تسلیمی جابرانه یا انتخابی عاشقانه
برخی براین باورند که مسیحیت عاری از قوانین و دستورالعملهای شریعت گونه یهودی است و به این سبب آنان که مسیحیت را بدعتی یهودی مآب میپندارند فاقد صلاحیتش انگاشته ونظام اخلاقیات مسیحی را گرفتار بینظمی و آشوبزدگی باورها وتکثر اندیشهها میبینند.
حال آنکه نه تنها ایمان مسیحی، جهان بینی فاقد اصول عملی و عینی رفتاری و تربیتی نیست بلکه خطوط قرمز ترسیم شده توسط تورات و شریعت را چندین کیلومتر به عقب رانده و علاوه بر داشتن دغدغه عملکرد فرد حدود فکری او را نیز در کنترل و در سیطره نظام اخلاقیات الهی میخواهد بعبارت دیگر …
موعظه سر کوه مسیح، چهارچوب گناه را چیزی فراتر از عملکرد غلط ترسیم کرده و به جای هرس کردن شاخ و برگ درختی که ریشه آن تاریک است لبه تیزتیشه را بر ریشه ناپاکی و شرارت میگذارد. در موعظه سر کوه اخلاقیات نوین و توراتی تازه بنیاد نهاده میشود اما اینبار این احکام نوین که فکر و احساس و اراده آدمی را نیز در ارتکاب به عصیان عاملی بالقوه میبیند ابزار کنترل را به دستان محبت میسپارد، موعظه سر کوه طنین ارمیاء ۳۱ و حزقیال ۳۶ را در گوش یهودیان نجوا میکند و مسیح این اسراییلی حقیقی خود عامل برقراری این عهد قلبی خدا که وعدهاش را انبیاء عهد عتیق دادهبودند، میشود.
حافظ اجرای شریعت در عهد عتیق تنبیهات عملی و مهلک خداوند بود که در صورت بی وفایی قوم چه بصورت جمع و چه فرداً دامنگیر مرتکبین نااطاعتی میشد، خدا پس از خروج قوم از مصر و پس از دادن تورات و به طور خاص درتثنیه ۲۷ و ۲۸ در قالب برکتها و لعنتها با قوم اتمام حجت کرده و ضامن اجرای عهد خدا، شخص خدا و نیز بقیه قوم بودند تا عاصیان را مطابق تورات کیفر دهند، بدین گونه قوم در طول تاریخ عهد عتیق با وفاداری صاحب برکات گشته و باروری زمین و نعمت سماوی را تجربه کرده و ترس الهی را بر دل امتهای بی خدای اطراف مستولی کرده و بارور و کثیر میشدند و نیز با بیاطاعتی و زنای روحانی دچار لعنتهای مندرج در تورات شده به اسارت میرفتند و تار و مار تیغ بابلیان و آشوریان میشدند، لذا برکات و یا تنبیهات عملی خداوند ضامن اجرای شریعت و حافظ برقراری اخلاقیات الهی بود. شریعت همچون پاسبانی عمل میکرد که قوم را در جاده ترسیم شده الهی نگه میداشت و متخلفین را به سختی جریمه مینمود.
در چهارچوب تجسم کلمه و خدمت عیسی بر زمین بود که خدا مطابق با وعده خود در انبیاء ( ارمیا ۳۱ و حزقیال ۳۶) قلبی تازه به مومنین داده و شریعت را بر لوح دل آنها حک کرد و با ایشان عهدی تازه بست، نه مانند عهدی که با پدران ایشان بست بلکه شریعت را در باطن ایشان نهاده و نه بر الواح سنگی و روح خویش را در درون ایمانداران نهاد لذا اینک ضامن اجرای فرهنگ آسمان و اخلاقیات الهی روح خدا بوده و محبت الهی که در قلوب مومنین بر پا شده بود اهرم کنترل اخلاقیات را در دست میگرفت.
آگوستین متاله بزرگ کلیسا بر اساس این حقیقت چه زیبا میگوید: خدا را محبت کن و آنچه میخواهی بکن.
بعبارت دیگر اصل محبت است که سکان اخلاقیات مسیحی را در دست دارد و حال حدود و ثغور این محبت در جسم گردیدن کلمه، زندگی و خدمت عیسی و مرگ و دفن و رستاخیز و صعود و حضور روحانی او از طریق روح القدس در کلیسا و در ایماندار تعیین میشود.
محبت مسیحی آنچنانکه تمامی صفحات عهد جدید را به خود اشتغال داده است، حس دلسوزی و مهربانی برخاسته از احساسات بشری نیست بلکه نظامی عملی سرشار از رافت و رحمت است که ریشه در ذات خود خدا دارد لذا چه میزانی کاملتر و خالصتر از ذات پروردگار که در پسرش عیسی به شکلی مرئی در بازهای زمانی در تاریخ عینیت یافت.
مسیحیت مذهب تسلیم و سرسپردگی به شریعت و احکام و فرایض دینی نیست که خدایش پاسبانی باشد که با در دست داشتن قبض جریمه دائم در پی شکار متخلفین باشد بلکه مسیحیت مکتب عشق و لبیک عاشقانه به صدای خدا و اجابت تمنای معشوق از عاشق است و این است که مسیحش از فرط محبت آدمیان بر دار میشود و مریدانش بهای عشق عظیم حقیقت را هر روزه با حمل صلیب منجی خود بر خویش هموار میکنند.
مسیحیت مکتب حمل صلیب است، صلیبی که برای نظارگان تکه چوب لعنت و بار سنگین انکار نفس است و برای حاملین آن ردای امانت و یادگار خداوند عشق عیسای مسیح ناصری.
مسیحیت مذهب تسلیم جابرانه و فرایض کمر شکن خدایی فاقد هویت نیست مسیحیت مکتب عیساست، مکتب اویی که گفت من راه و راستی و حیات هستم.
بر این منجی ببالیم و عاشقش شویم.
نوشته: کیوان سیروس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |