آیا قرآن کلام خداست؟ فصل سوم- نقد خارجی قرآن- مسئلۀ مبهم مکه به عنوان مرکز جهانی اسلام (مقالۀ بیست و دوم)
4) مکه
مسلمانان بر این باورند که «مکه مرکز اسلام و مرکز تاریخ است.» بر اساس قرآن، «نخستین مکان مقدسی که برای بشر تعیین شد، بکه (یا مکه) بود، مکانی با برکت و هدایتی برای مردم» (سورۀ آل عمران آیۀ 96) در سورۀ الأنعام آیۀ 92 و سورۀ الشّوری آیۀ 7 متوجه می شویم که مکه «مادر همۀ آبادی ها» است (ام القری)!
بر اساس حدیث اسلامی، حضرت آدم، سنگ سیاه را در کعبۀ اصلی جای داده است. در حالی که طبق قرآن (سورۀ البقره 125-127) این ابراهیم و اسماعیل بودند که سال ها بعد کعبه را بازسازی کردند. بنابراین، به طور ضمنی، مسلمانان مکه را اولین و مهم ترین شهر جهان می دانند! جدا از اشکالات آشکار و واضح در یافتن اسناد یا مدارک باستان شناسی دربارۀ این که آیا ابراهیم هرگز به مکه رفته یا در آن زندگی کرده است، مشکل اصلی، یافتن هر گونه اشاره ای به این شهر، پس از پیدایش اسلام است. بر اساس تحقیقات انجام شده توسط کرون و کوک، اولین و تنها پیش فرض اشارۀ ماقبل اسلامی به مکۀ مکرمه نام بردن از شهری است به نام Mokaraba که توسط جغرافی دان یونانی-مصری بطلمیوس در اواسط قرن 2 میلادی صورت گرفته است. گرچه ما همچنان مطمئن نیستیم که آیا این کلمه، اشاره ای تلویحی به مکه باشد، زیرا او فقط این نام را به صورت گذرا ذکر کرده است. علاوه بر این، بر اساس گفتۀ دکتر کرون، سه حرف ریشه ای عربی برای مکه (MKK) با سه حرف ریشه ای عربی (KRB) (Mokoraba) مطابقت ندارد (حروف «-ma»، که قبل از «koraba» آمده است، به معنای مکان است). بنابراین، هیچ گزارش دیگری از مکه یا کعبۀ موجود در آن، در هیچ سند معتبر باستانی تا اواخر قرن هفتم وجود ندارد. در واقع آن ها اعتقاد دارند که قدیمی ترین مرجع، مربوط به نسخۀ آپوکریفایی سوریه ای متدیوس است.
با این حال، گرچه قدمت خود این کتاب آپوکریفایی به اواخر قرن هفتم بر می گردد، اشاره به مکه تنها در نسخه های بعدی یافت می شود و در روایات اروپایی یا سریانی در حالی که طبق قرآن (سورۀ البقره 125-127) این ابراهیم و اسماعیل بودند که سال ها قدیمی تر و «نسخه های خطی واتیکان» به چشم می خورد؛ از نظر ریشه شناسان، نسخه های خطی واتیکان نخستین متون نگارش شده هستند. طبق گفتۀ کرون و کوک، اشارۀ بعدی به مکه در Continuatio Byzantia Arabica صورت گرفته است که منبعی مربوط به اوایل دورۀ سلطنت خلیفه هشام است که بین سال های 724-743 میلادی حکومت می کرد. بنابراین، نخستین شواهد مؤثقی که دربارۀ وجود مکه در اختیار داریم، دقیقاً 100 سال پس از تاریخی است که سنت و قرآن از آن یاد می کنند. چرا؟ مطمئناً اگر مکه شهر بسیار مهمی می بود، در جایی از آن نام برده می شد. با این وجود، ما جز ارجاعی ضعیف توسط بطلمیوس در 500 سال پیشتر و اظهارات اولیه در قرن هفتم تا اوایل قرن هشتم، چیز دیگری در اختیار نداریم.
و این همۀ ماجرا نیست، چرا که مسلمانان اعتقاد دارند که مکه نه تنها یک شهر باستانی و بزرگ بوده بلکه در قرن هفتم و قبل از آن مرکز مسیرهای تجاری عربستان نیز بوده است. با این وجود، بر اساس پژوهش های گستردۀ ریچارد بولیت (استاد تاریخ جوامع اسلامی دانشگاه کلمبیا) در مورد تاریخ تجارت در خاورمیانۀ باستان، این ادعای مسلمانان کلاً نادرست است زیرا مکه در مسیرهای اصلی تجارت نبوده است. بولیت مدعی است که به همین دلیل «مکه در لبۀ شبه جزیره مخفی شده بود. تنها با نقشه خوانی مغلطه وار به زور می توان آن را یک تقاطع طبیعی بین مسیر شمال به جنوب و مسیر شرق به غرب توصیف کرد».
این مورد با پژوهش بیشتری که توسط گروم و مولر انجام شد، مورد تأیید قرار گرفت؛ آنان ادعا کردند که مکه نمی توانست در مسیر تجارت باشد، زیرا این امر منجر به انحراف از مسیر طبیعی می شد. در حقیقت، آن ها می گویند که مسیر تجاری باید حدود صد مایل از مکه دور بوده باشد. پاتریشیا کرون در کار خود روی تجارت مکه و ظهور اسلام، یک دلیل عملی ارائه می دهد که غالباً از چشم مورخان قبلی دور مانده است. او خاطر نشان می کند که «مکه مکانی خشک و بی حاصل بوده است و به طور طبیعی در چنین اماکنی توقفی صورت نمی گیرد و در صورتی که فاصلۀ کمی از محیط های سرسبز داشته باشند، کمترین توقف در آن صورت می گیرد. چرا وقتی کاروان ها می توانستند در طائف توقف کنند، شیب تند درۀ خشک و بایرِ مکه را بپیمایند؟ البته مکه هم دارای چاه و هم دارای محل هایی برای اتراق بود اما طائف که منابع غذایی و آذوقه فروان داشت نیز از چنین چیزهایی بهره مند بود. علاوه بر این، پاتریشیا کرون می پرسد که «چه کالایی در عربستان موجود بود که از طریق کاروان ها بتواند چنین مسافت طولانی را در چنین محیط نامساعدی طی کند و باز هم با چنان سود خوبی به فروش برسد و در نهایت به رشد اقتصادی یک شهر حاشیه ای محروم از منابع طبیعی یاری برساند؟ همان طور که بسیاری از نویسندگان نامعتبر معروف، به طور ضمنی به این اشاره کرده اند، این کالا، عود و ادویه و سایر کالاهای عجیب و غریب نبوده است.
دکتر کرون در مطالعۀ خود دربارۀ تجارت مکه، به پانزده ادویۀ منتسب به مکه اشاره می کند که شش مورد از آن ها قبل از قرن ششم منسوخ شده اند؛ دو مورد از طریق دریا وارد می شدند، دو مورد منحصراً از شرق آفریقا بودند؛ دو مورد نیز نامرغوب بودند و در نتیجه هرگز تجارت نمی شدند. یکی از آن ها نام و نشانی مسئله دار داشت؛ و دو مورد به هیچ وجه قابل شناسایی نیستند. در نتیجه، هیچ یک از پانزده ادویه را نمی توان به مکه نسبت داد. پس تجارتی که مکه به آن شهرت داشت، چه بود؟ برخی از مسلمانان معتقدند که این تجارت، بانک داری و یا پرورش شتر بوده است؛ اما آیا در چنین سرزمین بایری چنین چیزی شدنی است؟ طبق آخرین پژوهش های بسیار معتبرتر توسط کیستر و اسپرنگر، اعراب در یک تجارت ساده تر، یعنی چرم و لباس مشغول بودند. اقلامی که به سختی می توانست پایه گذار یک امپراطوری تجاری با ابعاد بین المللی باشد. با این حال، مشکل واقعی مکه این است که هیچ گونه تجارت بین المللی در کشور عربستان صورت نمی گرفت، چه رسد به شهر مکه؛ آن هم در قرون پیش از تولد محمد. به نظر می رسد که به دلیل پژوهش های ناشی گرانه و نخستینِ انجام گرفته توسط لامنز که «پژوهش گری نامعتبر» بود، بسیاری از داده ها و اطلاعاتی که ما در این زمینه در اختیار داریم، از همان ابتدا جعلی بوده است؛ این پژوهش ها توسط خاورشناسان بزرگی مانند واتس، شابان، رودینسون، هیتی و لوئیس تکرار شده است. لامنز که از منابع قرن اول (مانند پریپلوس -50 میلادی، و پلینی -79 میلادی) استفاده کرده، باید در پژوهش های خود از آثار تاریخ شناسان بعدی قرن ششم یونان، بیزانس و مصر که به وقایع نزدیک تر بودند نیز استفاده می کرد. از آن جا که آنان نه تنها تاجر بلکه گردش گر و جغرافی دان و مورخ بودند، منطقه و دوره را می شناختند و بنابراین تصویر دقیق تری ارائه داده اند.
اگر به مورخان بعدی مراجعه می کرد، پی می برد که تجارت یونان بین هند و مدیترانه پس از قرن اول میلادی کاملاً از طریق دریا انجام می شده است. تنها کافی است به نقشه نگاهی بیندازید تا دلیل آن را بفهمید. حمل و نقل کالا از مسیرهای زمینی آن هم در صورت وجود راه های آبی، غیر منطقی بود. پاتریشیا کرون خاطر نشان می کند که حمل گندم در زمان دیوکلتیان، امپراطور رُم از طریق راه آبی 1250 مایلی ارزانتر از حمل آن از طریق مسیر 50 مایلی زمینی بوده است. فاصله از نجران یمن در جنوب تا غزه در شمال، تقریباً 1259 مایل بوده است. چرا بازرگانان بایستی کالاهای خود را از هند را طریق دریا حمل کنند و سپس آن را در عدن تخلیه کنند و از آن جا آن ها را بر پشت شترهای بسیار کندتر و گران تر سوار کنند و از صحرای خشک عربستان عبور کنند تا به غزه برسند، در حالی که می توانستند این کار را به کشتی ها بسپارند و مسیر دریای سرخ را تا ساحل غربی عربستان از طریق دریا بپیمایند؟
مشکلات دیگری نیز وجود داشت. اگر لامنز منابع خود را به درستی مورد بررسی قرار می داد، متوجه می شد که تجارت یونانی-رومی در قرن سوم میلادی سقوط می کرد، به طوری که در زمان محمد نه تنها هیچ راه زمینی بلکه هیچ بازار رومی وجود نداشته است که مقصد تجارت مردم عرب باشد. همچنین باید متوجه می شد که آنچه از تجارت باقی مانده بود، تحت کنترل اهل حبشه بود نه اعراب و در آدولیس در ساحل حبشۀ دریای سرخ انجام می شد و مکه مرکز آن منطقه نبوده است. کرون می گوید: «حتی مورد مهم تر ی که لامنز، اگر منابع اولیه یونانی را مطالعه کرده بود، می توانست کشف کند این است که یونانیانی که تجارت با آن ها انجام می شد، هرگز نام مکه را نیز نشنیده بودند. اگر طبق احادیث اسلامی و گفته های خاورشناسان اخیر، مکه تا این اندازه حائز اهمیت بوده است، مطمئناً کسانی که تجارت با آن ها انجام می شد، اشاره ای به وجود آن می کردند. با این وجود، ما چیزی در این باره پیدا نمی کنیم. کرون در آثار خود اشاره می کند که اسناد تجاری یونان به شهرهای طائف (نزدیک مکۀ امروزی) و یثرب (که بعدها مدینه نام گرفت) و همچنین خیبر در شمال اشاره دارد اما چیزی دربارۀ مکه عنوان نشده است. حتی ساسانیان پارسی که بین سالهای 309 تا 570 میلادی به عربستان حمله کردند از شهرهای یثرب (مدینه) و تیهاما نام بردند اما اشاره ای به مکه نداشته اند. این موضوع واقعاً مسئله ساز است. اگر خاورشناسان بعدی زحمت بررسی منابع لامنز را به خود می دادند، آن ها نیز متوجه می شدند که چون راه های زمینی پس از قرن اول میلادی، دیگر مورد استفاده قرار نگرفته اند، قطعاً در قرن پنجم یا ششم نیز مورد استفاده قرار نگرفته اند. بنابراین بسیاری از مطالبی که قبلاً در مورد مکه نوشته شده، مدت ها پیش از این می توانست اصلاح شده باشد.
در نهایت، مشکل مکان یابی مکه در منابع اولیۀ سکولار چیز عجیبی نیست، چرا که حتی در برخی از احادیث اسلامی نیز ابهاماتی دربارۀ محل دقیق مکه وجود دارد (نگاه کنید به بحث تکامل مکه، کتاب هاجریسم کوک و کرون). بر اساس پژوهش های انجام گرفته توسط جی. وان. اس، در هر دو جنگ داخلی اول و دوم، روایاتی از افرادی وجود دارد که از طریق مکه، از مدینه به عراق می روند (ون اس 1971: 16؛ همچنین نگاه کنید به محمد بن احمد الذهبی 1369: 343). با این حال، مکه در جنوب غربی مدینه و عراق در شمال شرقی است. بنابراین، بر اساس این سنت ها، مکان مقدس اسلام، زمانی در شمال مدینه بوده است که خلاف جهت مکۀ امروزی است! ما در بلاتکلیفی مانده ایم. اگر مکه بر خلاف آنچه احادیث اسلامی سعی دارند به ما بقبولانند، یک مرکز تجاری بزرگ نبوده است، اگر در بین افرادی که در آن دوران زندگی می کردند و در مورد آن دوران نوشته اند، شهرت نداشته است، و اگر حتی در زمان محمد یک شهر مترقی نبوده است، پس قطعاً نمی توانسته در آن زمان مرکز جهان اسلام باشد. بنابراین، مکه چگونه شهری بوده است؟ همانطور که قبلاً گفته شد حدس زدن جواب این سؤال چندان دشوار نیست. به نظر می رسد که حدود سال 700 میلادی، بیت المقدس و نه مکه، مرکز و پناهگاه هاجریون ویا ماهغرایه ها (نام های اولیه ای که به اعراب داده می شد) بوده است. مباحث پیشین دربارۀ هجرت، قبله و یهودیان نشان می دهد که هجرت به سمت شمال و احتمالاً فلسطین انجام گرفته است که در جایی در شمال غربی عربستان واقع بوده است و هاجریون به آن سمت نماز می خواندند و فتوحات آنان نیز در کنار یهودیان انجام شده است. یک واقعیت دیگر که ممکن است به ما در جمع بندی مطالب کمک کند را نیز به دلایل قبلی اضافه کنید.
متن مناظرات دکتر جی اسمیت (کاری از چوب مینیستری)
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |