ماجرای محبوب و محبوبه
« ماجرای محبوب و محبوبه »
یک جمله بسیار معروف برای مقابله با تعصبات افراد مذهبی که خدا را در انحصار شخصی مذهب خودشان می دانند این است که میگویند:
«به اندازه همه انسان ها راه رسیدن به خدا وجود دارد.»
یعنی هرکس برای رسیدن به خدا، روش خاص خود را دارد.
می گویند خدا روی قله کوه است و از هر طرف کوه که برویم به خدا می رسیم بنابر این نیازی به مذهب تو نیست. و این جواب منطقی، کفر مذهبیون را در می آورد و آتش تعصب شان شعله ور شده و رگ گردنشان بلند می شود و به جان هم افتاده، یکدیگر را به خشکه مقدس و تاریک اندیش بودن و یا کافر و مرتد بودن محکوم میکنند. داستان این مجادله از اولین جنگ مذهبی بین قائن و هابیل که منجر به برادر کشی شد شروع شده و تا آخرین روز حیات هم ادامه دارد .
اما واقعیت تجربی و آثار تاریخی ثابت می نماید که انسان هیچ وقت به دنبال رسیدن به خدا نبوده، بلکه همواره در حال فرار از خدا و پناه بردن به رسوم و عرف، عادات و اعتقادات، و مذهب و بت های خودش می باشد.
چنان که آدم و حوا از خدا فرار کرده و در پشت درختی پنهان شدند .
چنان که هارون در پشت بت گوساله ای که ساخته بود پنهان شد.
چنان که ایلیا در زیر درختی، خود را پنهان نمود.
چنان که شاؤل پادشاه در پشت اسب ها خود را پنهان نمود.
چنان که محبوبه در فصل دوم غزل غزلها خود را زیر صخره ها پنهان کرد.
بنابراین بهتر است بگوییم: «به اندازه همه انسانها راه فرار از خدا وجود دارد نه راه رسیدن به خدا».
کلام خدا به وضوح می فرماید: «خدای حقیقی به دنبال انسان گمشده است نه انسان گمشده به دنبال خدا».
مذاهب عرفانی می گویند خدا «معشوقه ازلی ست » و «انسان عاشق است » و باید با خالی شدن از خود به او برسد. در حالی که عملا می بینیم این «انسان است که معشوقه است» و خدای محبت در لباس عاشق برای رسیدن به او خود را خالی کرده و صورت انسان را پذیرفته و به دنبال او آمده است.
مسیح فرمود: «من آمده ام تا انسان در خود گمشده را بجویم و او را نجات بخشم.»
جلیل سپهر
www.lifespringiran.com
@jalilsepehr
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |