مزرعه زندگی تو چه ثمره ای دارد؟
? ? “از مزرعه مرد کاهل، و از تاکستان شخص ناقص العقل گذشتم. و اینک بر تمامی آن خارها می رویید، و خس تمامی روی آن را می پوشانید، و دیوار سنگیش خراب شده بود. پس نگریسته متفکّر شدم، ملاحظه کردم و ادب آموختم.”
(امثال سلیمان ۲۴: ۳۰ – ۳۲)
با خانواده به دهی رفتیم که دوست پدرم در آنجا زندگی می کرد. آنها مردمانی بسیار ساده، صادق، کوشا و مهربان بودند. ده آنها پُراز باغات سرسبز و میوه بود. قناتی هم بود که روستاییان با سطل هایشان از آنجا آب می بردند.
وقت آبیاری باغ بود و بوی نَمِ خاک تمام آنجا را فرا گرفت. من تا می توانستم این بو را استشمام کردم چون در شهر این عطر به مشام نمی رسد.
بعد از سال ها، سری به آنجا زدم. دیگر خبری از آن باغ ها و قنات نبود. همه جا را خانه و آپارتمان ساخته بودند. دیگر بوی درختان توت و گردو و انگور و نَمِ خاک به مشام نمی رسید. دلم گرفت و آهی کشیدم.!!!
آیا در مزرعه تو هنوز درختان میوه و سایه گستر و گلهای رنگارنگ هست؟ آیا وقتی مسیح به سراغ یکی از درختان بیاید تا میوه ای ازآن بچیند، چیزی خواهد یافت؟
با مزرعه روحانی خود چه کردیم؟
آیا خارو خس آنجا را پوشانده و دیوار سنگی و محکمش خراب شده؟ و یا برعکس؟ پُر از درختان میوه و سایه گستر و چمن و گُل های رنگارنگ است با دیوار سنگی و پابرجا و نفوذناپذیر؟
میوه روح ، شخصیت واقعی ماست که آشکار می کند که آیا به تاک حقیقی متصل هستیم یا نه؟! به شباهت عیسا هستیم یا …..؟!
هرگز نتوانستم این دو را از یکدیگر تفکیک کنم و بین آنها تفاوتی قائل شوم.
«شخصیت روحانی» و «شخصیت واقعی»؟!
وقتی وارد کلیسا می شویم و یا در جمع ایمانداران هستیم، نمی توانیم شخصیت روحانی (ژِستِ روحانی) به خود بگیریم و خارج از کلیسا با شخصیت دیگری خود را نمایان سازیم.
از ایمانداری شنیده بودم که می گفت، اگر بخواهم با کارمندانم بعنوان یک ایماندار رفتار کنم ، آنها سؤاستفاده می کنند و من مجبورم در اداره، یک مدیر و در کلیسا یک ایماندار باشم. باید تعادل را رعایت کرد. ( قضاوت را به عهده خودتان می گذارم چون بحث درباره این موضوع وسیع است و مستلزم درنظر گرفتن جنبه های مختلف.)
شاید دیده باشید افرادی را که روحانی نامیده می شوند ولی بویی از مهربانی و خوشرویی، شادی، میهمان دوستی، گشاده دستی و ملایمتی از آنها به مشام نمی رسد. درست برعکس، بسیار خشک و عبوس و حق به جانب و مدّعی و مغرور هستند. چنان دیوارهایی بین خود و دیگران ساخته اند که کسی نمی تواند به آنها نزدیک شود.
با خودمان منصف باشیم. به قول پولس، خود را فریب ندهید، خدارا نمی توان استهزاء کرد.
از اینکه توسط دیگران مورد انتقاد قرار بگیریم، نترسیم. برای عوض شدن و تغییر رویه دادن هیچ گاه دیر نیست و نتایج مثبت آن به خودمان برمی گردد.
از تعریف و تمجید و تملّق کسانی که ما را خوب نمی شناسند، فریفته نشویم.
در رساله یعقوب می خوانیم: “آن حکمت که از بالاست، اول طاهر است و بعد صلح آمیز و ملایم و نصیحت پذیر و پُر از رحمت و میوه های نیکو و بی تردد و بی ریا.” (یعقوب ۳: ۱۷).
شخص ملایم کسی ست که قابلیت فُرم پذیری دارد و انتقاد دیگران را نسبت به خود پذیراست.
از خانواده و دوستان صادق خود بخواهیم تا در باره ما نظر بدهند.
چه موهبتی ست که آدم دوستان خوبی در زندگی داشته باشد. کسی که وقتی به او فکر می کنیم، حالمان را خوب کند.
خود را با کلام خدا بسنجیم و از عیسا بخواهیم تا ما را اصلاح و به شباهت خود در آورد. زیرا او دوستی ست از برادر هم چسبنده تر.
“زیرا به شما می گویم، تا عدالت شما بر عدالت کاتبان و فریسیان افزون نشود، به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد.” (متی ۵: ۲۰) ??
یادداشتی از خواهر گرامی مان ر.پ.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |