پاسخ به اسلام

با سلام مسلمانان می گویند: تورات، دارای سه نسخه است: نسخه عبرانی که نزد یهود و علمای پروتستان معتبر است. نسخه سامری که نزد سامریین (طائفه دیگری از بنی اسرائیل) معتبر است. نسخه یونانی که علمای مسیحی غیر پروتستان آن را معتبر می شمارند. نسخه سامریان فقط شامل پنج کتاب حضرت موسی علیهم السلام و کتاب یوشع و داوران است، و کتب دیگر عهد عتیق را معتبر نمی شمارند. مدت زمان از خلقت آدم تا طوفان نوح در نسخه اول 1656 سال است و در نسخه دوم 1307 و در نسخه سوم 1362 سال. [1] پس هر سه نمی توانند صحیح باشند؛ و بلکه یکی باید معتبر و صحیح باشد، و آن هم معلوم نیست کدام است . نظر جامعه مسیحیت و یهودیت در پاسخ به این اتهام چیست ؟

5/5 - (1 امتیاز)

عهدعتیق دارای نسخه های عبری می باشد که قسمتهایی کوتاه از آن هم به زبان آرامی می باشد. در ضمن ترجمه ای دیگر از عهد عتیق که حدود قرن سوم پیش از میلاد مسیح ترجمه آن شروع شد و در تاریخ 132 قبل از میلاد ترجمه آن تمام شد، به زبان یونانی وجود دارد. و هیچ ترجمه سامری وجود ندارد. تاریخ کتاب مقدس به ما نشان می دهد که عهد عتیق به زبان عبری نوشته شده و بعدا" به زبان یونانی نیز ترجمه شده تا ملتهایی که تحت حکومت امپراطوری یونان بودند و یا یهودیانی که تحت حکومت یونانیان زبان عبری را فراموش کرده بودند، بتوانند عهد عتیق را به زبانی قابل فهم مطالعه کنند. 

در باره این سؤالات که کرده اید، متن زیر را از وب سایت پرپاسخ کپی کرده برای شما ارسال می دارم. امیدوارم باعث برکت شما باشد:

تناقضات مربوط به طول عمر انسان­ها قبل از طوفان نوح

طبق نوشته بوکای، «در پیدایش (3:6) درست قبل از طوفان نوح، خدا تصمیم گرفت که عمر انسان را به 120 سال محدود نماید… ولی در ادامه متوجه می ­شویم که در پیدایش (10:11-32)، ده نفر از فرزندان نسل نوح طول عمری بین 148 تا 600 سال داشته ­اند… تناقض بین این دو متن کاملاً بدیهی است».[1]

البته، وجود تناقض در این متون تنها برای کسانی بدیهی است که با نگاهی سرسری از آن می­ گذرند و توجهی به مفاد آن ندارند. قبل از هر چیز، حتی اگر فرض کنیم اشاره این متن به فرزندان نسل نوح باشد، باز بیانگر این نیست که تصمیم خدا به کوتاه شدن طول عمر انسان­ها بلافاصله به مرحله اجرا رسیده است. شاید تنها به طول عمر احتمالی مردمان پس از طوفان نوح اشاره می­ کند. در واقع، موسی که نویسنده این متون بود، دقیقاً 120 سال عمر کرد (تثنیه 7:34).

به علاوه، اصلاً لزومی ندارد آن را اشاره به طول عمر تک­ تک انسان­های بعد از طوفان نوح بدانیم، بلکه ممکن است اشاره به مهلتی باشد که خدا تا آمدن طوفان نوح به انسان­ها داد. این نتیجه­ گیری، تناسب بیشتری با ادامه همین متن دارد که می ­گوید خدا قبل از فرستادن طوفان، مدت­ها انسان را به توبه فرا می­ خواند.

متن آیه چنین است: «و خداوند گفت، روح من در انسان دائماً داوری نخواهد کرد، زیرا که او نیز بشر است، لیکن ایام وی صد و بیست سال خواهد بود» (پیدایش 3:6). بنابراین، در اینجا اصلاً تناقضی دیده نمی­ شود که تاریخی یا علمی یا تجربی باشد.

پیدایش باب­های 5 و 11. براساس شجره­ نامه مندرج در این قسمت، از آدم که ابتدای بشریت است تا ابراهیم که حدود 2000 سال قبل از مسیح می­ زیست، تنها یک دوره دو هزار ساله وجود دارد، یعنی تاریخ بشر از ابتدا تا زمان مسیح تنها چهار هزار سال است. اما طبق نوشته بوکای، دانش جدید ثابت نموده که پیدایش انسان به «دهها هزار سال» و حتی میلیون­ها سال قبل از مسیح برمی­ گردد. بنابراین، کتاب­مقدس با دانش جدید تناقض دارد.[2]

در اینجا نیز بار دیگر بوکای هم در علم و هم در کتاب­مقدس دچار اشتباه شده است. اول اینکه برخلاف ادعای دروغین او، هیچگونه «ناسازگاری بدیهی بین نتایج ناشی از اعداد مذکور در کتاب ­پیدایش درباره تاریخ ظهور انسان بر زمین و حقایق مسلّم علوم جدید»[3] وجود ندارد.

در حقیقت، بیان تاریخ بشر بر روی زمین با عباراتی نظیر «دهها هزار سال» فاصله بسیاری با «حقایق مسلّم» دارد. واقعیت این است که با وجود مدارک مسلم علمی، تاریخ بشر را در عبارت «دهها هزار سال» پیش از میلاد گنجاندن، بحث مردودی است.[4]

دوم، بوکای با این تصور که هیچ فاصله ­ای در بین اسامی شجره نامه ­ها وجود ندارد، درک اشتباهی از متن کتاب­مقدس نموده و همین سوءتعبیر را به زبان آورده است. به عنوان مثال در متی 8:1 می­ خوانیم: «یورام، عزیا را آورد…» با این وجود در کتاب اول تواریخ 11:3-12 به شجره­ نامه ­ای برمی­ خوریم که حاوی این دو نام است: «یورام و پسر او اخزیا و پسر او یوآش و پسر او امصیاء و پسر او عزیا».

در اینجا قبل از اینکه به عزیا برسیم، متوجه می­ شویم که سه نسل شکاف در شجره­ نامه انجیل متی وجود دارد. ظاهراً اخزیا پسر بلافصل یورام و عزیا از نوادگان او بوده است.

درست همانطور که کلمه «پسر» در کتاب­مقدس اشاره به فرزند بلافصل، نوه، نتیجه، نبیره و غیره دارد، عبارت «آوردن» نیز می ­تواند اشاره به فرزند بلافصل، نوه و اعقاب بعدی باشد. به عبارت دیگر، «آورد» یعنی «جزو نیاکان در آمد» و «آورده شد» یعنی «در زمره نسل قرار گرفت».

امروزه نیز وقتی از انسان­ها با عنوان «بنی ­آدم» (پسران آدم) یا از یهودیان با عنوان «بنی اسرائیل« (پسران یعقوب) یاد می­ کنیم، دقیقاً همین روش را بکار می­ بریم. بنابراین، متی در پی این نیست که شجره­ نامه­ ای کامل از اجداد مسیح ارائه دهد، بلکه به طور مختصر به عده ­ای از اجداد وی که شاید مشهورتر از بقیه بوده ­اند، اشاره می­کند.

متی 8:1                                                                             اول تواریخ 11:3-12

یورام                                                                                    یورام

–                                                                                        اخزیا

–                                                                                        یوآش

–                                                                                        امصیاء

عزیا                                                                                     عزیا

این موضوع همچنین در مورد باب­های 5 و 11 کتاب پیدایش صدق می­ کند. برای مثال، در پیدایش 12:11، نام قینان مابین ارفکشاد و شالح ذکر نشده، ولی در فهرست مندرج در لوقا 36:3، نام قینان نیز ذکر شده است. پس در اینجا نیز فاصله ­ای در فهرست اسامی شجره ­نامه به وجود آمده است.

از آنجا که مطمئناً شکاف­هایی در این شجره ­نامه­ های خلاصه­ شده وجود دارد، اشتباه است که فرض کنیم با جمع بستن تمام اعداد مذکور می ­توان تخمین دقیقی از زمان پیدایش آدم بر زمین به دست آورد.

از آنجا که در کتاب­مقدس، زمان دقیقی برای آفرینش اولین انسان مشخص نشده، هیچ تناقضی با علوم جدید ندارد. به علاوه، خود بوکای در توصیف تاریخ نسل بشر با عبارت «دهها هزار سال» مرتکب اشتباه بسیار فاحشی شده است.

پیدایش 8:6. منتقدین مسلمان ادعا می­ کنند که در کتاب پیدایش دو روایت متناقض از طوفان نوح وجود دارد. بوکای اشاره می­ کند که «در یک متن (یهویست)، بارش باران عامل طوفان است و در متن دیگر (کهانتی) دو عامل برای وقوع طوفان ذکر شده است: بارش باران و آبهای زمینی».[5]

گفتارهای مکملی نظیر این دو متن از کتاب پیدایش را تناقضات گسترده نامیدن، دلیل بسیار خوب و قانع­ کننده­ای بر صحت و اطمینان به کتاب­مقدس است. در اینجا مطلقاً هیچ­گونه تناقضی دیده نمی­ شود. متن دوم به منبع آب دیگری برای طوفان مذکور در متن اول اشاره می­ کند.

در قسمت اول، از سیلاب به عنوان تنها عامل طوفان نام برده نشده، بلکه این منتقدین مسلمان هستند که می­ خواهند کلمه «تنها» را به متن اول بیفزایند تا اشتباهی در کتاب­مقدس بیابند، اما خطا نه در کتاب­مقدس بلکه در رفتار منتقدان مسلمان است که این را به کتاب­مقدس اضافه می­ کنند!

همین توضیح را می­ توان در مورد اتهام دیگر منتقدان مسلمان تکرار کرد که می­ گویند، کتاب­مقدس در خصوص مدت زمان طوفان دو روایت مختلف دارد. در پیدایش 24:7 (و 3:8) طوفان 150 روز طول می­کشد، ولی در سایر آیات این زمان 40 روز است (پیدایش 4:7، 12، 17).

این دو عدد به دو موضوع کاملاً جداگانه اشاره می­ کنند: 40 روز، مدت زمانی است که باران می­ بارید (پیدایش 12:7) ولی 150 روز اشاره به زمان آب­ گرفتگی زمین است (پیدایش 24:7) که در پایان آن، «آبها فرو نشست» (پیدایش 23:8).

در واقع، پس از شروع بارندگی، پنج ماه طول کشید تا کشتی نوح بر کوه آرارات نشست (پیدایش 4:8) و 11 ماه پس از شروع باران، آبها خشک شدند (پیدایش 13:8) و دقیقاً یک سال و ده روز پس از طوفان، نوح و خانواده ­اش از کشتی پا بر زمین خشک نهادند (14:8).

بوکای معتقد است که در روایت کتاب­مقدس مبنی بر اینکه تمام انسان­های بعد از طوفان، تنها از نسل سه پسر نوح هستند، تناقض بزرگی دیده می­ شود. «وقتی ابراهیم حدود 300 سال بعد متولد شد، با بشریتی مواجه گردید که از قبل، جوامع بزرگ و جداگانه ­ای تشکیل داده بودند.» و می ­پرسد: «چگونه ممکن است این بازسازی در چنان مدت زمان کوتاهی انجام شده باشد؟ این بررسی کوتاه، تمام روایات کتاب­مقدس را از اعتبار می ­اندازد».[6]

در اینجا نیز، نه روایت کتاب­مقدس، بلکه ادعای این منتقد است که پوچ و بی­ اعتبار می­ نماید. حتی اگر تصور کنیم که در بین اسامی مندرج در شجره ­نامه­ های کتاب­مقدس هیچ فاصله­ ای نباشد و بپذیریم که آفرینش انسان در حدود 4000 سال قبل از مسیح صورت گرفته (پیش از این در همین فصل به این موضوعات مفصلاً پرداختیم)، بازهم فاصله زمانی کافی بین نوح و ابراهیم، برای تشکیل جوامع ده ها هزار نفری وجود داشته است.

فرض کنید هر خانواده به طور متوسط 10 فرزند داشته باشد (در حالی که یعقوب 12 پسر داشت)، در این صورت بعد از 350 سال، نوادگان این خانواده بالغ بر پانصد هزار نفر می ­شوند. حال اگر تنها یک­ سوم این افراد در زمان ابراهیم زنده بوده ­اند، بازهم جمعیتی در حدود 160 هزار نفر باقی می ­ماند و اگر احتمالات دیگری از جمله بیماری­ها، حوادث و مرگ و میرهای غیرطبیعی را نیز منظور کنیم، بازهم یکصد هزار نفر باقی می­ مانند و این تعداد برای تشکیل «جوامع جداگانه» بیش از تعداد موردنیاز هم هست.

به علاوه، همانطور که قبلاً دیدیم، فواصل زیادی مابین اسامی شجره­ نامه­ ها وجود دارد و یقیناً مابین نوح و ابراهیم بیش از 6 یا 7 نسل مذکور در شجره­ نامه ­ها بوده است. چون ازدیاد نسل­ها به صورت تصاعدی است، تنها با یک نسل که نامش در فهرست­ها نیامده، جمعیت می­ توانسته تا چند میلیون افزایش یابد.

حال نمی­ گوییم که جمعیت به صورت میلیونی بوده، اما حتی اگر دهها هزار نفر بوده باشد، بازهم مطلقاً نمی­ توان هیچ­گونه تناقض منطقی یا تجربی در این متن یافت.

متی 1:1 به بعد. اکثر مسلمانان منتقد کتاب­مقدس به تفاوتی که بین اسامی اجداد مسیح در اناجیل متی و لوقا وجود دارد، اشاره نموده و آن را در بوق و کرنا می­ کنند.[7] به عنوان مثال، نام جد عیسی در این دو متن متفاوت است. در لوقا 23:3 هالی و در متی 16:1 یعقوب نام دارد. کدام­ یک درست است؟

در پاسخ به نکته­ ای بسیار بدیهی اشاره می ­کنیم. در این دو متن دو شجره­ نامه مستقل از اجداد عیسی مسیح ذکر شده است: یکی از طریق پدر قانونی­ اش، یوسف و دیگری از طریق مادر واقعی­ اش مریم. متی با تأکید بر اعتبارنامه­های مسیح موعود یهودیان، شجره­ نامه رسمی را آورده است.

یهودیان که مخاطبین اصلی انجیل متی بودند، اعتقاد داشتند که مسیح موعود از ذریت ابراهیم و از صلب داود خواهد آمد (متی 1:1). اما لوقا که اکثر مخاطبینش را یونانیان تشکیل می­ دادند، عیسی مسیح را به عنوان «انسان کامل» (که هدف اصلی تفکر یونانی بود) معرفی می­ کند و از این رو اجداد عیسی را از طریق ماردش مریم تا اولین انسان یعنی «آدم» دنبال می­ کند (لوقا 38:3).

این موضوع که متی شجره­ نامه پدری و لوقا شجره ­نامه مادری مسیح را نوشته­ اند توسط شواهد متعددی به اثبات رسیده است. هر دو شجره­ نامه، عیسی را به داود می­ رسانند، اما هرکدام از طریق یکی از پسران داود. متی، عیسی را از طریق یوسف (پدر قانونی)* به سلیمان پادشاه پسر داود می­ رساند که مسیح از طریق وی به درستی وارث تاج و تخت داود شد (دوم سموئیل 12:7).

از سوی دیگر، هدف لوقا این است که عیسی مسیح را به عنوان انسانی واقعی نشان دهد و به همین خاطر، عیسی مسیح را از طریق مادر واقعی ­اش مریم تا دیگر پسر داود، ناتان دنبال می­ کند. تولد عیسی از مریم باکره بیانگر این است که وی انسان کامل و نجات ­دهنده بشریت است.

لوقا نمی­ گوید که در نظر دارد شجره­ نامه عیسی را از طریق یوسف بیان کند، بلکه اشاره می­  کند: «عیسی آنچنان که مردم گمان می­ کنند پسر یوسف بود» (لوقا 23:3)، در حالی که به صراحت می­ گوید که او پسر واقعی مریم بود. اینکه لوقا نسب­ نامه مسیح را از طریق مادرش مریم روایت کرده، تناسب خاصی با علاقه این پزشک به مادران و نوزادان دارد و در انجیل خود چنان اهمیتی برای زنان قائل می ­شود که انجیل او را «انجیل زنان» نامیده­اند.

بالاخره، این موضوع که در این دو شجره ­نامه، نام­های مشترکی نیز وجود دارند (نظیر سألتئیل و زروبابل در متی 12:1 و لوقا 27:3) به دو دلیل نشان­دهنده یکی بودن این دو شجره ­نامه نیست. اول اینکه این نام­ها در میان یهودیان بسیار رایج بوده و دوم اینکه در شجره ­نامه لوقا نام­های یوسف و یهودا در آیات 26 و 30 دوبار تکرار شده­ اند.

متی                                                                                    لوقا

داود                                                                                     داود

سلیمان                                                                                 ناتان

رحبعام                                                                                  متانا

ابیا                                                                                      منان

آسا                                                                                      ملیا

یهوشافاط                                                                              ایلیاقیم

یعقوب                                                                                  هالی

یوسف (پدر قانونی)                                                                  مریم (مادر قانونی)

عیسی                                                                                  عیسی

یوحنا 1:13. یوحنای رسول در این متن می­ گوید که عیسی «قبل از ضیافت عید فصح» شام آخر را با شاگردانش خورد. بوکای مدعی است که در اینجا تناقضی وجود دارد. ما نیز معتقدیم که در اینجا تناقضی آشکار وجود دارد، البته نه در متن کتاب­مقدس بلکه در ذهن علیل این منتقد، چرا که او مطلقاً هیچ مدرکی ارائه نداده که این متن با کدام قسمت از متون کتاب­مقدس تناقض دارد.

شاید بوکای می­ خواهد با این گفته اوج درک و شعور خود را به نمایش بگذارد که می­ گوید: «در انجیل یوحنا، شام آخر و مصائب مسیح بسیار طولانی هستند، شاید دوبرابر آنچه در اناجیل مرقس و لوقا آمده است».[8]آری با این­گونه استدلال­ها می­ خواهند ثابت کنند که کتاب­مقدس مملو از تناقضات مهمی است که برای یافتن آنها خود را دچار چنین عذاب سختی می­ کنند و آبروی خود را بر سر آن می­ گذارند!

ادعای تناقض در روایات مربوط به رستاخیز مسیح. دفاعیه ­نویسان مسلمان اغلب اشاره می­ کنند که در روایات انجیل از رستاخیز و صعود مسیح به آسمان تناقضاتی وجود دارد. اما وقتی آنها را در زمینه اصلی­شان بررسی کنیم و بهفمیم، هیچ تناقضی در آنها دیده نمی­ شود.[9]

برای مثال، اولین ایراد بوکای این است که روایات مختلف حاوی ظهورهای مختلف عیسی هستند و این ثابت می­ کند که نمی ­توان همه آنها را صحیح دانست.

در واقع قرآن نیز به همین نحو حاوی متون متفاوتی است که در هر کدام تعداد روزهای آفرینش جهان توسط خدا با دیگری فرق می­ کند (رجوع کنید سجده 4؛ نساء 9). با این وجود، مسلمانان مشکلی در این نمی ­بینند که چگونه می­توان این تفاوت­ها را با هم هماهنگ نمود.

از آنجا که در فصل بعد روایت­های مربوط به رستاخیز مسیح را به طور مفصل بررسی خواهیم کرد، توضیحات بیشتر را برای آنجا می ­گذاریم. در اینجا تنها به گفتن این نکته بسنده می ­کنیم که نه بوکای و نه سایر نویسندگان مسلمان نتوانسته­ اند تناقضی واقعی در کتاب­مقدس بیابند.

در حقیقت، آنان در جریان کاوش­های بیهوده خود برای یافتن خطا در کتاب­مقدس، نشان داده­ اند که دیدگاه خودشان چقدر پر از خطا و تناقض است.

منتقدان مسلمان مدت­های مدیدی است که ادعا می­ کنند، اشتباهات بی شماری در کتاب­مقدس وجود دارد. بهرحال، آنان انتقاداتی سنگین و دلایلی سبک دارند. در واقع، تا به حال نتوانسته­ اند حتی یک خطا در کتاب­مقدس بیابند، بلکه تنها خطاهایی که پیدا شده در انتقادات آنان نهفته است.

واقعیت این است که ما تک ­تک این به اصطلاح تناقضات کتاب­مقدس را در 40 سال گذشته مورد بررسی قرار داده­ ایم، لیکن حتی یک مورد نیز نیافته­ ایم! ما در کتاب «وقتی منتقدان می ­پرسند» هشت صد مورد از این به اصطلاح اشتباهات را بررسی کرده­ ایم و دریافته ­ایم که هرچند برخی متون کتاب­مقدس مشکل هستند، اما هیچ اشتباه قابل اشاره­ ای وجود ندارد. بسیاری از محققان نیز به همین نتیجه رسیده­ اند و کتاب­های متعددی در این خصوص نوشته­ اند.[10]

برخی از بهترین محققان و اندیشمندان معاصر، کتاب­مقدس را مورد بررسی و موشکافی دقیق قرار داده و حقانیت آن را تأیید نموده­ اند. سیمون گرینلیف، حقوقدان برجسته و استاد دانشگاه هاروارد، عهدجدید را براساس موازین قانونی و حقوقی بررسی کرده و به این نتیجه رسیده است: «نسخه ­هایی که اکنون به نام اناجیل چهارگانه مقبولیت جهانی یافته­ اند، در هر محکمه­ ای بی­درنگ به عنوان شواهد معتبر پذیرفته خواهند شد».[11]

آری، کتاب­مقدس حتی تحت موشکافی­ های بی­رحمانه بزرگترین دانشمندان علم حقوق، همچنان استوار ایستاده است.

 

خلاصه

یکی از دلایل مسلمانان برای اثبات الهامی بودن قرآن این است که در قرآن، خدا به صورت اول شخص سخن می­گوید و این موضوع را حمل بر کلام خدا بودن قرآن می­ کنند. با توجه به این موضوع برای مسلمانان مشکل است که بفهمند چگونه کتابی نظیر کتاب­مقدس که سبک­های ادبی و روش­های بیانی متنوعی دارد و معمولاً از دیدگاه بشری سخن می­ گوید، می ­تواند کلام خدا باشد.

بهرحال، آنها فراموش می­ کنند که خود قرآن در پاره­ ای اوقات از دیدگاهی کاملاً انسانی سخن می ­گوید. به عنوان مثال، اولین سوره قرآن دعای انسانی است که در آن خدا به عنوان دوم شخص و سوم شخص مورد خطاب قرار می­گیرد. این سوره بعد از عبارت مقدماتی، چنین آغاز می ­شود: «ستایش خدای را که پروردگار جهانیان است، بخشنده و مهربان است، پادشاه روز جزا است. پروردگارا تنها تو را می ­پرستیم و از تو یاری می­ جوییم…» (فاتحه 2-5).

در بسیاری از متون کتاب­مقدس نیز خدا به صورت اول شخص سخن می­ گوید. این موضوع مخصوصاً در متون «نبوتی» عهدعتیق در عباراتی نظیر «خداوند می­ گوید» یا «کلام خداوند بر من نازل شده گفت» (اشعیا 10:1، 18؛ 8:6؛ ارمیا 4:1؛ حزقیال 3:1 و غیره) به خوبی مشهود است. با این وجود مسلمانان تمایلی ندارند که حتی مطابق دستورالعمل خود این متون کتاب­مقدس را کلام خدا بدانند.

و بالاخره اینکه هرچند کتاب­مقدس به دست انسان­ها نوشته شده، اما همه نویسندگان اذعان دارند که از خدا الهام گرفته ­اند. برای مثال، پولس رسول می­ گوید که آنچه نوشته «کلماتی است که روح ­القدس تعلیم می ­دهد» (اول قرنتیان 13:2). در واقع وی در مورد کل عهدعتیق می­ گوید که «تمامی کتب از الهام خدا است» (دوم تیموتائوس 26:3) و پطرس رسول نیز می­ گوید: «نبوت به اراده انسان هرگز آورده نشده، بلکه مردمان به روح­ القدس مجذوب شده از جانب خدا سخن گفتند» (دوم پطرس 21:1).

بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که ویژگی الهی کتاب­مقدس را تنها به این دلیل که به دست انسان­ها و در سبک­های ادبی مختلف نوشته شده­ اند، رد کنیم. به راستی، همچنان که مشاهده کردیم، تمام تناقضاتی که به کتاب­مقدس نسبت داده می­ شوند، تنها نشانه ­ای از ادعا به همراه دارند و هرگز واقعی نیستند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO