در زمان زندگی و خدمت عیسای مسیح، طرز تفکر اجتماع در رابطه با زنان چگونه بود و آیا عقاید و رفتار او با آن طرز تفکر سازگاری داشت یا خیر؟
در زمان زندگی و خدمت عیسای مسیح، طرز تفکر اجتماع در رابطه با زنان چگونه بود و آیا عقاید و رفتار او با آن طرز تفکر سازگاری داشت یا خیر؟
اکثر منابعی که تاکنون در مورد زنان فلسطین در زمان زندگی و خدمت مسیح ارائه شدهاند، برگرفته از عقاید و اشارات معلمین یهودی در سدههای دوم و سوم بعد از مسیح، و غالباً در برگیرندۀ نوشتههای تلمود که در قرن پنجم میلادی تکمیل شد، میباشند. اما اکنون با کشف طومارهای دریای مرده، و منابع دستنویسِ «مگ هامیدی» اطلاعات مؤثقتری در این زمینه در دست میباشد که متأسفانه وضعیت زنان یهودی در فلسطین را کمی نامناسبتر از نوشتههای تلمود به تصویر میکشند. نظریات هر دو گروه این منابع، به همراه برخی از مکتوبات تاریخنویسانی مانند یوسفوس و فیلو، در گزارش زیر ادغام شدهاند.
با نگاهی اجمالی به مطالعات زمان، متوجه میشویم که زنان فلسطین در دوران زندگی و خدمت مسیح، تحت فشار قابل توجهی از جهات اجتماعی، مذهبی و حتی اقتصادی بودند و غالباً در درجۀ دوم اهمیت، در سطح پائینتری از مردان، و در گروه بچهها و بردهها بهحساب میآمدند. علاوه بر این، علیرغم وجود تعداد معدودی از اشارات مثبت از قبیل سخت کوش، دلرحم و باهوش، اکثراً صفات تنبل، احمق، حرّاف، کوتهفکر، علاقمند به سحر و جادو، غیرقابل تعلیم و حتی شریر، به آنها نسبت داده میشد.
یکی از دلایل شریر پنداشتن زنان، نقش آنها در تحریک احساسات جنسی مردان و همچنین یادآوری سهم آنها در سقوط انسان در باغ عدن بود.
یوسفوس، تاریخ نویس قرن اول، اعتقاد داشت که زن از همه نظر در درجۀ پائینتری از مرد قرار دارد.
و رابی یسو بن سیراح، از همان دوران، چنین مینویسد: آنکه زنی اختیار کند، بهترین مایملک خود را به دست آورده است.
البته، در زمینۀ زندگی خانوادگی، نقش خدمتی زنان به عنوان مادران و همسران و همچنین به عنوان وسیلهای برای ازدیاد نسل و ازدیاد قوم خدا، از احترام نسبتاً زیادی برخوردار بودند. به همین جهت موقعیت اجتماعی زنانی که همسر داشتند بهتر از دیگران بود، ولی میبایست تحت ارادۀ شوهر و در خدمت به او کوشا بوده، وظایف خود را که شامل ادارۀ کارهای خانه، رسیدگی به بچهها و همسر بود، انجام دهد. گاهی هم اختیارات بیشتری در همان بخشِ خانه به زن داده میشد و او به عنوان حامی شوهر و دوست او به حساب میآمد. در عوض، وظیفۀ شوهر سیرکردن، پوشاندن، و رسیدگی به زن بود.
بنابراین، زنان درخارج از منزل غیرفعال بوده و تشویق میشدند زیاده از حد در انظار مردم دیده نشوند. طبیعتاً، در خارج از خانه رسوم و قوانین متفاوتی در مورد پوشاک زنان رعایت میشد که متداولترین آنها پوشش سر در قرون اول میلادی، در اورشلیم بود.
از جهتی دیگر، تعدد زوجات و حق طلاق متعلق به مرد بود و با وجود تعلیم رایج بر ضد فساد اخلاقی، وجود این معضله در جامعه بسیار مشهود، و محکومیت آن تنها متوجه زنان بود!
در همین رابطه، در تلمود بارها به مردان نصیحت شده برای احتراز از کشانده شدن به راههای غیراخلاقی، از مصاحبت زیاد با زنان پرهیز کنند.
امکانات تحصیلی:
مدارس فقط برای پسرها و کنیسه ها برای مردها بود. ولی زنان میتوانستند در منزل و در مورد کارهای خانگی تعلیم ببینند و غالباً تصور نمیرفت آنها قدرت درک و یادگیری بیشتر از آنرا داشته باشند. افتخار آنها فرستادن پسران و شوهرانشان به مدرسه یا کنیسه بود.
ارزش حقوقی:
ارزش شهادت یک زن برابر با ارزش شهادت یک غیریهودی بود و غالباً زن گرفتن چیزی شبیه خریدن یک بردۀ غیریهودی بود.
شرکت در مراسم مذهبی:
از نظر مذهبی، انتظار میرفت زنان در قرائتهای شریعت و تکرار دعاهای برکت، حاضر شده و در صورتی که تعدادشان به بیش از ۳ نفر میرسید، اجازه داشتند دعای شکرگزاری غذا را انجام دهند؛ منتهی در صورت حضور یک مرد، حتی اگر تعداد زنان به ۱۰۰۰ نفر هم میرسید، حق صحبت و دعا با آن مرد بود. بطور کلی، هدف از حضور مردان در کنیسه و معبد، یادگیری، و هدف از حضور زنان، گوش دادن بود و محل مخصوصی در یکی از صحنهای معبد برای گردهمآیی آنها در نظر گرفته شده بود. در ضمن، جلسات رسمی معبد مستلزم حضور حداقل ۱۰ نفر بود، منتهی زنان در آن شمارش، بهعنوان فرد بحساب نمیآمدند. بنابراین زنان هرگز قادر به تشکیل جلسه، بدون حضور مردان نبودند! و گرچه از نظر تئوری زنها میتوانستند یکی از ۷ نفر قرائتکنندگان در جلسه باشند، معمولاً به حساب عدم شایستگی و اینکه کسی آنها را تأیید نکرده، این اجازه از آنها صلب میشد.
در تلمود، جملات متعددی به این اشاره دارند که یادگیری تورات توسط زنان به هیچ وجه شایسته نیست!
رابی ایلعاذر که در قرن اول میلادی در فلسطین زندگی میکرد، چنین مینویسد: « کلمات تورات، ترجیحاً میباید سوخته شوند تا اینکه تحت مسئولیت زنی قرار گیرند… هر آنکه کلامی از تورات را به دخترش تعلیم دهد، به کسی ماند که هرزگی را به او آموخته باشد.»
شرایط اقتصادی:
۱- سیاستهای کشاورزی رومیان در رابطه با یهودیان، مخصوصاً یهودیان ساکن در جلیل، در محروم کردن آنها از سرزمین آبا و اجدادشان، تأثیر مستقیم بر امکانات اقتصادی زنان داشته و بر فشارهای متعدد دیگر زندگی آنان میافزود.
۲- وظیفۀ زنان، خدمت در خانه و نه امرار معاش از طریق استخدامِ کاری بود.
۳- از نظر تئوری، میراث والدین به دختران نیز میرسید، منتهی پسران در تصاحب آن حق امتیاز داشتند. و در صورتی که ارثی از والدین به زنی میرسید، همسر آن زن مسئول اداره و بهرهبرداری از آن بود.
عیسای مسیح، علیرغم جایگاه پایینی که به زنان زمان او داده شده بود، با تعالیم عالی و مقتدرانه خود بر ضد این طرز تفکر زمان ایستاد و شخصیت و ارزش زنان را به جایی که در همان زمان آفرینش منظور بود، برگرداند. این جایگاه ارزشمند زنان، نه تنها در سخنان او، بلکه در برخورد، منش و احترام خاص او به زنانی که نقشی در زندگی و خدمت او بازی میکردند نمایانگر بود. برای مطالعۀ بیشتر و توجه به تضاد واضح بین طرزفکر، عمل و خدمت عیسای مسیح در مورد زنان، میباید تعالیم و اعمال او را بطور وسیع و دقیق مورد مطالعه قرار داد. توصیه میکنیم در این مسیر با ما همراه شوید.
بزودی مقالهای در این زمینه انتشار خواهد یافت.
نوشته: کشیش مگی یقنظر
منابع بهکار برده شده در این مقاله:
1- Mary J. Evans, Woman in the Bible, The Pateernoster Press Ltd., 1983
2- J. Lee Grady, 10 Lies the Church Tells Women, Charisma House, 2000
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
مقاله جالبی است و کمک میکند که بخش های خاصی از کتاب مقدس را بهتر درک کنیم.
یک سؤال دارم. چرا نام جایی که مسیح زندگی و خدمت کرده، و یا محل زندگی رابی ایلعاذر در قرن نخست میلادی، در سراسر این مقاله (فلسطین) است؟
بجاست از نویسندۀ این مقاله پاسخ شما را دریافت کرده برای شما ارسال داریم. بابت صبر و شکیبایی شما سپاسگزاریم.
شاد و تندرست باشید.
در پاسخ به سوال بازدید کنندۀ محترم وبسایت پرپاسخ، و با عذرخواهی از عدم توجه به این نکتۀ ظریف، میتوان نکات زیر را ذکر کرد:
– عیسای مسیح در محل جفرافیایی که امروزه فلسطین نام دارد بدنیا آمده، زندگی و خدمت کرد. منتهی در آن زمان، آن ناحیه یهودیه نامیده میشد و نه فلسطین (بیت لحم یهودیه – متی ۱:۲) بنابراین برای حفظ صحّت کلام، بهتر است آن ناحیه را یهودیه (و نه فلسطین) نامید، چون تا بعد از ۱۳۵ میلادی، تمامیت سرزمینی که مورد سکونت قوم اسرائیل بود، هرگز فلسطین خوانده نشده بود! و حتی بعد از خرابی معبد در سال ۷۰ میلادی، هنوز هم قوم اسرائیل در سرزمین خود که یهودیه نام داشت، زندگی میکردند.
– بعد از سالیان ۱۱۵ – ۱۱۷ میلادی، شخصی یهودی، به اسم شیمون بارکوخبا، برپا خاست و بین سالیان ۱۳۲ تا ۱۳۵ میلادی یهودیان را طی عملیات پی در پی، بر ضد رومیان شورانید ولی نتوانست پیروزی بر رومیان را بدست آورد. متعاقباً رومیان طغیانگران را سرکوب کردند و با دانش به اینکه سرزمین یهودیه اهمیت بسزایی برای قوم اسرائیل دارد، مصمم شدند قوم اسرائیل را از آن سرزمین پراکنده کرده، اسم یهودیه را به اسم دشمن همیشگی و کتابمقدسی آنان یعنی «فلسطین» تغییر دهند.
جهت مطالعات بیشتر در این زمینه لینک زیر برای خوانندگان محترم ارسال میگردد:
https://news.kehila.org/was-jesus-born-in-palestine/
با سپاس از تذکر بجای شما در بارۀ این نکته.