آیا عیسی مسیح به صلیب کشیده شد یا افسانه است؟
آیا عیسی مسیح به صلیب کشیده شد یا افسانه است؟
جهت پاسخ به سؤال شما باید بگویم که تنها گروهی که مصلوب شدن مسیح را منکر هستند، مسلمانان می باشند و در طول تاریخ پیش از اسلام، مصلوب شدن مسیح امری تاریخی و واقعی بوده است!!!
جهت اطلاع شما مقاله زیر را از وب سایت پرپاسخ برایتان ارسال می دارم تا مطالعه کرده، متوجه اشتباه مسلمانان بشوید:
اکثر مسلمانان مصلوب شدن عیسی مسیح را انکار می کنند. امیدوارم در این مقاله بتوانم دلایلی که برای اثبات این ادعا آورده می شود را بررسی کنم .ادعاهایی از این قبیل معمولا به دو دلیل می باشد: یا مدارک واقعی موجود است، و یا با وجود این که مدرکی در دست نمی باشد، اجباری برای مطرح کردن این ادعا وجود دارد. به نظر بنده این ادعای مسلمانان جزو گروه دوم می باشد. برخی از مدارک ارائه شده جهت تایید ادعاهایشان را بررسی می کنیم .
نظریۀ قرآن:
بی شک قرآن برترین منبع ایمان و اعتقاد مسلمانان است. در سوره چهار (النسا) آیه ۱۵۷ می گوید:
و گفتارشان كه: «ما، مسيح عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم!» در حالى كه نه او را كشتند، و نه بر دار آويختند؛ لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد (قتل) او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مىكنند؛ و قطعاً او را نكشتند!
در اینجا انکار مصلوب شدن عیسی مسیح را به وضوح می بینیم. به نظریه ای که می گوید شباهت عیسی به انسان دیگری منتقل شده بود، توجه کنید .ممکن است دوباره به این سوال در ادامه اشاره کنیم. از آنجایی که در قرآن به این موضوع اشاره شده، در ذهن مسلمانان نقش بسته است که قطعاً باید چنین باشد. هر چند از دید غیر مسلمانان تنها این دلیل کافی نمی باشد و برای تأیید موضوع به این مهمی، نیاز به منابع قابل اعتماد بیشتری است. به این موضوع توجه کنید، آیا قرآن که مربوط به قرن هفتم می باشد، می تواند در مورد موضوعی که در قرن یکم اتفاق افتاده است، اظهار نظر کند؟
مدارک تاریخی فرضی:
مسلمانان برای اثبات ادعایشان در رابطه با انکار مصلوب شدن عیسی مسیح، مدعی پشتوانه های تاریخی زیادی هستند. به نکات زیر توجه کنید:
منابع تاریخی زیادی غیر از قرآن و کتاب مقدس موجود می باشد که تایید میکند بسیاری از مسیحیان اولیه بر این باور بودند که مسیح بر روی صلیب نمرده است. به عنوان مثال سرینتیانها ( Cerinthians) و باسیلیدیانها(Basilidians )که جزء اولین اجتماعات مسیحی بودند، مصلوب شدن مسیح را انکار کردند. کارپوکراتیانها ( Carpocratians ) دیگر فرقه مسیحیانی هستند، که معتقد بودند کسی که مصلوب شد مسیح نبود، بلکه شخص دیگری جای وی به صلیب کشیده شد.
برای اثبات افسانه ای بودن مصلوب شدن عیسی ، مؤلفین به منابع تاریخی که به برخی از اولین اجتماعات مسیحیان بر می گشت، متوسل شدند. این به آن مفهوم است که چون این گروهها به واقعه نزدیک بودند، جهت انکار مصلوب شدن مسیح واقعاً دلایل تاریخی دارند و حقیقت را به تصویر کشیدند. آنها به عنوان ایمانداران صادق ارتودوکس (راست دین) به تصویر کشیده شده اند که برای پیروزی بر افزایش موج این مکتب میجنگند، بخصوص با مسیحیانی که پیرو پولس رسول هستند که عقاید اشتباهی مثل تثلیث و خدا بودن عیسی داشتند.
برای قضاوت در رابطه با این ادعای اول، باید بدانیم که این گروه چه کسانی بودند و به چه چیزی اعتقاد داشتند و چرا مصلوب شدن مسیح را انکار کردند؟ سپس می توانیم ارزیابی کنیم که آیا آنها اصلاً به این بحث مربوط می شوند یا خیر.
باسیلیدیانها (Basilidians):
باسیلیدس (Basilides) (استاد عرفان)، در سال ۱۲۵تا ۱۵۰ بعد از میلاد در اسکندریه مصرتعلیم می داد. نظرات مورخین کلیسای اولیه مانند آیرینیوس و هیپولیتوس و کلمنت دقیقاً با آنچه که وی تعلیم می داد، تفاوت عمده داشت. اما قطعاً وی از مدرسه ی اندیشه ی ناستیکی(عرفانی) بود و پیروان وی پس از مرگش اندیشه هایش را گسترش دادند.
آیرینیوس (Irenaeus) میگوید که باسیلیدیانها به یک خدای بلند مرتبه معتقدند که آبراکساس (Abraxas) نام دارد و به بیشتر از ۳۶۵ آسمان متفاوت حکومت می کند. که هریک از این آسمانها تحت امر یکی از فرشتگان اداره می شود. در پایین ترین رتبه، زمین بوجود آمد. خدای یهودیان یکی از فرشتگان پایین رتبه بود وخدایان مللی دیگرنیز مانند عمونیان و موآبیان در همین رتبه قرار داشتند ، آنها منافعشان باهم در تضاد بود که نهایتاً منجر به جنگ و نزاع بین آنها و پیروانشان شد. با گذشت زمان همگی آنها فاسد شدند و معرفت یا شناخت آسمانیشان را از دست دادند (نوسیس به یونانی).
برای اصلاح این وضعیت (Abraxas) آبراکساس، پسرش یعنی مسیح را فرستاد که خود را به عیسای انسانی در زمین متصل کرد تا به بشریت معرفت و شناخت از دست رفته را بیاموزد .خدای یهودیان از این تخطی به سرزمینش عصبانی شد، اما قادر به آسیب رساندن به مسیح نبود، به همین علت مردمش را علیه مسیح برانگیخت، کسانی که در نهایت او را کشتند.
همانند بسیاری دیگر در قرن دوم باسیلیدیانها این موضوع را اصولاً شیطانی می پنداشتند.آنها نمی توانستند هیچ توجیهی برای قیام جسم انسان بعد از مرگ بیابند، پس آن را انکار کردند و با انکار قیام جسمانی پس از مرگ، باید قیام مسیح را نیز انکار می کردند. بعلاوه این موضوع باعث شد که مصلوب شدن عیسی را نیز منکر شوند و بگویند شمعون به جای عیسی مصلوب شده بود.
سرینتیانها (Cerinthians):
سرینتیانها از گروههای اولیه پیرو سرینتوس (Cerinthus)، یکی از مدرسین اصلی عرفان، دراواسط تا اواخر قرن یکم بودند. آیرینیوس و جروم اظهار کردند که یوحنای رسول، شرح اولیه ی گزارشش را به عنوان رد مکتب سرینتوس نوشت. بازهم اعتقادات سرینتوس در نزد مسلمانان و مسیحیان غیر قابل پذیرش است. او معتقد است که خالق هستی یک خدای بلندمرتبه نیست، بلکه یک قدرت پایین رتبه تر، نسبت به خدای حقیقی می باشد. مسیح خداوند که خودش توسط یک رابطه عادی جنسی و نه از یک باکره متولد شده بود، توسط خدای بلند مرتبه فرستاده شد و به عیسی انسانی پیوست. در حقیقت سرینتوس به مصلوب شدن و رستاخیز عیسی اعتقاد دارد، اما به سادگی معتقد بود که مسیح الهی، قبل از آنکه مصلوب شود، عیسی انسانی را ترک کرده بود.
کارپوکراتیانها (Carpocratians):
کارپوکرات یک ناستیک (عرفان) اسکندریه ای از اوایل قرن دوم بود. گمان می رود که رساله های دوم پطرس و یهودا علیه شکل گیری اولیه آنها نوشته شدند. او معتقد بود که خالق هستی خداوند بلندمرتبه نبود و تولد عیسی از باکره را نیز منکر شده بود. عیسی به عنوان یک انسان تصور می شد که با اطلاعات خاصی از زندگی های قبلی تجهیز شده بود و از میان انسانها برخاست و به عنوان منجی موعود، در جایگاه خاص خودش نائل آمد. این، موجب شد که کارپوکراتیان ها معتقد باشند که همه با آگاهی ها و قدرت کافی می توانند به همان سطح روحانی که عیسی بود، نائل شوند. برخی از اعتقادات این گروه غیر قابل قبول هستند، آیرینیوس می گوید که آنها به نوعی تناسخ معتقدند که خروج از جسم موجود مشروط به یافتن هرگونه تجربه انسانی و تخطی از قوانین زندگی اجتماعی است. هر چند که بنیانگذار آن چنین منظوری نداشت، اما اصول اعتقادیشان قطعاً به این موضوع منجر می شود. اپیفانس پسر کارپوکرات، مدعی است که خداوند وقتی که برای قوم بنی اسرائیل طمع کردن به همسران همسایه هایشان را ممنوع کرد، در واقع نوعی مزاح کرده بود ، در حالیکه او همان خداوندی بود که به انسان، علاقه برای رابطه با چندین نفر را داده بود.
ارتباط مکاتب عرفانی
نباید اهمیت این تحقیق کوتاه تاریخی را منکر شویم. در واقع، همه ی این گروهها مصلوب شدن عیسی را منکر نمی شوند. برخی گمان می کنند که عیسی مصلوب گشته، اما با جدا کردن فرضی بعد جسمانی از بعد روحانی و الهی وی، این موضوع را کم اهمیت جلوه داده اند. برخی دیگر مدعی اند که شخص دیگری به جای عیسی زیرکانه قبل از مصلوب شدن، جابجا شده بود. چیزی که مسلم است این است که آنها اعتقاد اولیه شان را از یک فلسفه اشتباه می گیرند، نه از اطلاعات تاریخی. آنها مصلوب شدن و رستاخیز مسیح را فقط به این دلیل که برایشان خوشایند نیست انکار می کنند. حتی مهمتر از آن، جهان بینی شان چنان بود که به طور کلی مسلمانان و مسیحیان آن را نباید بپذیرند. برخی از اعتقادات مهم آنها در زیر آمده است:
- خدای موسی و ابراهیم (همان الله) خودش یک مخلوق یا یک فرشته است.
- غیر از خالق اصلی خدایان دیگری هم هستند( اعتقاد به چند خدایی)
- عیسی یا انسانی بود که در تعمیدش به بعد الهی اش پیوست و قبل از مصلوب شدن از پیکرش جدا شد و یا با تلاش خودش به مقام مسیحایی دست یافت.
- رستاخیز انسان در روز داوری اتفاق نمی افتد
- بعد جسمانی (مثل بدن انسان) ذاتاً شیطانی است.
- عیسی ازیک باکره متولد نشده بود.
- هیچ قانونی منجر به رفتار خوب نمی شود و شر و بدی نیز تخیلی است.
هرچند تمام نظریه های بالا توسط همه ی گروهها پذیرفته نیست، اما ایده خوبی به ما می دهند که ریشه عقایدشان از کجاست. آنها نه تنها مسیحی نبودند، بلکه از عقیده واهی شان در رابطه با مسیح که پایه و اساس تاریخی نداشت، پیروی می کردند. به همین دلایلی که ذکر شد، من اکنون می توانم مدعی شوم که یک عابد مسلمان هستم، چرا که با فکر خودم تسلیم خدا می شوم، نه با رهنمود های قرآن. قطعاً این مساله قابل قبول نیست. آنها مسلمانان خوبی نبودند، با اینحال قرآن به ما می گوید که پیروان مسیح تسلیم او بودند. (سوره مائده آیه 111)
و (به ياد آور) زمانى را كه به حواريون وحى فرستادم كه: «به من و فرستاده من، ايمان بياوريد!؛ آنها گفتند: «ايمان آورديم، و گواه باش كه ما مسلمانيم!»
بنابراین نظریه های ناستیکی (عرفانی) در رابطه با مصلوب شدن عیسی در واقع بی ارزش است. عقایدشان نشان می دهد که هیچ پشتوانه تاریخی، مسیحی یا اسلامی ندارد. این نظریه ها خیلی جالب هستند اما به مسلمانانی که می خواهند به صلیب کشیده شدن عیسی را با مدارک کامل انکار کنند، کمکی نمی کند. مثلاً شاید اعتقاد باسیلیدیانها مبنی بر این که، مسیح قبل ازمصلوب شدن با کس دیگری جابجا شده است، منبعی ممکن برای ایده همانندی که در قرآن یافت می شود، باشد .
انجیل برنابا
این کتاب سحرآمیزتوسط مسلمانان زیادی به عنوان یک گزارش صحیح و اصلی و حفظ شده از زندگی عیسی دیده شده است. تعداد کمی آن رامطالعه نمودند. موارد زیر خلاصه ای از گزارش این انجیل در مورد مصلوب شدن می باشد:
“خداوند بزرگ، پرقدرت عمل کرد. آنقدر که یهودا بسیار زیاد در کلام و چهره تغییر کرده و شبیه عیسی شده بود که ما باور کردیم او عیسی است. سربازان، یهودا را با تمسخر و خنده گرفتند و به بند کشیدند . اما وی خالصانه انکار کرد که عیسی است. پس آنها او را به سمت کوه جلجتا بردند، وعریان مصلوب کردند.”
این سخن ادعای قرآنی که می گوید کس دیگری به جای عیسی مصلوب گشته را، تأیید می کند. این مطلب میتواند هم مناسب و هم متقاعد کننده باشد، البته اگر این انجیل اصلاً سندیت تاریخی داشته باشد. متأسفانه این چیزی جز یک کلاهبرداری مذهبی قرون وسطی نیست. که اشتباهات فاحش تاریخی، جغرافیایی، زبانی و چیزهای دیگر، آن را به یک متن جالب وخواندنی تبدیل می کند. خوانندگان باید به یکی از چندین نقد عالی در این مورد، مراجعه کنند. فقط دانستن همین نکته کفایت می کند که، این انجیل در قرون وسطی توسط یک مسیحی ناراضی که به اسلام گرویده بود، نوشته شد. وی قبل از اینکه چیزی را کامل فهمیده باشد، قصد داشت برای اعتقاد جدیدش کاری کند. برخی از اشتباهات فاحش دیگر وی در زیر آمده است:
- اورشلیم یک شهر بندری و کفرناحوم شهری کوهستانی معرفی شده. در حالیکه درست برعکس است.
- وی به کفش و بشکه های شراب اشاره کرده است ، در حالیکه هیچ کدام از آنها در زمان عیسی هنوزوجود نداشت.
- مدعی است که سال یوبیل هر 100 سال اتفاق می افتد (بر اساس کتاب مقدس هر ۵۰ سال است) چیزی که در تاریخ فقط یک بار در دوران پاپ قرون وسطی اتفاق افتاد.
- نقطه نظرش در مورد جهنم با قرآن مغایرت دارد. اما بطوری عجیب، نظرش در مورد جهنم یادآور شاعر ایتالیایی قرون وسطی “دانته” در کتابش” دوزخ “می باشد.
- ادعا می کند که عیسی، مسیح است، اما ماشیح موعود نمی باشد (ماشیح موعود به محمد نسبت داده شده است.) این یک اشتباه وحشتناک است، چرا که هر دو کلمه یک معنی دارند .Christ ریشه یونانی دارد و ماشیح (موعود Messiah) از زبان عبری آمده است وهر دو به معنی فرد تدهین شده است.
بنابراین میتوان دید که دوباره این شاهد هم، غیر قابل اعتماد است و هیچ بینشی برای تاریخی بودن مصلوب نشدن عیسی به ما نمی دهد.
بهتر است مسلمانان از چنین جعلهایی اجتناب کنند، چرا این مسئله برای اهدافشان مضر است.
گزارشهای معاصری که مصلوب شدن را تأیید میکنند
برای بررسی ادعاها علیه مصلوب شدن عیسی، بهتر است مدارک مثبت که مربوط به مورخان نزدیک به دوره زندگی عیسی بودند، را در نظر بگیریم. مدارک زیادی از نویسندگان مسیحی ابتدایی موجود می باشد، اما ما نویسندگان غیر مسیحی را در نظر می گیریم که هیچ نفعی در مصلوب شدن عیسی نمی برند.
- تاسیتوس (Tacitus) یک مورخ رومی بین قرون یک و دو می گوید: نرون (Nero) به اشتباه مجرم شناخته شد و با شکنجه های شدید این افراد را که عموماً مسیحی نامیده میشدند، تنبیه کرد. که بخاطر وقاحتشان منفور بودند. کریستوس (کلمه یونانی برای مسیح) بنیانگذار این آیین بود، پیلاتوس که حاکم یهودیه در منطقه تیبریوس بود، او را به مرگ محکوم کرد.
- لوسین (Lucian) یک هجو نویس قرن دوم است که به عیسی مسیح اینطور اشاره میکند:
“مسیح، مردی بود که در فلسطین به صلیب کشیده شد، چرا که او این بدعت جدید را به دنیا معرفی کرد.”
او مسیحیان را “به علت پرستش یک فیلسوف سوفسطایی مصلوب، و زندگی تحت قوانین او” محکوم کرد.
- یوسفوس (Josephus) مورخ یهودی بین قرون یک و دو اینطور می گوید:
“(عیسی) مسیح موعود بود و زمانی که پیلاتس به پیشنهاد مقامات صاحبنظر در میان ما، وی را به مرگ روی صلیب محکوم کرد، کسانی که وی را دوست می داشتند در ابتدا او را رها نکردند چرا که دوباره بعد از سه روز زنده شد و بر آنها ظاهر گشت.”
- به ظاهر اشارات دیگری نیز شده است که امروزه گمشده هستند. در قرن دهم اسقف اعظم (Apapius) آپاپیوس اظهار کرد : در بسیاری از کتابهای فلاسفه به روز مصلوب شدن مسیح اشاره می شود.او سپس عملکردهای تاریخی را لیست و نقل قول میکند که برخی از آنها برای پژوهشگران امروزی شناخته شده نیستند.
همانطور که دیده شده، مسلمانان معتقدند که کسی مصلوب گشت و به مردم اینطور فهماندند که او عیسی بوده است. بنابراین ممکن است گفته شود که این نقل قولها نمی تواند چیزی را ثابت کند. هر چند که از دیدگاه اسلام، مسیحیان اولیه می دانستند که این عیسی نبود که مصلوب شده است، با این وجود، عجیب است که تمام منابع از عیسی سخن می گویند. ما از جایی دیگر می دانیم که خیلی از مسیحیان برای ایمانشان به مرگ و رستاخیز عیسی جانشان را دادند و این ادعا نمی توانست حقیقت داشته باشد، اگر آنها به این مسئله ایمان نداشتند.
نتیحه گیری:
در این تحقیق با برخی منابع مواجه بودم که توسط مسلمانان مورد استفاده قرار گرفته است و اعتقادشان در رابطه با مصلوب شدن مسیح را تصدیق می کند. نشان دادیم که همه این منابع یا دیرتر بوجود آمده و غیر قابل اعتماد میباشند و هیچ ارزشی در این مناظره ندارند.از طرفی دیگر از منابع غیر مسیحی مرتبط نقل کردم که مصلوب شدن را یک حقیقت تاریخی می انگارند.از این نقطه نظر کوتاه، کاملاً واضح است که شواهد زیادی در رابطه با مصلوب شدن عیسی هست ولی تقریباً هیچ مدرکی ضد آن نیست. به ادعای من در مقدمه بر می گردیم که انکار مسلمانان از مصلوب شدن عیسی، فقط بخاطر نیاز است نه از روی حقیقت. تنها منبع آنها قرآن می باشد، کتابی که از زمان آن واقعه خیلی فاصله دارد ولی مدعی است که ما را در این زمینه آگاه می سازد. این یک تناقض گویی در رابطه با وقایع تاریخی است که ما به آن پرداخته ایم و در نتیجه سندیت آن در رابطه با این موضوع رد می شود. مسلمانان برای حفظ اعتقادشان به الهی بودن قرآن، مجبورند تمام منابع دیگر که با این موضوع مخالفند را اشتباه یا تحریف شده بدانند.همانگونه که در بالا اشاره شد این منابع مشکوک ممکن است یکی از پایه های انکار مصلوب شدن مسیح از دیدگاه قرآن باشد. هنوز این سؤال برای ما باقیست که چرا قرآن بدون مدارک مناسب باید انتخاب کند که مصلوب شدن عیسی را رد کند. گمان می کنم این نظریه به دیدگاه اسلامی وضعیت پیامبران بر می گردد که معتقد بودند خداوند اجازه نمی دهد پیامبر بلند مرتبه اش با چنین مرگ ننگ آوری بدست گناهکاران و خائنان بمیرد. عادلان همانطور که در کتاب ایوب این موضوع را بارها به وضوح تکرارکرده است، آزار می بینند. خداوند از دیدن آزار و اذیت عادلان شادی نمی کند، بلکه او برنامه های بزرگتری برای آنها دارد و وقتی که قرار است نتایج بهتری در پی آن باشد، اراده می کند که این درد و رنج اتفاق بیفتد. مشاهده می کنیم در هیچ جا به جز مصلوب شدن، جایی که تنها شخص عادل خود را به عنوان قربانی با محبت تقدیم کرد تا گناهکاران فرصت بخشش و آمرزش گناهانشان را بیابند، وجود ندارد. ما فقط باید دیدگاه کتاب مقدس را در رابطه با این موقعیت بپذیریم. من به مسلمانان هم همین را اکیداً توصیه می کنم.
نوشتۀ تابی جپسون
ترجمۀ مریم آزادی
References
- Khan, MM. The Noble Qur’an. Riyadh. Darussalam, 1996 (15th edition)
- ‘Ata’ur-Rahim M, Thomson A. Jesus, Prophet of Islam. London. Ta-Ha, 1996 (revised edition). p47.
- Cross FL. The Oxford Dictionary of the Christian Church. Oxford. OUP, 1997. pp168, 169.
- Blunt JH. Dictionary of Sects, Heresies, Ecclesiastical Parties and Schools of Religious Thought. London. Longmans Green & Co, 1891. pp67-69.
- Ibid
- Op Cit. pp104-106.
- George L. The Encyclopedia of Heresies and Heretics. London. Robson Books, 1995. p71.
- Ibid. p66.
- Blunt JH. Op cit. pp102,103.
- Khan MM. Op cit.
- Gospel of Barnabas. Trans. Ragg L & L. No publisher or date given. Chapters 216, 217.
- E.g. Campbell WF. The Gospel of Barnabas – its True Value. Rawalpindi. Christian Study Centre, 1989.
- Material taken from McDowell J. Evidence that Demands a Verdict. San Bernardino. Campus Crusade for Christ, 1972. pp84-88
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |