آیا قرآن کلام خداست؟ فصل دوم- منابع تلمودی در قرآن- داستان سلیمان و ملکۀ سبا و روایت ترگوم یهود و چند نمونۀ دیگر (مقالۀ شانزدهم)
پ) داستان سلیمان و سبا
در سوره النّمل آیات 17-44 ماجرای سلمیان، پرندۀ هدهد و ملکۀ سبا را می خوانیم. پس از خواندن روایت قرآنی در سورۀ النّمل، مقایسۀ آن با روایت برگرفته از داستان های عامیانۀ یک قوم محلی یهودی-ترگوم استر، سودمند خواهد بود. این روایت در قرن دوم میلادی، تقریباً پانصد سال قبل از خلق قرآن نگاشته شده است:
قرآن-سوره النّمل آیات 17-44
(آیه 17) و قبل از آن که سلیمان میزبانان خود را از جنّ و انس و پرندگان آگاه سازد و همۀ آن ها مرتب و منظم نشسته بودند.
(آیه 20) و او پرندگان را فرا خواند و گفت: «چر ا من هدهد را نمی بینم؟ آیا او غایب است؟»
(آیه 21) من مطمئناً او را مجازات شدیدی خواهم کرد یا او را اعدام خواهم کرد، مگر این که دلیل روشنی برای من (برای عدم حضورش) بیاورد.
(آیه 22) اما هدهد چندان تأخیر نکرد: او (بالا آمد و) گفت: «من نقشۀ (قلمرو) تو را کشیده ام در حالی که تو این کار را نکرده ای، و من از صبا با مژده به تو رسیده ام.
(آیه 23) من در آنجا زنی را یافتم که بر آن ها حکمرانی می کرد و همۀ مایحتاج آن ها را تأمین می کرد و او تاج و تخت باشکوهی دارد.
(آیه 27) گفت: خیلی زود خواهیم دید که آیا راست گفته ای یا دروغ گفته ای!
(آیه 28) با این نامه من برو و آن را به آن ها تحویل ده: سپس (منتظر بمان) ببین چه جوابی می دهند.
(آیه 29) (ملکه) گفت: «سرورم! نامهایی که قابل احترام است به من تحویل داده شده است.
(آیه 30) آن نامه از سوی سلیمان است و (به شرح زیر است) بسم الله الرحمن الرحیم: در برابر من مغرور نشوید، بلکه تسلیم من شوید (به دین واقعی).»
(آیه 32) او گفت: «سرورم! مرا در (این) امر را راهنمایی کنید: من بدون مشورت شما هرگز تصمیمی نگرفته ام».
(آیه 33) آن ها گفتند: «ما قدرت داریم و می توانیم بجنگیم. اما فرمان با توست؛ پس آن چه را که می خواهی امر کن».
(آیه 35) او گفت … «اما من می خواهم برای او هدیه ای بفرستم و (منتظر بمانم) ببینم سفیران (پاسخ) من را با چه چیزی باز می گرداند».
(آیه 42) بنابراین وقتی رسید، (آیه 44) از او خواسته شد که وارد قصر رفیع شود: اما وقتی آن را دید، فکر کرد دریاچۀ آب است، و او (دامن خود را جمع کرد)، پاهای او پدیدار شد. او گفت: «این فقط کاخی است که با شیشه سنگفرش شده است».
ترگوم استر
(که شامل جزئیات ساختگی و اضافات آپوکریفایی در شرح وقایع کتاب استر، هفدهیمن کتاب در عهد عتیق است):
«سلیمان … دستور داد…. من پادشاه و لشکریان را علیه تو خواهم فرستاد … (از) جنی (جن) و جانوران پرندگان آسمان این سرزمین.
درست همان وقت، خروس قرمز (نوعی پرنده) که در حال خوش گذرانی بود، پیدا نشد. پادشاه سلیمان گفت که باید او را به زور بیاورند و در حقیقت قصد داشت که او را بکشد. اما همان موقع، خروس در حضور پادشاه ظاهر شد و گفت: «من همۀ دنیا را دیده ام و شهر و پادشاهی (سبا) را می شناسم که تابع تو نیست، پرودگار من. آن ها تحت حاکمیت زنی به نام ملکۀ سبا هستند. سپس شهر مستحکمی را در سرزمین های شرقی (سبا) یافتم که خیابان های آن پر از سنگ های طلا و نقره است. به طور تصادفی ملکۀ سبا صبح در حال پرستش دریا بود، کاتبان نامه ای را آماده کردند که در زیر بال پرنده قرار گرفت و پرواز کرد و به قلعۀ سبا رسید. با دیدن نامۀ زیر بال او (سبا) آن را باز کرد و شروع به خواندن کرد:
«پادشاه سلیمان سلام های خود را برای شما می فرستد. اکنون از شما می خواهم به سوی من بیایید و زیر سایۀ سعادت من باشید. من به شما بالاترین مقام ها را خواهم داد. اما اگر این کار برای شما خوشایند نباشد، من پادشاهان و سپاهیان را علیه تو خواهم فرستاد».
ملکۀ سبا این را شنید، لباس های خود را پاره کرد و به دنبال نجیب زاده ها فرستاد تا از آن ها مشاوره بگیرد. آن ها سلیمان را نمی شناختند، اما به او توصیه کردند که کشتی هایی، پر از زیور آلات و گوهرهای زیبا برای او بفرستد… همچنین نامه ای برای او بفرستد.
وقتی که سرانجام آمد، سلیمان پیام آوری فرستاد… به ملاقات او… سلیمان، با شنیدن این که آمده است، برخاست و در قصر شیشه نشست. وقتی ملکۀ سبا این را دید، فکر کرد کف شیشه آب است و در عبور از روی آن لباس خود را جمع کرد. وقتی سلیمان موهای پاهای او را دید، فریاد زد….».
پس از خواندن دو روایت بالا، کاملاً واضح است که نویسندگان داستان سلیمان و سبا در قرآن، اطلاعات خود را از کجا کسب کرده اند. از نظر محتوا و سبک، داستان قرآن تقریباً با روایت ترگوم یهود یکسان است که حدود پانصد سال قبل از خلق قرآن، در قرن دوم میلادی به نگارش درآمده است. دو داستان به طرز عجیب و غریبی به هم شباهت دارند. جن ها، پرندگان و به ویژه پرندۀ پیام آور که سلیمان در ابتدا نمی توانست او را بیابد، اما بعد به عنوان رابط بین خود و ملکۀ سبا استفاده کرد. شباهت ماجرای نامه و قصر شیشه ای در نوع خود قابل توجه است. به هیچ وجه نمی توان این شباهت ها را در متن کتاب مقدس یافت. یک بار دیگر باید پرسید که چگونه یک فرهنگ عامیانۀ یهودی از قرن دوم میلادی به قرآن راه یافته است؟
نمونه های دیگری نیز در قرآن وجود دارند که می توان مشابه اش را در مطالب آپوکریفایی یهود و مسیحی یافت. روایت کوه سینا که از جایش بلند شد و به عنوان تهدیدی برای یهودیانی که شریعت را رد می کردند بالای سرشان قرار گرفت (سورۀ الأعراف آیه 171) برگرفته از کتاب آپوکریفایی قرن دوم یهودیان به نام Avodah Zarah کودکی توماس گرفته شده است.
داستان سخن گفتن عیسی در نوزادی (سورۀ مریم آیات 29-33) را می توان در افسانۀ آپوکریفایی عربی مصر با نام «نخستین انجیل کودکی عیسی مسیح» ردیابی کرد.
در سورۀ 17: 1 گزارش معراج محمد در شب از «مسجد الحرام به مسجد الاقصی» را داریم. از روایات بعدی متوجه می شویم که این آیه به صعود محمد به آسمان هفتم، پس از یک سفر شبانۀ معجزه آسا (معراج) از مکه به اورشلیم، با «اسبی» به نام البراق اشاره دارد. جزئیات بیشتر در «مشکات المصابیح» آمده است. می توان داستان را در کتابی جعلی به نام عهد ابراهیم که در حدود 200 سال پیش از میلاد مسیح در مصر نوشته شده و سپس به یونانی و عربی ترجمه شده است، بیابیم. روایت مشابه دیگر، داستان رازهای خنوخ (فصل 1: 4-10 و 2: 1) است که چهار قرن قبل از قرآن نوشته شده است. با این حال، روایت مشابه دیگری عمدتاً از روی داستان مندرج در کتاب کهن پارسی با عنوان «ارداویراف نامه» الگوبرداری شده است که داستان یک جوان زرتشتی وارسته است که به آسمان ها صعود کرد وقتی برگشت، آنچه دیده بود یا ادعا می کرد که دیده است را بازگو نمود. همچنین توصیف قرآنی جهنم شبیه توصیف های جهنم کتاب «روضه های افرایم» واعظ نسطوری قرن ششم است.
نویسندۀ قرآن در سوره الشّوری آیه 17 و سورۀ القاعه آیات 6-9 احتمالاً از کتاب آپوکریفایی «عهد ابراهیم» استفاده کرده است تا بگوید که در روز داوری از مقیاس یا ترازو برای سنجش اعمال خوب و بد استفاده می شود تا مشخص گردد که چه کسانی به بهشت و چه کسانی به جهنم می روند.
توصیف بهشت در سورۀ الرّحمن آیات 56-58 و سورۀ الواقعه آیات 22-24 و 35-37 از پاداش نیکوکاران با حوری های چشم درشتی صحبت می کند که چشمانی شبیه مروارید دارند که شبیه این توصیف را می توان در آیین زرتشتیان ایران یافت که در آن نام دوشیزگان، حوری نیست بلکه پری است.
این نکتۀ حائز اهمیت که باید به یاد داشته باشیم این است که یهودیان ارتدوکس آن دوره، روایات و داستان های تلمودی را به یک دلیل بسیار مهم، معتبر نمی دانستند و آن این بود که این روایت ها تا زمانی که عهد عتیق درشورای جامنیا در سال 80 میلادی، مدون (کانُن) شد، وجود خارجی نداشتند. مطالب آپوکریفایی مسیحیان نیز در آن زمان قابل قبول نبودند زیرا هم قبل و هم بعد از شورای نیقیه در سال 325 میلادی مورد تأیید قرار نگرفتند. بنابراین این روایات همیشه از نظر ایمانداران ارتدوکس یهودی و مسیحی آگاه، جعلی محسوب شده اند. بنابراین از نظر ما بسیار مشکوک به نظر می رسد که روایت های آپوکریفایی باید به کتابی راه پیدا می کردند که ادعا می کند وحی نهایی از سوی خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب است.
متن مناظرات دکتر جی اسمیت (کاری از چوب مینیستری)
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |