سفر فرشتگان!
"برای آنترانیک و پلنگ های زخمی اش"
…………………………….
در کتاب سرگشتۀ راه حق که شرح حال "پدر فرانسیس" است، در یکی از ماجراها، وقتی پدر فرانسیس با رفیق و همسنگر خود "برادر لیون" به مرغزاری پر از گاو می رسد، پدر بسوی حیوانات می رود و دست بگردن یکی از گاو ها می اندازد!
با حیوان احوالپرسی میکند و خطاب به رفیق خود با لحنی آمیخته به طنز می گوید: "برادر لیون" در دنیای آینده ابداً مایل نیستم به بهشتی وارد شوم که پر از قدیس باشد! بهشت بدون گاو و پر از قدیس، مکان کسالت باری است و اصلاً زیبا نیست! و سپس اضافه می کند " زیبائی دختر خداست"! بی سبب نیست که خدا در مناسبت هائی در کتاب مقدس، از دختر زیبای صهیون و دختران اورشلیم مکرر یاد می کند! که چگونه با غضب خود دختر زیبای صهیون را به ظلمت پوشانده و جلال اسرائیل را از آسمان به زمین افکنده است! (مراثی ارمیا 2). در اینجا جلال آسمانی اسرائیل با زیبائی دخترانۀ صهیون برابر و همسنگ می شود! و هنگامی که قرار است اسرائیل به تبعید برود ارمیای نبی با الهام می گوید: زیرا "یهوه خداوند" قصد نموده که حصارهای دختر صهیون را منهدم سازد، مشایخ دختر صهیون برزمین نشسته و دوشیزگان اورشلیم سر خود را بسوی زمین افکنده زیرا عصیان دختر قوم من از گناه سدوم زیاده ست….. و سپس خداوند دلش برحم می آید و به اسرائیل امید، می دهد. که قوم بار دیگر به شکوه گذشته باز خواهد گشت!
نبی غمزده اینبار بزبان استعاره می نویسد: بیدار شو ای صهیون و قوت خود را بپوش که ناپاک و نامختون دیگر داخل تو نخواهد شد!! باید بگونه ای اذعان کرد که در اساس، ضعف در مقابل جنس مخالف از زمان آدم ابوالبشر تا کنون بین ما فرزندان او ادامه داشته و دارد ( پیدایش 3 : 17 ) و منحصر به ما نبوده و نیست! تا جائیکه پسران خدا عاشق "دختران آدم" می شوند و چون سقوط کرده اند، بسادگی فریفته می شوند واز فرط فریفتگی دوباره سقوط می کنند، زیرا دختران آدم نیکو منظرند! فرشتگان، بدختران آدم در می آیند، که نتیجۀ آن پیدایش مردانی جبار است که به شریر می پیوندند بطوریکه خداوند از خلقت آدم دچار ندامت می شود ( پیدایش 6 : 1 – 7 و ایوب 1: 6 ). و زیاده بی ربط نیست که بچه مسلمانها به همین سرنوشت دچار شده و عاشق و دلخستۀ دختران آدم می شوند!
اما عشق پسران خدا به سقوط انسان انجامید و خداوند برای اصلاح خلقت و شستن جهان از گناه، برنامۀ طوفان نوح را پی می ریزد، اما بهنگام "فیض" این عشق بگونه ای دیگر جلوه می کند، ازاینرو، وقتی بچه مسلمان ایرانی عاشق دختران اسرائیل و خواهران زیبا روی ارمنی می شوند قضیه کمی متفاوت جلوه می کند! امروز ایرانی بخود می بالد که اعتلای شعر معاصر ایران در هر دو عرصۀ، کلاسیک و امروز، مرهون زیبائی دختران ارمنی است! زیبائی دختر خداست و این زیبائی که همیشه کار دست بنی آدم داده، خوشبختانه اینبار موجب تحول شعر پارسی در دو عرصۀ کلاسیک و امروزین شده است! بی اغراق، ژرفا و گسترش نظم ادبی معاصر، مرهون دختران زیبا روئی است که دو تن از شاعران این دیار را چنان دگرگون کرده اند که اولی نمایندۀ برجستۀ شعر کلاسیک می شود و دویمی وزن واژه ها، را به اوج می رساند! یکی از این دو " محمد حسین شهریار" است که در تبریز دلخستۀ دخترکی ترسا می شود! دیدن دختر که، یکشنبه ها به کلیسا می رفته، جوان مسلمان را چنان شوریده می کند که رشتۀ پزشکی را رها کرده و سیاه مشق های مکتب را کناری می گذارد و یکسره شاعر می شود و برای معشوق می سراید: ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری …… سینۀ مریم و سیمای مسیحا داری! گرد رخسار تو "روح القدس" آید بطواف ……….. چو تو ترسا بچه آهنگ کلیسا داری! بکلیسا روی و مسجدیانت در پی ……… چه خیالی مگر ای دختر ترسا داری!
سالها پیش "دکتر الهی" در یاداشت های بی تاریخ نوشت، شهریار از ملاقات با ترسای زیبارو، دگرگونه شد، طوری که کتاب و درس را بوسید و کنار گذاشت و همۀ عمر مجرد ماند! و در تأئید او، روزی شهریار دختر را می بیند که کالسکۀ نوزادی را بجلو می راند، رویای شیرین وصال در چشم شاعر می شکند و توسن خیال را در دشت احساس تازانده، می نویسد: زن و همسر نگرفتم که گرو بود سرم ……… تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم! القصه، "زیبای ارمنی" دل از کف، ترک تبریزی می رباید! او به نیروی عشق، شاعری بزرگ می شود، بطوریکه نام شهریار مرز های اشتهار را طی می کند تا حدی که: بگفتۀ صاحب نظران پس از "سعدی و حافظ" شعر کلاسیک ایران، تا بدین پایه سراینده ای چنین، بخود ندیده است. حال بدشواری از شهریار دل می کنیم و بدیگری می پردازیم! اینبار از شاعری می گوئیم که شعرش موسیقی است و مرگ او باعث شد که ستایشگری عشق، و واژۀ پارسی، دچار بی وزنی شود. "احمد شاملو" او نیز وقتی به بیوگرافی خود می پردازد،از فاش گوئی باکی ندارد، و در مصاحبه ها اعتراف می کند: " در ابتدا، آنچه جان و جهان مرا را عوض کرد، نغمۀ موسیقی و صدای پیانو بود" و ادامه می دهد: جوانتر که بودم، در همسایگی ما خانواده ای "ارمنی" زندگی می کرد که دخترشان پیانو می نواخت و من آهسته می خزیدم و از پشت بام به نوای ساز و سرود "دادود" گوش می سپردم، و همین صدا بود که مرا شیفته کرد و باعث شد تا ذوق شاعرانۀ من شکفته شود، که تا پیرانه سری ادامه داشت. این حس هنگامی قوی تر شد که او با "آیدا" آشنا می شود، دلدار ارمنی شاعر انقلابی را با تمام وجود می فهمد و هنر او را محترم می دارد! شاعر برای همسر خود، "آیدا در آینه" را می سراید و به احترام او مرگ ناصری را می نوسید!
مرگ خداوند برصلیب! آنگاه غزل غزل ها را به سلیقۀ خود، ویراستار می کند ! و در جائی عاشقانه می نویسد: ای کاش! ده سال پیش از "طوفان نوح" عاشقت می شدم و تو می توانستی تا قیامت برایم ناز کنی، یکصد سال به ستایش چشمانت می گذشت و سی هزار سال بستایش تنت! ….. ای "پری وار" در قالب آدمی!……. اینک تو زیبا هستی، و چشمانت مثل چشم کبوتر است! اکنون تو زیبا هستی……..! زیبائی دختر خداست و نیروی عشق به قوت مرگ می چربد! بلاخره از ارامنۀ هموطن ما، فقط زیبارویانشان نیستند که ایران را به اعتلا رسانده و سربلند کرده اند! جوانمردانی که در نهضت های عدالت طلبی دوشبدوش هموندان خود برای آزادی و امحاء استبداد جنگیده اند، شمارشان کم نیست! از جمله سردار "یپرم خان" و "وارطان سالاخانیان" که اولی در انقلاب مشروطیت و دویمی در نهضت ملی درس وفاداری و میهن خواهی را به هموطنان نشان می دهند! در جنگ عراق علیه ایران، این بزرگان داوطلبانه شرکت کردند و بیشماری از آنان به قربانیان پیوستند! در همۀ عرصه ها این عزیزان حضوری زبده و بی آلایش دارند! در زمینۀ انتشار کتاب، اسقف خاچاتور بنیانگذار صنعت چاپ در ایرن است و در زمینۀ موسیقی "ویگن دردیان" را داریم که پدر موسیقی پاپ نام گرفته و دخترش ژاکلین ترانه سرائی با حس و هوای ایرانی است، که دلش را در نی لبکی آرام می نوازد! و محقق ارزنده، "دکتر آرمن حق نظریان" استاد هنر دانشگاه تهران که در زمینۀ تاریخ معماری و بنا های ارمنی دست به کارستا نی زده و در گستره ای به طول 300000 کیلومتر از باقیماندۀ کلیسا ها و بناهای مربوط به سرزمین پدری عکس و خبر تهیه کرده و در اختیار یونسکو و میراث داران فرهنگ گذاشته، همچنین عکاس دورۀ قاجار "آنتوان سوروگین" بنیانگذار کارت پستال های هنری و شکارچی لحظات تاریخی، حق شایانی بگردن این هنر و جلوه های ماندگار دارد!
در آستانۀ سال 90 شمسی، سرزمین ما "آلینوش طری" پژوهشگر فیزیک خورشیدی را از دست داد که آثارش در نجوم همیشگی است! بالاخره در همۀ اصناف و مشاغل، این هموطنان صحنه های غرور آفرینی برای اعتلای ایران به تصویر کشیده اند در هر ایرانشهری که سراغ انصاف و امانت را بگیریم مردم "اینان" را نشان می دهند! از ساعت ساز، مکانیک تا پزشک و کشیش، همه منصف و صالحند و مردم افسوس می خورند که چرا اینها از ایران رفته اند وچرا دیگر این فرشتگان نیستند؟! کجا رفت دکتری که دستش شفا بود و فقیران را مجانی مداوا می کرد! دندانپزشکی که دندان مرا آنچنان مداوا کرده که بعد از 20 سال آخ نگفته! یادش بخیر مکانیکی که امین بود و قطعات را کش نمی رفت، قدرش را ندانستیم! آه، چه ساعت ساز، کار درستی بود! و خداوند فرمود : شما رساله های زنده اید، چنان عمل کنید، تا نور من در چهرۀ شما بتابد، و بدانند که شما از جنس دیگری هستید تا مردم بخود آمده و پدر آسمانی شما را تمجید کرده جلال دهند!
آدم هائی بی ادعا، آرام و صالح بخصوص سخنور برجسته کلیسا، که به جاودانه ها پیوست، اسقف "هایک هوسپیان مهر" انسانی که چکیده دوستی با خدا و انسان بود! و چه بی ادعا، پیشمرگ کشیش نازنین "دیباج" شد و با این کار، خانۀ دوست را نشان داد و نشان داد که بزرگترین محبت ها براستی کدام است!
در آخر جا دارد برای قدرشناسی از خدمات خانوادۀ محترم " یقنظر" یادی از کشیش ارشد کلیساهای ایران و بنیان گذار جماعت ربانی و معلم و مبشر کبیر کلام خدا تجلیل کرده و بطور خاص از زنده یاد "پدر ست" بزرگ این خاندان تجلیل بعمل آوریم و از صمیم دل برای بهروزی و ماندگاری آنها درخدمتی که پیش رو دارند در نام عیسای خداوند "همگی" دعا کنیم . به "سالروز" قتل عام هموطنان ارمنی نزدیک می شویم، کشتار وحشیانه ای که : در بیرحمی، هلوکاست اول بود!! واکنش قهر آمیز این آزادگان، و تشکیل سپاه "داشناک ها" در مقابل ستمگری و شوینیزم عظمت طلبانۀ پان ترکیسم، عملی قابل درک است!
نام و یادشان جاودان!
………………………………………………………………..
پا نوشته ها : غروب فرشتگان عنوان کتابی است از پاسکال چکماکیان ترجمۀ محمد قاضی، که نام مقاله را از عنوان کتاب به امانت گرفته ام! سرگشتۀ راه حق، شرح حال پدر فرانسیس نوشتۀ نیکوس کازانتراکیس، ترجمۀ منیر جزنی که نام اصلی کتاب، فقیر آسیسزی" است! آیدا سر کیسیان همسر "احمد شاملو"! سید حسین بهجت تبریزی نام اصلی شاعر است وتخلصش شهریار! برای آشنائی با دکتر آرمن حق نظریان به فصلنامۀ "پیمان" رجوع.کنید!"وارطان سالاخانیان" همرزم دیرینۀ احمد شاملو که شعر "وارطان سخن نگفت" را بیاد او سروده که زمان حکومت پیشین "نازلی سخن نگفت نامیده می شد"!
نوشته: مسعود مهرداد
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |