خودشیفتگی یا نارسیسم و رهایی از آن
خودشیفتگی یا نارسیسم و رهایی از آن
در سالهای اخير، جامعه ايرانی وحتی كليساهای فارسی زبان، شاهد فراگيری يك اختلال رفتاری يا شخصيتی به نام نارسيسم يا خود شفتگی بوده كه به علت عدم شناخت جدی آن، به سادگی از آن عبور كرده وآن را نوعی اعتماد به نفس انسانی تلقی نموده اند. فضای باز مجازی هم، اين اختلال شخصيتی را رشد داده و باعث تشديد آن شده و از اين رهگذر، پيامدهای شديدی به جامعه تحميل شده است.
البته بايد اعتراف كرد كه دگرگونی های اجتماعی از نيمه اول قرن بيستم چهره تازه ای به انسان بخشيده، كه به عقيده بسياری از متفكران حوزه أسيب شناسی و روان پزشكی، خصوصيات رفتاری خود را در مفهوم خود شیفتگی يا نارسيسم نشان داده است. كتاب معروف فرهنگ خود شیفتگی كريستوفرلاك كه پديده خود شیفتگی را يك شاخص اصلی زندگی آمريكايی می داند به سرعت يكی از كتاب های پر فروش آمريكا شد و جامعه آمريكايی را يك جامعه خود شيفته می شناسد و حتی در بررسی خودشیفتگی جمعی، می توان از جامعه فرانسه نيز نام برد كه بيشترين عوارض اين رفتار يا بيماری را دارا می باشد.
به هرترتیب هدف اين پژوهش و بررسی، لايه های مختلف مفهوم خود شیفتگی از ديد گاههای مختلف روانشناسی و جامعه شناسی می باشد.
ولي برای آزادی ازآن، فاكتورهای روحاني و مسيحی و نیز نظرات متخصصین آسيب شناسی مسيحی به شما توصيه می شود.
نخست بايد به كليد واژه خود شفتگی مراجعه كرد و پس از آن به اين سؤالات در حد حوصله آن پاسخ گفت.
الف- نارسيسم يا خود شيفتگی چيست؟
ب- نظريه های روانشناسی درباره آن کدامند ؟
ج- آيا خود شيفتگی يك گرايش شخصيتی است يا تبین بالينی دارد؟
د- خود شیفتگی ملی يا جمعی يا به تعبيری خودشيفتگی نژادی كدام است؟
ه- آيا خود شيفتگی در طيف مسيحيان، بخصوص در كليسا نیز ديده می شود و اگر پاسخ آن مثبت است، اين ناهنجاری خود را به چه شکلی ظاهر می سازد؟
الف- نارسيسم يا خودشيفتگی چيست؟
واژه خود شيفته ترجمه لغت narcissistic است كه به صورت عاميانه از يك افسانه يونانی برگرفته شده است. دراين افسانه مرد جوانی به نام نارسيسوس عاشق دوشیزه ای می شود ودر همه جا به دنبال تصويرآن دختر می گردد ولی به جای تصوير معشوقه خویش، تصویر خود را در آب می بيند ودر نتيجه عاشق شکل و شمایل خود می شود! البته روايت ديگری نیز ازاين داستان وجود دارد كه نارسيسوس شیفته تصوير خود در آب شده و به درون آب می پرد و در آن غرق می شود. ناگفته نماند که در ادبيات فارسی ما نیز نرگس يا نارسيس دلالت براين مفهوم داشته و عنوان گل نرگس برگرفته ازچنین افسانه ای است. نارسيس وقتی به عشق خود يعنی چهره انعكاس يافته خویش دست نمی یابد، آنقدرغمگين و مأیوس بر چشمه می نشيند تا تبديل به گُل شود. لازم به ذکر اين نکته است که اینگونه روايت ها ما را به شناخت خود شیفتگی نزديك تر می سازد.
خود شیفتگی به معنای ساده يعنی عاشق خود بودن است. رفتار واحساس طبيعی يك خودشيفته، چنین است كه خود را بيش از حد دوست می دارد واين حالت كسانی است كه نوروتيك يا سايكوتيك هستند به این معنا که آنها منحصراً به خود مشغولند وباور دارند كه برتر از ديگرانند و می بایست مورد توجه قرار گيرند. خود شيفتگی می تواند يك مانع جدی در روابط و مناسبات ميان فردی باشد.
حتی یکی از ويژگی های شخص خود شیفته می تواند به عنوان يك عامل منفی به هر رابطه ای ضربه وارد سازد.
بيماران خود شیفته، احساس عميق خود را به صورت خود بزرگ بينی و نوعی بی نظير بودن ابراز می دارند. اين افراد خود را موجودات خاصی می پندارند و درباره توانايی های خود اغراق مي كنند و محتاج توجه وتأييد و شعف وحیرت ومهربانی دیگران هستند وانتظار دارند به صورت خاصی با آنها رفتار شود وتحمل وانتقاد از ايشان بسیار سخت است و سریعاً عصبانی شده و فرد منتقد مورد نظر را به نادانی وحماقت وعدم درك واقعيت متهم می كنند و چنانچه این اشخاص مسيحی باشند خود را صاحب مكاشفه های بخصوصی می دانند واگر واعظ یا معلم باشند معمولاً در موعظه های خود از گونه هایی استفاده مي كنند كه تا به حال كسي استفاده نكرده باشد. ويژگي های أفراد خود شيفته ، ديگران را ناديده گرفتن و به آنها به عنوان وسیله و ابزاری نگریستن می باشد كه می بایست به چنین اشخاصی كمك کنند و از خود، نوعی تصويرذهنی تحريف شده ای دارند. تحقير ديگران برایشان امری ساده وعادی است. از همه طلب كارند و توجه پرورهستند!
معيار و استانداردهای تشخيص اختلال شخصيت خود شيفته:
1- احساس بزرگ منشانه مبنی بر خود بزرگ بینی دارند.
2- اشتغال بزرگ منشانه مبنی بر مهم دانستن خود دارند.
3- اشتغال ذهنی تخيلات از قدرت زياد و عشق ايده آل دارند.
4- اعتقاد دارند كه فردی ويژه و منحصر به فرد می باشند.
5- در روابط خود، افرادی استثمارگرهستند.
6- خود را تافته جدا بافته می دانند.
7- عاشق خود هستند.
8- برای خود عناوين بخصوصی قائل هستند و اصرار می ورزند که آنها را با چنین عناوینی خطاب کنند.
9- خود را دموكرات نشان می دهند ولی در شكل گيری ديكتاتوری نقش دارند.
10- غالباً به همه حسادت می ورزند ويا براين اعتقاد هستند كه ديگران به آنها حسادت مي ورزند.
11- از تعريف وتمجيد سير نمي شوند.
ب- نظريه های روانشناسی درباره خود شیفتگی كدام است؟
در روانشناسی، نارسيسم افراطی براساس خصيصه های روانی و شخصيتی شناسايی می شود و آن را نوعی اختلال روانی می دانند.
پزشك نورولوژيست اتریشی و پدرعلم روانكاوی زيگموند فرويد، اين اختلالات رفتاری را بخوبی بيان نموده است. وی اینگونه معتقد بود كه بسياری از خصيصه های خود شیفتگی از بدو تولد با شخص به دنيا می آيند واو نخستين كسی بود كه خود شیفتگی را با بهره گیری از روانكاوی توضيح داد. اَندرو موريسون نيز ادعا كرد در دوران بزرگسالی، ميزان مفيدی از خود شیفتگی در افراد وجود دارد و يا به کلامی دیگر به وجود می آيد كه انها را قادر می سازد که در برقراری رابطه با ديگران فرديت خود را نيز در نظر بگيرند. البته در جامعه شناسی، گاهی آنرا به جای نخبه گرايی و يا بی تفاوتی نسبت به ساير افراد جامعه تلقی می شود.
به عقيده فرويد اين مفهوم برای اولين بار در روانشناسی، توسط پل ناك به كار گرفته شد. وی بعدها اين عقيده را تصحيح مي كند واینچنین اظهار می دارد كه در واقع هولاك اَليس را بايد مبدع اين اصطلاح در سال ١٨٩٨ دانست و نیز می توان از مورخ ومنتقد اجتماعی كريستوفر لاك نام برد كه با كتاب معروف فرهنگ خود شيفتگي، توانست اين معيارهای خود شيفتگی را در جوامع مشخص كند.
ج- آيا خود شيفتگی يك اختلال شخصيتی است يا تبين بالينی دارد؟
اگر چه همه افراد تا حدی ويژگی های خود شیفتگی را در خود دارند و گاهی نیز آن را بروز می دهند، اما افرادی نیز وجود دارند که به طور خاص به خود شيفتگی مبتلا هستند يعنی اختلال شخصیتی خود شیفتگی narcisstic personality disorder به شکل يك رفتار بارز با ويژگی شخصيتی در آنها ظاهر مي شود و هيج داروی رسمی برای درمان اختلال شخصيتی شخصِ خود شیفته وجود ندارد. در عین حال بسیاری از اینگونه بيماران، تمايل به پذيرش اينكه ازاين شرايط رنج می برند، نيستند و به همین علت نیز نيازی به كمك احساس نميكنند.
نارسيسم در فرهنك روانشناسی و روانپزشكی با تعابير ومعانی متعددی بكار گرفته شده واين تعابيربا هم متفاوت هستند. بعضی اوقات به عنوان اختلال و گاهی نیز به عنوان یک مؤلفه طبيعی شناخته شده است. اما این امری است مسلم که روانپزشکان امروزه آن را به صورت يك اختلال شخصيتی به رسميت می شناسند.
د- خود شيفتگی ملی يا جمعی يا به تعبيری خود شيفتگی نژادی كدام است؟
خود شيفتگی هميشه خود را به صورت فردی ظاهر نمی سازد و بعضي اوقات می تواند جمعی وفكری هم باشد. به عنوان نمونه، اكثریت ايرانيان بر اين باورند كه ملت ايران با هوش ترين ملت دنيا است. در صورتی كه بر اساس تحقیقات، مردم ايران در مقایسه با ملل باهوش، زير سطح متوسط می باشند. اين در حالی است كه بخشی از جامعه، زرنگی و زیرکی را با بهره هوشی يكسان تلقی می كنند، با اینکه اين بهره هوشی در حدود ٨٥ است ودامنه طبیعی بهره هوشی بين ٩٠ تا ١١٠ می باشد. يكی از عوامل خود شيفتگی ملی اين أست که به تاريخ وسننی كه مبهم و مشکوک هستند افتخار كنيم و ببالیم.
نژاد پرستی يكی از نشانه های بارز خوشيفتگی است. در كتاب مقدس از عشق و علاقه خدا نسبت به قوم یهود سخن به میان آمده. ولی محبت خدا نسبت به این قوم به معنای برتری نژادی قوم يهود نباید تلقی شود و حتی شاخص نمودن اين قوم نوعی خود شيفگي ونارسيسم ملی یا نژادی است.
ه- آيا خود شيفتگی در طيف كليسا و مسيحيان نیزمشاهده می شود؟ واگر پاسخ آن مثبت است، این ناهنجاری خود را به چه شکلی ظاهر می سازد؟
درپاسخ به اين پرستش بايد گفت كه نارسيسم در ميان مسيحيان وكليسا نيز ديده می شود ولی درجات آن ميان افراد گوناگون، متفاوت می باشد. قابل ذکر است كه شيوه های ايمان آوردن أفراد، متفاوت است وتعيين موضوع ايماندار بودن يا مسیحی بودن، خود به خود و به صورت اتوماتیک شخصيت سالمی را ارائه نمی دهد واين کاملاً بستگی به نوع و چگونگی وابعاد توبه در ابتدای ايمان آوردن افراد واينكه شخصی كه ايماندار است الزاماً از شخصيت متعادلی برخوردار است، دارد و نمی تواند به همه اعضای كليسا تسری داده شود.
تعيين اين موضوع كه مسيحی بودن چگونه با ابعاد اصلی شخصيت انسان ارتباط می يابد، نقطه آغاز بسیار مهمی در شكوفايی پيوند روانشناسی شخصيت وبررسی علمی مسيحيت بوده است.
يافته های پژوهشی در جماعت های كليسايی بیانگر این موضوع هستند كه نارسيسم در جوامع كليسايی، بسيار پيچيده ترعمل مي كند وعلائم آن زير ماسك های روحانی ومذهبی مخفی می ماند واين ساختار پيچيده و چند وجهی شخصيتی در كليسا به برنامه های شاگرد سازی وآموزشی ارتباط زیادی دارد. مؤلفه های نارسيسم یا خودشیفتگی در كليسا، یا به کلامی دیگر ساختار يا ويژگی شخصيتی آن عبارتند از: حس مظلوم نمائی و برحق بودن، رهبری واقتدارگرایی، بر تری طلبی، خود تحسين گری، به ظاهر شخصی اجتماعی و در عمل فردگرا.
به جاست ياد آور شویم که در بعضي از كليساها، برای درمان و آزادی از خود، كه خود شيفتگی يكی از ابعاد آن است، روشهای مفيدی را تجربه کرده اند و بکار می برند که برای نمونه روشهاي دكتر نيل اَندرسون يعنی خدمت رهایی پس از ایمان آوردن که يكی از اين شيوه هاست واينگونه توصيه ها كلنيكی يا بهتر است بگوییم پارا كلينكی است كه هر ايماندار حتماً می بایست پس از توبه وايمان آوردنش به مسیح خداوند، دوره های آزادی در مسيح را تجربه كند واين آزادی، خود به خود و به صورت اتوماتیک پس از ایمان آوردن بدست نمی آيد و خود شيفتگی نیز بخشی دیگر می باشد که نیاز به خدمت رهایی دارد.
نوشتۀ استاد علی خیراندیش (فرانسه، اکتبر 2018)
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |