درود بر کارشناسان و زحمت کشان در مورد بانگ خروس سوال کردم اما پاسخی نشنیدم در انجیل مرقس و لوقا یکی می گه قبل یکی می گه سه بار بانگ بزند تو مرا انکار می کنی که من قبلا ایات رو فرستادم ونمی خوام دوباره بگم و سوال بعدیم این هست که ایا درمورد تشکیل انسان در جنین و ساختش در کتاب مقدس هست من می خوام برام از ایات اعجازی کتاب مقدس برام ارسال کنید درمورد ایوب و اشعیا در مورد زمین کروی بودن رو می دونم ایا بجز این دو اعحاز دیگه ایاتی هست مثل سفر کردن انسان به ماه یا تشکیل انسان در جنین درمورد اعجاز پیشگویی مسیح رو نمی خوام اعجازی مثل قران چون شما ادعا می کنید که اعجاز قران از روی کتاب مقدس کپی برداری شده که اشتباه هست درمورد جنین یا سفر کردن انسان به ماه اصلا در کتاب مقدس نیست ولی در سوره الرحمن نوشته و سوره های دیگه درمورد جنین و فیزیک یا تکامل انسان ؟
در باره سؤالتان در مورد بانگ خروس مقاله ای جامع در حال ترجمه هستیم که همه جوانب این تضاد را که به ظاهر در اناجیل یافت می شود را پاسخ خواهیم داد و با توجه به اینکه تیم ما از افراد داوطلب تشکیل شده و این افراد در جاهای مختلف اشتغال دارند و از وقت آزاد خود برای ترجمه مقالات استفاده می کنند، خواهش می کنم کمی دندان روی جگر بگذارید و صبر کنید تا این مقاله ترجمه شود و در وب سایت قرار گیرد.
و اما در باره اعجاز در قرآن و مسائل علمی که مسلمانان به قرآن نسبت می دهند و دقت علمی کتاب مقدس و نفوذ آن در رشد علوم، لطفا مقاله زیر را بخوانید:
نقد دقت علمی قرآن و ساختار حیرت انگیز ریاضی قرآن و دگرگونی انسانها و گسترش سریع اسلام
دقت علمی
بحث مربوط به دقت علمی قرآن در سالهای اخیر بسیار فراگیر شده و دلیل اصلی آن، انتشار کتابی تحت عنوان «کتابمقدس، قرآن و علم» نوشته موریس بوکای، نویسنده مسلمان فرانسوی بوده است. در این کتاب، نویسنده مسیحیت را به اتهام عقب انداختن پیشرفت علم مورد حمله قرار داده و از قرآن به عنوان مروج دانش تجلیل کرده است.
در حقیقت، وی اصرار دارد که قرآن به طور حیرتانگیزی، دانش معاصر را در بسیاری از گفتههایش آورده و از این رو به صورتی معجزهآسا، منشأ الهی خود را به اثبات رسانده است. در اینجا نیز دفاعیهنویسان مسلمان، در تقلای متعصبانه و افراطی خود برای اثبات اصالت الهی قرآن به بیراهه کشیده شدهاند.
نخستین چیزی که توجه منتقدین آگاه را به خود جلب میکند این است که نه اسلام بلکه مسیحیت، مادر علوم نوین بود. فیلسوف بزرگ، آلفرد نورث وایتهد، در کتاب ارزشمند خود «علم و دنیای جدید» گفته است که مسیحیت مادر علم است. ام.بی. فاستر در مقالهای برای یکی از معتبرترین مجلات فلسفی در انگلیس مینویسد که آموزه مسیحی در باب خلقت، خاستگاه علوم جدید میباشد.[1]
بنیانگذاران تقریباً تمام حوزههای علوم جدید کسانی بودند که در دنیای مسیحیت تحقیقات و کارهای خود را انجام میدادند. در زمره این افراد میتوان به نامهایی چون کپرنیک، کپلر، کلوین، نیوتون، پاسکال، بویل، ماکسول، آگاسیز و بسیاری دیگر اشاره کرد.[2]
بنابراین حتی اگر به فرض محال، یکتاپرستی اسلامی نقش مهمی در فرهنگ دنیای معاصر ایفا کرده باشد، باز ادعای اینکه منشأ علوم جدید است، چیزی جز لافزنی بیپایه نیست. در حقیقت بسیاری از منتقدان اسلام اشاره میکنند که سپاهیان اسلام در جریان حملات خود و تسخیر کشورها و ملتها، بسیاری از منابع علمی و سرمایههای فرهنگی بشر را نابود کردند.
به عنوان مثال، فاندر مینویسد که در زمان خلافت عمر، مجاهدین مسلمان کتابخانههای بسیاری را در اسکندریه و ایران به آتش جهل و علمستیزی خود سوزاندند. وقتی یکی از سرداران سپاه اسلام از عمر پرسید که با این کتابها چه کنم، وی پاسخ داد: «آنها را به رودخانه بینداز، زیرا اگر در این کتابها هدایت است، ما در کتاب خدا بهترین هدایت را داریم و اگر در آنها مطلب گمراهکننده است، پس خدا ما را از شر آنها حفظ میکند».[3]
اشتباه بزرگی است اگر کتابی را به دلیل سازگاری با دانش روز، الهام خدا بدانیم. هم نویسندگان مسلمان و هم مبشرین مسیحی مرتکب این اشتباه شدهاند. دلایل متعددی برای بیارزش بودن این ادعا وجود دارد: (1) علم پیوسته در حال تحول است و بنابراین ممکن است چیزی که امروز «سازگار» به نظر میآید، فردا از بین برود. (2) بسیاری از اشتباهات فاحش از کسانی سر زده که برای دفاع از باور خود سعی کردهاند تئوریهای علوم جدید را در کتابهای مذهبی خود بیابند. رفتار کلیسای کاتولیک روم با گالیله مثال زندهای در این مورد میباشد.*
(3) حتی اگر بتوان هماهنگی کامل قرآن و حقایق علمی را اثبات کرد، باز هم دلیلی برای منشأ الهی قرآن نمیشود، بلکه تنها نشان میدهد که در قرآن هیچگونه اشتباه علمی وجود ندارد. اینکه کتابی فاقد اشتباهات علمی باشد، به هیچوجه دلیل الهامی بودن آن نمیگردد. دقت علمی در بهترین حالت، تنها محکی منفی برای حقیقت است.
به عبارت دیگر، چنانچه در قرآن اشتباهی پیدا شود، ثابت میکند که کلام خدا نیست، اما صرف اینکه بپذیریم در قرآن هیچ اشتباه علمی وجود ندارد، مؤید این نخواهد بود که کلام خدا باشد. و البته همین اصل در مورد کتابمقدس یا دیگر کتابهای مذهبی نیز مصداق دارد.
عدهای از منتقدین، ادعای دقت علمی قرآن را به شدت زیر سؤال میبرند و آن را به هیچوجه واقعی نمیدانند. برای مثال، عبارت بسیار بحثبرانگیزی در قرآن وجود دارد که میگوید انسان از لختهای خون شکل گرفته است: «آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره، باز آن گوشت را استخوان و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم و پس از آن خلقتی دیگر انشاء نمودیم» (مؤمنون 14).
این گفته را به هیچ نحوی نمیتوان توصیف علمی مراحل شکلگیری جنین دانست. بوکای برای اجتناب از این مشکل، ترجمه جدیدی از آیه فوق ارائه داده که در آن، کلمه عربی «علقه» (لخته خون) را به «چیزی چسبنده» ترجمه کرده است.[4]
بهرحال کار بوکای برای توجیه این اشتباه علمی در قرآن، سؤالبرانگیز و در تضاد با متن اصلی و دیگر ترجمههای معتبر است. به علاوه، بوکای خود شخصاً اذعان دارد که «اکثر ترجمهها، شکلگیری انسان را از «لخته خون» یا «چسبندهم میدانند».[5] نحوه رفتار بوکای، انسان را به این فکر میاندازد که ترجمه شخصی وی تنها به این دلیل تهیه شده که برخی اشکالات قرآن را حل کند، چراکه خود اعتراف میکند: «چنین عباراتی برای دانشمندان متخصص در این حوزهها کاملاً غیرقابل قبول هستند».[6]
به همین ترتیب، منتقدین دیگری اشاره میکنند که قرآن در آیه 86 سوره کهف از سفر به غرب سخن میگوید: «تا هنگامی که او (ذوالقرنین) به مغرب رسید، جایی که خورشید را چنین مییافت که در چشمه آب تیرهای غروب میکند…» حتی یوسف علی در تلاش خود برای رفع این اشکال، اقرار میکند که «این آیه، مفسران را سر در گم کرده است». او نه تنها این معما را توضیح نداده، بلکه میپذیرد و اذعان میکند که «منظور آیه، منتهیالیه غرب نیست، چراکه چنین چیزی وجود ندارد».[7]
در حقیقت، «منتهیالیه غرب» وجود خارجی ندارد و نمیوان با سفر به غرب، سرانجام به محل غروب آفتاب رسید. ولی متن قرآن هر اندازه غیرعلمی باشد، همین را میگوید.
محققان دیگری نیز اشاره کردهاند که به اصطلاح پیشگوییهای علمی قرآن به صورتی بسیار جدی غیرواقعی هستند. کنت کراگ، میگوید: «بارها این ادعا را از زبان مفسران مسلمان شنیدهایم که اختراعات جدید و اطلاعات علمی و حتی شکافتن اتم در قرآن پیشگویی شده که امروزه میتوان آنها را تشخیص داد، هرچند در دوران ماقبل علوم جدید، مفهوم چندانی برای این پیشگوییها قائل نبودند».
در هر صورت، «بسیاری از صاحبنظران اسلامی نیز این نتیجهگیری را به شدت رد کرده و آن را نوعی پشتوانهسازی بیفایده برای قرآن به عنوان کتاب روحانی میدانند…. محمد کامل حسین، چنین تفسیرهایی را «جعلی» نامیده… و فضل الرحمن نیز در مورد آنها اظهار تأسف کرده است».[8]
سرانجام حتی اگر ثابت شود که قرآن از لحاظ علمی دقیق است، از این نمیتوان نتیجه گرفت که وحی الهی است بلکه تنها این نکته را اثبات میکند که در قرآن اشتباه علمی وجود ندارد و از این ادعا نمیتوان به جای دیگری رسید. عدهای از الهیدانان یهودی همین ادعا را در مورد تورات دارند و بسیاری از مسیحیان نیز دقیقاً چنین ادعایی در مورد کتابمقدس دارند و درست مانند مسلمانان، همین بحثها را دنبال میکنند. اما بوکای، هرگز نخواهد پذیرفت که این مباحث دال بر «کلام خدا» بودن عهدعتیق و عهدجدید هستند.
ساختار حیرتانگیز ریاضی
یکی از مشهورترین دلایلی که برای منشأ الهی قرآن مطرح میشود، ادعای اعجاز ریاضی آن براساس عدد نوزده میباشد. لزومی به گفتن ندارد که چنین روشی برای دفاع از قرآن، به دلایل خاصی مقبولیت چندانی در محافل علمی و پژوهشی ندارد.
هیچ مسلمانی پیامی را که ادعا میشود از جانب خداست، اگر حاوی تعالیم بتپرستانه یا غیراخلاقی باشد، نمیپذیرد. در حقیقت، نباید و نمیتوان پیامی را به صرف زمینههای ریاضی آن قبول کرد. بنابراین حتی اگر قرآن «معجزه» ریاضی باشد، دلیل کافی بر الهام آن از جانب خدا نیست.[9]
حتی اگر اعداد نجومی و همه این ترکیبات حیرتانگیز عدد 19 در قرآن وجود داشته باشد، هیچ چیزی ثابت نمیکند جز اینکه نوعی ترتیب ریاضی در ورای زبان قرآن وجود دارد. از آنجا که زبان، وسیلهای برای بیان اندیشههای آدمی است و از آنجا که میتوان زبان را به حد نوعی بیان ریاضی تنزل داد، تعجبآور نخواهد بود که نوعی ترتیب ریاضی در ورای زبان قرآن یافت شود.
به علاوه، مشابه چنین بحثی (آن هم براساس عدد 7 که در ادیان و فرهنگهای مختلف جایگاه خاصی دارد) را میتوان برای اثبات الهامی بودن کتابمقدس مطرح نمود. به عنوان مثال، اولین آیه کتابمقدس را در نظر میگیریم: «در ابتدا خدا آسمانها و زمین را آفرید». نهلس میگوید:
«در زبان عبری، این آیه شامل 7 کلمه و 28 حرف است (4×7)، حاوی سه اسم (خدا، آسمان و زمین) که ارزش عددی آنها 777 یعنی (111×7) است و فعل «آفرید» دارای ارزش عددی 203 (29×7) میباشد. سه کلمه اول آیه دارای 14 (2×7) حرف و چهار کلمه دیگر نیز شامل 14 (2×7) حرف است» [و این داستان همچنان ادامه مییابد].[10]
ولی هیچ مسلمانی چنین ساختار ریاضی را دلیلی بر این نمیداند که کتابمقدس الهام خدا است. اینگونه بحثها در بهترین حالت، جنبه مرموزی به متن میدهند و قانعکننده نیستند. حتی بیشتر محققان مسلمان از وارد شدن به این مقولات اجتناب میکنند.
دگرگونی انسانها
بسیاری از مدافعان اسلام، دگرگونی زندگی و فرهنگ انسانها توسط قرآن را دلیلی بر منشأ الهی آن می دانند. اما منتقدین بر این باورند که این نیز دلیل قانع کننده ای برای اثبات منشأ آسمانی قرآن نیست.
قبل از هر چیز، این موضوع چندان غیرمنتظره نیست، زیرا وقتی کسی به حقانیت چیزی ایمان بیاورد، سعی می کند براساس آن زندگی کند، ولی باز هم این سؤال به قوت خود باقی است که به فرض ایجاد تحول در مردمان، آیا قرآن کلام خدا است؟ هر ایده ای که مردم آن را به گرمی بپذیرند و بکار ببندند، یقیناً منشأ تحولاتی در زندگی و فرهنگ پیروانش می گردد.
این اصل در مورد هر ایده ای چه آیین بودایی یا مسیحیت یا اسلام یا یهودیت مصداق دارد. ولی این حقیقت ساده و بدیهی، دلیل آن نمی شود که تمام کتابهای مقدس این ادیان وحی خداوند باشند. کدام مسلمان قبول دارد که کتاب «کاپیتال» کارل مارکس، که زندگی و فرهنگ میلیونها انسان را متحول کرد، کلام خدا است؟
برای بسیاری از منتقدین جای تعجب ندارد که چرا آن همه مردم به اسلام می گرویدند وقتی که به یاد بیاوریم چه پاداشهایی به مسلمانان داده می شد و غیرمسلمانان با چه تهدیدها و مجازات هایی روبرو بودند. به کسانی که اسلام می آوردند، وعده بهشتی مملو از زنان زیبا داده می شد (بقره 25؛ نساء 57) اما «همانا کیفر آنانی که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و در روی زمین به فساد کوشند جز این نباشد که آنها را کشته یا به دار کشند و یا دست و پایشان را به خلاف ببرند یا با نفی بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند. این عذاب دنیوی آنها است و اما در آخرت باز به عذابی بزرگ معذب خواهند بود» (مائده 33).
در روایات اسلامی آمده که محمد پیروان خود را اینگونه ترغیب می کرد: «شمشیر، کلید بهشت و جهنم است. هر قطره خونی که در راه خدا ریخته شود و هر شبی که در اردوی اسلام به صبح آید، بیشتر از دو ماه روزه و عبادت ارزش دارد. هرکه در جنگ شهید شود، در روز قیامت تمام گناهانش آمرزیده گردد».[11]
علاوه بر این، حرص و طمع انسانی نیز نقش بزرگی داشته است: «چهارپنجم تمام غنائم جنگی شامل کالاهای منقول و اسیران… سهم جنگجویان عرب بود».[12] به علاوه اگر دشمنان، خود را تسلیم سپاهیان اسلام می کردند از مزایای بسیاری بهره مند می شدند.
مشرکان دو راه بیشتر نداشتند: یا تسلیم شوند یا بمیرند. در مورد مسیحیان و یهودیان، هرچند روش دیگری معمول بود و مجبور به پرداخت جزیه سنگینی شدند (توبه 5-6)، اما فشارهایی که بر آنها وارد می شد، دست کمی از فشار بر مشرکان نداشت، به نحوی که مجبور به ترک خانه و کاشانه یا دست برداشتن از اعتقادات خود می شدند.
همچنین فتوحات اسلام به دلیل نارضایتی ساکنان سرزمینهای فتح شده از بدرفتاری حاکمان رومی و استقبال از شعارهای اسلام مبنی بر برادری و برابری موفقیت آمیز بود.
انیس شوروش، چند دلیل برای گسترش سریع اسلام در میان اعراب را اجمالاً ذکر کرده است. از جمله اینکه، اسلام باعث سربلندی اعراب و آداب و رسوم و زبان آنها می شد. این مسئله انگیزه ای قوی برای فتح و غارت سایر سرزمینها بود و از مهارت آنان برای جنگ در مناطق صحرایی استفاده می شد. اسلام از پاداشهای آسمانی متعددی برای کشته شدگان خود نام می برد و خود را با بسیاری از آداب و رسوم اعراب قبل از اسلام تطابق داده بود.[13]
حتی اگر بتوان به نکات مثبتی نظیر پیشرفتهای اخلاقی، سیاسی و فرهنگی در این خصوص اشاره کرد، باز گسترش اسلام دلایل طبیعی داشته ولیهیچ چیز خارقالعاده ای در آن دیده نمی شود.
بالاخره اینکه اگر کسی همچنان بر نقش متحول کننده اسلام در زندگی انسانها تأکید ورزد، مسحیان دلایل بسیار قویتری در این مورد دارند. ویلیام پالی، در کتاب مشهور خود «شواهد مسیحیت» این موضوع را چنین خلاصه کرده است:
چرا باید دست به مقایسه بزنیم؟ چه چیزهایی را باید مقایسه کنیم؟ مردی روستایی از جلیل به همراه چند ماهیگیر با جنگجوی فاتحی در رأس سپاه خود. عیسی مسیح، بدون سپاه، بدون قدرت، باورها و سلسله مراتب حکومتی، بر باورهای مذهبی دنیای باستان، بر آداب و رسوم باشکوه دینی، فلسفه، حکمت و اقتدار امپراتوری روم در درخشانترین و باشکوه ترین دوران حیات خود پیروز شد.
حال داریم او را با محمد مقایسه می کنیم که آیین خود را با حمایت اعراب بنا نهاد، پیروان خود را از میان جنگجویان و سرداران فاتح جمع می کرد، آن هم در تاریکترین عصر و در بدوی ترین کشورهای جهان و موفقیتهای نظامی خود را نه مرهون تلاشهای سربازان سعادت مند خود، بلکه به عنوان نشانه ای از تأییدات الهی معرفی می کرد.
توده های مردم با شنیدن اینگونه تشویقها چاره ای جز این نداشتند که به ارتش این سردار فاتح ملحق شوند و هنوز هم توده های بزرگتری می بایست بدون هیچ چون و چرایی در مقابل قدرت مقاومت ناپذیر او سر تسلیم فرود آورند. زندگی و موفقیتهای او اصلاً تعجب ما را برنمی انگیزد… و در آن هیچ شباهتی با دلایل استقرار و گسترش مسیحیت نمی بینیم.*
گسترش سریع اسلام
آخرین دلیل عمده ای که مدافعان اسلام در اثبات پیامبری محمد و الهام الهی او ارائه می کنند، رشد سریع اسلام است. یکی از صاحب نظران و مدافعان اسلام در این مورد می گوید: «گسترش سریع اسلام نشان می دهد که خدای قادر متعال اسلام را به عنوان آخرین مکاشفه خود به انسان فرستاده است».[14]
اول، این مسئله معیاری بحث برانگیز برای آزمودن حقیقت است که مقبولیت عمومی ندارد و چندان قانع کننده نیست. دوم، این موضوع، شمشیری دولبه برای حقیقت است. براساس اولین روایت های مسیحی (در کتاب اعمال رسولان)، مسیحیت نیز بلافاصله پس از مسیح، رشد سریعی داشت و علیرغم چندین قرن آزار و اذیت رومیان، مسیحیت سراسر امپراتوری روم را فرا گرفت.
سوم، اسلام برعکس مسیحیت، در آغاز رشد سریعی نیافت. در ابتدا محمد پیروان اندکی داشت و تنها زمانی به رشد بیشتری دست یافت که محمد برای دفاع از اسلام و گسترش آن دست به شمشیر برد و به سختی می توان این روش را دلیل قانع کننده ای برای منشأ الهی اسلام دانست!
البته از زمانی که عیسی مسیح، حواریون خود را از بکارگیری شمشیر جهت بشارت انجیل منع نمود (متی 52:26) جنگجویان صلیبی (قرن 12 تا 14) اولین کسانی بودند که این روش ناموجه را پیاده کردند و مانند مسلمانان از شمشیر برای گسترش باورهای خود استفاده نمودند.
بهرحال، درست برعکس اسلام، گسترش اولیه و شگفت انگیز مسیحیت با استفاده از زور و به ضرب شمشیر صورت نگرفت. در حقیقت بالاترین میزان رشد مسیحیت زمانی بود که امپراتوری روم در سه قرن اول میلادی برای سرکوب آن به زور و شمشیر متوسل شده بود.
کنت اسکات لاتورت، یکی از بزرگترین مورخان تاریخ کلیسا در قرن بیستم و استاد دانشگاه اشاره می کند: «یکی از مسائل بسیار شناخته شده تاریخ این است که مسیحیت در سه قرن اول حیات خود، با جفاهای دائمی و غالباً شدیدی روبرو بود که در اوایل قرن چهارم به اوج خود رسید. اما علیرغم تمام این دشمنی ها و آزارها، گسترش می یافت و حتی به نحوی باعث تقویت آن می شد».[15]
همانطور که «لاتورت» تشریح می کند: «یکی از عواملی که به پیروزی مسیحیت نسبت داده می شود، پذیرفتن آن توسط کنستانتین امپراتور روم بود. اما همچنان که از شواهد تاریخی برمی آید، ایمان مسیحی در هنگام پذیرش آن توسط امپراتور کنستانتین چنان قوی بود که احتمالاً بدون او نیز پیروز میدان بود.
در حقیقت، یکی از انگیزه های امپراتور برای حمایت از مسیحیت آن بود که می خواست در قویترین عامل موجود در کل امپراتوری، یعنی جامعه مسیحی مشارکت داشته باشد و از منافع آن بهره مند شود».[16]
و در آخر اینکه برای گرویدن به اسلام وسوسه های کاملاً طبیعی وجود داشت. برای پاداش مردن در راه اسلام، به جنگجویان مسلمان وعده بهشت داده می شد و کسانی که به اسلام گردن نمی نهادند، در معرض مرگ، بردگی یا مالیاتهای سنگین بودند. تحت این شرایط، هیچ نیازی نیست که گسترش اسلام را امری معجزه آسا و ماوراءالطبیعی بدانیم.
ویلفرد کانتوِل اسمیت، اسلام شناس برجسته، با دقتی خاص به این معمای بزرگ اسلام اشاره می کند و می گوید: «اگر مسلمانان معتقدند که اسلام اراده خدا است و مقدر شده که بر جهان استیلا یابد، پس ناکامی آن در رسیدن به این هدف را باید نشانه این دانست که اراده مقتدر خدا خنثی شده است. اما مسلمانان منکر این هستند که بتوان مانع انجام اراده خدا شد. بنابراین منطقاً به این نتیجه می رسیم که اسلام اراده خدا نیست».
پاسخ «هیکل» مبنی بر اینکه انسانها آزاد و مختارند و هرگونه شکست و ناکامی را باید به عوامل انسانی نسبت داد، پاک کردن صورت مسئله است.[17]
زیرا مهم نیست که خدا چگونه اراده خود را اجرا می کند، چه با اختیار و آزادی و چه بدون آن، بلکه اگر در حقیقت برتری اسلام تقدیر خدا باشد، می بینیم که اراده و مشیت او با نفوذناپذیری مواجه شده است، چراکه اسلام از آغاز تاکنون، چه از نظر تعداد یا از لحاظ روحانی یا از دیدگاه فرهنگی هیچگاه دین مسلط و برتر جهان نبوده است.
به علاوه، حتی اگر اسلام موفقیتی انفجاری داشته باشد و بر سایر ادیان تفوق یابد، دلیل الهی بودن آن نمی گردد. از منظر منطق، تمام این موفقیتهای فرضی را نمی توان چیزی فراتر از موفقیت دنیوی دانست و الزاماً دلیلی بر حقانیت آن نمی شود. زیرا حتی اگر چیزی در این جهان به موفقیت کامل برسد، هنوز این سؤال به قوت خود باقی است که آیا باورهای آن واقعی است یا دروغین؟
خلاصه
قرآن می گوید که کلام خدا است، اما نتوانسته ادعای خود را ثابت کند. ادعاهای قرآن هیچ پشتوانه مستند و معتبری ندارند. هیچکدام از دلایلی که مدافعین اسلام ارائه می دهند، قانع کننده نیستند، بلکه سراسر سفسطه و غیرمنطقی اند. البته هستند کسانی که می توانند بدون احتیاج به هیچ مدرکی، همچنان باور داشته باشند که قرآن وحی خدا است و منشأ آسمانی دارد، اما کسانی که در پی ایمانی مستند و معقول هستند، یقیناً توجه خود را به جای دیگری معطوف خواهند ساخت.
[1] M. B. Foster, ‘The Christian Doctrine of Creation and the rise of Modern Science,’ in Mind (1934), vol. 43, 447-68; and Alfred North Whitehead, Science in the Modern World (New York: The Free Press, 1925), 13-14. See also Stanley L. Jaki, The Savior of Science (Edinburgh: Scottish Academic Press, 1990).
[2] Norman L. Geisler, Origin Science: A Proposal for the Creation- Evolution Controversy (Grand Rapids: Baker Book House, 1987), 37-52.
[3] See Pfander, 365.
* حتی در مورد گالیله باید در نظر داشت که او مسیحی ایمانداری بود که از منظر ایمان مسیحی فعالیت میکرد و معتقد بود که جهان آفریده خدا است و باید در آن تحقیق و تفحص نمود. اشتباهی که در مورد گالیله روی داد، تنها از جانب برخی از رهبران کلیسا بود و نه از طرف جهان مسیحیت که او را در اکتشافات علمی اش تشویق و راهنمایی می کرد.
[4] See Bucaille, 204.
[5] Ibid., 198.
[6] Ibid.
[7] Yusuf Ali, Holy Qur’an, 754, note 2430.
[8] Kenneth Cragg, ‘Contemporary Trends in Islam’ in Muslims & Christians on the Emmaus Road, ed. J. Dudley Woodberry (Monrovia, Calif.: MARC Publications, 1989), 42.
[9] See Nehls, 124-32.
[10] Ibid., 127. For a Christian approach to the mathematical structure of the Bible, see Jerry Lucas and Del Washburn, The omatics: God’d Best Kept Secret Revealed (Now York: Stein & Day Pub., 1977).
[11] Edward Gibbon, The History of the Decline and Fall of the Roman Empire, vol. 5, ed. J. B. Bury (London: Methuen & Co., 1898), 360-61.
[12] John B. Noss, Man’s Religions (New York: The Macmillan Co., 1956), 711.
[13] See Shorrosh, 180-83.
* William Paley, Evidences of Christinity (London: 1851), 257.
تعدادی از منتقدین مسلمان می گویند که گسترش مسیحیت در بسیاری از سرزمینها تنها از طریق تبلیغ مسالمت آمیز نبوده بلکه به واسطه جنگ بوده است. اگرچه این ادعا ممکن است در مورد قرنها بعد، از جمله جنگهای صلیبی حقیقت داشته باشد ولی به هیچوجه در مورد گسترش اولیه مسیحیت (قرون اول تا سوم میلادی) مصداق ندارد. هرچند سرزمینهایی که جنگهای صلیبی در آنها جریان داشت از قبل مسیحی بودند و اعراب مسلمان آنها را به اشغال خود درآورده بودند. در واقع مسیحیت با 120 نفر شروع شد (اعمال رسولان 1:1-2) و تا سال 313 میلادی که کنستانتین، امپراتور روم به مسیحیت گروید، سپاه روحانی عظیمی در دنیای امپراتوری روم به وجود آمده بود.
[14] See Pfander, 226.
[15] Kenneth Scott Latourette, A History of Christianity: Beginning to 1500 (San Francisco: Harper, 1975), 1:81.
[16] Ibid., 105.
[17] See Haykal, 605.
نویسندگان: نورمن گایسلر و عبدالصلیب
کتاب پاسخ به اتهام
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |