اشعار جلیل قزاق ایروانی: ماتم بگذشت و غم سر آمد
اشعار جلیل قزاق ایروانی:
ماتم بگذشت و غم سر آمد
گر عمر به رفت در تباهی برنامه نماند جز سیاهی
جبران شو دم صلیب شاهی ماتم بگذشت و غم سر آمد!
تا چند اسیر در گناهان؟ آواره روی چو بی پناهان؟
باز آ بحریم شاه شاهان ماتم بگذشت و غم سر آمد!
آن شاه که داور جهان است امروز ز دیده ها نهان است
فردا بینی شفیع جان است ماتم بگذشت و غم سر آمد!
عیسی بود آن گزیده شاهم او راحت جان و اوست راهم
با او نه سزاست اشک و آهم ماتم بگذشت و غم سر آمد!
از پیر خرد شنیدم این پند شاهی که بود جهان خداوند
آزاد نمایم زهر هر بند ماتم بگذشت و غم سر آمد!
گر ره خطر است و راهم او شد دشمن که بود پناهم او شد
اندیشه ز کیست شاهم او شد ماتم بگذشت و غم سر آمد!
ز آن مظهر پاک آسمانی ز آن چشمۀ جود جاودانی
ماراست نشاط کامرانی ماتم بگذشت و غم سر آمد!
برگرفته از کتاب چون محزون ولی شادمان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |