشاماع و الیشامع و الیشبع (یعنی کسی که خداوند او را می‌شنود) هفت نفر به این نام بودند:

۱. رئیس از بنی افرائیم در دشت سینا. (اعداد ۱: ۱۰، ۲: ۱۸، ۷: ۴۸، ۵۳، ۱۰: ۲۲ و ۱ تواریخ ۷: ۲۶)

۲ و ۳. نام دو نفر از فرزندان داوود. (۲ سموئیل ۵: ۱۶، ۱ تواریخ ۳: ۶ و ۱۴: ۷)

۴. نام کاهنی که در زمان یهوشافاط بود. (۲ تواریخ ۱۷: ۸)

۵. مردی از نسل یهودا. (۱ تواریخ ۲: ۴۱)

۶. پدربزرگ اسماعیل که جدلیا را کشت. (۲ پادشاهان ۲۵: ۲۵ و ارمیا ۴۱: ۱)

۷. شخصی که منشی یهویاقیم بود. (ارمیا ۳۶: ۱۲، ۲۰، ۲۱)

الیشع (یعنی خداوند نجات می‌دهد یا می‌بیند) او شاگرد و جانشین ایلیای نبی و پسر شافاط ساکن آبل محوله بود. (۱ پادشاهان ۱۹: ۱۶) طبق فرمان خدا، ایلیا او را به این شرح مسح کرد: ایلیا طبق فرمان الهی رفت و او را در حال شخم زدن یافت. پس ردای خود را بر او انداخت و الیشع گاوها را رها کرد و پدر و مادرش را بسرعت وداع گفت و به دنبال ایلیا رفت. تا زمان انتقال ایلیا از این دنیا، الیشع وظیفه و مقام خاصی نداشت و توسط ایلیا به ریاست مدرسه پیامبران منصوب شد. او بسیاری از پادشاهان را به نیک‌رفتاری و عدالت نصیحت کرد و در شهر با شاگردانش با عزت و احترام زندگی می‌کرد. به درخواست خودش، دو برابر روح ایلیا به او داده شد و به درجه نخست‌زادگی رسید، یعنی وارث میراث مقدس استادش شد. از جمله معجزات او این بود که روغن بیوه‌زنی را برکت داد، پسر زن شونمی را زنده کرد، نعمان را از برص شفا داد و جیحزی را به آن مبتلا کرد، ارامیان را آواره کرد، از غذاهای فراوان پیشگویی کرد و نزدیک مرگش، پیروزی را به پادشاه بشارت داد. و پس از آن که از دنیای فانی به سرای باقی شتافت و یک سال از این ماجرا گذشت، اسرائیلیان با موآبی‌ها وارد جنگ شدند. اتفاقاً اسرائیلی‌ها مرده‌ای را در نزدیکی قبر آن پیامبر به خاک سپردند و هنگامی که بدن مرده به استخوان‌های آن حضرت برخورد کرد، بلافاصله زنده شد. (پادشاهان دوم ۱۳: ۲۱). بخشی از تاریخ او در پادشاهان دوم ۲: ۹ و ۱۳ و ۱۴: ۲۱ نوشته شده است. او شصت سال پیامبری کرد و در دو معجزه، یعنی شفای بیمار مبتلا به برص و افزایش نان‌های جوین، به تنهایی در میان پیامبران نمونه‌ای از معجزات مسیح بود. و به دلیل نجابت و مهربانی طبیعی‌ای که در او بود، هرگاه به او نگاه می‌کنیم، مسیح را به یاد می‌آوریم. شخصیت و تاریخ ایلیا با الیشاع کاملاً متفاوت است. اولی مانند گردباد و آتش بود، در حالی که دومی مانند صدای آرام و ملایم به نظر می‌رسد. گویی ایلیا زمین ناشخوردۀ را شخم زد و بذر پاشید و الیشاع محصول آن را درو کرد.

الیشع (یعنی خداوند نجات‌دهنده اوست) و او پسر داود بود (سموئیل دوم ۵: ۱۵ و تواریخ اول ۱۴: ۵) که در تواریخ اول ۳: ۱۶ الیشع نامیده شده است.

الیشه. (خداوند نجات می‌دهد) او پسر یوان بود که گمان می‌رود در برخی از جزایر دریا سکونت داشت. پیدایش ۱۰: ۴ و حزقیال ۲۷: ۷. از جزایر الیشه پارچه‌های آسمانگون و ارغوانی می‌آوردند. برخی گمان می‌کنند که ایولیس، لسبوس و تندوس که از جزایر آرخبیل هستند، همان جزایر الیشه می‌باشند.

الیصابات. (یعنی خداوند او را قسم خورده است) او همسر زکریا و مادر یحیی تعمید‌دهنده بود. لوقا ۱: ۵.

الیصافان. (کسی که خداوند او را محافظت می‌کند) دو نفر به این نام بودند: اول، رئیس قهاتیان (اعداد ۳: ۳۰ و ۱ تواریخ ۱۵: ۸ و ۲ تواریخ ۲۹: ۱۳) که در خروج ۶: ۲۲ و لاویان ۱۰: ۴ الصافان خوانده شده است. دوم، رئیس سبط زبولون که در هنگام تقسیم سرزمین کنعان نماینده آن‌ها بود (اعداد ۳۴: ۲۵).

الیعازر و الیعزر (یعنی خداوند کمک من است) یازده نفر به این نام بودند:

۱) وکیل و خادم امین خانه ابراهیم (پیدایش ۱۵: ۲).

۲) پسر دوم موسی و صفوره (خروج ۱۸: ۴ و ۱ تواریخ ۲۳: ۱۵ و ۱۷ و ۲۶: ۲۵). برخی از نسل او قابل ذکر هستند (۱ تواریخ ۲۳: ۱۷).

۳) رئیس بنی بنیامین (۱ تواریخ ۷: ۸).

۴) کاهنی که در زمان داوود بود (۱ تواریخ ۱۵: ۲۴).

۵) رئیس بنی رأوبین که در زمان داوود بود (۱ تواریخ ۲۷: ۱۶).

۶) پیامبری که یهوشافاط را توبیخ کرد (۲ تواریخ ۲۰: ۳۷).

۷) یهودی مشهور و معروف که توسط عزرا برای بررسی وضعیت لاویان فرستاده شد (عزرا ۸: ۱۶).

۸ و ۹ و ۱۰) برخی از کسانی که زنان خارجی را به همسری گرفتند (عزرا ۱۰: ۱۸ و ۲۳ و ۳۱).

۱۱) مردی از اجداد مسیح (لوقا ۳: ۲۹).
الیفاز. (خداوند نیروی اوست) دو نفر با این نام وجود داشتند.

۱) پسر عیصو از همسرش عدا، که پدر تیمان نیز بود. پیدایش ۳۶: ۴، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۵، ۱۶ و ۱تواریخ ۱: ۳۵، ۳۶.

۲) یکی از دوستان ایوب، ایوب ۲: ۱۱، که به الیفاز تیمانی معروف بود. این لقب نشان می‌دهد که او از نسل تیمان قبلی بود. از سخنان او که در کتاب ایوب ثبت شده است، مشخص می‌شود که او فردی بزرگوار، خوش‌خلق و نیک‌طینت بود. محور اصلی گفتگوهای او بر عظمت و پاکی خداوند متعال بود که زبان از توصیف آن ناتوان است. ایوب ۴: ۱۲-۲۱ و ۱۵: ۱۲-۱۶.

الیفاط و الیفلط. (یعنی خداوند نجات‌دهنده اوست) پنج نفر با این نام وجود داشتند.

۱) یکی از جنگجویان داوود، ۲سموئیل ۲۳: ۳۴، که در ۱تواریخ ۱۱: ۳۵ الیفال نامیده شده است.

۲) پسر دیگر داوود، که ظاهراً آخرین پسرش بود. ۱تواریخ ۳: ۸ و ۲سموئیل ۵: ۱۶ و ۱تواریخ ۱۴: ۷.

۳) مردی از نسل شائول، ۱تواریخ ۸: ۳۹.

۴) مردی که با عزرا بازگشت، عزرا ۸: ۱۳.

۵) یکی از کسانی که با زنان خارجی ازدواج کردند، عزرا ۱۰: ۳۳.

الیماس. اشاره به یشوع.

الیملک. (خداوند مالک آن است) او مردی از اهالی بیت لحم و شوهر ناعومی، مادر شوهر روت بود. روت ۱: ۲و۳ و ۲: ۱و۳ و ۴: ۳و۹.

الیهو. (یهوه خداست) پنج نفر به این نام بودند.

۱) یکی از اجداد سموئیل نبی. ۱سموئیل ۱:۱.

۲) برادر بزرگتر داود. ۱تواریخ ۲۷: ۱۸.

۳) یکی از رهبران قبیله منسی که داود را تا صقلغ همراهی کرد. ۱تواریخ ۱۲: ۲۰.

۴) فردی از لاویان از طایفه قورح که در زمان داود زندگی می‌کرد. ۱تواریخ ۲۶: ۷.

۵) الیهو پسر برکیل بوزی از اهالی ایوب ۳۲: ۲ و بوزیا در ادوم یا در نزدیکی آن واقع شده است. ارمیا ۲۵: ۲۳ مقابل ۴۹: ۷ و۸ و۱۳. او یکی از دوستان ایوب و شاهد گفتگوهایی بود که ایوب با سه دوست خود داشت. ایوب ۳۲: ۲. و چون الیهو در آن مجلسی که برای تسلی دادن به ایوب تشکیل شده بود از همه جوان‌تر بود، بنابراین قبل از دیگران سخن نگفت، اما وقتی دید که دیگران ناتوان و از راه راست منحرف شده‌اند، ناچار سخن گفت و اشتباه ایوب را که بر بی‌گناهی خود پافشاری می‌کرد، بیان کرد و همچنین نشان داد که ابتلای او به آن بیماری نشان‌دهنده حکمت الهی است و در چند جمله به شیوه‌ای پسندیده ایمان خود را به لطف و اصلاح خداوند درباره گناهکاران آشکار ساخت. ایوب ۳۳: ۲۳و۲۴ و ۲۷-۳۰. این آیات در این کتاب که از همه کتاب‌های عهد عتیق قدیمی‌تر است، نتیجه‌ای مشابه پسر ناخلف دارد که در عهد جدید ذکر شده است.

امام. (یعنی محل اجتماع) و آن شهری بود در جنوب یهودا (یوشع ۱۵: ۲۶) که موقعیت دقیق آن مشخص نیست. برخی از نویسندگان این کلمه را به حاصور اضافه کرده و آن را “حاصور امام” می‌نامند (اعداد ۲۵).

امانت. (یعنی قرار دادن و انجام دادن عدالت در زمان‌های مشخص شده) و این یکی از صفات خداوند است (اعداد ۲۳: ۱۹؛ مزمور ۸۹: ۳، ۲۲، ۳۴).

امانه. (محقق) قسمت جنوبی یا یکی از قله‌های پشت لبنان که در نزدیکی شمال حرمون است و رود امانا یا ابانا از آنجا به سمت دمشق جاری می‌شود (۲ پادشاهان ۵: ۱۲).

امانه. (یعنی مدام) و آن محل مرتفعی بود در کوه حرمون که موقعیت دقیق آن مشخص نیست (غزال ۴: ۸).

امتّای. (یعنی حقیقی) و او پدر یونس نبی بود (۲ پادشاهان ۱۴: ۲۵؛ یونس ۱: ۱).

امت‌ها. (طوایف) (پیدایش ۱۰: ۵ و ۱۴: ۱). این کلمه گاهی شامل خود اسرائیلیان نیز می‌شد (پیدایش ۱۲: ۲ و ۳۵: ۱۱؛ لوقا ۷: ۵)، اما معمولاً منظور از ذکر این کلمه طوایفی است که جدا از اسرائیل بودند. هرگاه قوم اسرائیل چراغ توفیق الهی را خاموش کرده و در تاریکی بت‌پرستی فرو می‌رفتند، این کلمه بر آن‌ها نیز اطلاق می‌شد (خروج ۴: ۲۲ و ۱۹: ۴-۶). در عهد جدید، به دلیل غلبه زبان یونانی، این کلمه به جای “امت” و “قوم” یونانیان به کار رفته است که منظور بت‌پرستان بوده است (اعمال ۱۴: ۱ و ۱۷: ۴؛ رومیان ۱: ۱۶ و ۳: ۹). پولس معمولاً رسول امت‌ها خوانده می‌شود (غلاطیان ۲: ۸؛ ۱ تیموتائوس ۲: ۷) زیرا او به ویژه مسیح را به آن‌ها موعظه می‌کرد، و پطرس به ویژه به یهودیان موعظه می‌نمود و به همین دلیل حواری اهل ختنه خوانده می‌شد (غلاطیان ۲: ۸). وقتی قوم یهود از درک میزان نزدیکی خود به خدا عاجز ماندند (خروج ۱۹: ۵ و ۶؛ مزمور ۱۴۷: ۱۹ و ۲۰؛ ۱۴۸: ۱۴؛ رومیان ۳: ۱ و ۲)، در حالی که مقصود خدا این بود که آن‌ها را سبب برکت همه طوایف گرداند (پیدایش ۲۲: ۱۸)، بنابراین آن‌ها را از درخت زیتون که کنایه از مثل است قطع نمود و قبایل را به جای آن‌ها پیوند زد (رومیان ۱۱: ۱۱-۳۵). منظور از “جزایر امت‌ها” که در پیدایش ۱۰: ۵ و صفنیا ۲: ۱۱ ذکر شده است، سرزمین‌هایی است که در نزدیکی دریا واقع بودند، یعنی جایی که بنی یافث سکونت داشتند.

امثال سلیمان. این کتاب یکی از کتب منظومه الهامی عهد عتیق و مجموعه‌ای از امثال حکمت‌آمیز و مؤثر اخلاقی است که نتیجه فراست و تجربیات انسانی می‌باشد. نویسنده این کتاب همان سلیمان است که مطابق با ۱ پادشاهان ۴: ۳۲ و واعظ ۱۲: ۹، سه هزار مثل گفت. این کتاب به شکل کنونی‌اش احتمالاً در دوران سلطنت حزقیا جمع‌آوری شده باشد (امثال ۲۵: ۱). قانونیت هیچ یک از کتب عهد عتیق به اندازه این کتاب تأیید نشده است و عهد جدید غالباً از آن اقتباس کرده و به آن اشاره می‌نماید (رومیان ۱۲: ۲۰؛ ۱ تسالونیکیان ۵: ۱۵). تقسیم‌بندی آن به شرح زیر است.

مدح حکمت، باب ۱-۹: موضوع این بخش این است که ترس از خداوند آغاز حکمت است و این مطلب را با بیان نتایج درست و نادرست آن توضیح می‌دهد. به ویژه در مورد اطاعت و تسلیم شدن در برابر زنان نابکار و گناهکار هشدار می‌دهد و این موضوع را با دعوت قلبی از سوی حکمت به پایان می‌رساند.

۲) مجموعه امثال ادبی و علمی سلیمان، باب ۱۰ – ۲۲: ۱۶: این بخش شامل امثالی است که به سلیمان نسبت داده شده‌اند.

۳) مجموعه امثال که بیشتر به هوشمندی و عدالت اشاره دارد، ۲۲: ۱۷-۲۴: ۲۲: این بخش نیز شامل امثالی است که غالباً بر فطانت و عدالت تأکید می‌کنند.

۴) امثالی که به غیر سلیمان نسبت داده شده‌اند، ۲۴: ۲۳-۳۴: در این بخش امثالی وجود دارد که به افراد دیگر غیر از سلیمان نسبت داده شده‌اند.

۵) مجموعه امثال دیگری که سلیمان نوشته و کاتبان حزقیا آنها را نسخه‌برداری کرده‌اند، ۲۵: ۲۹: این بخش شامل امثالی است که سلیمان آنها را نوشته و کاتبان دوران حزقیا آنها را جمع‌آوری کرده‌اند.

۶) کلام اجور، ۳۰: ۱-۳۳: برخی گمان می‌کنند که اجور نام دیگری برای سلیمان است، اما در واقع این نام متعلق به حکیمی دیگر از قوم عبرانیان است.

۷) کلام لموئیل پادشاه، که از مادرش آموزش دیده است، ۳۱: ۱-۹: این بخش شامل سخنان لموئیل پادشاه است که از مادرش تعلیم گرفته است. ممکن است لموئیل نیز نام دیگری برای سلیمان باشد.

۸) اشعاری که بر اساس ترتیب حروف الفبا تنظیم شده‌اند و در آنها از زن عفیف و فضیلتمند تمجید شده است: این بخش شامل اشعاری است که به ترتیب حروف الفبا مرتب شده‌اند و در آنها از زن با عفت و فضیلت ستایش شده است.

تألیف امثال: همان‌طور که قبلاً ذکر شد، سلیمان نویسنده بیشتر این امثال است، اگرچه برخی از آنها به طور صریح به نویسندگان دیگر نسبت داده شده‌اند. به طور کلی، همه این امثال به سلیمان نسبت داده می‌شوند، زیرا او در سرودن امثال شهرت داشت (اول پادشاهان ۴: ۲۹-۳۴). متأسفانه بسیاری از این امثال از بین رفته‌اند و احتمالاً جمع‌آوری آنها در زمان حزقیا انجام شده است. در واقع، امثال سلیمان بر حکمت‌های ملت‌های قدیم برتری دارد و حتی پایه‌ی حکمت و دانش جدید نیز محسوب می‌شود.

در بخش پایانی کتاب، از زن عفیف، پاکدامن و فضیلتمند تمجید شده است، زیرا او مادر و پایه‌ی موفقیت خانواده خود است. گاهی منظور از امثال، تشبیه‌هایی است که حضرت مسیح در تعلیمات خود به کار برده است. برخی اوقات امثال بسیار مختصر هستند (متی ۲۴: ۳۲) و گاهی شامل پیشگویی‌ها و حکمت‌هایی هستند که به صورت رمزی بیان شده‌اند (اعداد ۲۳: ۱۸ و ۲۴: ۳؛ حزقیال ۲۰: ۴۹). اما هدف کلی از امثال، بیان داستان‌ها یا تصاویر خیالی است که برای توضیح مفاهیم روحانی بر اساس امور واضح و شناخته‌شده به کار می‌روند.

امثال کتاب مقدس با امثال سایر کتاب‌ها تفاوت اساسی دارد. مثلاً، امثال ایزوپ معمولاً درباره موضوعاتی است که ممکن است اتفاق بیفتند، اما هدف از بیان آنها توضیح مفاهیم روحانی برای مؤمنان و پنهان نگه داشتن این مفاهیم از غیرمؤمنان است. عبرانیان قدیم از امثال برای آموزش، ترساندن، اطلاع‌رسانی و جلوگیری از کارهای نادرست استفاده می‌کردند.

امراض: در پزشکی به معنای بیماری و بلا است.

امرافل: (پادشاه شنعار) متحد کدرلاعمر در غارت سرزمین‌های غربی (پیدایش ۱۴: ۱ و ۹). شواهد نشان می‌دهد که او حامورابی یا آمورابی، پادشاه بابل است که در سال ۱۹۷۵ قبل از میلاد به تخت سلطنت نشست و ۵۵ سال حکومت کرد. در ابتدا قلمرو حکومت او کوچک بود، اما تقریباً در سیزدهمین سال سلطنتش، لارسا را از الاتیه بیرون کرد و خود را حاکم مطلق بابل ساخت. او برای آبادانی کشور و آسایش مردمش زحمت زیادی کشید. قنات‌ها را تعمیر و پاکسازی کرد و مجرای جدیدی ساخت تا شمال و جنوب کشور را آبیاری کند. همچنین قلعه‌ها و استحکامات شهر را کامل کرد، معبد ساخت، قوانین را اصلاح کرد و سیستم قضایی را منظم ساخت. او واقعاً شایسته لقبی بود که به خود داد، یعنی “پدر رعایای خود”. حامورابی اولین قانون‌گذار شناخته‌شده در تاریخ بشر است و در کنار قانون‌گذاران مشهوری مانند موسی، ژوستینین و ناپلئون قرار می‌گیرد. بدون شک او خود مجری قوانین بود و علاوه بر این، قوانین رایج مردم را جمع‌آوری کرد و در زندگی اجتماعی بابلی‌ها وارد ساخت.

این قوانین قدیمی بابل شباهت زیادی به قوانین کتاب عهد عتیق دارد که عدالت را در اسرائیل برپا کرد (خروج ۲۰: ۳-۱۷ و ۲۳ و ۲۴: ۷). این قوانین نه تنها از نظر محتوا و ساختار شبیه قوانین یهودیان است، بلکه از نظر عبارت‌بندی و سبک نوشتار نیز به هم مرتبط هستند. مثلاً، کلمه “اگر” در ابتدای هر قانون در هر دو مجموعه دیده می‌شود. در بیست و چهار ماده از این دو قانون، برای مجرمان و اموال آن‌ها به یک شیوه حکم می‌شود. این شباهت و قرابت نباید باعث تعجب شود، بلکه باید درک کرد که نیازهای بشر برای وضع قوانین در همه جا یکسان است. نکته قابل توجه این است که در هر دو قانون، چه در قانون یهود و چه در قانون بابلی، به تمام طبقات جامعه، به ویژه طبقه کارگر، حقوقی اختصاص داده شده است. اما مسئله مهم‌تر این است که در چهارده مورد از این دو قانون، جریمه و مجازات یکسانی برای متخلفان و قانون‌شکنان تعیین شده است. تا حدی می‌توان گفت که این دو قوم در مسئله عدالت و احقاق حق مشترکاتی داشته‌اند و شبیه به هم بوده‌اند. نمی‌توان گفت که قانون‌گذار اسرائیلی قوانین بابلی را کپی کرده است، اما می‌توان گفت که نویسندگان آن از نتایج و آموزه‌های قوانین دوره حامورابی الهام گرفته‌اند.

آمرزش (به معنای بخشیدن و گذشت از خطا و گناه کسی است). بر اساس کتاب‌های مقدس تورات و انجیل، تنها خداوند متعال حق آمرزش گناهان را دارد (مزمور ۱۳۰: ۴؛ مرقس ۲: ۵-۷ و ۱۰-۱۲). همچنین معانی دیگری مانند پوشاندن گناه (مزمور ۳۲: ۱ و ۵۱: ۲)، نادیده گرفتن حساب آن (مزمور ۳۲: ۱)، محو و نابود کردن گناه (مزمور ۵۱: ۱ و ۹؛ اشعیا ۴۳: ۲۵)، به یاد نیاوردن آن (عبرانیان ۸: ۱۲)، دور کردن گناه (مزمور ۱۰۳: ۱۲) و انداختن آن در عمق دریا (میکاه ۷: ۱۹) نیز در مفهوم آمرزش گنجانده شده‌اند.

آمرزش نتیجه نعمت، رحمت و توفیق الهی است (افسسیان ۱: ۶-۷) که از طریق کفاره عیسی مسیح محقق می‌شود (عبرانیان ۹: ۹-۲۷). انسان باید آمرزش گناهان را اعلام کند، اما نه تنها او حق آمرزش گناه را ندارد، بلکه حتی نمی‌تواند گناهان را ببخشد. ذات نایافته از هستی‌بخش (خداوند) چگونه می‌تواند هستی‌بخش باشد؟

اما عباراتی که در یوحنا ۲۰: ۲۳ آمده است («گناهان کسانی را که ببخشید، بخشیده شده‌اند و گناهان کسانی را که نگه دارید، نگه داشته شده‌اند») باید مانند متی ۱۸: ۱۸ تفسیر و تطبیق داده شود، که می‌فرماید: «هر چه را بر زمین ببندید، در آسمان بسته شده است و هر چه را بر زمین باز کنید، در آسمان باز شده است.» همچنین در آیات ۱۹ و ۲۰ همان باب آمده است: «و باز به شما می‌گویم، اگر دو نفر از شما روی زمین درباره هر چیزی که بخواهند متفق شوند، آن چیز از سوی پدر من که در آسمان است برای آنان انجام خواهد شد. زیرا جایی که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من در میان آنان حاضر خواهم بود.»

از این آیات مشخص می‌شود که در تمام اعمالی که مؤمنان با ایمان انجام می‌دهند، خداوند با آنان است و اوست که در آنان کار می‌کند و اثر می‌گذارد. بنابراین، اگر مؤمنی گناه مؤمن دیگری را ببخشد، درست است، زیرا خدایی که با اوست، گناه را می‌بخشد و البته خود او نیز آمرزش را به خدا نسبت می‌دهد و او را سرچشمه همه خوبی‌ها و برکات می‌داند. در غیر این صورت، او مؤمن نخواهد بود.

پس آنچه درباره آمرزش می‌توان گفت این است که در انجیل متی ۶: ۱۴-۱۵ و ۱۸: ۲۲ و لوقا ۱۷: ۳-۴ آمده است که هر یک از ما باید برادر دینی خطاکار خود را ببخشیم. همچنین انجیل وعده آمرزش کامل و تمام‌عیار را به مؤمنان مطیع و فرمانبردار می‌دهد (اعمال ۱۳: ۳۸-۳۹؛ اول یوحنا ۲: ۱۲).

امصیا (کسی که خداوند او را تقویت می‌دهد) چهار نفر به این نام بودند:

۱) پادشاه هشتم از پادشاهان یهودا، پسر یوآش و جانشین او بود. او در سن ۲۵ سالگی به تخت پادشاهی نشست و به مدت ۲۹ سال، از سال ۸۰۴ تا ۷۷۵ قبل از میلاد، حکومت کرد (دوم پادشاهان ۱۴: ۱-۲۳). او قاتلان پدرش را دستگیر و اعدام کرد، اما فرزندان آن‌ها را مطابق دستور شریعت زنده گذاشت (دوم تواریخ ۲۵: ۳). در آغاز سلطنتش، مطابق شریعت مقدس الهی رفتار کرد و اطاعت کامل خود را از آن نشان داد، اما بعدها غرور، خشم و طمع او را از این راه منحرف کرد. در دوم تواریخ آمده است که وقتی تصمیم گرفت با ادومیان بجنگد، سیصد هزار مرد از بهترین سربازان خود را انتخاب کرد و صد هزار مرد جنگی نیز از اسرائیل اجیر کرد. اما قبل از شروع جنگ، خداوند به او دستور داد که سربازان اجیر شده را مرخص کند و گفت: «اگر این کار را نکنی، تو را به دست دشمنانت تسلیم خواهم کرد.» بنابراین، امصیا سربازان اجیر شده را مرخص کرد و فقط با سیصد هزار نفر به جنگ رفت (دوم تواریخ ۲۵: ۵). او در وادی نمک با ادومیان روبرو شد و آن‌ها را شکست داد، ده هزار نفر از آن‌ها را کشت و به همان تعداد نیز اسیر کرد. اما پس از این پیروزی، امصیا خداوند را فراموش کرد و به بت‌های ادومیان سجده کرد. این کار باعث خشم خداوند شد و او پیامبری را برای هشدار به امصیا فرستاد (دوم تواریخ ۲۵: ۱۵). اما امصیا به جای گوش دادن به کلام خداوند، به پیامبر گفت: «تو را چه به مشورت دادن؟ ساکت شو، مبادا تو را بکشند.» در نهایت، امصیا بر اساس میل خود عمل کرد و به یوآش، پادشاه اسرائیل، پیام فرستاد و از او درخواست کرد تا برای صلح بیاید. اما یوآش به دلیل غرور و تکبر، او را تحقیر کرد و اعلام جنگ داد. یوآش به بیت شمس آمد و درگیری بین دو طرف رخ داد. یوآش لشکر امصیا را پراکنده کرد و او را اسیر گرفت و به اورشلیم بازگرداند. او بخشی از دیوارهای شهر را خراب کرد و تمام ظروف طلا و نقره‌ای که در معبد و خزانه پادشاه بود را به سامره برد (دوم پادشاهان ۱۴ و دوم تواریخ ۲۵: ۱۴-۲۴). پس از پانزده سال، شورشی در اورشلیم رخ داد و امصیا به لخیش فرار کرد، اما او را دنبال کردند و در لخیش کشتند. جسدش را به اورشلیم آوردند و در کنار پدرانش به خاک سپردند و نامش از نسب اجدادی مسیح حذف شد.

۲) مردی از قبیله شمعون (اول تواریخ ۴: ۲۴).

۳) لاوی که زمان زندگی‌اش مشخص نیست (اول تواریخ ۶: ۴۵).

۴) کاهن گوساله طلایی که در بیت ایل بود. او همان کسی است که در حضور یربعام درباره عاموس نبی سخن چینی کرد تا یربعام او را از بیت ایل اخراج کند (عاموس ۷: ۱۰-۱۷).

امفی‌پولیس (اطراف شهر): شهری در جنوب مقدونیه بود که تحت حکومت روم قرار داشت. رودخانه استریمون در نزدیکی آن جاری بود و این شهر در فاصله ۳۳ مایلی جنوب غربی فیلیپی و سه مایلی از دریا قرار داشت. پولس و سیلاس نیز به این شهر سفر کردند (اعمال رسولان ۱۷: ۱).

آمون. (صانع) اول، پادشاه چهاردهمین یهودا و پسر منسّه که در ۲۲ سالگی در سال ۶۴۲ قبل از میلاد شروع به سلطنت کرد و دو سال در اورشلیم حکومت نمود. او کارهایی را انجام می‌داد که در نظر خداوند ناپسند بود، همان‌طور که پدرش منسّه خداوند را رها کرده و بت‌ها را پرستش می‌کرد. خدمتکارانش علیه او توطئه کردند و او را در خانه‌اش به قتل رساندند. پس از آن، مردم همه قاتلانش را کشتند و پسرش یوشیا را به جای او بر تخت نشانیدند و آمون را در باغ عـّزا دفن کردند. (۲پادشاهان ۲۱: ۱۸-۲۶؛ ۲تواریخ ۳۳: ۲۱-۲۵).

دوم، آمون یا نوامان یا نو، یکی از شهرهای مصر باستان و مرکز پرستش آمون، خدای مصریان، در شهر تیبس بود که به آن آمون می‌گفتند (ناحوم ۳: ۸). این نام به معنای خورشید است و با زبان یونانی نیز مطابقت دارد، زیرا در یونانی به آن “دایاس پالس” یعنی شهر عطارد می‌گفتند. در کتاب حزکیال (۳۰: ۱۴-۱۶) فقط به نام “نو” اشاره شده است که بدون شک به شهر تیبس اشاره دارد، پایتخت قدیم و مشهور مصر علیا. ویرانه‌های گسترده‌ای از معابد لکسور و کارناک باقی مانده‌اند که عظمت و زیبایی‌ای را نشان می‌دهند که در آن‌جا عطارد یا آمون پرستش می‌شد. آثار شهر قدیم تیبس که حدود سی یا چهل مایل مربع وسعت داشت، شامل معابد و ساختمان‌های ویران شده، مجسمه‌های بزرگ و خیابان‌هایی است که با مجسمه‌های ابوالهول تزئین شده‌اند. این شهر به دلیل وسعت، عظمت، غم‌انگیزی و خالی بودنش، هنوز هم باعث شگفتی و لذت گردشگران است. کتیبه‌های هیروگلیفی و مجسمه‌های تاریخی آن‌ها را پوشانده‌اند و در میان آن‌ها مناظری وجود دارد که احتمالاً به لشکرکشی شیشق در سال پنجم سلطنت رحبعام به اورشلیم اشاره دارد (۱پادشاهان ۱۴: ۲۵).

آمنون. (امین) دو نفر با این نام وجود داشتند: اول، پسر بزرگ داوود که با تامار، خواهر ناتنی خود، مرتکب گناه شد (۲سموئیل ۱۳؛ ۱تواریخ ۳: ۱؛ همچنین به ابشالوم مراجعه کنید).

دوم، مردی از نسل یهودا (۱تواریخ ۴: ۲۰).

آمـَّه. (به معنای سر کوه) تل امـّت تپه‌ای است که روبروی جیحون و در نزدیکی حبرون واقع شده است. یوآب به دنبال آبنیر تا اینجا آمد (۲سموئیل ۲: ۲۴).

اموریان. (کسانی که در کوه‌ها زندگی می‌کنند) و آن‌ها قبیله‌ای از سوریان بودند که نسب خود را به کنعان، پسر نوح می‌رساندند (پیدایش ۱۰:۱۶). مردان این گروه که همگی به بلندی قامت و شجاعت معروف بودند، قوم اسرائیل را به شدت دشمن می‌داشتند (عاموس ۲:۹). در گذشته‌های دور، آن‌ها در سرزمین‌هایی که در جنوب اورشلیم قرار داشت ساکن بودند و آن منطقه، دره‌ای خشک و بی‌آب و علف بود که داود به آنجا فرار کرد. زمانی که بر دشمنان خود پیروز شدند، منطقه‌ای پرآب و حاصل‌خیز را که بین رودخانه‌های ارنون، یبوق و اردن قرار داشت، تصرف کردند (ملاحظه در عون).

اما وقتی قوم اسرائیل به سرزمین آموریان رسیدند، نزد پادشاه آن‌ها فرستادند و اجازه خواستند که از سرزمین آن‌ها عبور کنند. آن‌ها متعهد شدند که به هیچ وجه به اموال، مزارع و محصولات آن‌ها دست‌اندازی نکنند و حتی آب را نیز با پول بخرند و بنوشند. اما پادشاه آموریان به آن‌ها پاسخ نداد و آماده جنگ شد. پس اسرائیلیان آن‌ها را شکست دادند و سرزمین آن‌ها به قبیله‌های جاد و رأوبین رسید (یوشع ۱۳:۱۵، ۲۱، ۲۴، ۲۵، ۲۷). خود آموریان نیز جمعیتشان کاهش یافت و مانند چادرنشینان گاهی اینجا و گاهی آنجا ساکن شدند.

و باید دانست که آموریان پیش از آنکه قوم اسرائیل به سرزمین کنعان وارد شوند، در کوهستانی که بین رود اردن و دریای مدیترانه قرار داشت، ساکن بودند. اما آن‌ها به این منطقه اکتفا نکرده و در صدد گسترش قلمرو خود برآمدند تا اینکه در نهایت تمام منطقه باشان را نیز به قلمرو خود اضافه کردند (تثنیه ۳:۸، ۱۰؛ ۴:۴۷-۴۹) (ملاحظه در کنعان و جلعاد و باشان).

آمون یا امین. (مستور) و آن یکی از خدایان هشت‌گانه مصریان بود که در ثالوث اول آن‌ها قرار داشت. تصویر او بر ساختمان‌های قدیمی آن‌ها نقش بسته است و شبیه به انسانی است که لباسی از کتان پوشیده و کمربندی به کمر بسته است. او وسیله‌ای در دست دارد که نماد زندگی است و عصایی در دست دیگر که نشان‌دهنده قدرت حکومتی است. او کلاهی بلند بر سر دارد که دو رشته بلند از آن آویزان است. نام او در کتاب مقدس بیشتر به صورت “نومقرون” ذکر شده است، چنان‌که در ناحوم ۳:۸ “نوامون” و در ارمیا ۴۶:۲۵ “امین نو” آمده است.

امید به معنای آرزو و انتظار برای چیزهای خوب و اهداف پسندیده است (اول قرنتیان ۹:۱۰). به ویژه انتظار برای نجات و برکات آن در این جهان و جهان آینده که از طریق شایستگی حضرت مسیح محقق می‌شود. بنابراین، امید یکی از عناصر اصلی و سومین پایه‌ی زندگی یک فرد مسیحی است (اول قرنتیان ۱۳:۱۳). امید همچنین پیش‌درآمد زندگی روحانی است که اکنون در مؤمنان آغاز شده و باید تا ابد ادامه یابد (رومیان ۸:۲۳-۲۵؛ اول قرنتیان ۱۵:۱۹؛ غلاطیان ۵:۵؛ اول تسالونیکیان ۵:۸-۱۰؛ دوم تیموتائوس ۴:۸؛ تیطس ۳:۴-۷). روح‌القدس امیدوار می‌سازد و امید را تقویت می‌کند (اول پطرس ۱:۳-۵؛ رومیان ۸:۲۴ و ۱۵:۱۳). از آنجا که بی‌ایمانان به خدا اعتقاد ندارند، امیدی نیز ندارند (افسسیان ۲:۱۲؛ اول تسالونیکیان ۴:۱۳). مسیح امید تمام مؤمنان است، زیرا تمام اعتماد آنها بر اوست و در بازگشت دوباره‌ی او، امید جلال آنها محقق می‌شود (کولسیان ۱:۲۷؛ اول تیموتائوس ۱:۱؛ تیطس ۲:۱۳).

امید مؤمنان را در مواجهه با آزمایشات و سختی‌های این جهان تقویت می‌کند (رومیان ۸:۲۵؛ اول تسالونیکیان ۱:۳) و آنها را تشویق می‌کند تا با دقت و پیشرفت به جلو حرکت کنند (اول قرنتیان ۱۵:۱-۵۸) و سعی کنند تا رشد کرده و به شکل مسیح درآیند (اول یوحنا ۳:۲-۳).

امیر. (متکلم) اول، یکی از خانواده‌ی کهانت (اول تواریخ ۹:۱۲؛ عزرا ۲:۳۷؛ نحمیا ۱۱:۱۳).

۲) مردی که از تل نمک و تل حرشا برآمد (عزرا ۲:۵۹؛ نحمیا ۷:۴۵). در آن زمان، امیر به رئیس قوم و شیخ و پیشوای آنها گفته می‌شد (پیدایش ۳۶:۱۵-۱۹).

آمین. (محکم، امین و حقیقی) این کلمه به عنوان اسم، صفت، حرف یا فاعل به کار رفته است. به عنوان مثال، خدا در اشعیا ۶۵: ۱۶ «خدای آمین» خوانده شده است، یعنی خدای حقیقی. همچنین خداوند ما در مکاشفه ۳: ۱۴ «آمین، شاهد امین و حقیقی» نامیده شده است. در اینجا، حرف آخر معنای خطاب قبل را تفسیر می‌کند (نگاه کنید به دوم قرنتیان ۱: ۲۰). وقتی این کلمه به عنوان حرف به کار می‌رود، به معنای «یقیناً»، «حقیقتاً» و «البته» است و در ابتدای جمله برای تأکید استفاده می‌شود، چنان‌که اغلب توسط خداوند ما به کار رفته است. تنها در انجیل یوحنا است که این کلمه به طور مکرر استفاده شده است. در پایان جملات نیز، چه به صورت تکی و چه به صورت مکرر، به ویژه در پایان سرودها یا دعاها به کار رفته است (مزمور ۴۱: ۱۳؛ ۷۲: ۱۹؛ ۸۹: ۵۲). یهودیان، مسیحیان و دیگر گروه‌ها عادت داشتند دعاهای خود را با کلمه «آمین» به پایان برسانند (متی ۶: ۱۳؛ اول قرنتیان ۱۴: ۱۶). معنای خاص این کلمه در اینجا این است که کلمات پیش‌گفته را تأیید کند، اخلاص را آشکار سازد یا تکمیل آن کلمات را طلب نماید. گویی گوینده می‌گوید: «باشد که چنین شود». همچنین در هنگام ادای سوگندها، پس از آن‌که کاهن کلمات عهد یا توبیخ و نفرین را تکرار می‌کند، همه کسانی که «آمین» می‌گویند، خود را به آن سوگند مقید می‌سازند (اعداد ۵: ۲۲؛ تثنیه ۲۷: ۱۵ و غیره؛ نحمیا ۵: ۱۳ و ۸: ۶؛ اول تواریخ ۱۶: ۳۶؛ مزمور ۱۰۶: ۴۸).

امین. در کتاب مقدس، گاهی این کلمه به معنای ایمان به کار رفته است، چنان‌که در غلاطیان ۳: ۹ آمده است. بنابراین، اهل ایمان با ابراهیم، که ایمان‌دار بود، برکت می‌یابند؛ زیرا او به ویژه به دلیل ایمان ثابت و مستقیمی که به خدا داشت، از دیگران متمایز بود. در مورد مسیحیان حقیقی نیز این کلمه به کار می‌رود، نه تنها برای ایمان نجات‌بخشی که در مسیح دارند، بلکه برای رفتار پر از اعتماد و شایسته‌ای که در آن‌ها دیده می‌شود (اعمال ۱۶: ۱۵؛ اول قرنتیان ۴: ۱۷؛ افسسیان ۶: ۲۱؛ کولسیان ۴: ۹؛ اول پطرس ۵: ۱۲). همچنین گفته شده است که «امین» گفتاری است که احتمال دروغ در آن نباشد (اول تیموتائوس ۱: ۱۵ و دوم تیموتائوس ۲: ۱۱).

انتیپاتریس. (یعنی برای پدرش) و آن شهری است که هیرودیس کبیر بنا کرد و به نام پدر خود، آنتیپاتر، نامید تا مبارک باشد. این شهر در مسیر اورشلیم و قیصریه قرار داشت (اعمال ۲۳: ۳۱). برخی موقعیت آن را نزدیک کفرسابا و در فاصله چهل مایلی شمال غربی اورشلیم دانسته‌اند. اما ولسون و کاندر معتقدند که این شهر در محل قلعه راس العین، بین لُد و قیصریه، یعنی در فاصله سی و دو مایلی قیصریه و هشت مایلی شمال شرقی یافا، واقع بوده است. راه قدیمی رومیان از اورشلیم به اینجا و از اینجا به قیصریه متصل می‌شد. در نزدیکی این شهر چشمه‌ای بسیار گوارا وجود دارد. ولسون و کاندر با نظر دوم که موقعیت آن را نزدیک کفرسابا می‌داند، مخالفند.

انطیپاس. او یکی از شهدای کلیسای پرغامس بود (مکاشفه ۲: ۱۳) و به گفته‌ها، اسقف آنجا بوده است.

انجیر. بارها در کتاب مقدس ذکر شده است. این درخت معروف در فلسطین، سوریه و دیگر مناطق می‌روید. میوه‌اش شبیه آلو است و ارتفاع درخت به ده تا بیست قدم می‌رسد و شاخه‌هایش به اطراف گسترده می‌شود. در قدیم، زمان امنیت و آرامش را زمانی می‌دانستند که هر کس زیر درخت انجیر خود بدون دغدغه بنشیند (۱ پادشاهان ۴: ۲۵؛ ۲ پادشاهان ۱۸: ۳۱؛ اشعیا ۳۶: ۱۶؛ میکاه ۴: ۴؛ زکریا ۳: ۱۰؛ یوحنا ۱: ۴۸). یکی از ویژگی‌های عجیب این درخت این است که میوه‌اش قبل از برگ‌ها ظاهر می‌شود. اگر درختی برگ‌هایش ظاهر می‌شد ولی میوه‌ای نداشت، در آن سال از آن درخت انتظار باروری نمی‌رفتند (متی ۲۱: ۱۹). ظهور برگ‌ها نشانه نزدیکی فصل تابستان بود (غزال ۲: ۱۳؛ متی ۲۴: ۳۲؛ لوقا ۲۱: ۲۹-۳۰). اگر به درخت انجیر آسیبی می‌رسید و میوه‌هایش می‌ریخت یا درخت معیوب می‌شد، آن را نشانه‌ای از درد و بلایای هولناک می‌دانستند (ارمیا ۵: ۱۷؛ ۸: ۱۳؛ یوئیل ۱: ۷، ۱۲؛ حبقوق ۳: ۱۷). انجیر به سه نوع تقسیم می‌شود: اول، انجیر نوبر که در اواخر تیرماه می‌رسد و بسیار خوشمزه و لطیف است (ارمیا ۲۴: ۲). هوشع نبی رابطه خدا با بنی‌اسرائیل را به انجیر نوبر تشبیه کرده و می‌گوید: «پدران شما را مانند نوبر انجیر در فصلش دیدم» (هوشع ۹: ۱۰). وقتی انجیر کاملاً رسیده باشد، با کوچک‌ترین تکان از درخت می‌افتد. بنابراین، ناحوم نبی نابودی نینوا را به انجیر کاملاً رسیده تشبیه کرده و می‌گوید: «همه قلعه‌های تو مانند درختان انجیر با نوبرهایشان خواهند بود که اگر تکان داده شوند، به دهان خورنده می‌افتند» (ناحوم ۳: ۱۲).

دوم، انجیر تابستانی است که در اواخر تیرماه ظاهر می‌شود و در مرداد و شهریور به تدریج می‌رسد. در این مدت، آن‌ها را جمع کرده و در آفتاب خشک می‌کنند و برای زمستان نگه می‌دارند.

سوم، انجیر زمستانی است که برخی از انجیرهایی هستند که در فصل زمستان بر درخت باقی می‌مانند و گاهی تا فصل بهار نیز روی درخت می‌مانند. چون برخی از انجیرها در اواخر پاییز و اوایل زمستان می‌رسند، به آن‌ها انجیر زمستانی می‌گویند.

اما منظور از آیه‌ای که در مرقس ۱۱: ۱۳ و ۲۱ ذکر شده، زمان جمع‌آوری انجیر است، نه زمان ظهور میوه آن. گاهی برخی از میوه‌های انجیر در زمانی که مسیح به دنبال آن بود، می‌رسیدند. از داستانی که در مرقس ۱۱: ۱۳ و ۲۱ آمده، مشخص می‌شود که مسیح از وجود میوه رسیده اطمینان نداشت و وقتی نزدیک شد، جز برگ چیزی روی درخت نیافت. بنابراین، درخت را به دلیل بی‌ثمر بودنش نفرین کرد، زیرا هیچ میوه رسیده‌ای روی آن نبود. باید دانست که از قدیم تاکنون، عادت مردم بر این بوده است که انجیر را خشک کرده و نگه می‌دارند (۱ تواریخ ۱۲: ۴۰). چنان‌که گفته شده است: «ابی حایل دویست قرص انجیر به حضور داود آورد» (۱ سموئیل ۲۵: ۱۸). از انجیر در درمان نیز استفاده می‌شد. چنان‌که اشعیای نبی، دمبل حزقیا را با قرص انجیر درمان کرد و او را از مرگ نجات داد (۲ پادشاهان ۲۰: ۷؛ اشعیا ۳۸: ۲۱).

انجیل، واژه‌ای یونانی به معنای مژده و بشارت است (لوقا ۲:۱۰؛ اعمال ۱۳:۳۲؛ رومیان ۱۰:۱۵). مقصود از این بشارت، فداکاری، مرگ و قیام عیسی مسیح است که برای ما گناهکاران انجام داده است. این بشارت در متی ۲۶:۱۳ و متی ۹:۳۵ به عنوان بشارت ملکوت، در مراثی ۱:۱ به عنوان انجیل عیسی مسیح، در رومیان ۱۰:۱۵ به عنوان مژده سلامتی، در افسسیان ۶:۱۵ به عنوان انجیل سلامتی، در افسسیان ۱:۱۳ به عنوان انجیل نجات، در اول تسالونیکیان ۲:۹ به عنوان انجیل خدا، و در اعمال ۲۰:۲۴ به عنوان مژده نعمت خدا نامیده شده است. معجزات، مرگ، قیام، صعود و تعالیم عیسی مسیح به عنوان انجیل شناخته می‌شوند، زیرا بهترین خبرهایی را که می‌توان به انسان داد، در بر دارند.

چهار انجیل قانونی داریم، یعنی انجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا. این‌ها نه به این دلیل قانونی هستند که کلیسا آن‌ها را پذیرفته است، بلکه به این دلیل که به سرعت مورد پذیرش قرار گرفتند. به همین دلیل، هم دوستان و هم دشمنان به آن‌ها مراجعه می‌کنند و هیچ نویسنده دقیق و محقق زیرکی در مسیحیت ادعا نکرده است که انجیل دیگری وجود دارد که با این چهار انجیل قابل مقایسه باشد. وقتی کسی این چهار انجیل را می‌خواند، به خوبی متوجه می‌شود که انجیل یوحنا با سه انجیل دیگر متفاوت است.

انجیل متی، مرقس و لوقا هر کدام شرح مختصری از زندگی و تعلیمات، مرگ و قیام مسیح ارائه می‌دهند، در حالی که انجیل یوحنا علاوه بر نقل اتفاقات مهم مربوط به زندگی مسیح، به تعلیمات روحانی و دستورات او نیز می‌پردازد که در اناجیل دیگر به آن‌ها توجهی نشده است. انجیل یوحنا موضوع الوهیت مسیح را بیش از سایر اناجیل مورد توجه قرار داده و مقاومت فریسیان در برابر مسیح (یوحنا ۵:۱۶) و سخنان مسیح در هفته آخر قبل از مصلوب شدنش (یوحنا باب ۱۳-۱۷) و همچنین داستان زنده‌کردن ایلعازر (یوحنا ۱۱) را به تفصیل بیان کرده است. اما برخی از وقایع مانند تولد مسیح، عروج او، شام آخر و برخی معجزات و مثل‌هایی که در اناجیل دیگر ذکر شده‌اند، در انجیل یوحنا نیامده‌است. بررسی دقیق انجیل یوحنا نشان می‌دهد که وقایعی که در سه انجیل دیگر نقل شده‌اند، احتمالاً برای خوانندگان یوحنا شناخته‌شده بوده‌اند. از این رو به نظر می‌رسد که انجیل یوحنا پس از سایر اناجیل نوشته شده است.

پیش از این، دانشمندان دریافته بودند که بیشتر مطالب موجود در اناجیل متی، مرقس و لوقا شباهت زیادی به هم دارند و بسیاری از بخش‌های این اناجیل مشابه یکدیگرند و وقایع و اطلاعات یکسانی را ارائه می‌دهند. حتی سبک و سیاق عبارات نیز یکسان است. ظاهراً دلیل این امر این است که منابع اطلاعاتی نویسندگان این اناجیل، مطالب و حقایقی بود که توسط رسولان، شاگردان و مردم آن زمان بیان و تکرار می‌شد و پس از قیام مسیح شکل و عنوان واحدی به خود گرفت. بدون شک برخی از این وقایع پیش از نوشته شدن اناجیل، به صورت مکتوب درآمده بودند (لوقا ۱:۱). برای مشخص کردن اینکه کدام یک از اناجیل زودتر نوشته شده‌اند، شواهد محکمی وجود دارد که نشان می‌دهد انجیل مرقس پیش از سایرین نوشته شده و احتمالاً منبع اطلاعاتی او، پطرس رسول بوده است. پس از آن، انجیل‌های متی و لوقا نوشته شدند. متی در نوشتن انجیل خود از انجیل مرقس و همچنین از نسخه‌ای از سخنان مسیح که احتمالاً خودش تهیه کرده بود و پیش از آن به زبان آرامی نوشته شده بود، استفاده کرد. لوقا نیز از انجیل مرقس و همان نسخه از سخنان مسیح بهره برد و علاوه بر آن، وقایع دیگری را مانند یک تاریخ‌نگار بی‌طرف به آن‌ها اضافه کرد، چنان‌که خود می‌گوید: «کسانی که از ابتدا شاهد و خادم کلام بودند» (لوقا ۱:۱-۴).

منکران مسیح در گذشته ادعا می‌کردند که اناجیل چون سی سال یا بیشتر پس از عروج مسیح نوشته شده‌اند، از اعتبار کافی برخوردار نیستند. اما امروز می‌دانیم که بسیاری از محتوای اناجیل سال‌ها پیش از نوشته شدن آن‌ها به صورت مکتوب درآمده بودند و فاصله زمانی زیادی پس از قیام مسیح نداشتند. از این رو، این انتقادات علیه اناجیل بی‌اساس هستند. ما شواهد روشنی داریم که نشان می‌دهد اناجیل در قرن دوم میلادی مورد استفاده بوده‌اند، از جمله یوستینوس شهید که در سال ۱۴۰ میلادی از آن‌ها استفاده می‌کرد. اگرچه برخی نوشته‌ها وجود داشتند که ادعای صحت داشتند و زندگی و اعمال مسیح در آن‌ها ثبت شده بود، مانند اناجیل آپوکریفا (جعلی) که تا امروز باقی مانده‌اند، اما این نوشته‌ها حاوی اشتباهات و افسانه‌های بسیاری هستند. از جمله دلایل صحت اناجیل می‌توان به شهادت نویسندگان قرن دوم و پس از آن، استناداتی که پدران کلیسا از آن‌ها کرده‌اند، و ترجمه‌های قدیمی مانند نسخه ایتالیایی و پشیتو که به قرن دوم نسبت داده می‌شوند و در تمام جزئیات با اناجیل امروزی مطابقت دارند، اشاره کرد. در میان آنها انجیل یعقوب و انجیل نیقودیموس و غیره وجود دارد که حالات والدین مسیح و معجزاتی را که در دوران کودکی خود انجام داده و آنچه را که در جهنم مشاهده کرده، صرفاً برای خوشنودی و خوشحالی افراد ساده‌لوح و کسانی که همیشه به افسانه‌ها و اخبار خوشایند علاقه‌مندند، شرح می‌دهد. نقص این انجیل‌ها به خوبی آشکار است، زیرا با روح و هدف نجات‌دهنده و منجی ما سازگار نیست. با این حال، فایده‌ای که از آنها به دست می‌آید این است که مانند سکه‌های تقلبی هستند که از طریق آنها سکه‌های خالص و رایج شناخته می‌شوند.

اندریاس (صاحب مردانگی): او یکی از دوازده رسولان بود (یوحنا ۱:۴۰) و پسر یونا و برادر شمعون پطرس و از اهل بیت صیدا در جلیل بود. پیشه‌اش ماهی‌گیری بود و ابتدا شاگرد یحیی تعمید‌دهنده شد، سپس منجی را دنبال کرد. وقتی او مسیحا، یعنی مسیح را یافت، فوراً نزد برادرش شمعون رفت و او را نزد عیسی آورد. از آن زمان به بعد، او در میان شاگردان مسیح محسوب می‌شد و تا پایان با او بود. در متی ۴:۱۸-۲۰؛ مرقس ۱۳:۳؛ یوحنا ۱:۳۵-۴۱؛ ۶:۸ و ۱۲:۲۲ درباره او نوشته شده است. گفته می‌شود که او در سکیتیه، یونان و آسیای صغیر به تبلیغ انجیل پرداخت و در اخائیه بر روی صلیبی خاص مصلوب شد که به آن صلیب مار اندریاس یا اندراوس مقدس می‌گفتند و به شکل X بود.

اندرونیکوس (مرد پیروز): او یک مسیحی رومی و از خویشان پولس بود که با او در زندان به سر می‌برد. پولس در نامه به رومیان ۱۶:۷ به او سلام می‌فرستد.

انسان: در پیدایش ۱:۲۶ و ۲:۲۳ آمده است که او اولین و برترین موجود در میان حیوانات است و بر دیگر حیوانات تسلط ویژه‌ای دارد (پیدایش ۱:۲۶-۲۸). باید دانست که انسان‌ها در ابتدا از یک خون و یک اصل بودند، اما بعداً به گروه‌های مختلف تقسیم شدند و هر یک از نظر قد، شکل، رنگ چهره، زبان و دین با دیگری تفاوت کلی پیدا کردند. هر یک از این گروه‌ها در جایی ساکن شدند که مشیت الهی برایشان مقرر کرده بود. اما کیفیت و ماده خلقت انسان به این صورت است که خداوند او را از خاک زمین آفرید و او را در عدالت و تقدس شبیه خود ساخت (پیدایش ۱:۲۶) و میل به ادب و روحانیت و قوای عقلی را در او به وجود آورد. در زبان عبری واژه‌های زیادی وجود دارد که معنای انسان را بیان می‌کنند و در اصل برای همین منظور وضع شده‌اند تا به اصل، شکل و عناصر تشکیل‌دهنده‌ی او اشاره کنند. در مورد آیه‌ی ۷ فصل ۲ پیدایش، گفته شده است: «در بینی او روح حیات دمید.» مقصود این نیست که در واقع از طریق دهان، روح حیات در او دمیده شده، بلکه منظور آیه این است که خداوند قوای عقلی و روحی را با نفس زنده‌ی او همراه کرد. این موضوع در مورد آدم بررسی شده است.

و چون خداوند متعال انسان را در تقدس و عدالت به صورت خود آفرید، شریعتی برای او قرار داد و دستور داد که از آن تجاوز نکند. اما هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی بر او چیره شدند و او را به مخالفت و تجاوز از شریعت مقدس الهی وادار کردند. به همین دلیل، غضب خداوند بر او افروخته شد و او خوشبختی و شادی دائمی خود را از دست داد. لباس تقدس و عدالت او به ناپاکی گناه آلوده شد و از خالق خود دور افتاد (چون خاک چه نسبتی با عالم پاک دارد؟) و به تدریج طبیعت او به شرارت و شیطنت گرایید و این حالت به نسل‌های بعدی او نیز سرایت کرد. به همین دلیل، همه‌ی انسان‌ها جز دو نفر، سزاوار مرگ شدند.

بنابراین، انسان تا امروز در تلاش است که جایگاه و طبیعت خود را ارتقا دهد و به حالتی بالاتر از وضعیت کنونی‌اش برسد. این امر وابسته به این است که خداوند را با تمام قلب، جان و اندیشه دوست داشته باشد و همسایه‌ی خود را نیز مانند خود محافظت کند. اما چون انسان ضعیف است و در معرض آزمایش‌های زیادی قرار دارد، ممکن است از این شریعت مقدس تجاوز کند. زیرا اگر او در ابتدا از شریعت مقدس الهی تجاوز نمی‌کرد، قطعاً زشتی گناه را درک می‌کرد و به هیچ وجه مرتکب آن نمی‌شد. بلکه می‌توان گفت که خود شریعت او را از ارتکاب شرارت و شیطنت بازمی‌داشت. به همین دلیل، خداوند متعال فرزند یگانه‌ی خود، عیسی مسیح را فرستاد تا بشریت را از گرداب گناهان نجات دهد. او به دنیا آمد و مطابق شریعت مقدس الهی رفتار کرد و تحت مجازات تجاوز از آن قرار گرفت. به این ترتیب، او ما را با خدا آشتی داد و راه را برای هر گناهکار توبه‌کاری آماده کرد تا از این طریق به خدا نزدیک شود و به سعادت ابدی و شادی دائمی دست یابد.

و این نجات‌دهنده تنها برای طلب آمرزش گناهان ما به دنیا نیامد، بلکه پس از صعود خود، روح تسلی‌دهنده را نیز برای ما فرستاد تا همواره ما را تازه کند و قدم‌های ما را در راه نجات استوار و محکم سازد. او همواره در حضور پدر برای ما شفاعت می‌کند. بنابراین، با وجود اینکه بشریت سعادت ابدی خود را از دست داده و از شباهت خالق خود خارج شده است، عمل خداوند آن‌ها را برای رسیدن به آن سعادت شایسته و لایق کرده است، اما تنها در صورتی که به عیسی، که تنها شفیع بین خدا و انسان است، ایمان آورند و در حقیقت توبه‌ی واقعی کنند و از صمیم قلب از گناه متنفر باشند. و هنگامی که این کار انجام شود، آن‌ها نه تنها از زیر یوغ گناه آزاد می‌شوند، بلکه به فیض رایگان و بی‌حدود، فرزندان خدا خوانده می‌شوند و وارثان خدا و مسیح محسوب می‌گردند.

پس بشریت از ابتدا تا انتها در حالت شقاوت، بدبختی، آزمایش‌ها و مرگ به سر می‌برد. اما هنگامی که از این دنیای فانی به جهان باقی منتقل شوند، هر کس بر اساس اعمالش داوری خواهد شد. کسانی که گناهانشان بخشیده شده و در محبت خداوند ثابت‌قدم بوده‌اند، وارد ملکوت آسمانی خواهند شد و به سعادت ابدی و شادی دائمی دست خواهند یافت. اما اشرار، یعنی کسانی که راه‌های نجات را نادیده گرفته و آن‌ها را رها کرده‌اند، به شقاوت و عذاب ابدی وارد خواهند شد. این موضوع در مورد مسیح بررسی شده است.

انطاکیه. (۱) اعمال ۱۱: ۱۹ شهری بود در شام (سوریه امروزی) که سلوکوس نیکاتور آن را در سال ۳۰۰ قبل از میلاد بنا کرد و بر رودخانه اورونتس قرار دارد. در گذشته، این شهر در زمینه حکومت، علم و تجارت از دیگر شهرها برتر بود، به طوری که یکی از سه شهر مهم امپراتوری روم به شمار می‌رفت و به دلیل موقعیت خوب و آب و هوای دل‌پذیرش معروف بود. درختان سرو فراوانی در آنجا سایه می‌افکندند و نهرهای آب زلال و گوارا در آن جاری بود. معبد دافنه نیز در این شهر قرار داشت. پولس و برنابا در اینجا تعلیم می‌دادند و شاگردان برای اولین بار در این شهر به نام «مسیحیان» معروف شدند تا از دیگر مردم متمایز باشند، چنان‌که در اعمال ۱۱: ۲۶ و اول پطرس ۴: ۱۶ ذکر شده است. البته گاهی از واژه‌های «جلیلی» و «ناصری» نیز برای تحقیر آن‌ها استفاده می‌شد. (ملاحظه کنید: مسیحی).

از همین شهر انطاکیه بود که پادشاهی مسیح آغاز شد، زیرا سفرهای تبلیغی پولس رسول از این نقطه شروع شد. همچنین، یوحنای یونانی، معروف به «دهان طلایی»، در اینجا متولد شد. پادشاهان و حاکمان یونان بارها این شهر را محاصره کردند، به طوری که در یکی از این محاصره‌ها، صد و هفده هزار نفر از ساکنان آن کشته شدند. قحطی سه بار در این شهر رخ داد و دو بار نیز آتش‌سوزی بزرگ اتفاق افتاد. زلزله‌های مکرر نیز باعث شدند که این شهر از شکوه، عظمت و ثروت گذشته‌اش فاصله بگیرد.

۲) اعمال ۱۳: ۱۴ و ۱۴: ۲۱ از شهری به نام انطاکیه پیسیدیه نام برده شده است که به گمان اروندل و ملتون، همان یالوباتش است. پولس و برنابا در این شهر موعظه کردند و با شدیدترین آزارها مواجه شدند، تا جایی که مجبور به فرار شدند. در گذشته، بسیاری از شهرها را به نام انطاکیه نام‌گذاری می‌کردند، چنان‌که در سوریه شانزده شهر به این نام وجود داشت.

برج انطونیا. این برج توسط هیرودیس بزرگ در شمال غربی معبد اورشلیم ساخته شد و به نام دوستش، مارک آنتونی، نام‌گذاری شد. گمان می‌رود که این همان قلعه‌ای است که در اعمال ۲۱: ۳۴ به آن اشاره شده است.

انگور. میوه‌ای معروف است که از درخت مو به دست می‌آید (پیدایش ۴۹: ۱۱). خشک‌شده آن را مویز می‌نامند (اول سموئیل ۲۵: ۱۸، دوم سموئیل ۱۶: ۱، اول تواریخ ۱۲: ۴۰). زمین و آب و هوای فلسطین برای کشت تاک بسیار مناسب است و انگور این منطقه از جمله میوه‌های مرغوب و محبوب به شمار می‌رود. البته برخی مناطق فلسطین نسبت به دیگر نقاط حاصل‌خیزتر و بهتر هستند، مانند عین جدی، وادی اشکول و وادی سورق. انگورهای وادی سورق به عنوان بهترین انگورهای فلسطین شناخته می‌شوند. واضح است که انگور فلسطین، مانند دیگر مناطق، انواع مختلفی دارد. شیره معروف نیز از همین انگورها تهیه می‌شود و روش تهیه آن شناخته شده است. برخی معتقدند که منظور از «عسل» در بسیاری از قسمت‌های کتاب مقدس، همین شیره انگور است، زیرا شباهت زیادی بین واژه عبری «دِبَش» و واژه عربی «دِبس» وجود دارد. تبدیل «ش» به «س» در زبان‌های عبری و عربی برای اهل فن آشکار است. هنگامی که بنی‌اسرائیل وارد این سرزمین شدند، خداوند به آن‌ها دستور داد که تا سه سال از میوه درختان نخورند و میوه سال چهارم را وقف خداوند کنند. در سال پنجم اجازه داشتند که از میوه‌ها بخورند (لاویان ۱۹: ۲۳). همچنین باید مقداری از میوه یا انگور را روی درخت باقی می‌گذاشتند تا فقرا و نیازمندان نیز از آن بهره‌مند شوند (لاویان ۱۹: ۱۰، تثنیه ۲۴: ۲۱). هر کس می‌توانست وارد باغ دوستش شود و از میوه‌ها بخورد تا سیر شود، اما اجازه نداشت که میوه‌ها را با خود ببرد (تثنیه ۲۳: ۲۴). آن‌چه برای فقرا روی درخت باقی می‌گذاشتند، «باقی‌مانده» نامیده می‌شد (ارمیا ۶: ۹، ۴۹: ۹)، و این باقی‌مانده اشاره به خرابه‌های شهرها داشت. (ملاحظه کنید: شراب).

انوش. (مرد) او اولین فرزند شیث بود (پیدایش ۴: ۲۴، ۵: ۶-۷، ۹-۱۱، اول تواریخ ۱: ۱، لوقا ۳: ۳۸).

انیسیموس (نافع) او برده‌ای بود که به فلیمون تعلق داشت و پولس به خاطر او نامه‌ای به فلیمون نوشت (کولسیان ۴: ۹). به نظر می‌رسد که انیسیموس از ارباب خود، فلیمون، فرار کرده بود و پس از آنکه توسط پولس به مسیحیت گروید، نزد او بازگشت (فلیمون ۱۵). بر اساس سنت، به نظر می‌رسد که او بعداً در بِرِیه به مقام اسقفی رسید.

انیسیفورس (حامل منفعت) (۲ تیموتائوس ۱: ۱۶-۱۸ و ۴: ۱۹) او مسیحی‌ای از افسس بود که با اشتیاق و تلاش بسیار برای آسایش پولس خدمت می‌کرد (۲ تیموتائوس ۱: ۱۸). وقتی پولس در رم زندانی شد، انیسیفورس به دیدار او رفت و باعث تسکین غم او شد، همان‌طور که پولس خود در این مورد در آیات قبلی ذکر کرده و ابراز قدردانی و تشکر می‌کند.

اوبوت (مطهرهای آب) این یکی از اردوگاه‌های بنی‌اسرائیل بود که در شرق موآب قرار داشت (اعداد ۲۱: ۱۰ و ۳۳: ۴۳). این اولین اردوگاهی بود که پس از برافراشته شدن مار برنجین به آن وارد شدند و قبل از عی عباریم قرار داشت.

اوچوم (اشعیا ۳۰: ۲۴) ابزاری است که مانند دست انسان دارای انگشتان است و با آن گندم را از کاه جدا می‌کنند.

اورکلدانیان (پیدایش ۱۱: ۲۸) این محل تولد ابراهیم خلیل بود. تا همین اواخر، مکان دقیق عور ناشناخته بود. در اواسط قرن نوزدهم میلادی، هنری راولینسون، بزرگ‌ترین دانشمند علم زمین‌شناسی، با خواندن خطوط میخی و بررسی کتیبه‌های گنج‌نامه نزدیک همدان، این مسئله را حل کرد و موفق شد خطوط و کتیبه‌های نقطه‌ای را که عور در آن قرار داشت، بخواند و ویرانه‌های این شهر را که در بابل سفلی در ساحل غربی فرات زیر شن‌ها پنهان شده بود، پیدا کند. این مکان تا پس از جنگ جهانی اول، یعنی پس از سال ۱۹۲۲، حفاری نشده بود، اما از آن زمان تاکنون شهری عجیب و تماشایی کشف شده است. تاریخ این شهر به دوران پادشاهانی می‌رسد که در اوایل قرن چهل و سوم قبل از میلاد حکومت می‌کردند. این شهر پایتخت آشوریان بود که سال‌ها قبل از تسلط کلدانیان بر بابل، مرکز حکومت بود و تمدنی درخشان و قابل توجه داشت. آنها خدای ماه را می‌پرستیدند و برجی شبیه به برج بابل، که شرح آن در فصل یازدهم سفر پیدایش آمده است، برای پرستش خود ساخته بودند. بنابراین، ابراهیم یک فرد بدوی نبود که از وطن خود به سوی سرزمین موعود مهاجرت کرد، بلکه شهروند یک ملت متمدن بود.

اورشلیم (شهر یا میراث سلامتی) در مزمور ۷۶: ۲ به نام شالیم خوانده شده است. مفسران و دانشمندان یهودی معتقدند که شالیم همان سالیم است که در پیدایش ۱۴: ۱۸ ذکر شده است، اما جرم و دیگران این نظر را معتبر نمی‌دانند. یهودیان بر این باورند که کوهی که ابراهیم پسر خود اسحاق را بر آن قربانی کرد، در این شهر قرار دارد و آن را یهوه‌یرا نامیدند (یوشع ۱۸: ۲۸). در داوران ۱۹: ۱۰-۱۱ به آن یبوس گفته شده است و اولین بار نام اورشلیم در کتاب مقدس در کتاب یوشع ۱: ۱ ذکر شده است. پیش از این، این شهر به نام‌های دیگری مانند شهر یهودا (۲ تواریخ ۲۵: ۲۸)، شهر خدا (مزمور ۴۶: ۴)، شهر پادشاه بزرگ (مزمور ۴۸: ۲)، شهر مقدس (نحمیا ۱۱: ۱)، و اری‌ئیل (اشعیا ۲۹: ۱) شناخته می‌شد. هادریانوس، امپراتور روم، آن را ایلیا کاپیتولینا نامید و امروزه به نام‌های قدس شریف و بیت‌المقدس معروف است و همه طوایف آن را شهر مقدس می‌نامند. موقعیت آن در نزدیکی قله‌ی رشته‌کوه‌هایی است که دریای مدیترانه و دریاچه‌ی الموت را از یکدیگر جدا می‌کند و تقریباً ۳۲ مایل تا دریای مدیترانه و ۱۸ مایل تا دریاچه‌ی الموت فاصله دارد. عرض شمالی آن نسبت به خط استوا ۳۱ درجه و ۴۶ دقیقه و ۳۵ ثانیه و طول شرقی آن نسبت به گرینویچ ۳۵ درجه و ۱۸ دقیقه و ۳۰ ثانیه است. طول دیوارهای آن به این ترتیب است: دیوار شمالی ۳۹۳۰ قدم، دیوار شرقی ۲۷۵۴ قدم. دور دیوار شهر تقریباً دو و نیم مایل است و یک نفر می‌تواند در مدت یک ساعت دور دیوار شهر را بپیماید. و به گفته‌ی یوسیفوس، محیط شهر در زمان او کمتر از چهار مایل بود و دیوار شهر نیز تپه‌های اوفل و صهیون را در بر می‌گرفت، اما اکنون آن تپه‌ها خارج از دیوار شهر هستند و بخشی از صهیون که خارج از شهر و دیوار است، شخم زده شده است تا پیشگویی میکای نبی که در کتاب میکاه ۳:۱۲ و همچنین در فصل ۲۶:۱۸ از کتاب ارمیای نبی آمده است، تحقق یابد که ۲۵۰۰ سال پیش پیشگویی کرده بود و نوشته است: «صهیون مانند زمین شخم‌زده خواهد شد.» مساحت شهر داخل دیوار تقریباً ۲۰۹ جریب است، در حالی که در زمان هیرودیس اغریباس ۴۶۵ جریب بوده و در دوران سلیمان و زروبابل ۱۵۵ جریب بوده است.

اما خود شهر بر روی تپه‌ای ساخته شده است و در سه طرف آن درّه‌های عمیقی قرار دارد که شهر را از سایر مناطق جدا کرده است. به این ترتیب: از شرق دره‌ی قدرون که به آن دره‌ی یهوشافط نیز می‌گویند، و از جنوب و غرب دره‌ی هنوم قرار دارد. این دو دره از دو نقطه نزدیک به هم در شمال شهر شروع می‌شوند و به فاصله‌ی نیم مایل به سمت جنوب شهر امتداد می‌یابند و به یکدیگر می‌پیوندند و از اتصال این دو دره، دره‌ی النار تشکیل می‌شود که به سمت دریاچه‌ی الموت ادامه می‌یابد. و دره‌ی سومی نیز بین دره‌ی هنوم و دره‌ی قدرون وجود دارد که به آن دره‌ی پنیرفروشان می‌گویند. جغرافیدانان در این مورد بحث‌های زیادی کرده‌اند که آیا این دره از سمت شمال به باب الشام یا از سمت غرب به باب التحلیل منتهی می‌شده است یا نه، و ما نظر اول را معتبر می‌دانیم. به طور خلاصه، این دره شهر را به دو قسمت مساوی تقسیم می‌کند و قسمت شرقی را کوه موریا می‌نامند که محل معبد بود و قسمت غربی را کوه صهیون می‌گویند که در ابتدا خانه‌ی داود و در زمان‌های بعد قصر هیرودیس بر روی آن ساخته شد.

اما کوه صهیون تقریباً ۱۱۰ قدم از کوه موریا بلندتر است و یوسیفوس آن را شهر فوقانی می‌نامد و اکرا نیز به شهر تحتانی معروف شد. اما بزیثا در شمال موریا و اوفل در جنوب آن قرار دارد و کوه‌های اطراف اورشلیم فقط از یک طرف به شهر نزدیک بودند، زیرا تل سکوپس که در گذرگاه دره‌ی قدرون به سمت شمال شرقی واقع شده است، همان جایی است که تیطس از آنجا در هنگام محاصره به شهر یهودیان وارد شد. و در جنوب سکوپس و سمت شرقی شهر، کوه زیتون قرار دارد که دارای سه قله است و قله‌ی وسطی را کوه صعود می‌نامند. و در سمت جنوب کوه زیتون، جبل المعصیه واقع شده است که محل بت‌پرستی سلیمان بود و به همین دلیل به این نام معروف شد. و در سمت جنوب کوه صهیون، تل الموأمره قرار دارد که گمان می‌رود یهودا با رهبران کاهنان در مورد تسلیم کردن مسیح مشورت کرد. و در دامنه‌ی این تل، مزرعه‌ی حقل الدم قرار دارد که گمان می‌رود پس از مصلوب شدن مسیح، یهودا خود را در آنجا حلق‌آویز کرد. اما اسکوپوس تا کوه زیتون ۵۲۴۳ قدم فاصله دارد و از آنجا تا جبل المعصیه ۴۷۳۱ قدم و از آنجا تا تل الموأمره ۳۷۷۲ قدم است. از شهر تا کوه زیتون حدوداً نیم مایل فاصله دارد و ارتفاع هر یک از این مکان‌ها از سطح دریا به شرح زیر است:

– اسکوپوس: ۲۷۱۵ قدم بالاتر از سطح دریای مدیترانه

– کوه زیتون: ۲۶۶۵ قدم

– جبل المعصیه: ۲۴۰۹ قدم

– تل الموأمره: ۲۵۵۲ قدم

– موریا: ۲۴۴۰ قدم

– صهیون: ۲۵۵ قدم

– قلعه جلیات یا جالوت: ۲۵۸۱ قدم

و این بلندترین نقاط شهر هستند.

بارش باران در این شهر کمتر از کوه‌های لبنان است و گاهی در زمستان به اندازه یک قدم برف می‌بارد و چشمه‌ها و حوض‌ها یخ می‌بندند، اما سطح زمین هرگز یخ نمی‌بندد. همچنین ممکن است زمستان‌هایی بدون برف و یخ سپری شود. دکتر شپلن انگلیسی میانگین دمای این منطقه را از اکتبر ۱۸۶۲ تا فوریه ۱۸۷۲ اندازه‌گیری کرده است. میانگین دما در این مدت ۶۲ درجه فارنهایت بوده است. کمترین دمای ثبت‌شده در ۲۰ ژانویه ۱۸۶۴، ۲۵ درجه فارنهایت و بیشترین دمای ثبت‌شده در ۲۴ ژوئن، ۱۰۲ درجه و ۵ ثانیه فارنهایت بوده است. این مشاهدات در فلسطین انجام شده است. اما به دلیل محاصره‌های بسیار و طولانی که بر این شهر وارد شد، وضعیت آن به گونه‌ای است که از زمان حضرت مسیح و حواریونش تاکنون زیر خاک باقی مانده‌است و فاصله‌ی آن تا سطح زمین امروزی حدود ۲۰ تا ۸۰ قدم تخمین زده می‌شود. زیرا این شهر از زمان یوشع تا تیطس، ۱۷ بار محاصره شده و دو بار به کلی ویران گشته و دیوارهای آن فرو ریخته‌است. به همین دلیل، هیچ اثری از شهر قدیم بر روی زمین باقی نمانده و کوچه‌ها، ساختمان‌ها و بناهای آن کاملاً از بین رفته و نابود شده‌اند. در نتیجه، در مورد تعیین مکان دقیق ساختمان‌ها و بناهای قدیمی اختلاف نظر زیادی وجود دارد، چرا که با وجود کشفیات جدید، تحقیق در این زمینه بسیار دشوار است. اقوام و گروه‌هایی که به طور متوالی بر اورشلیم تسلط داشته‌اند، به شرح زیر هستند:

اولین گروه، یبوسیان بودند. دانشمندان و محققان در مورد ارتباط بین شالیم و اورشلیم اختلاف نظر دارند. برخی مانند یوسیفوس و اوسیبیوس معتقدند که شالیم و اورشلیم در واقع یک شهر بوده‌اند و برای اثبات این ادعا به مزمور ۷۶:۲ و دیگر منابع استناد می‌کنند. نام اورشلیم برای اولین بار در شرح حدود یهودا و بنیامین ذکر شده‌است، جایی که به آن یبوسی یا یبوسین گفته می‌شد (یوشع ۱۸:۱۶ و ۱۸:۲۸). پس از آنکه یوشع شهر را فتح کرد، یبوسیان دوباره در آن ساکن شدند (یوشع ۱۵:۶۳). اما پس از مرگ یوشع، قوم اسرائیل شهر را محاصره کرده و آن را به آتش کشیدند (داوران ۱:۸). با این حال، برخی از قسمت‌های شهر همچنان در دست یبوسیان باقی ماند (داوران ۱:۲۱). یوسیفوس می‌گوید که محاصره شهر طولانی شد و شهر پایینی فتح گردید، اما شهر بالایی به دلیل استحکامات قوی‌اش تسخیر نشد و در دست ساکنانش باقی ماند (داوران ۱۹:۱۰-۱۲). هنگامی که داوود به پادشاهی رسید، اورشلیم را به عنوان شهر خود انتخاب کرد و او و یوآب، فرمانده شجاع لشکرش، شهر یبوسیان را تصرف کردند (۱ تواریخ ۱۱:۶). پس از آن، این شهر به قلعه صهیون و شهر داوود معروف شد (۲ سموئیل ۵:۷ و ۱ تواریخ ۱۱:۷). به این ترتیب، نام اورشلیم در عظمت و شکوه رشد کرد و بر شهرهایی مانند نینوا، بابل و صور برتری یافت.

۲) پادشاهان. داوود شهر را عزیز و محترم می‌داشت و آن را محصور کرده و دیوارهای آن را تا قلعه صهیون گسترش داد. او تابوت عهد را از روستای یعاریم به خانه عوبید ادومی آورده و سپس آن را به شهر داوود وارد کرد (سموئیل دوم ۶: ۲-۱۶). به این ترتیب، با هدایت الهی، این شهر به مرکز سیاسی و مذهبی قوم اسرائیل تبدیل شد (تثنیه ۱۲: ۵-۲۱ و اول پادشاهان ۱۱: ۳۶). زیرا خداوند پس از ترک خیمه یوسف (مزمور ۷۸: ۶۷-۶۸)، این شهر را مورد توجه قرار داد و جلال خود را در آنجا آشکار کرد، نشان‌دهنده این که خداوند در میان قوم خود ساکن است. در نهایت، شهر صهیون به محل دفن داوود و سایر پادشاهان تبدیل شد.

اما این شهر در دوران سلیمان به اوج عظمت و شکوه خود رسید، زیرا سلیمان معبد خدا و کاخ سلطنتی را در آنجا بنا کرد. محل معبد جایی بود که داوود از ارونه یبوسی خریداری کرده بود (سموئیل دوم ۲۴: ۲۰-۲۵ و اول تواریخ ۲۱: ۲۲-۲۸ و دوم تواریخ ۳: ۱). داوود خود نیز مقدمات خوبی برای ساخت معبد فراهم کرده بود، اما بر اساس اول پادشاهان ۸: ۱۸-۱۹، خداوند او را از ساخت معبد منع کرد، زیرا داوود مرد جنگی و خون‌ریزی بود. پس از مرگ داوود، سلیمان تصمیم گرفت معبد خدا را بسازد. حیرام، پادشاه صور، چوب‌های سرو و معماران را برای او فرستاد و پس از هفت سال، معبد تکمیل و تقدیس شد و به مرکز عبادت حقیقی برای تمام جهان تبدیل گردید. (برای اطلاعات بیشتر به بخش معبد مراجعه کنید.) سلیمان همچنین کاخ سلطنتی در اورشلیم بنا کرد که ساخت آن سیزده سال طول کشید. او خانه جنگل لبنان (اول پادشاهان ۷: ۲-۷) و قصری برای دختر فرعون ساخت (اول پادشاهان ۷: ۸). او همچنین حصار شهر را گسترش داد و دیوارهایی که داوود ساخته بود را بلندتر کرد. به این ترتیب، اورشلیم به اوج شکوه و عظمت رسید و شهرت آن به ملکه سبا نیز رسید. وقتی او تصمیم گرفت از اورشلیم دیدن کند و به اطراف شهر رسید و شکوه و عظمت آن را دید، گفت: «حتی نصف آنچه که دیده‌ام به من گفته نشده بود» (اول پادشاهان ۱۰: ۷ و دوم تواریخ ۹: ۱-۱۲).

پس از مرگ سلیمان، رحبعام بر تخت سلطنت نشست، اما پادشاهی سلیمان تقسیم شد و این موضوع باعث شد که دشمنان از هر طرف به اورشلیم حمله کنند. گفته می‌شود که یربعام، که بر ده قبیله حکومت می‌کرد، علیه رحبعام شورش کرد و شیشق با لشکری بزرگ به سرزمین یهودا حمله کرد و بر آن مسلط شد. او معبد خدا را تصرف کرد که شامل پانصد سپر طلا به ارزش ۱۴۵٬۰۰۰ لیره انگلیسی بود. پس از مدتی، آسا پادشاه اورشلیم شد و لشکری بزرگ فراهم کرد و در مقابل زارح کوشی صف آرایی نمود. او از یهوه، خدای خود، کمک خواست و دشمنان را شکست داد و آن‌ها را تا جرار تعقیب کرد و هیچ‌کس را زنده نگذاشت (دوم تواریخ ۱۴: ۹-۱۵). او ظروف خانه خداوند را بازگرداند و مذبح را دوباره بنا کرد (دوم تواریخ ۱۵: ۸) و حصار جدیدی به معبد خدا اضافه کرد. اما پس از مدتی، آسا با بعشا، پادشاه اسرائیل، وارد جنگ شد و از پادشاه سوریه کمک خواست و مقداری طلا و نقره از معبد خدا را به عنوان دستمزد برای او فرستاد (دوم تواریخ ۱۶: ۱-۳). پس از آن، در زمانی که بت‌پرستی رواج داشت، یعنی هنگامی که خانواده یهوشافاط با خانواده آحاب در اورشلیم وصلت کردند، شهر از اوج عزت به حضیض ذلت سقوط کرد. وقتی یوآش به تخت پادشاهی نشست، اورشلیم را بازسازی کرد و معبد خدا را نیز تعمیر نمود. اما وقتی حزائیل، پادشاه آرام، قصد حمله به اورشلیم را کرد، یوآش گنجینه‌های خود و گنجینه‌های خانه خدا را به او داد تا او را از حمله بازدارد (تواریخ دوم ۲۴: ۱۰-۱۳ و ۲۳؛ پادشاهان دوم ۱۲: ۷ و ۱۸). پس از آن، در دوران پادشاهی امصیا، مردم اسرائیل دیوارهای اورشلیم را ویران کردند (تواریخ دوم ۲۵: ۲۳)، اما عُزّیا آنها را دوباره بازسازی و تعمیر کرد. پسرش یوتام نیز راه پدر را ادامه داد و بر استحکام دیوارها، به ویژه دیوارهایی که به صهیون، موریا و اوفل منتهی می‌شد، افزود. وقتی عُزّیا درگذشت و آحاب به تخت پادشاهی نشست و بت‌پرستی را پیشه خود کرد، شکوه اورشلیم رو به کاهش نهاد. پس از او، در دوران حزقیا، شهر دوباره بازسازی و تعمیر شد و به شکوه اولیه‌اش، که در زمان سلیمان داشت، بازگشت (تواریخ دوم ۳۲: ۳۰؛ اشعیا ۲۲: ۹-۱۱). وقتی منسّی به پادشاهی رسید، دیواری به دور شهر داوود کشید و اوفل را نیز در بر گرفت (تواریخ دوم ۳۳: ۱۴). در مجموع، حزقیا در افزایش چشمه‌ها و قنات‌های شهر کوشید و منسّی نیز بر استحکام دیوارها افزود. بنابراین، اورشلیم چنان مستحکم و محصور شد که فتح آن تنها در خیال ممکن بود (مراثی ارمیا ۴: ۱۱). با این حال، با وجود این استحکامات، مردم شهر به پادشاه بابل، یعنی نبوکدنصر، باج می‌دادند. پس از مدتی، وقتی تصمیم گرفتند از اطاعت او سرپیچی کنند، او سپاهیان خود را فرستاد، شهر را محاصره و فتح کرد. تمام گنجینه‌های خانه خدا و گنجینه‌های پادشاه را غارت کرد و رهبران، ثروتمندان و صنعتگران را که تعدادشان به ده هزار نفر می‌رسید، به اسیری برد و جز مردم فقیر و بی‌چیز، کسی را در شهر باقی نگذاشت. او صدقیا را به عنوان پادشاه بر آنها گماشت. پس از مدتی، صدقیا احساس قدرت کرد و از فرعون مصر کمک خواست و از اطاعت نبوکدنصر سرپیچی کرد. این موضوع خشم نبوکدنصر را برانگیخت و او لشکری بزرگ به سوی اورشلیم فرستاد و شهر را محاصره کرد. به دلیل شدت محاصره، قحطی و بیماری در شهر شیوع یافت و محاصره یک سال و نیم به طول انجامید تا اینکه سرانجام دیوارهای شهر فرو ریخت و در سال ۵۸۶ قبل از میلاد، شهر فتح شد. معبد خدا، کاخ‌های پادشاه و سایر ساختمان‌های مشهور شهر ویران شدند و اورشلیم به توده‌ای از خاک تبدیل شد (مراثی ارمیا ۲: ۵). شهر به مدت پنجاه سال در این وضعیت ویرانه باقی ماند.

۴)عزرا و پادشاهان بطالسه.

هنگامی که کوروش پارسی به تخت سلطنت بابل نشست، دستور داد که اسیران قوم یهود به شهر خود بازگردند و خانه خدا را بسازند و در شهر ساکن شوند. پس از مدتی، در زمان نحمیا که از سوی پادشاه ایران در اورشلیم حکومت می‌کرد، برخلاف میل سنبلط و طوبیا، دیوارهای شهر را بازسازی کرد. (نحمیا ۴: ۷-۲۲ و ۶: ۱-۱۶) و جزئیات تلاش‌هایی که در زمان نحمیا انجام شد، در فصل ۳ کتاب او نوشته شده است. به طور خلاصه، دیوار مورد نظر از برکه سلوام که در شمال شهر قرار داشت، تا انتهای تپه اوفل امتداد یافته بود و در نزدیکی دروازه اسب‌ها که دروازه شرقی معبد بود، برجی ساخته شده بود. خانه کاهنان نیز در نزدیکی دروازه اسب‌ها و داخل دیوار شهر قرار داشت. برخی معتقدند که دروازه دیگری در سمت شرقی شهر وجود داشت که به آن دروازه آب می‌گفتند و مستحکم‌ترین بخش دیوارهای معبد، البیرا بود که پس از دوران نحمیا به نام بارس شناخته شد. برج حننئیل در شمال و برج میا در جنوب شهر قرار داشتند که موقعیت دقیق آنها هنوز مشخص نشده است. دیوار بالایی به سمت غرب بود و دو دروازه داشت که یکی به نام دروازه میانی و دیگری به نام دروازه دره شناخته می‌شد. دروازه دره در سمت شرقی دروازه اسب‌ها قرار داشت و عزیای پادشاه در آنجا برجی ساخته بود. اما دروازه رو به شمال احتمالاً همان دروازه قدیم و دروازه افرائیم است که موقعیت آن هنوز مشخص نشده است. در بخش بالایی شهر، در مقابل دره هنوم، دروازه زباله قرار داشت که دکتر فردریک بلیس در سال ۱۸۹۴ آن را کشف کرد. همچنین صندوقی که در سنگ تراشیده شده بود و بخش بزرگی از دیوار جنوبی شهر را کشف نمود. دروازه چشمه در ابتدای دیواری قرار داشت که از دره فروشندگان پنیر عبور می‌کرد، اما موقعیت دروازه کوزه‌گران هنوز مشخص نشده است. به طور خلاصه، شهر مورد نظر در زمان حکومت پارس پیشرفت کرد و در سال ۳۶۶ قبل از میلاد، یوحانان برادر خود یشوع را به قتل رساند، زیرا به او حسادت می‌ورزید. در این زمان، کوسس، حاکم فارس، به اورشلیم آمد و قرار گذاشت که در طول زندگی یوحانان، به ازای هر گوسفندی که در شهر یا در معبد کشته می‌شد، پنجاه درهم مالیات پرداخت شود. دو پسر یوحانان به نام‌های دوع و منسی، به عنوان رئیس کاهنان انتخاب شدند. پس از مرگ یوحانان، منسی خود را به سامریان پیوست و در معبدی که آن‌ها بر کوه گریزیم ساخته بودند، به عنوان رئیس کاهنان خدمت کرد. (برای اطلاعات بیشتر به بخش سامریان مراجعه کنید).

یوسفوس، تاریخ‌نگار، می‌نویسد که اسکندر مقدونی در سال ۳۳۲ قبل از میلاد به اورشلیم آمد و کاهنان به استقبال او رفتند و پیشگویی‌هایی را که در کتاب دانیال نبی درباره پیروزی یونانیان بر پارسیان نوشته شده بود، برای او خواندند. از این طریق، او به هدایای سلطنتی دست یافت و از جمله مالیات سال هفتم آن‌ها را که به آن سال یوبیل می‌گفتند، معاف کرد. در سال ۳۲۰ قبل از میلاد، بطلمیوس سوتیر لشکری آماده کرد و به قصد اورشلیم حرکت نمود. پس از اینکه این خبر گسترش یافت و یهودیان از آن آگاه شدند، او اورشلیم را در روز سبت محاصره کرد. از آنجا که یهودیان از جنگیدن در روز سبت خودداری میکردند، او شهر را فتح کرد و گروهی از ساکنان شهر را اسیر کرده و به آفریقا برد. در سال ۳۰۰ قبل از میلاد، سیمون عادل، که یکی از شجاعان و محبوب یهودیان بود، به عنوان رئیس کهنه انتخاب شد. او محوطه معبد را گسترش داد، حوضچه را با مس پوشاند، دیوارهای شهر را مستحکم کرد و افراد زیادی را برای خدمت در معبد گماشت. بطلمیوس فیلادلفوس نیز هدایای بسیار ارزشمندی به معبد فرستاد و او همان کسی است که باعث ترجمه هفتاد (سبعینیه) شد. در دوران او، ترجمه معروف در شهر اسکندریه انجام گرفت.

چندی بعد، بطلمیوس فیلوباتور به اورشلیم آمد و قصد کرد در معبد قربانی تقدیم کند، اما سیمون رئیس کهنه او را از این کار منع کرد. در همین حال، ترس شدیدی بر بطلمیوس چیره شد و او به زمین افتاد و فلج گردید. از آن زمان به بعد، او دشمنی شدیدی با یهودیان پیدا کرد.

در سال ۲۰۳ قبل از میلاد، آنتیوخوس کبیر به اورشلیم حمله کرد و آن را فتح نمود. اما در سال ۱۹۹ قبل از میلاد، فردی به نام سکوباس، که یکی از فرماندهان ارتش اسکندر بود، شهر را از کنترل آنتیوخوس خارج کرد. پس از یک سال، یهودیان دروازههای شهر را به روی آنتیوخوس گشودند و او وارد شهر شد و دوباره آن را تصرف کرد. او منابع مالی زیادی به یهودیان بخشید تا معبد را بازسازی کنند، مالیات آنها را کاهش داد و دستور داد که هیچکس بر خلاف قانون وارد معبد آنها نشود. آنتیوخوس در سال ۱۸۷ قبل از میلاد از دنیا رفت. پس از آن، در دوران حکومت آنتیوخوس اپیفانوس ستمگر، اورشلیم محل ناآرامی و وجود فرقههای مختلف شد و عقاید و رسوم ناپاک یونانیان در آنجا رواج یافت. آنها به شهر مقدس اهانت کردند و در معبد خدا بتپرستی کردند. یهودیانی که از کشتار جان سالم به در برده بودند، به انواع مجازاتها و مصائب دچار شدند. (۱ مکابیان ۱:۱۳؛ ۲ مکابیان ۴:۹و۱۲ و ۶:۱-۳۱ و ۲:۷) بالاخره در سال ۱۶۵ قبل از میلاد، یهودای مکابیوس لشکر بزرگی از یهودیان را گرد آورد و لیسیاس را که از طرف آنتیوخس بر اورشلیم حکومت می‌کرد، شکست داد. یهودیان به اورشلیم بازگشتند و یهودا در سال ۱۶۱ قبل از میلاد درگذشت و اورشلیم دچار آشفتگی شد. پس از مدتی، در سال ۱۳۵ قبل از میلاد، یوحنای هرکانوس ظهور کرد. در زمان او، پادشاه سوریه به اورشلیم حمله کرد و آن را از هفت طرف محاصره نمود و صد برج که هر کدام سه طبقه داشت، در اطراف شهر ساخت و زیر دیوارهای شهر را سوراخ کرد. در این میان، صلح برقرار شد و محاصره متوقف گردید. یهودیان دیوارهای شهر را تعمیر کردند و پس از مرگ یوحنای هرکانوس، فریسیان و صادوقیان با حاکمان شهر درگیر شدند و حدود پنجاه هزار نفر از ساکنان شهر کشته شدند. پومپیوس رومی در سال ۶۳ قبل از میلاد شهر اورشلیم را تصرف کرد، اما گنجینه‌های معبد را دست‌نخورده باقی گذاشت. برخلاف او، کراسوس در سال ۵۴ قبل از میلاد شهر را تسخیر کرد و گنجینه‌های خانه خدا را که حدوداً دو میلیون لیره انگلیسی ارزش داشت، به غارت برد. پس از آن، پارتیان به رهبری انتگونوس در سال ۴۰ قبل از میلاد شهر را تصرف کردند. یک سال بعد، هیرودیس (هرود بزرگ) با گردآوری لشکری عظیم از رومیان، دیوارهای بیرونی و بخش پایینی شهر را در مدت شصت روز تسخیر کرد و پنج ماه بعد نیز قلعه و معبد را فتح نمود. پس از این پیروزی، او به عنوان “هیرودیس اعظم” لقب گرفت و رومیان او را به پادشاهی منصوب کردند. هیرودیس شروع به بازسازی و زیباسازی شهر کرد و معبد را دوباره ساخت. او در طول حکومت ۶۴ ساله‌اش همواره به تعمیر و نگهداری شهر و معبد مشغول بود، تا اینکه اورشلیم تا حدی به شکوه و عظمت سابق خود بازگشت.

حالت اورشلیم در عهد جدید

در دوران عیسی مسیح، شهر اورشلیم در اوج عظمت و شکوه بود، زیرا هیرودیس کبیر آن را بازسازی و مرمت کرده بود و مدت زیادی از مرگ او نگذشته بود. شرح این موضوع به این صورت است که پس از گذشت چند سال از تولد عیسی مسیح، هیرودیس اعظم درگذشت و اورشلیم، کاخ پادشاهی، معبد خدا و قلعه آنتونیوس که بر برج بارس ساخته شده بود، در اوج عظمت و شکوه باقی ماندند. همچنین، سه برج معروف به نام‌های هیپیکوس، فاسائلیس و ماریامنه، و پل هیرودیس که در وسط شهر بالایی قرار داشت، و برخی از آثار کاخ سلیمان نیز به همان حالت باقی بودند. از زمان هیرودیس اعظم تا زمان هیرودیس آگریپاس، هیچ بازسازی جدیدی در شهر انجام نشد، جز اینکه پیلاطس یک قنات جدید برای شهر ساخت. پس از مرگ آگریپاس، یهودیه به دست رومیان افتاد و حاکمان ستمگر و ظالم بر آن حکومت کردند و هیچ توجهی به بهبود وضعیت شهر نداشتند. در نتیجه، نارضایتی‌ها، شورش‌ها و آشوب‌هایی در میان مردم پدید آمد. در این زمان، وسپاسیان و پسرش تیتوس تصمیم گرفتند با یهودیان بجنگند و این فتنه را خاموش کنند. بنابراین، اورشلیم را محاصره کردند. در تاریخ جهان، هیچ قومی به اندازه یهودیان ستم‌کشیده و بدبخت نبوده‌اند، به‌ویژه در این محاصره که در سال ۷۰ میلادی اتفاق افتاد و حدود ده میلیون نفر از آنان کشته شدند. پس از گذشت سه سال از این واقعه، انقلاب شدیدی بر قوم یهود تحمیل شد، به‌طوری که آنان حتی توانایی ورود به شهر خود را نداشتند تا زمان حکومت امپراتوران مسیحی.

۵) اورشلیم در زمان امپراتوران رومی و مسیحی.

پس از شورشی که در زمان وسپاسیان و تیتوس رخ داد، رومیان شهری در محل اورشلیم بنا کردند و آن را «ایلیا کاپیتولینا» نامیدند. همچنین معبد ژوپیتر را در محل معبد خدای حیّ (یهوه) ساختند. اما کنستانتین دوباره نام آن را به اورشلیم تغییر داد و مادرش، هلنا امپراتریس، را مأمور کرد تا مکان‌های مرتبط با رویدادهای مهم مسیحیت را کشف کند و دستور داد کلیساهایی به یادبود آن حوادث ساخته شود.

در دوران حکومت ژولیانوس مرتد، برخی از یهودیان گرد هم آمدند و خواستند معبد را دوباره بنا کنند، اما زلزله و پدیده‌های عجیب بسیاری رخ داد که آن‌ها را از ادامه کار بازداشت. برخی معتقدند که این اتفاقات به‌طور خاص از سوی خداوند رخ داد تا آن‌ها را از این کار بازدارد، زیرا هدف آن‌ها از بازسازی معبد، تکذیب پیشگویی مسیح بود. آمونیوس مارسلینوس، یکی از فیلسوفان و تاریخ‌نگاران دوران ژولیانوس، در مورد بازسازی معبد چنین می‌نویسد: «هنگامی که یبیوس و فرماندار شهر با اشتیاق فراوان مشغول بازسازی معبد بودند، ناگهان شعله‌های آتش بارها از میان پایه‌های ساختمان زبانه کشید، به‌گونه‌ای که کارگران جرئت نزدیک شدن نداشتند. آتش به‌تدریج گسترش یافت تا جایی که مسئولان و کارگران کاملاً از کار دست کشیدند و فرار کردند.» یوحنای زری‌دهان نیز می‌نویسد که هم‌عصرانش شهادت دادند که بازسازی معبد به دلیل این حوادث متوقف شد. در سال ۵۲۹ میلادی، ژوستینیانوس کلیسایی به نام مریم باکره ساخت که برخی معتقدند همان مسجدالاقصی است. در سال ۶۱۴ میلادی، خسرو دوم (پارسی) لشکری فرستاد و اورشلیم را فتح کرد. او هزاران راهب را کشت و کلیساهای آن‌ها را ویران کرد.

۶) اورشلیم در دوران صلیبیون و امپراتوری عثمانی.

در سال ۶۳۷ میلادی، اورشلیم به تصرف عمر بن خطاب درآمد. او مسیحیان را دعوت کرد و آن‌ها را به انجام مراسم مذهبی خود تشویق نمود. سپس در سال ۱۱۸۷ میلادی، صلاح‌الدین ایوبی، که از صلیبیون بود، شهر را از دست آن‌ها خارج کرد. پس از آن، مسلمانان سه بار بر صلیبیون پیروز شدند و شهر را تصرف کردند، تا اینکه در سال ۱۵۱۷ میلادی، اورشلیم به تصرف امپراتوری عثمانی درآمد و تحت سلطه ترکان قرار گرفت. این وضعیت تا سال ۱۹۱۷ میلادی ادامه یافت، زمانی که در جریان جنگ جهانی اول، نیروهای انگلیسی به فرماندهی ژنرال آلنبی در دسامبر همان سال شهر را فتح کردند. پس از جنگ، این شهر به پایتخت فلسطین تبدیل شد که تحت قیمومیت انگلیس، دولت جدیدی تشکیل داد.

اما اورشلیم کنونی مطابق با پیشگویی ارمیای نبی (۳۰:۱۸) بر روی خرابه‌ها و توده‌های شهر قدیمی ساخته شده است. بنابراین، بحث‌های زیادی در مورد تعیین موقعیت دقیق آن به وجود آمده است. بر اساس تحقیقات و کشفیات جدید، دیوار معبد قدیمی در حال حاضر در فاصله ۸۰ قدمی زیر حرم شریف قرار دارد و سنگ بزرگی در آنجا یافت شده است که نقش‌های فنیقی بر روی آن حکاکی شده است. اگرچه یوسفوس، تاریخ‌نگار، نیز توصیفی از دوران شکوه و آبادی شهر ارائه داده است، اما بدون انجام تحقیقات کامل، صحت و سقم آن برای ما مشخص نخواهد شد.

در مورد دیوار اول، دانشمندان و محققان اتفاق نظر دارند که این دیوار از برج هبکیس که در غرب شهر قرار داشت شروع شده و به سمت جنوب امتداد یافته و منطقه سلوامرا را در بر می‌گرفت و از آنجا به گوشه جنوب شرقی معبد می‌رسید. همچنین قصر هیرودیس، اکسستس و پلی که دره فروشندگان پنیر را قطع می‌کرد و دیوارهایی که از حیاط معبد به سمت غرب دره برای محافظت از بخش بالایی شهر کشیده شده بود، همگی در دیوار شمالی قرار داشتند.

اما در مورد دیوار دوم، میان دانشمندان اختلاف نظر زیادی وجود دارد. برخی معتقدند که این دیوار در شرق کلیسای قبر مسیح قرار داشته است و این نظریه بر اساس گروهی است که از محل جلجته و قبر تقلیدی محافظت می‌کنند. دیگران بر این باورند که دیوار دوم در غرب کلیسای قبر مقدس قرار داشته است و نظریه اول به دلایل زیر ترجیح داده می‌شود: اولاً، قرار گرفتن دیوار در شرق کلیسا باعث کاهش مساحت شهر می‌شد. ثانیاً، طرف شرقی کلیسا برای دیوار مناسب نبود، زیرا مانع اجرای قواعد نظامی می‌شد و همچنین از طرف پایین، محل هجوم دشمنان می‌گردید و بعید است که چنین قومی که در آن زمان بر قواعد نظامی تسلط داشتند، مرتکب چنین اشتباه بزرگی شوند. ثالثاً، هیچ اثری از دیوار در شرق کلیسا یافت نشده است، با وجودی که بیشتر تحقیقات و کشفیات در آنجا انجام شده است. در مورد دیوار سوم نیز اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که این دیوار به سمت شمال، جایی که قبر پادشاهان قرار دارد، امتداد داشته است و دیگران بر این باورند که در محل دیوار شمالی کنونی بوده است. در کل، عدم تعیین دقیق موقعیت دیوارها چیز عجیبی نیست، زیرا این شهر ۲۷ بار محاصره شده، ۱۷ بار فتح شده و بارها ویران و زیر پا گذاشته شده است. دیوارهای کنونی توسط سلیمان شاه در سال ۱۵۴۳ میلادی ساخته شده‌اند و رسوم و سنت‌هایی که در مورد اورشلیم ذکر شده است، به شرح زیر است:

۱) هیکل. بسیاری از علما و دانشمندان بر این باورند که حرم شریف در محل هیکل قرار داشته است. سنگ بزرگی که در فاصله هشتاد قدمی زیر زمین در گوشه جنوب شرقی حیاط حرم یافت شده، سنگ بنای هیکلی است که سلیمان ساخته است. گوشه جنوب غربی نیز محلی است که هیرودیس به هیکل اضافه کرده است. علاوه بر این، در زیر حرم شریف قنات‌ها، تونل‌ها و حوض‌هایی وجود دارد که برخی برای آوردن آب و برخی برای دفع پسماندهای هیکل ساخته شده‌اند.

۲) صهیون و وادی پنیرفروشان. صهیون تپه‌ای پهن و مرتفع است که ارتفاع سمت جنوبی آن ۴۰۰ قدم از وادی هنوم بالاتر است. طول آن ۲۴۰۰ قدم است و به باب الخیل منتهی می‌شود. عرض آن تا وادی پنیرفروشان ۱۶۰۰ قدم است. دیوار شهر قدیمی در کنار شمالی صهیون قرار داشته و مساحت بالای تپه صهیون نصف مساحت اورشلیم قدیم بوده است. این تپه کمتر از دویست قدم از کوه زیتون پایین‌تر نیست. وادی پنیرفروشان از محل اتصال وادی قدرون و هنوم شروع شده و به سمت شمال امتداد می‌یابد. بنابراین، از یک طرف در میان صهیون و از طرف دیگر در میان اوفل و موریا فاصله ایجاد کرده است. برخی معتقدند که وادی پنیرفروشان به باب الخیل می‌رسید و برخی دیگر بر این باورند که به باب الشام منتهی می‌شد. عمق این وادی در مقابل گوشه جنوب غربی هیکل حدود ۹۰ قدم از سطح زمین فعلی پایین‌تر بوده است. بنابراین، ارتفاع دیوار شهر در این محل در زمان هیرودیس به ۲۰۰ قدم می‌رسید. از این رو می‌توان گفت که یوسیفوس در توصیف دیوار آنجا اغراق نکرده است، چنان‌که می‌گوید: «اگر کسی در آن محل می‌رفت و بر بالای دیوار می‌ایستاد و قصد نگاه کردن به قسمت پایین آن وادی را داشت، به دلیل ارتفاع زیاد دیوار و عمق وادی، معمولاً دچار سرگیجه می‌شد.»

۷)شهر جدیدی وجود دارد. بدان که این شهر بر روی ویرانه‌های شهر مقدس قدیم بنا شده است و با وجود اینکه چیزی از ساختمان‌ها، دیوارها، برج‌ها و پل‌های مخصوص شهر داوود، سلیمان، حزقیا، نحمیا، عزرا و مکابیان مانند گذشته باقی نمانده است، اما تقریباً در فاصله‌ی ۱۰۰ قدمی اطراف و بالای دیوارهای معبد، خاک جمع شده است و تحقیق دقیق آن با قطعیت کامل مشخص نیست. با این حال می‌توان گفت که ساختمان‌ها، عمارت‌ها، کوچه‌ها و برج‌های فعلی ارتباطی به هزار سال پیش ندارند، زیرا آنها کاملاً زیر خاک دفن شده‌اند. مکان‌های مشخص آن به شرح زیر است:

اولاً، کوه زیتون در شرق قرار دارد که به آن کوه طور نیز می‌گویند. پس از آن، برکه‌ی اسرائیل است که برخی آن را برکه‌ی بیت حسدا می‌دانند. از پل وادی قدرون عبور کرده و به وادی یهوشافاط می‌رسیم که در آنجا کلیسای مریم باکره ساخته شده است و در نزدیکی آن غار جهاد و باغ جتسیمانی قرار دارد. در این باغ چندین درخت زیتون وجود دارد که بسیار قدیمی هستند، به حدی که برخی گمان می‌کنند از زمان مسیح باقی مانده‌اند. اما باید دانست که این موضوع از صحت برخوردار نیست، زیرا تیتوس و هادریانوس تمام درخت‌های اطراف اورشلیم را قطع کردند. باغ مذکور سه راه دارد که به کوه زیتون منتهی می‌شود. منظره‌ی اورشلیم از کوه بسیار زیبا و روح‌نواز است و هرگاه شخصی از سمت جنوب کوه حرکت کند، در مدت سه ساعت به بیت عنیا یا العازریه می‌رسد. وادی که در جنوب کوه زیتون قرار دارد، مقبره‌ی انبیای بنی‌اسرائیل است. برای جتسیمانی راه دیگری وجود دارد که در کنار آن قبر ابشالوم طنطور فرعون واقع شده است. پس از آن، قبر یهوشافاط و هرم زکریا قرار دارد و بالاتر از آن مقبره‌ها، قبرستان یهود است. در جنوب هرم زکریا، کفرسلوان واقع شده است و قسمت جنوبی کوه زیتون را جبل المعصیه می‌گویند. در سمت جنوب کفرسلوان، برکه‌ی سلوان قرار دارد که آب آن از برکه‌ی ام الدرج جاری است. در ادامه‌ی این وادی به وادی هنوم، چاه ایوب واقع شده است که احتمالاً همان عین روجل باشد (یوشع ۱۵: ۷ و اول پادشاهان ۱: ۹). وادی هنوم یا وادی الدبابه به وادی یهوشافاط متصل می‌شود و در جنوب آن کوه دیر ابوطور قرار دارد که به آن تل الموأمره می‌گویند. حقل الدم یا حقل الفخاری به اعتقاد برخی بر فراز این کوه بوده است (متی ۲۷: ۷ و ۸). در دامنه تپه، قبرهای سنگی یافت میشود و در پایین آن، دره هنوم یا توفت یا تفته قرار دارد (پادشاهان ۲۳: ۱۰؛ اشعیا ۳۰: ۳۳؛ ارمیا ۷: ۳۱ و ۱۹: ۱۱). در شمال این دره، قبرستان یهودیان و مسیحیان واقع شده است که در گذشته داخل دیوارهای شهر بوده، اما اکنون خارج از آن قرار دارد، زیرا دیوار فعلی تنها بخش شمالی صهیون را در بر میگیرد و بقیه صهیون، مطابق پیشگویی حضرت ارمیا (۲۶: ۱۸) و میکاه (۳: ۱۲)، به زمین کشاورزی تبدیل شده است. یک قنات قدیمی از باب صهیون جاری میشود و از آنجا به باب الزبل میرود. در مقابل کوه صهیون، در مسیر دره هنوم، خانهها و دیوارهای شهر برکت السلطان قرار دارد که طول آن ۱۷۴ ذرع و عرض آن ۷۳ ذرع است و ۳۵ تا ۴۰ قدم عمق دارد. یک طرف آن به دلیل خرابیهای زیاد پر شده است و برخی آن را برکه سلفی میدانند (اشعیا ۲۲: ۹). در شمال این برکه، یک قنات قرار دارد. از برکه‌های سلیمان آبی جاری می‌شود که به شهر می‌آید. پس از آن، دیر رومیان و بیمارستان ویژه‌ی بیماران پوستی (ابرصان) ساخته شده است. بعد از این‌ها، برکه‌ای به نام ماملا قرار دارد که ۲۹۱ قدم طول، ۱۹۲ قدم عرض و ۱۹ قدم عمق دارد. به احتمال زیاد، این برکه همان برکه‌ی علیا است که در اشعیا ۷:۳ و دوم پادشاهان ۱۸:۱۷ از آن یاد شده، یا ممکن است همان چشمه‌ی حیات باشد که یوسیفوس درباره‌ی آن نوشته است. تمامی این چشمه در جنوب جاده‌ای واقع شده که بین یافا و قدس شریف قرار دارد. در شمال این جاده، ساختمان‌ها و عمارت‌های روسی ساخته شده‌اند و باب الشام به سمت دیوار شمالی شهر اوبروی و نزدیک به غار ارمیا واقع است. به احتمال زیاد، محل معروف به جمجمه نیز در نزدیکی همین مکان بوده است. قبور پادشاهان در شمال غار مذکور و تل سکوپس، که بخشی از کوه زیتون است، در شمال غربی آن قرار دارد. اما قدس شریف بر روی بخش شمالی صهیون، موریا، اگرا و بزیثا بنا شده است و بخش جنوبی صهیون و اوفل در حال حاضر خارج از دیوارهای فعلی شهر قرار دارد.

خیابان‌های اصلی شهر قدس را به چهار بخش تقسیم کرده‌اند و هر بخش با توجه به دینی که در آن رواج دارد، نام‌گذاری شده است. بخش شمال شرقی، که بزرگترین بخش است، محله‌ی مسلمانان نامیده می‌شود. بخش شمال غربی، محله‌ی مسیحیان، بخش جنوب غربی، محله‌ی ارامنه و بخش جنوب شرقی، محله‌ی یهودیان نام دارد. خود شهر قدس با دیواری مربع‌شکل احاطه شده که توسط سلیمان شاه در قرن شانزدهم ساخته شده و حدوداً ۳۸ قدم و نیم ارتفاع دارد. این دیوار دارای ۳۴ برج و ۱۷ دروازه است. در شهر تقریباً هیچ فضای خالی وجود ندارد و سایر کوچه‌های شهر تنگ، پیچ‌دار و بدون سنگ‌فرش هستند و به طور کلی کثیف و ناپاک می‌باشند، به ویژه در روزهای بارانی که عبور از آن‌ها بسیار دشوار است. دروازه‌های شهر عبارتند از: باب الخلیل، باب الشام، باب هیرودیس (که به مدت ۲۵ سال بسته بود اما گاهی اوقات باز می‌شود)، باب استیفانس، باب الجمیل، باب المغاربه و باب صهیون. علاوه بر این‌ها، دروازه‌های بسته‌ای نیز وجود دارند، مانند باب المثلث و باب المزدوج و غیره. از آنجا که در این شهر چشمه‌ای وجود ندارد، ساکنان آن آب باران را در آب‌انبارها، چاه‌ها و برکه‌ها جمع‌آوری کرده و به تدریج از آن استفاده می‌کنند. اما خانه‌ها و ساختمان‌های شهر عمدتاً از سنگ ساخته شده‌اند و معمولاً دو یا سه طبقه هستند. به دلیل کمبود چوب، سقف‌های آن‌ها اغلب از سنگ است و بیشتر بام‌ها مسطح و پهن هستند، برخی نیز به شکل گنبد ساخته شده‌اند. پنجره‌های این ساختمان‌ها به هیچ وجه به سمت کوچه باز نمی‌شود. از جمله بناهای معروف این شهر می‌توان به گنبد سنگی، مسجد الاقصی و تخت سلیمان اشاره کرد که همگی در محوطه حرم شریف ساخته شده‌اند. علاوه بر این‌ها، کنیسه قبر مقدس، دیر قبطی، دیر حبشی، بیمارستان، سه دیر دیگر و چندین کنیسه در محله مسیحیان وجود دارد. در محله یهودیان نیز دو کنیسه و سه بیمارستان قرار دارد. پس از این‌ها، برج داوود و دیگر بناها نیز در شهر دیده می‌شوند.

اما حرم شریف و طول دیوارهای آن به شرح زیر است: دیوار شمالی ۱۰۴۲ قدم، دیوار شرقی ۱۵۳۰ قدم، دیوار جنوبی ۹۲۲ قدم و دیوار غربی ۱۶۰۱ قدم است. محیط حرم ۵۰۹۵ قدم است که تقریباً معادل یک میل می‌باشد. نزدیک به وسط حرم، محلی مرتفع وجود دارد که در گذشته محل معبد قدیمی سلیمان، سپس معبد زروبابل و بعدها محل معبد هیرودیس بوده است. این معبد در زمان مسیح ساخته شد و رومی‌ها در سال ۷۰ میلادی آن را ویران کردند. در زمان حکومت هادریانوس، معبدی برای زئوس در این مکان و محرابی برای زهره در محل قبر مقدس ساخته شد. قبه‌الصخره که یکی از زیباترین و بهترین بناها و دومین مسجد مهم اسلام است، در محل معبد هشت‌ضلعی ساخته شده است. طول هر ضلع آن ۶۷ قدم است و از بیرون با سفال و مرمر پوشیده شده و بر روی آن‌ها کتیبه‌هایی نوشته شده است. بر لبه‌ی آن نیز آیات قرآنی با خطوط درشت نوشته شده است. خود گنبد ۱۷۰ قدم ارتفاع دارد و بر روی چهار پایه بزرگ و ۱۲۰ ستون قرنتی ساخته شده است. این بنا چهار در دارد که به سمت شمال، جنوب، شرق و غرب باز می‌شوند. طول صخره‌ای که این بنا بر روی آن قرار دارد ۵۷ قدم و عرض آن ۴۳ قدم است و حدود شش قدم از سطح سنگ‌فرش ارتفاع دارد و اطراف آن نرده‌های آهنی کشیده شده است. گفته می‌شود این صخره همان مکانی است که خداوند به حضرت ابراهیم دستور داد تا فرزندش اسحاق را بردارد و به سرزمین موریا برود و او را بر روی آن قربانی کند. همچنین گفته می‌شود که این مکان نزدیک به محل قربانی‌های ملکی‌صادق و محل تابوت عهد و اسم اعظمی است که مسیح از طریق آن معجزات را انجام می‌داد. بسیاری این مکان را مرکز زمین می‌دانند، همان‌طور که مسلمانان نیز مکه را مرکز زمین می‌دانند. برج داوود در نزدیکی دروازه اسب‌ها (باب الخیل) قرار دارد و از پنج برج مربع‌شکل تشکیل شده است که خندقی دور آن‌ها را احاطه کرده است. ارتفاع دیوار آن از پایین خندق تا بالای برج ۳۹ قدم است. در گوشه شمال شرقی این بنا، برج داوود واقعی قرار دارد که بخشی از کاخ هیرودیس است. برخی برج هپکس را همان برج داوود می‌دانند، در حالی که دیگران معتقدند این برج، برج فاسیلس است. برج جلیات نیز نزدیک به گوشه دیوار شمال غربی قرار دارد و بر روی زمین مرتفعی ساخته شده که داخل دیوار فعلی است. به غیر از این مکان‌ها، اطلاعات دقیقی از دیگر نقاط قدیمی در دسترس نیست. ولسن، یکی از دانشمندان انگلیسی، یکی از بخش‌های دیوار حرم شریف را حفاری کرد و ۲۱ لایه از سنگ‌ها را کشف کرد که طول هر لایه ۳ تا ۴ قدم و هشت ثانیه بود. این دیوار عظیم کمی به سمت انسی مایل است و در زیر بخش جنوبی حیاط حرم شریف، کنیسه‌ها و در زیر سنگ‌های یادشده، مخزن‌های عظیمی یافت می‌شود. از جمله ۳۳ مخزن وجود دارد که در سنگ‌های نرم حفر شده‌اند و عمق آن‌ها ۲۰ تا ۳۰ قدم است. هر یک از این مخزن‌ها بین ده تا دوازده میلیون من آب را در خود جای می‌دهند که در مجموع آب مورد نیاز سالانه شهر را تأمین می‌کرده‌اند. از جمله مخزنی است که دو میلیون من آب را در خود جای می‌دهد و به آن دریاچه بزرگ می‌گویند. آب این مخزن‌ها بخشی در زمستان جمع‌آوری می‌شد و بخشی دیگر از قنات‌ها و برکه‌هایی که در فاصله ۱۳ مایلی قدس و در جنوب بیت‌لحم قرار دارند، تأمین می‌شد. آب اضافی این مخزن‌ها از طریق قنات‌های سنگی به وادی قدرون جاری می‌شد. ناپاکی‌ها و پسماندهای ناشی از قربانی‌های معبد نیز در این قنات‌ها ریخته می‌شد. در دیوار شرقی حرم، پلکان‌هایی وجود دارد که به بالای دیوار منتهی می‌شود و در آنجا ستونی نصب شده است که بسیاری معتقدند مسیح در روز بازپسین بر آن ستون خواهد نشست و مردمی که در وادی یهوشافاط جمع شده‌اند را داوری خواهد کرد.

مسجد الاقصی نیز در حیاط حرم شریف در زمان یوستینیانوس ساخته شده است و ۲۲۷ قدم طول و ۱۹۸ قدم عرض دارد. گنبد آن چوبی و با قلع پوشانده شده است و شیشه‌های پنجره‌های آن در قرن شانزدهم ساخته شده‌اند. در خارج از مسجد الاقصی و در اطراف قدس، روبنسن می‌گوید دیواری از حرم وجود دارد که ۱۵۶ قدم طول و ۵۶ قدم ارتفاع دارد و در آن از سنگ‌های عظیم استفاده شده است که طول بزرگترین آن‌ها به شانزده قدم می‌رسد. یهودیان در روزهای جمعه در آنجا جمع می‌شوند و برای ویرانی شهر و پراکندگی بنی‌اسرائیل گریه کرده، نوحه‌سرایی می‌کنند، سنگ‌های دیوار را می‌بوسند و اشک‌های خود را بر آن‌ها می‌پاشند. آن‌ها آیاتی از تورات و کتاب‌های دعای خود را می‌خوانند و سپس بازمی‌گردند.

کلیسای قبر مقدس نیز کلیسایی عظیم و موزه‌ای مقدس است که گفته می‌شود در زیر گنبد آن قبر مقدس قرار دارد. سنگ مرمری از قبر مسیح، سنگ روغن، سه سوراخی که صلیب بر روی آن‌ها قرار داده شده بود، ترک و شکافی که در اثر زلزله در سنگ ایجاد شده، محلی که مسیح در آن تازیانه خورد، جایی که حواریانش از دور ایستاده و او را دنبال می‌کردند، محلی که لباس‌های او را تقسیم کردند، موضعی که او بر مریم ظاهر شد، قبر نیقودیموس، یوسف، قبر ادوم، ملکی صادق و یوحنای تعمید‌دهنده در آنجا قرار دارند. برخی نیز معتقدند که جلجتا در این کلیسا واقع شده است.

اما برج داود در نزدیکی باب الخیل واقع و مرکب از پنج برج مربـّع می باشد که خندقی بر آنها احاطه داشته است و ارتفاع دیوار آن از پائین خندق تا به بالا ۳۹ قدم می باشد و در گوشه شمال شرقی این بنا برج داود حقیقی است که جزء قصر هیرودیس است و برخی برج هپکس را برج داود دانسته اند و سایرین برآنند که برج فاسیلس می باشد‌ و برج جلیات به قرب زاویۀ حصار شمال غربی می باشد و بر زمین مرتفعی بنا شده و داخل حصار حالیه است و سوای اینها از مواضع قدیمه خبری محقق نگشته است.

اوروکلیدون. اعمال ۲۷: ۱۴ و آن توفانی است که از سمت شمال شرقی می‌وزد و چون جهت و شدت آن مشخص نیست، برای کشتی‌ها خطرناک می‌باشد و امروزه به آن لونتر می‌گویند.

اوریم و تمیم. (نور و کمال) منظور از این دو کلمه، لباس مخصوصی بود که کاهنان می‌پوشیدند. چنان‌که در خروج ۲۸: ۳۰ نوشته شده است که اوریم و تمیم را کاهنان بر سینه خود می‌بستند. سینه‌بند را رئیس کهنه هنگامی که به حضور خداوند می‌رفت، بر سینه خود می‌بست. هنگامی که هارون به مقام کهانت رسید، موسی اوریم و تمیم را بر سینه او گذاشت. خود موسی نیز اوریم و تمیم را به گونه‌ای توصیف کرده است که مانند تاج افتخار و جلال لاویان است. هنگامی که یوشع بن نون جانشین موسی شد (اعداد ۲۷: ۲۱)، در حضور العازر کاهن ایستاد تا از طریق اوریم برای او سوال کند. اما چون تعریف کامل و دقیقی در کتاب مقدس درباره این دو نام وجود ندارد، نمی‌توان حقیقت آن‌ها را به طور کامل فهمید.

اوریا. (شعله خدا) چهار نفر به این نام وجود داشتند:

۱. شخصی حتی بود که بعداً یهودی شد و فرمانده لشکر داوود گردید (۲سموئیل ۱۱: ۱۳-۲۱). او همسری زیبا به نام بت‌شبع داشت که داوود بسیار او را دوست می‌داشت تا حدی که با او رابطه برقرار کرد و این موضوع در نهایت منجر به قتل اوریا شد.

۲. شخصی که در زمان آحاز پادشاه، رئیس کهنه بود (۲پادشاهان ۱۶: ۱۰-۱۶). او به دستور پادشاه عمل کرد و مذبحی شبیه به مذبح بت‌پرستان دمشق ساخت و قربانی‌ها را بر آن تقدیم می‌کرد. احتمال می‌رود که شهادت‌خواهی از او در زمان مهیر-شلال-حاش-بز، قبل از برکناری‌اش از کهانت بوده باشد (اشعیا ۸: ۲).

 

۳. پسر شمیعاه از روستای یعاریم بود که در زمان یهویاقیم پادشاه نبوت می‌کرد (ارمیا ۲۶: ۲۰-۲۳). او از حضور پادشاه فرار کرد و به مصر رفت، اما در نهایت دستگیر شد و نزد پادشاه آورده شد و به دستور پادشاه کشته شد.

۴. کاهنی که پدر مریموت و پسر هقوص بود (نحمیا ۳: ۴ و ۲۱). احتمال می‌رود که او همان شخصی باشد که در نحمیا ۸: ۴ ذکر شده است.

اوزال: او ششمین پسر یقطان بن ابراهیم بود (پیدایش ۱۰: ۲۶، تواریخ ۱: ۲۰). فرزندانش در سرزمین یمن ساکن شدند و شهری به نام اوزال بنا کردند که بعدها به صنعا معروف شد. این شهر امروزه پایتخت کشور یمن است. ینبور می‌گوید که صنعا شهر زیبا و خوش‌منظری است که بر روی زمین مرتفعی ساخته شده و مانند دمشق پر از درخت و دارای آب‌وهوای مطبوع است.

اوغسطس: او امپراتور روم بود و در سال ۶۳ پیش از میلاد به دنیا آمد. او پسر برادرزاده‌ی یولیوس قیصر و جانشین او بود. پس از کشته شدن یولیوس قیصر، اوغسطس برای مدتی با آنتونیوس و لپیدوس در حکومت شریک شد، اما در نهایت به تنهایی حکمرانی کرد. نام او کایس یولیوس قیصر اکتاویانوس بود و در سال ۲۷ پیش از میلاد، سنای روم او را به عنوان اوغسطس ملقب کرد. در دوران حکومت او، صلح و آرامش برقرار شد و درهای معبد یانوس بسته شد. او گاهی در امور فلسطین نیز دخالت می‌کرد. او به مدت ۴۱ سال حکومت کرد و در سال ۱۴ میلادی درگذشت. پس از او، تیبریوس قیصر به جای او بر تخت سلطنت نشست (لوقا ۳: ۱).

اوفاز: احتمالاً همان اوفیر است (ارمیا ۱۰: ۹، دانیال ۱۰: ۵).

اوفیر. مردی از نسل یقطان که در پیدایش ۱۰: ۲۶-۲۹؛ اول پادشاهان ۱۰: ۱۱؛ دوم تواریخ ۸: ۱۸ و ۹: ۱۰ ذکر شده است. برخی معتقدند که منظور از اوفیر، سرزمین عرب است و به دلیل نام اوفیر بن یقطان، این نام به آنجا اطلاق شده است (پیدایش ۱۰: ۲۹-۳۰). همچنین احتمال دارد که این منطقه در جنوب غربی ساحل اقیانوس هند واقع شده باشد. رتر می‌گوید که امروزه طلا از سرزمین عرب استخراج نمی‌شود، جز اینکه در گذشته اینگونه بوده است، چنانکه ملکه سبا طلاها را به عنوان هدیه برای سلیمان از آنجا آورد و بازرگانان صور نیز با طلای عربی تجارت می‌کردند (اول پادشاهان ۱۰: ۱۵؛ دوم تواریخ ۹: ۱۴؛ حزقیال ۲۷: ۲۲). به گفته دیودوروس و پلینیوس، طلا، سنگ‌های گران‌بها و چوب‌های معطر در سرزمین عرب بسیار یافت می‌شد. برخی دیگر معتقدند که اوفیر در هند بوده است، زیرا برخی از محصولات ذکر شده غیر از هند در جای دیگری یافت نمی‌شد. ماکس مولر می‌گوید که نام‌های برخی از اشیا از زبان سانسکریت گرفته شده است، اما اینها دلیل کافی نیستند که بتوان به آنها اعتماد کرد. برخی دیگر نیز بر این باورند که اوفیر در شرق آفریقا قرار دارد و امروزه به آن سفلا می‌گویند و در ساحل موزامبیک واقع است. برخی از جهان‌گردان پرتغالی در قرن شانزدهم نیز این نظر را پذیرفتند و برخی از مردم فرانسه نیز از آنها پیروی کردند. احتمال می‌رود که نظر آخر صحیح باشد.

اولای. (آب‌های پر قدرت) و آن رودی است در شوشان که دانیال نبی رویای قوچ و بز را در کنار آن دید (دانیال ۸: ۲-۱۶). شکی نیست که رود یولیوس که رود بزرگی در نزدیکی شوشان است، همان اولای می‌باشد. اکتشافات جدید نشان می‌دهد که رود کواسس که همان کرخه است، به دو شاخه تقسیم می‌شده و شاخه شرقی آن، رود اولای بوده است. این بخش از آیه ذکر شده در دانیال که می‌گوید: «در میان اولای صدای انسانی را شنیدم»، توسط برخی به عنوان صدایی در میان شاخه‌های این رود بزرگ تفسیر شده است.

اون. (۱) نوۀ رئوبین که در شورش قورح و داتان و ابیرام شرکت داشت (اعداد ۱۶:۱)، اما از آنجایی که نام او پس از آن آیه ذکر نشده است، احتمال میرود که از عمل نادرست خود پشیمان شده و از آن توبه کرده باشد.

(۲) اون یا آون (پیدایش ۴۱:۴۵، حزقیال ۳۰:۱۷) که به آن بیت شمس نیز گفته میشود (ارمیا ۴۳:۱۳)، یونانیان آن را هلیوپولیس یا شهر خورشید مینامیدند. از آنجا که این شهر برای مصریان مرکز پرستش خورشید بود، به این نامهای مختلف معروف شد. این شهر یکی از قدیمیترین شهرهای جهان است که در شرق رود نیل واقع شده و تا ممفیس دو مایل فاصله دارد.

در قرن اول میلادی، استرابو از این شهر دیدن کرد و آن را ویرانه یافت. یوسیفوس مینویسد که هنگام مهاجرت خاندان یعقوب به مصر، فرعون این شهر را برای سکونت آنها تعیین کرد و یوسف نیز دختر کاهن آنجا را به همسری گرفت. گفته میشود که یک یهودی به نام اونیاس از بطلمیوس فیلادلفوس درخواست کرد که معبدی شبیه به معبد اورشلیم در این شهر بسازد و یهودیان ساکن آن شهر غالباً آنجا را به عنوان معبد و زیارتگاه خود انتخاب کردند، چنانکه بسیاری از پیامبران به آن اشاره کرده‌اند.

کاهنان این شهر در دولت، ثروت و دانش مشهور بودند و گفته میشود که فیثاغورس و افلاطون علوم ادبی را از آنها آموختند. اما این شهر در حال حاضر ویرانه است و به جز خندقهای بزرگ و برجهای بلند که قطعات عظیمی از سنگ مرمر، سماق و سفال در آنها یافت میشود، چیز دیگری در آنجا وجود ندارد. ستونی از سنگ سماق که ۶۸ قدم ارتفاع دارد، هنوز در آنجا پابرجاست و کلمات مصری زیادی بر روی آن حک شده است. کسانی که توانایی خواندن خطوط مصری را دارند، از آنجا فهمیدهاند که نوشته شده: «هورس، بخشندۀ زندگی و سلطان قوم مطیع، آقای مصر علوی و سلفی است.» و گفته میشود که یوسف و همسرش مریم برای فرار از ظلم هیرودیس به این شهر آمدند و زیر درخت انجیر جنگلی استراحت کردند.

اون

  1. (بت) عاموس ۱:۵ – این نام همیشه در سوریه به کار می‌رود و به «وادی لبنان» معروف است (یوشع ۱۱:۱۷). ممکن است همان دشت وادی‌ها باشد که یکی از خرابه‌های معروف آن شهر بعلبک است.
  2. هوشع ۱۰:۸ – اینجا اشاره به «بیت ایل» است که گاهی «بیت آون» یا «بیت الصنم» خوانده شده و در اینجا با نام «آون» یا «صنم» شناخته می‌شود تا به فساد و شرارتی که آن قوم مرتکب می‌شدند، اشاره کند.
  3. حزقیال ۳۰:۱۷ – به «اون» توجه کنید.

اونان

(قوی) او پسر دوم یهودا بود (پیدایش ۳۸:۴ و ۱تواریخ ۲:۳). در پیدایش ۳۸:۸-۹ نوشته شده که او از برپا کردن نسلی برای برادر بزرگ‌تر خود خودداری کرد و قبل از اینکه بنی‌یعقوب به سرزمین مصر بروند، درگذشت (پیدایش ۴۶:۱۲ و اعداد ۲۶:۱۹).

اونو

نحمیا ۶:۲ – این شهری بدون دیوار است که در دشت شارون و در فاصله‌ی پنج مایلی از لود واقع شده است.

آوی

(یعنی مقصود) او یکی از پادشاهان مدیان بود که بنی‌اسرائیل او را به قتل رساندند (اعداد ۳۱:۸ و یوشع ۱۳:۲۱).

اویل مردوخ پسر نبوکدنصر بود که پس از او در سال ۵۶۱ قبل از میلاد به تخت سلطنت نشست (پادشاهان ۲۵: ۲۷). در دوران سلطنتش، یهویاکین پادشاه یهودا را از زندان آزاد کرد و تا پایان عمرش احترام فراوانی به او گذاشت (ارمیا ۵۲: ۳۱-۳۴). سپس در سال ۵۵۹ قبل از میلاد، نرجل شراصر، دامادش که در ارمیا ۳۹: ۳ از او یاد شده، با برخی از نزدیکانش همدست شد و او را به قتل رساند و خود به جای او بر تخت پادشاهی نشست.

اوئیل (به معنای ارادۀ خدا) مردی بود که با یک زن خارجی ازدواج کرد (عزرا ۱۰: ۳۴).

آهک: آهک ماده‌ای شناخته‌شده است و در دوران قدیم نیز معروف بود. در کتاب لاویان ۱۴: ۴۲ و ۴۵ آمده است که آن را در کوره‌ها با بوته‌ها می‌سوزاندند. در کتاب اشعیا ۳۳: ۱۲ نیز اشاره شده که پادشاه موآب استخوان‌های پادشاهان ادوم را با آهک سوزاند. در کتاب عاموس ۲: ۱ نیز به این موضوع اشاره شده است. نوشته‌ها بر روی آهک یا گچ بر سنگ‌ها کشیده می‌شد، چنان‌که در کتاب تثنیه ۲۷: ۲-۴ آمده است. همچنین بر روی سنگ‌های آهکی نوشته و رنگ‌آمیزی می‌شد که در مصر یافت شده‌اند و پس از گذشت سه هزار سال همچنان واضح، تازه و خوانا هستند.

آهن: آهن یک ماده معدنی بسیار مفید است که فواید آن از قدیم‌الایام شناخته شده بود. در کتاب پیدایش ۴: ۲۲ اشاره شده که از آهن ابزارهای مختلفی ساخته می‌شد. در کتاب تثنیه ۲۷: ۵ و یوشع ۸: ۳۱ نیز به ساخت ابزارهایی مانند سرنیزه‌ها (اول سموئیل ۱۷: ۷)، تخت‌خواب‌ها (تثنیه ۳: ۱۱)، ابزارهای شخم زدن (دوم سموئیل ۱۲: ۳۱؛ ارمیا ۲۸: ۱۴) و کالسکه‌ها (یوشع ۱۷: ۱۶) اشاره شده است. در کتاب ارمیا ۱۵: ۱۲ نیز به نوعی آهن اشاره شده که به دلیل استحکام و متانت معروف بود و در منطقه‌ای نزدیک به دریای سیاه یافت می‌شد. در کتاب تثنیه ۸: ۹ آمده است: «زمینی که سنگ‌هایش آهن است»، که نشان‌دهنده فراوانی آهن در آن منطقه است. در فصل ۳۳، آیه ۲۵ همان کتاب، به طایفه اشیر اشاره شده و گفته شده: «نعلین تو از آهن و برنج است»، که این نیز به معنای استحکام و قدرت است. در دیگر قسمت‌های کتاب مقدس نیز کلمه آهن به صورت مجازی به کار رفته است، مانند کتاب ایوب ۴۰: ۱۸ که به معنای قدرت، مزمور ۱۰۷: ۱۰ که به معنای سختی و اشعیا ۴۸: ۴ که به معنای سرکشی است. گاهی نیز آهن سرخ‌شده به معنای بندگی و قیدهای آهنین به معنای اسارت به کار رفته است.

آهنگران: آهنگران از قدیمی‌ترین صنعتگران بودند (پیدایش ۴: ۲۲). اسرائیلیان ابزارهای کشاورزی و جنگی خود را می‌ساختند، اما گاهی فلسطینیان آن‌ها را از انجام این کار منع می‌کردند (اول سموئیل ۱۳: ۱۹-۲۲). در زمان داوری، سلاطین عرابه‌های آهنین و دیگر ابزارها را می‌ساختند و این صنعت را به حد کمال رساندند و در آن شهرت یافتند.

آهو: آهو حیوانی تندرو است که در شریعت موسی پاک و حلال شمرده می‌شد (تثنیه ۱۲: ۱۵ و ۱۴: ۵). در سرود ۲: ۹ و اشعیا ۳۵: ۶ به سبکی و چالاکی آن اشاره شده است. این حیوان در هنگام حرکت بسیار تشنه می‌شود و وقتی گرسنه شود، ضعف بر او غلبه می‌کند (ارمیا ۱۴: ۵؛ مراثی ارمیا ۱: ۶). از ویژگی‌های آهو جهیدن بر روی سنگ‌های بلند است (دوم سموئیل ۲۲: ۳۴؛ مزمور ۱۸: ۳۳؛ حبقوق ۳: ۱۹). در سرود ۲: ۷ و ۳: ۵ نیز به محبت این حیوان اشاره شده است. در کتاب پیدایش ۴۹: ۲۱ نیز نفتالی به آهوی آزادی تشبیه شده است.

آهوا. (آب‌ها) و آن مکان یا نهری بود که عزرا قومی را که از اسارت بازگشته بودند، در آنجا جمع کرد و آن‌ها را به روزه دعوت نمود. (عزرا ۸: ۱۵، ۲۱، ۳۱)

آهود. (اتحاد) دو نفر به این نام بودند:

۱. پسر جیرا از سبط بنیامین که قوم اسرائیل را از ظلم عجلون، پادشاه موآب، نجات داد. شرح ماجرا این‌گونه است: وقتی قوم اسرائیل آهود را برای پرداخت خراج نزد عجلون فرستادند، او از پادشاه درخواست ملاقات خصوصی کرد و در آن ملاقات، با دست چپ خود خنجری کشید و پادشاه را کشت. از این اتفاق می‌توان فهمید که درخواست ملاقات خصوصی سفیران با پادشاهان در آن زمان مرسوم بوده است، به‌طوری که حتی خدمتکاران نیز اجازه ورود نداشتند. پس از این کار، آهود از اتاق خارج شد و به کوهستان افرائیم فرار کرد. قوم اسرائیل نیز با کمک او گذرگاه‌های رود اردن را از دست موآبی‌ها گرفتند.

اهوله. (خیمه او) و اهولیبه (سایبان من) نام‌های نمادینی هستند که برای اشاره به دو زن زناکار به‌کار رفته‌اند که نماد شهرهای سامره و اورشلیم می‌باشند. (حزقیال ۲۳: ۴، ۵، ۳۶، ۴۴)

اهولیاب. (خیمه پدر او) او پسر اخیساماک از سبط دان بود که خداوند او را همراه با بصلئیل برای ساخت خیمه و ظروف آن انتخاب کرد. (خروج ۳۵: ۳۴)

اهولیبامه. (خیمه عالی) دو نفر به این نام بودند:

۱. همسر عیسو و دختر عنی. (پیدایش ۳۶: ۲، ۱۴) او همچنین یهودیت نامیده می‌شد و دختر بیری بود. (پیدایش ۲۶: ۳۴) برخی گمان می‌کنند که یهودیت نام اصلی او بوده است.

۲. نام یکی از امرای عیسو. (پیدایش ۳۶: ۴۱) در واقع این نام مربوط به یک مکان است، نه یک شخص. (پیدایش ۳۶: ۴۱)

اهیّه. در خروج ۳:۱۴، یکی از نام‌های مقدس خداوند است و به معنای “واجب‌الوجود” می‌باشد.

آیت و آیات. (علامات) به معجزات و کارهای خارق‌العاده‌ای گفته می‌شود که برای اثبات حقانیت انجام می‌گیرد. (اعمال ۲:۲۲)

ایثام. نام محلی است که قوم اسرائیل در زمان خروج از مصر در آنجا اقامت کردند. (خروج ۱۳:۲۰ و اعداد ۳۳:۶-۷) برخی مانند کوک معتقدند که ایثام همان فیثوم یا هیراپولیس است، در حالی که دیگران بر این باورند که این مکان همان سبع بیاره است که در نیم فرسخی غرب دریای مرده (بحر لوط) واقع شده است. اما ترومبل معتقد است که این مکان، سوری است که از دریای مرده تا دریای مدیترانه امتداد دارد.

ایثامار. (به معنای “زمین درخت خرما”) نام یکی از پسران هارون بود. (خروج ۶:۲۳) پس از آنکه ناداب و ابیهو به دلیل تقدیم آتش ناپاک در حضور خداوند کشته شدند، تنها العازار و ایثامار از کاهنان باقی ماندند. (لاویان ۱۰:۱-۲ و ۱۰:۶-۱۲) همچنین عالی، رئیس کاهنان، از نسل ایثامار بود، چنان‌که ابیاتار نیز از نسل عالی بود. (۱ پادشاهان ۲:۲۷) اخیمالک، پسر ابیاتار، نیز از نسل ایثامار بود. (۱ تواریخ ۲۴:۳) به طور خلاصه، کاهنان نسل العازار از کاهنان نسل ایثامار بیشتر و قدرتمندتر بودند. (۱ تواریخ ۲۴:۴)

ایثان. (به معنای “ثابت”) سه نفر با این نام وجود داشتند:

۱. ایثان ازراحی که در ۱ تواریخ ۲:۶ و در عنوان مزمور ۸۹ ذکر شده است. او از سبط لاوی بود و به دلیل حکمت و دانشش شهرت داشت. (۱ پادشاهان ۴:۳۱) برخی معتقدند که او نویسنده مزمور ۸۹ بوده است.

۲. پسر قیش یا قوشیا، که او نیز از سبط لاوی و از نسل مراری بود. او در زمان پادشاهی داود زندگی می‌کرد و در میان خوانندگان معبد مشهور بود. (۱ تواریخ ۶:۴۴ و ۱۵:۱۷-۱۹)

۳. شخصی از نسل جرشوم که از اجداد آساف، یکی از خوانندگان معبد، بود. (۱ تواریخ ۶:۴۲)

ایثائیم. به بخش “ماه” مراجعه شود.

ایخابود. (به معنای “جلال و مجد کجاست؟”) او پسر فینحاس و نوه عیلی، رئیس کاهنان، بود. (۱ سموئیل ۴:۲۱) او پس از شنیدن خبر مرگ عیلی و به اسارت رفتن تابوت عهد به دنیا آمد.

ایزابل. (طاهر) او همسر اخاب، پادشاه اسرائیل و دختر یکی از پادشاهان صیدونیان بود (اول پادشاهان ۱۶:۳۱). بدون شک او در میان بت‌پرستان پرورش یافته بود و در زمان اخاب در واقع او حاکم اسرائیل بود و مردم را به پرستش بعل و دیگر بت‌ها تشویق می‌کرد. او هزینه‌های چهارصد نفر از پیامبران اشیره را تقبل می‌کرد و اخاب نیز چهارصد و پنجاه نفر پیامبر برای بعل تعیین کرده بود و هزینه‌های آن‌ها را می‌پرداخت (اول پادشاهان ۱۸:۱۹). هنگامی که ایزابل قصد کشتن و نابودی پیامبران خدا را داشت، عوبدیا که فردی خدا ترس و مسئول خانه‌ی اخاب بود، تلاش کرد تا راهی برای نجات این بندگان خدا از ظلم ایزابل بیابد و بنابراین صد نفر از آن‌ها را گرفته و در غاری پنهان کرد (اول پادشاهان ۱۸:۳و۴و۱۳) و خود برای آن‌ها نان و آب می‌آورد. پس از مدتی، ایلیای نبی چهارصد و پنجاه نفر از پیامبران بعل را کشت و این خبر به گوش ایزابل رسید. او قصد کرد تا ایلیا را از بین ببرد، اما تلاش‌هایش بی‌فایده بود و مانند کوبیدن آهن سرد بود. از جمله ظلم‌های ایزابل این بود که نابوت یزرعیلی را متهم کرد و با اطلاع بزرگان و اشراف شهر، او را به قتل رساند (اول پادشاهان ۲۱:۱-۱۶). پس از مدتی، پیشگویی ایلیای نبی درباره‌ی ایزابل به حقیقت پیوست (دوم پادشاهان ۹:۳۰-۳۷). برای اطلاعات بیشتر به اخاب، ایلیا و یاهو مراجعه کنید. ذکر ایزابل در فصل دوم مکاشفات به این دلیل است که نشان‌دهنده‌ی رسوایی است.

ایشبوشت. (مرد پست) او پسر و جانشین شائول، پادشاه اسرائیل بود. آبنیر او را تشویق کرد تا به محنایم برود و بر اسرائیل حکومت کند، در حالی که داوود در حبرون بر تخت سلطنت قوم یهودا نشسته بود (دوم سموئیل ۲:۸-۱۱). آبنیر لشکریان ایشبوشت را جمع‌آوری کرد و به جبعون رفت و با یوآب و لشکریان داوود جنگ سختی کرد و شکست خورد و در نهایت به دست یوآب کشته شد (دوم سموئیل ۳:۲۷). پس از مدتی، ریکاب و بعنه که دو برادر و از فرزندان ریمون بودند، در وقت ظهر به خانه‌ی ایشبوشت رفتند و او را در خوابگاهش یافته و به قتل رساندند و سپس فرار کردند. مدت حکومت او دو سال بود (دوم سموئیل ۴:۵-۱۲).

ایطالیا یا ایتالیا. (اعمال ۱۸:۲ و ۲۷:۱و۶، عبرانیان ۱۳:۲۴) این کشور در دریای مدیترانه واقع شده است و شرق آن دریای آدریاتیک و غرب آن دریای مدیترانه و شمال آن سوئیس و مجارستان است. تاریخ این کشور بر تاریخ تمام دنیا برتری دارد. پایتخت آن در زمان مسیح، رم بود که در اوج عظمت و شکوه قرار داشت. برای اطلاعات بیشتر به رم مراجعه کنید.

ایطوریّه. برای اطلاعات بیشتر به یطور مراجعه کنید.

ایعزر. (پدر مساعدت) این کلمه مخفف ابیعزر است که پسر جلعاد و از سبط منسی بود. برای اطلاعات بیشتر به ابیعزر مراجعه کنید و فرزندان او را ابیعزریان می‌گویند (اعداد ۲۶:۳۰).

ایفه. برای اطلاعات بیشتر به وزن مراجعه کنید.

ایقونیه. اعمال ۱۳:۵۱. این شهر قبلاً پایتخت لیکائونیه در آسیای صغیر بود که در دامنه کوه توروس قرار داشت و امروزه به آن قونیه می‌گویند. این شهر در مسیر بزرگی که بین افسس، طرسوس و انطاکیه قرار دارد، واقع شده است. پولس و برنابا در این شهر به تبلیغ انجیل پرداختند و به دلیل این کار، تحت آزار و اذیت شدیدی قرار گرفتند، به حدی که مجبور شدند آنجا را ترک کنند (اعمال ۱۴:۱-۶). بسیاری از تاریخ‌نگاران نیز در آثار خود از این شهر نام برده‌اند.

ایل. معمولاً این کلمه به معنای قدرت و اقتدار است و به اسم‌ها و کلمات عبری اضافه می‌شود. اما استفاده از آن تنها مختص به نام خدا نیست، بلکه برای خدایان بت‌پرستان نیز به کار می‌رود.

ایل خدای اسرائیل. (قدرت خدای اسرائیل) این نام مذبحی بود که یعقوب در شکیم بنا کرد (پیدایش ۳۲:۲۸). کلمه “ایل” نشان می‌دهد که خدا قدرت انجام هر کاری را دارد، همان‌طور که خداوند یعقوب را نجات داد و او را اسرائیل نامید.

ایل بیت‌ایل. (خدای بیت‌ایل) این نام مکانی بود که یعقوب در آنجا مذبحی برای خدای زنده بنا کرد و ممکن است نام همان مذبح نیز باشد (پیدایش ۳۵:۷). (برای اطلاعات بیشتر به بیت‌ایل مراجعه کنید.)

ایلا و ایله. (درختان) تثنیه ۲:۸ و ۲ تواریخ ۸:۱۷. این شهر مشهوری بود که در ساحل شرقی خلیج عقبه قرار داشت و قوم اسرائیل از آنجا عبور کردند (تثنیه ۲:۸). در زمان سلیمان نیز این شهر معروف بود (۱ پادشاهان ۹:۲۶-۲۸). بر اساس ۲ سموئیل ۸:۱۴ و ۱ تواریخ ۱۸:۱۳، داوود بر آن تسلط یافت، اما ادومیان در زمان یهورام پادشاه آن را تصرف کردند (۲ پادشاهان ۸:۲۰). با این حال، وقتی عزیا پادشاه یهودا به قدرت رسید، لشکری بزرگ فرستاد و آن را از دست ادومیان خارج کرد (۲ پادشاهان ۱۴:۲۲). این شهر تا زمانی که آرام آن را فتح کرد و از دست قوم یهودا خارج شد، در اختیار آنان بود. این شهر به عصیون جابر متصل می‌شود. (برای اطلاعات بیشتر به عصیون جابر مراجعه کنید.)

۲) رئیس ادومی پیدایش ۳۶:۴۱ و ۱ تواریخ ۱:۵۲.

۳) پدر یکی از محافظان سلیمان ۱ پادشاهان ۴:۱۸.

۴) پسر و جانشین بعشا پادشاه اسرائیل ۱ پادشاهان ۱۶:۶. روزی او در خانه ارصا شراب نوشید و سرش از شراب گرم شد. در این حال، زمری که فرمانده نیمی از ارابه‌هایش بود، وارد شد و او را کشت و خود به جای او به سلطنت رسید (برای اطلاعات بیشتر به عمری مراجعه کنید). مدت سلطنت ایله دو سال بود.

۵) پدر هوشع، آخرین پادشاه اسرائیل ۲ پادشاهان ۱۵:۳۰ و ۱۷:۱ و ۱۸:۱و۹.

۶) پسر کالب بن یفنه ۱ تواریخ ۴:۱۵.

ایلچی. در دوم قرنتیان ۵:۲۰، ایلچی به شخصی گفته می‌شود که مورد اعتماد و اطمینان است و از سوی دولتی به دولت دیگر فرستاده می‌شود. پولس رسول، بشارت‌دهندگان انجیل را به ایلچیان مسیح تشبیه کرده است. رجوع کنید به ایوب ۳۳:۲۳؛ ملاکی ۲:۷.

ایلعازر. (به معنای کسی که خداوند او را یاری می‌کند).

(۱) مردی که در بیت‌عینا با خواهرش زندگی می‌کرد و خداوند عیسی مسیح اغلب به خانه‌اش رفت و آمد می‌نمود. او ناگهان بیمار شد و مرد. چهار روز پس از مرگش، مسیح در نزدیکی اورشلیم، در حضور خانواده‌اش و جمعی از یهودیان، او را از مردگان برخواستاند. این معجزه باعث شد که یهودیان، که تحمل پذیرش این حقیقت را نداشتند، تصمیم گرفتند هم مسیح و هم ایلعازر را به قتل برسانند. (یوحنا ۱۱؛ ۱۲: ۱-۱۱). تا به امروز، بیت‌عینا به خاطر این معجزه‌ی بزرگ، به نام “ایلعازریه” شناخته می‌شود.

(۲) نام شخص فقیری که در داستان فقیر و ثروتمند ذکر شده است. (لوقا ۱۶:۱۹).

ایلول. (رجوع کنید به ماه).

ایلون. (به معنای مکان غزال). شهری از شهرهای لاویان بود که در قلمرو سبط دان قرار داشت. (یوشع ۱۹:۴۲) و به بنی قهات داده شد. (یوشع ۲۱:۲۴). در ابتدا اموریان در آنجا ساکن بودند. (داوران ۱:۳۵) و قوم اسرائیل فلسطینیان را تا آنجا تعقیب کردند. (اول سموئیل ۱۴:۳۱؛ دوم تواریخ ۲۸:۱۸). رحبعام این مکان را محاصره کرد. (دوم تواریخ ۱۱:۱۰). پس از آن، این شهر در مرز بنی‌امین قرار گرفت، زیرا سبط دان قلمرو خود را به سمت شمال گسترش داد. (داوران ۱۸). اگرچه این شهر در مرز این دو قلمرو قرار داشت، گاهی در قلمرو افرائیم (اول تواریخ ۶:۶۶ و ۶۹) و گاهی در قلمرو یهودا و بنی‌امین ذکر شده است. (دوم تواریخ ۱۱:۱۰ و ۲۸:۱۸). نام جدید آن یالو است، دهکده‌ای کوچک که در فاصله‌ی ۱۴ مایلی غرب اورشلیم و در شمال راه یافا قرار دارد.

(۲) نام دره‌ای است که در نزدیکی شهر مذکور واقع شده است. (یوشع ۱:۱۲) و امروزه به آن چمن ابن‌عمیر می‌گویند. این چمن وسیع و خوش‌منظری است که در زمان یوشع بن نون، نبرد سختی در آنجا اتفاق افتاد. (رجوع کنید به جبعون).

(۳) نام دهکده‌ای در زبولون است که احتمالاً به نام قاضی که در آنجا دفن شده، نام‌گذاری شده است. (داوران ۱۲:۱۲) و ممکن است در نزدیکی یالون امروزی قرار داشته باشد.

ایقونیه. اعمال ۱۳:۵۱. این شهر قبلاً پایتخت لیکائونیه در آسیای صغیر بود که در دامنه کوه توروس واقع شده و امروزه به آن قونیه می‌گویند. این شهر در مسیر جاده بزرگی که بین افسس، طرسوس و انطاکیه قرار دارد، واقع شده است. پولس و برنابا در این شهر به تبلیغ انجیل پرداختند و به دلیل این کار، با عذاب شدیدی مواجه شدند تا جایی که مجبور به ترک آنجا شدند (اعمال ۱۴:۱-۶). بسیاری از تاریخ‌نویسان نیز در آثار خود از این شهر نام برده‌اند.

 

ایل. معمولاً این کلمه به معنای قدرت و اقتدار به اسم‌ها و کلمات عبری اضافه می‌شود، اما استفاده از آن تنها مختص به نام خدا نیست و برای خدایان بت‌پرستان نیز به کار می‌رود.

ایل خدای اسرائیل. (قدرت خدای اسرائیل) این نام مذبحی بود که یعقوب در شکیم بنا کرد (پیدایش ۳۲:۲۸). کلمه “ایل” نشان می‌دهد که خدا قدرت انجام هر کاری را دارد، همان‌طور که خداوند یعقوب را نجات داد و او را اسرائیل نامید.

ایل بیت‌ایل. (خدای بیت‌ایل) این نام مکانی بود که یعقوب در آنجا مذبحی برای خدای زنده بنا کرد و ممکن است نام همان مذبح نیز باشد (پیدایش ۳۵:۷). (برای اطلاعات بیشتر به بیت‌ایل مراجعه کنید.)

ایلا و ایله. (درختان) تثنیه ۲:۸ و ۲ تواریخ ۸:۱۷. این شهر مشهوری بود که در ساحل شرقی خلیج عقبه واقع شده بود و قوم اسرائیل از آنجا عبور کردند (تثنیه ۲:۸). در زمان سلیمان نیز این شهر معروف بود (۱ پادشاهان ۹:۲۶-۲۸). بر اساس ۲ سموئیل ۸:۱۴ و ۱ تواریخ ۱۸:۱۳، داوود بر آن تسلط یافت، اما ادومیان در زمان پادشاهی یهورام آن را تصرف کردند (۲ پادشاهان ۸:۲۰). با این حال، وقتی عزیا پادشاه یهودا به تخت سلطنت نشست، لشکری بزرگ فرستاد و آن را از دست ادومیان خارج کرد (۲ پادشاهان ۱۴:۲۲). این شهر تا زمانی که آرام آن را فتح کرد و از دست قوم یهودا خارج شد، در اختیار آنان بود. این شهر به عصیون جابر متصل می‌شود. (برای اطلاعات بیشتر به عصیون جابر مراجعه کنید.)

۲) رئیس ادومی. پیدایش ۳۶:۴۱ و ۱ تواریخ ۱:۵۲.

۳) پدر یکی از محافظان سلیمان. ۱ پادشاهان ۴:۱۸.

 

۴) پسر و جانشین بعشا، پادشاه اسرائیل. ۱ پادشاهان ۱۶:۶. روزی او در خانه ارصا شراب نوشید و سرش از شراب قوی گرم شد. در این حال، زمری که فرمانده نیمی از ارابه‌هایش بود، وارد شد و او را کشت و خود به جای او به سلطنت رسید. (برای اطلاعات بیشتر به عمری مراجعه کنید.) مدت سلطنت ایله دو سال بود.

۵) پدر هوشع، آخرین پادشاه اسرائیل. ۲ پادشاهان ۱۵:۳۰ و ۱۷:۱ و ۱۸:۱و۹.

۶) پسر کالب بن یفنه. ۱ تواریخ ۴:۱۵.

ایلون بیت حانان (بلوط خانه فضل) و آن یکی از مناطق بود که مئونه سلیمان ملک را می‌فرستاد (۱ پادشاهان ۴: ۹).

ایلیم (درختان) خروج ۱۵: ۲۷ و آن دومین منزلی بود که قوم اسرائیل پس از عبور از دریای قلزم به آنجا وارد شدند و در آنجا دوازده چشمه و هفتاد درخت خرما وجود داشت. برخی معتقدند که این مکان همان وادی غرندل است.

ایلیا (خداوند خدای من است) و او مردی بود از ساکنان جلعاد که به او تشبی می‌گفتند (۱ پادشاهان ۱۷: ۱). او یکی از پیامبران بزرگوار بنی‌اسرائیل بود که از سوی خدا به آحاب، پادشاه اسرائیل، فرستاده شد تا او و قومش را از آمدن قحطی سه‌ساله بترساند. هنگامی که پیام الهی را به آحاب اعلام کرد، به او دستور داده شد که به نهر کریت برود، زیرا خدا به کلاغ‌ها دستور داده بود تا او را غذا بدهند. او به فرمان خدا در آنجا ماند و هر روز کلاغ‌ها برایش غذا می‌آوردند و او از آب نهر می‌نوشید تا زمانی که قحطی شدت یافت و نهر خشک شد. سپس به او دستور داده شد که به شهر صارفه برود، زیرا خدا به یک زن بیوه دستور داده بود که او را غذا بدهد. او به فرمان خدا به صارفه رفت و برکت خداوند بر او و آن زن بیوه قرار گرفت و تا پایان قحطی به هیچ چیز نیاز نداشتند. در همانجا، او پسر آن زن بیوه را زنده کرد (۱ پادشاهان ۱۷). پس از پایان قحطی، ایلیا خود را به آحاب نشان داد و وقایع بزرگ و شگفت‌انگیز و کشتن پیامبران بعل را که در ۱ پادشاهان ۱۸ آمده است، انجام داد. (نگاه کنید به آحاب). پس از آن، ایلیا از زندگی خود خسته شد و از حضور ایزابل، همسر آحاب، فرار کرد و به قصد مرگ به بیابان رفت. در این هنگام، فرشته خدا بر او ظاهر شد و او را تقویت کرد و پس از چهل شبانه‌روز به کوه حوریب رسید و در آنجا قدرت و کارهای بزرگ خداوند را دید (۱ پادشاهان ۱۹: ۱-۱۸) و به یقین دانست که افراد دیگری نیز هستند که به بعل سجده نکرده‌اند، زیرا پیش از این فکر می‌کرد که تنها اوست که خدای حقیقی را عبادت می‌کند. پس از آن، با غیرت زیاد از کوه پایین آمد و الیشع را به جانشینی خود مسح کرد (۱ پادشاهان ۱۹: ۱۹-۲۱). پس از آن، او از مردم کناره گرفت و تنها زندگی کرد تا زمانی که دوباره از سوی خدا به آحاب شریر فرستاده شد تا او را به خاطر خشم خداوند که بر او، همسرش و نسلش قرار داشت، بترساند، زیرا او به قتل نابوت یزرعیلی راضی شده بود (۱ پادشاهان ۲۱). دو سال پس از این اتفاق، ایلیای نبی مرگ اخزیا را پیش‌گویی کرد (۲ پادشاهان ۱: ۴) (نگاه کنید به اخزیا). و پس از آن که پانزده سال به پیامبری مشغول بود، به شیوه‌ای عجیب و غیرمعمول از دنیای فانی به جهان باقی انتقال یافت. یعنی هنگامی که با الیشع در راه بود و با او سخن می‌گفت، ناگهان ارابه‌ای آتشین ظاهر شد و ایلیا سوار بر آن به آسمان بالا برده شد، در حالی که الیشع فریاد می‌زد و ناله می‌کرد و چیزی نمی‌شنید. این واقعه شگفت‌انگیز را پنجاه نفر از شاگردان انبیا مشاهده کردند. پس از آن، این پنجاه نفر برخاستند و تمام کوه‌ها و دشت‌های آن منطقه را جست‌و‌جو کردند، زیرا با خود فکر کرده بودند که روح خدا او را از آنجا گرفته و به جای دیگری برده است. اما جز خستگی و ناامیدی چیزی به دست نیاوردند (۲ پادشاهان ۲:۱۷). و در فصل ۴:۵ از کتاب ملاکی نبی آمده است که ایلیای نبی قبل از آمدن مسیح به این جهان خواهد آمد. خود مسیح نیز این موضوع را توضیح داده و فرمود که یحیای تعمید‌دهنده همان ایلیا بود. همچنین در زمان حیات مسیح، ایلیای نبی همراه با موسی بر کوه تجلی ظاهر شد (لوقا ۹:۲۸-۳۵). و باید دانست که ایلیای نبی صاحب کتاب نبود، زیرا هیچ خبری درباره نویسندگی او جز نامه‌ای که به یهورام پادشاه یهودا نوشت، وجود ندارد (۲ تواریخ ۲۱:۱۲-۱۵). به راستی او پیامبری شجاع، غیرتمند، امین و متعصب بود.

2) یکی از رؤسای بنیامین (۱ تواریخ ۸:۳۷).

۳) کاهنی که زن غریبه گرفته بود (عزرا ۱:۲۱).

ایمان: این واژه بارها در عهد جدید به کار رفته است و در ابتدا منظور از آن، دین مسیح و پادشاهی خداوند است (اعمال ۶:۷، رومیان ۱:۵، غلاطیان ۱:۲۳، ۱ تیموتائوس ۳:۹، یهودا ۳). این ایمانی است که به مقدسین داده شده است. ثانیاً، منظور از آن عملی است که ما را قادر می‌سازد تا به درستی انجیل و عیسی مسیح چنگ بزنیم و به نجات‌ای که مسیح برای ما به ارمغان آورده است، کاملاً اعتماد کنیم. این معنی دوم در رساله‌های پولس رسول و انجیل بسیار رواج دارد (متی ۸:۱۰، یوحنا ۳:۱۶، رومیان ۱:۱۶). واژه “ایمان آوردن” در عهد قدیم چندان ذکر نشده است، اما به اشکال و صورت‌های مختلف به آن اشاره شده است. مثلاً در اشعیا ۴۵:۲۲ آمده است: “به خداوند توجه کنید”، و در مزمور ۲۷:۱۴ گفته شده: “منتظر خداوند باش”، و در ناحوم ۱:۷ آمده است: “توکل‌کنندگان بر او”. همچنین ابراهیم به دلیل این که تمام اعتمادش به خداوند بود، به “ابوالمؤمنین” ملقب شد (رومیان ۴:۱). پولس رسول نیز موضوع رساله به رومیان را از کتاب حبقوق گرفته است که می‌گوید: “عادل به ایمان زیست خواهد کرد”.«عادل به ایمان خود زندگی خواهد کرد.» (رومیان ۱:۱۷ و حبقوق ۲:۴) و در نامه به عبرانیان فصل ۱۱، شرح مفصلی درباره ایمان قهرمانان قدیم بیان شده است.

ایمان نیازمند سه چیز است:

۱. قانع کردن عقل

۲. تسلیم اراده

۳. اعتماد قلبی

و مهم‌ترین این‌ها اعتماد قلبی است. بنابراین، ما باید به اعمال و سخنان عیسی مسیح کاملاً اعتماد داشته باشیم و آن‌ها را الگو و دستورالعمل کامل خود بدانیم؛ وگرنه ایمان ما بیهوده و بی‌ارزش خواهد بود.

 

ایمان به مسیح ما را قادر می‌سازد که به سخنان و اعمال او چنگ بزنیم، چنان‌که در یوحنا ۳:۳۶ آمده است: «هر که به پسر ایمان آورد، حیات جاودانی دارد.» ایمان و شک در مقابل یکدیگر قرار دارند (متی ۲۱:۲۱)، و ایمان ارتباطی با دیدن و مشاهده ندارد، زیرا آنچه به آن ایمان می‌آوریم، قابل دیدن نیست (عبرانیان ۱۱:۱). علاوه بر این، اگر ایمان نداشته باشیم، نمی‌توانیم در عدالت مسیح شریک شویم. پس به واسطه ایمان، مسیح را می‌پوشیم و به او ملبّس می‌شویم، و به واسطه ایمان، عادل شمرده می‌شویم.

اما درباره راه نجات، عیسی مسیح آن را به انجام رساند؛ یعنی زمانی که بر صلیب گفت: «تمام شد.» اما همان‌طور که نتیجه تاک، میوه و هدف گل، عطر آن است، نتیجه ایمان نیز اعمال نیکو و رفتارهای پسندیده است. نجات‌دهنده ما درباره ایمان می‌گوید: «ایمانت تو را شفا داده است.» و پولس رسول نیز می‌گوید: «زیرا که محض فیض نجات یافته‌اید، به وسیله ایمان؛ و این از شما نیست، بلکه بخشش خداست.» (افسسیان ۲:۸) و همچنین: «ایمانی که به محبت عمل می‌کند.» (غلاطیان ۵:۶)

ایبون. (ترساننده) و آنها گروهی از شجاعان بودند که در شرق، نزدیک حیرت الموت ساکن بودند و به عناقیان منسوب بودند (پیدایش ۱۴: ۵ و تثنیه ۲: ۱۰ و ۱۱).

اینیاس. نام مردی فلج بود که پطرس او را در لده شفا داد (اعمال رسولان ۹: ۳۳ و ۳۴).

آینه. (ایوب ۳۷: ۱۸، اول قرنتیان ۱۳: ۱۲، دوم قرنتیان ۳: ۱۸، یعقوب ۱: ۲۳) در زمان‌های قدیم، آینه‌ها را از فلزات معدنی می‌ساختند و آن‌ها را به گونه‌ای صیقل می‌دادند که بتوانند نور را منعکس کنند. امروزه نمونه‌هایی از این آینه‌ها در موزه‌های اروپا دیده می‌شود.

ایوب. (کسی که به سوی خدا بازگشت کرد) کتاب مقدس می‌گوید که ایوب در سرزمین عوص زندگی می‌کرد (ایوب ۱: ۱). اولین بار این نام توسط حزقیا ذکر شده است (۱۴: ۱۴، ۱۶، ۲۰). او در دوران پتریارخ (دوران پدرسالاری) در منطقه‌ای در شرق فلسطین، نزدیک به صحرای لم یزرع، زندگی می‌کرد؛ زمانی که کلدانیان شروع به حمله به مناطق غربی کرده بودند (۱: ۱۷). هنگام خواندن کتاب ایوب، اگر به یاد داشته باشیم که این کتاب به صورت شعر نوشته شده و با تخیلات شاعرانه تنظیم شده است، دلیلی ندارد که شخصیت تاریخی او را که آزمایش‌ها و تجربیات زیادی را پشت سر گذاشت، زیر سؤال ببریم. این آزمایش‌ها باعث شدند که این سؤال مطرح شود که چرا خداوند افراد درستکار را در رنج قرار می‌دهد. این موضوع در قالب یک منظومه فلسفی عمیق به کار گرفته شده است. کتاب ایوب یکی از منظومه‌های عهد عتیق است که رنج‌ها و مصیبت‌های ایوب را بیان می‌کند و بحث‌هایی که بین او و دوستانش درباره علل این مصیبت‌ها صورت گرفته است را دنبال می‌کند تا جایی که حقیقت روشن و مسئله حل می‌شود. مشخص نیست که این اشعار در زمان زندگی ایوب نوشته شده‌اند یا پس از آن. مباحثه‌ای که ایوب با دوستانش داشت، درباره شرارت، مجازات و عدالت الهی بود. او اشاره می‌کرد که خداوند سعادت و خوش‌بختی و شقاوت و بدبختی را به طور مساوی تقسیم نکرده است. همیشه شرایط دنیوی افراد عادل و ظالم یکسان نبوده، بلکه گاه افراد شرور به موفقیت می‌رسند و دوستان نیکوکار به مصائب و مشکلات دچار می‌شوند. دوستان ایوب او را به ارتکاب گناه متهم می‌کردند و معتقد بودند که این بلایا و مشکلات به دلیل گناهان او پدید آمده‌اند. اما ایوب با آن‌ها بحث و گفت‌وگو کرد و بی‌گناهی خود را اثبات نمود. در نهایت، خداوند متعال دوستان او را ساکت کرد و با حکمت و قدرت بی‌پایان خود به ایوب پاسخ داد.

محتوای کتاب ایوب در ابتدا این است که عذاب، مجازات، رنج و سختی لزوماً نتیجه گناه نیست، همان‌طور که دوستان ایوب تصور می‌کردند. خداوند قادر متعال آن‌ها را سرزنش و تهدید کرد و دستور داد که از گفتار نادرست خود توبه کنند (ایوب ۴۲: ۷-۸). البته شکی نیست که در بسیاری از موارد، مجازات و عمل به هم مرتبط هستند، اما نمی‌توان این را یک قاعده کلی و قانون عام دانست که هر مصیبتی نتیجه گناه است و اگر گناهی نبود، مجازاتی هم در کار نبود. بلکه خداوند عالم از حکمت بالغه خود، سختی‌ها و مصائب را برای پالایش و تربیت انسان‌ها قرار داده است تا آن‌ها را مانند طلا در کوره آزمایش‌ها و تجربه‌ها قرار دهد. ثانیاً، زحمات و سختی‌هایی که افراد عادل متحمل می‌شوند، نه تنها به خاطر پاداش آن‌ها نیست، بلکه به دلیل محبت و لطف خداوند است تا آن‌ها را آموزش دهد و حالشان را اصلاح کند. همان‌طور که در امثال سلیمان آمده است: «خداوند کسی را که دوست دارد، تأدیب می‌کند» (عبرانیان ۱۲: ۶).

ثالثاً، آزمایش‌ها و امتحان‌هایی که خداوند مقرر کرده است، از جمله ابزارهایی هستند که باعث می‌شوند فضیلت و برتری صبر و دیگر فضایل آشکار شود.

رابعاً، تجربه‌ها، سختی‌ها و امتحانات، ابزارهایی موقتی هستند و قطعاً پاداش بزرگی در پی خواهند داشت، چه در این دنیا و چه در جهان آینده.

خامساً، بدترین چیزی که در دنیا می‌تواند اتفاق بیفتد این است که انسان به رضای قضای الهی تن ندهد و همواره از خداوند شکایت کند.

سادساً، شناخت و درک اسرار و تدابیر خداوند متعال، به جهان آینده موکول شده است. همان‌طور که در باب ۱۹: ۲۳-۲۷ به این موضوع اشاره شده است. از این موضوع همچنین می‌توان نتیجه گرفت که نفس انسان جاودانه و نامیرا است.

متن صحیفه آن شخص به شرح زیر است:

ابتدا مقدمه‌ای وجود دارد که شامل موفقیت‌های ایوب است (۱: ۱-۵). سپس خداوند شیطان را بر دارایی‌های ایوب مسلط می‌کند (۱: ۶-۲۲) و پس از آن بر سلامتی ایوب تسلط می‌یابد (۲: ۱-۱۰). مطالب متن به این ترتیب است:

۱) ناله‌های ایوب (۳: ۱-۲۴).

۲) اولین سری گفتگوها که بین ایوب از یک طرف و الیفاز، بلدد و صوفر از طرف دیگر انجام می‌شود، به ترتیب حروف الفبا تنظیم شده است:

– خطاب الیفاز (۴ و ۵)

– پاسخ ایوب (۶ و ۷)

– خطاب بلدد (۸)

– پاسخ ایوب (۹ و ۱۰)

– خطاب صوفر (۱۱)

۳) دومین سری مباحثه به این ترتیب است:

– خطاب الیفاز (۱۵)

– پاسخ ایوب (۱۶ و ۱۷)

– خطاب بلدد (۱۸)

– پاسخ ایوب (۱۹)

– خطاب صوفر (۲۰)

– پاسخ ایوب (۲۱)

۴) سومین سری از گفتگوها که بین ایوب و الیفاز و بلدد صورت گرفت، به این ترتیب است:

الف. سخنان الیفاز (فصل ۲۲)

ب. پاسخ ایوب (فصل‌های ۲۳ و ۲۴)

ج. سخنان بلدد (فصل ۲۵)

د. پاسخ ایوب (فصل ۲۶)

۵) مجموعه‌ای از گفتگوها و سخنان ایوب خطاب به سه دوستش (فصل‌های ۲۷ و ۲۸).

۶) سخنان ایوب به تنهایی (فصل‌های ۲۹ تا ۳۱).

۷) سخنان الیهو که از طریق آن اجرای حکم بر ایوب انجام می‌شود و پاکی و عدالت قادر مطلق را بیان می‌کند (فصل‌های ۳۲ تا ۳۷).

۸) سخنان خداوند قادر که خطاب به ایوب بیان می‌شود (فصل‌های ۳۸ تا ۴۱).

۹) فروتنی و اعتراف ایوب به گناهکاری و نادانی خود (فصل ۴۲: آیات ۱ تا ۶). و پایان کتاب، پاکدامنی ایوب در حضور دوستانش است (فصل ۴۲: آیات ۷ تا ۱۰) و بازگشت او به جایگاه اولیه و مقام سابقش (آیات ۱۱ و ۱۲) و رسیدن به ثروت، سعادت، خوش‌بختی و شادی خود (آیات ۱۲ تا ۱۷).

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
Shield Security