آیا منطق قراردادیست؟
منطق اصولی را در بر میگیرد که نحوه تفکر و تکلم انسانها را کنترل می کند. مطالعه منطق به معنی جستجوی استدلال درست می باشد. بطور سنتی، منطق با سه قانون بنیادی شروع می شود: اصل اینهمانی، اصل امتناع متناقض، اصل طرد شق میانی. برطبق قانون اینهمانی، اگر گزاره ای درست باشد، پس درست است. قانون امتناع متناقض می گوید اگر گزاره ای درست باشد، پس نمی تواند اشتباه باشد. قانون طرد شق میانی می گویدهر گزاره یا درست است یا نادرست. منطق شامل این قوانین است، اما حتی فراتر از این قوانین هم پیش می رود.
مردم قوانین متنوعی را رعایت می کنند از قبیل قوانین اخلاقی، طبیعی، ریاضی، حقوقی، و قوانین منطقی/علمی. بعضی از قوانین آنچه که باید باشد را اعلام می کنند مانند قوانین اخلاقی وحقوقی آنچه که مردم باید انجام دهند را بیان می کنند، اگرچه امکان نقض آنها وجود دارد.(به عنوان مثال مردم باید راست بگویند اما اغلب اینکار را نمی کنند). قوانین دیگر آنچه که واقعا هست را توصیف می کنند. قوانین طبیعی آنچه که تحت شرایط طبیعی خاصی اتفاق می افتد را بیان می کنند، از نظر تئوری، قوانین طبیعی پایدار و قابل اعتماد هستند (اگرچه این امکان وجود دارد که همانند مسابقه طناب کشی نیروی مخالف قویتر بر نیروی ضعیفتر غلبه کند).
منطق یک جزو الزام دارد که این منطق را شبیه به ریاضی می کند. اگر مغازه داری بخواهد سود داشته باشد و به طور مرتب 50 دلار پول خورد به مشتریانی که یک اسکناس 20 دلاری بدهد، این مغازه دار با اینکار منطق را نقض می کند. اما این یک تخلف اخلاقی محسوب نمی شود؛ بلکه یک اشتباه منطقی است. این مغازه دار غیراخلاقی رفتار نکرده است اما غیر منطقی رفتار کرده است.
پایه و اساس منطق چیست؟ منطق انسانی از پس واقعیت شکل می گیرد. خالق جهان منطق را در ساختارهای دنیای فیزیکی و روحانی قرارداده است. اصول منطق معقولیت عمیقی را منعکس می کند که هم خدا و هم آفرینش او را مشخص می کند. چونکه منطق تفکر و گفتار انسانی ریشه در خداوند و کار خدا دارد پس منطق قراردادی نیست.
برخی به شیوه های مختلف منطق را قراردادی می دانند. برخی می گویند منطق کشف ذهن بشر که ریشه در واقعیت دارد نیست بلکه اختراع ذهن انسان می باشد که بر واقعیت تحمیل شده است. اینها معتقدند که منطق قراردادیست زیرا ریشه در این دارد که انسان چگونه تفکر خود را انتخاب می کند.
اشکالی که این ادعا دارد اینست که ارتباط تفکر انسانی را از واقعیت جدا می کند. بدین معنی که تعامل انسان با جهان واقعی اساسا چنین جهانی را تحریف می کند. ذهن انسان داده های جهان واقعی را مجددا می سنجد تا آن را با وضعیت و موقعیت درونی خود سازگار کند. بنابراین در اینگونه ادعاها جایی برای ارتباط بین تفکر انسانی و جهان واقعی نیست. و این مشکل می آفریند چرا که زندگی و اعمال ما در آگاهی از دنیای واقعی معنا پیدا می کند.( بعلاوه کسی که چنین جایگاهی دارد به احتمال زیاد وجود خود را نیز رد می کند. احتمالا نظر چنین شخصی اینست که حقیقت درباره دنیای حقیقی آنچیزیست که تفکر انسانی بر واقعیت تحمیل می کند.)
برخی بر این باورند که منطق ریشه در فرهنگ دارد، نه بر واقعیت عینی. فرهنگهای مختلف منطقهای متفاوتی دارند. به طور مثال، مردم به طور عمومی می گویند که منطق ساخته جهان غرب است و شرق بطور موفقیت آمیزی آن را نادیده می گیرد. منطق قراردادیست زیرا که ریشه در عادتهای فرهنگی تصادفی دارد.
این خود باعث ایجاد سوتفاهمات می باشد. در حالیکه مردم فرهنگهای مختلف به موضوعات با محتویات متفاوتی فکر می کنند و نقطه شروع متفاوتی دارند، معقولیتی که بر تفکر انسانی حکمفرماست در عمق خود یکی می باشد.
نویسنده: دیوید اچ گلارک
ترجمه: الهام ربیع نژاد
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |