بررسی عهدعتیق- اول تواریخ 1CHRONICLES و دوم تواریخ 2CHRONICLES
اول تواریخ 1CHRONICLES
عنوان:
عنوان عبری (Dibre Hayyamim) کتاب را می توان “وقایع (یا اخبار) روزها (یا سالها) ” ترجمه کرد. نویسنده و یا مولف کتاب پادشاهان نیز در در رجوع به منابع مورد استفاده خود از عبارت مشابه با آن استفاده کرده است (که برای مثال در 1پادشاهان 14: 19، 29؛ 15: 7، 23، 31؛ 16: 5، 14، 20، 27، 22؛ 46 “وقایع” ترجمه شده است). مترجمین سپتواجنت (مترجمین عهد عتیق به یونانی) این کتاب را “موضوعات از قلم افتاده” نامگذاری کرده اند. دلیل این نامگذاری این است که آنان این کتاب را مکمل سموئیل و پادشاهان در نظر داشته اند. جروم (347-420 میلادی) مترجم لاتین ولگیت عنوان صحیح تر “شرح وقایع کل تاریخ مقدس” را پیشنهاد کرده است. لوتر پیشنهاد جروم را در ترجمه آلمانی کتاب رعایت کرد و سایرین نیز این نظریه را دنبال کردند. کتاب تواریخ برای اولین بار توسط مترجمین سپتواجنت به دو کتاب مجزا تقسیم گشت.
نویسنده، تاریخ نگارش و منابع:
بر طبق روایت قدیمی یهود، عزرا کتاب تواریخ را نوشته است، عزرا و نحمیا (به مقدمه کتاب عزرا قسمت شکل ادبی و نویسنده آن مراجعه کنید) ولی این را نمی توان با اطمینان گفت. اعتقاد عموم بر این است که تاریخ نگارش این کتاب مربوط به نیمه دوم قرن پنجم ق.م. و احتمالاً در زمان زندگی عزرا می باشد. حتی اگر عزرا نویسنده کتاب نبوده، ولی بایستی پذیرفت که حداقل در بسیاری از امور اساسی مربوط به اصلاحات کهانت شراکت داشته است. گرچه از دیرباز چنین اظهار شده است که این کتاب زیاد جنبه “کهانتی” ندارد.
بعضی معتقدند که متن کتاب شامل اسنادی است که بعد از تنظیم اولیه و در توسعه بعدی آن اضافه شده اند. گرچه اصلاحات تألیفی در کتاب بعید نیست ولی تمام پیشنهادات مربوط به آن در حد یک نظریه باقی می ماند.
در نقل تاریخی که مدتها قبل از نگارش کتاب به وقوع پیوسته نویسنده به منابع مکتوب بسیاری اعتماد کرده است. نیمی از کار او از کتب سموئیل و پادشاهان اقتباس شده، وی همچنین مطالبی را از کتب تورات، داوران، روت، مزامیر، اشعیا، ارمیا، مراثی و زکریا برداشت کرده است (گرچه او متونی از این کتب را استفاده کرده که از بعضی جهات با متونی که بعدها در متن استاندارد عبری حفظ شده متفاوت هستند). او باز هم مکرراً به منابع دیگری رجوع کرده است: “تواریخ پادشاهان اسرائیل” (9: 1؛ 2تواریخ 20: 34 مقایسه شود با 2تواریخ 33: 18)، “دفتر اخبار ایام داود” (27: 24)، تواریخ پادشاهان یهودا و اسرائیل “یا… اسرائیل ویهودا” (2تواریخ 16: 11؛ 25: 26؛ 27: 7؛ 28: 26؛ 32: 32؛ 35: 27؛ 36: 8)، “مدرس تواریخ پادشاهان” (2تواریخ 24: 27). مشابه یا متفاوت بودن این منابع و ارتباط آنها با کتب سموئیل، پادشاهان و وقایع سلطنتی(که در پادشاهان به آن اشاره شده) نامشخص است. به علاوه نویسنده تعدادی از مطالب نبوتی را ذکر کرده است: “سموئیل رائی” (29: 29)، “ناتان نبی” (29: 29 و 2تواریخ 9: 29)، “جاد رائی” (29: 29)، “اخیای شیلونی” (2تواریخ 9: 29)، “یعدوی رائی” (2تواریخ 9: 29؛ 12: 15؛ 13: 22)، “شمعیای نبی” (2تواریخ 12: 15)، اشعیا ابن آموص نبی (2تواریخ 26: 22)، “اخبار حوازی” (2تواریخ 33: 19). او از تمام این منابع با تغییرات جزئی چنان استفاده کرده تا تاریخ گذشته منابع خود را بازگو کند. او داستان را از خود ابداع نکرده ولی چنان منابع خود را انتخاب، تنظیم و ترکیب کرده تا در دوران پس از اسارت خطابه ای را برای مردم بنی اسرائیل شرح دهد یعنی در زمانی که آنان در تقلای تعیین مجدد موقعیت خود به عنوان قوم خدا و در وضعیتی جدید بودند.
هدف و موضوع:
همانند نویسنده پادشاهان که اطلاعات مربوط به تاریخ بنی اسرائیل را به شکلی سازماندهی بیان کرد تا بر احتیاجات قوم تبعید شده تاکید ورزد، نویسنده تواریخ برای قوم بازگشت کرده به اسرائیل کتاب خود را نوشت. موضوع هیجان انگیز سوالی در ارتباط با گذشته است: آیا خدا هنوز به ما توجه دارد؟ آیا پیمان او با ما هنوز به قوت خود باقی است؟ آیا در حال حاضر که پادشاهی از نسل داود حکومت نمی کند و ما مطیع حکومت فارس هستیم، هنوز وعده خدا به داود برای ما معنی دار است؟ بعد از وقوع داوری عظیم (خلع خاندان داود، هلاکت قوم از اورشلیم و هیکل و اسارت بابل) ارتباط ما با بنی اسرائیل گذشته چگونه است؟
پاسخ نویسنده شامل چند موضوع می گردد:
1) ارتباط با گذشته به وسیله هیکل در اورشلیم حائز اهمیت است. بازسازی هیکل به وسیله تأثیر مقتدرانه خداوند بر فرمان پادشاهی فارس انجام گردید (2تواریخ 36: 22-23). برای نسلی که نه استقلال سیاسی داشته و نه پادشاهی از نسل داود بر ایشان حکومت می کرد، نویسنده متحمل رنج و زحمت زیادی شده تا نشان دهد که چگونه هیکل و مراسم آن (شامل کتاب دعا و پرستش نسخه ای اولیه از مزامیر) عطایای عالی خدا به قوم اسرائیل در زمان سلطنت خاندان داود می باشند. به همین دلیل شرح او از سلطنت داود و سلیمان تا حد بسیار زیادی اختصاص به تدارکات داود برای ساختن هیکل به دست سلیمان و دستورات داود برای خدمت هیکل دارد (با مشورت جاد رائی و ناتان نبی، 2تواریخ 29: 25 و همچنین لاویانی همچون آساف، هیمان و یدوتون، 2تواریخ 35: 15). همچنین به شرح نویسنده از سلطنت آسا، یهوشافاط، یوآش، حزقیا و یوشیا رجوع کنید. هیکل خدا در شهر مقدس قدیم و مراسم آن (شامل مزامیر) برای قوم بازگشت کرده، میراث عظیم باقی مانده از خاندان داود بوده است.
2) ارزش این میراث با تأکید نویسنده بر کمک خدا با اهداف خیر خواهانه او نسبت به قوم اسرائیل آشکار شده و بوسیله اعمال مقتدرانه او در انتخاب عوامل زیر مشخص می گردد:
الف- قبیله لاوی در خدمت تابوت عهد (15: 2؛ 23: 24-32)
ب- داود به عنوان پادشاه تمامی اسباط اسرائیل (28: 4؛ 2تواریخ 6: 6)
ج- پسرش سلیمان به عنوان پادشاه و بنا کننده هیکل (18: 5-6، 10: 29: 1)
د- اورشلیم (2تواریخ 6: 6، 34، 38؛ 12: 13؛ 33: 7)
ه- هیکل (2تواریخ 7: 12، 16؛ 33: 7) به عنوان مکانی برای آشکار ساختن نام خدا در میان قوم خدا.
این اعمال الهی به یهودیان پس از دوران اسارت این اطمینان را بخشید که بازسازی هیکل در اورشلیم و ادامه تشریفات مذهبی آن، آنان را به عنوان قوم خدا جدا می سازد. خدایی که انتخابش غیر قابل تغییر است.
3) علاوه بر هیکل، قوم اسرائیل دارای قوانین و انبیایی است که در عهد او با خدا، تحت رهبری خاندان داود، از توجه و اهمیت زیادی برخوردار است. پادشاهی از نسل داود و هیکل به خودی خود برکت و امنیت قوم اسرائیل را تضمین نمی کند. تمامی اینها به وفاداری بنی اسرائیل و پادشاه نسبت به شریعت بستگی داشت (28: 7؛ 2تواریخ 6: 16؛ 7: 17؛ 12: 1؛ 33: 8). تلاش پادشاه برای انجام شریعت، تصویر ابتدایی سلطنت هر کدام از پادشاهان وفادار خاندان داود است که در گزارش نویسنده شرح داده شده است: داود (6: 49 و 15: 13، 15؛ 16: 40؛ 22: 12-13؛ 29: 19)، آسا (2تواریخ 14: 4؛ 15: 12-14)، یهوشافاط (2تواریخ 17: 3-9؛ 19: 8-10)، یوآش (2تواریخ 24: 6، 9)، حزقیا (2تواریخ 29: 10، 31؛ 30 :15-16؛ 31: 3-4، 21)، یوشیا (2تواریخ 34: 19-21، 29-33؛ 35: 6، 12، 26). توجه به کلام نبی خداوند سرنوشت ساز محسوب می گردید. پادشاهان وفاداری همچون داود، آسا، یهوشافاط، حزقیا و یوشیا و حتی رحبعام (2تواریخ 11: 4؛ 12: 6) و امصیا (2تواریخ 25: 7-10) آن را پذیرفتند و بی اعتنایی پادشاهان بی ایمان نسبت به آن، باعث هلاکت آنان گشت (یهورام، 2تواریخ 21: 12-19، یوآش 2تواریخ 24: 19-25 و امصیا 2تواریخ 25: 15-16، 20؛ منسی 2تواریخ 33: 10-11؛ 36: 15-16). کتاب تواریخ نسبت به کتب سموئیل و پادشاهان به خدمت انبیا بیشتری اشاره می کند. کلام یهوشافاط به بنی اسرائیل اختصاراً نظر نویسنده را بیان می کند: “بر یهوه خدای خود ایمان آورید و استوار خواهید شد و به انبیای او ایمان آورید که کامیاب خواهید شد” (2تواریخ 20: 20). نویسنده در شرح دوران پادشاهی بنی اسرائیل، پاسخ قوم اسرائیل را به شریعت و انبیا در تعیین سرنوشت قوم مهم تر از سلطنت پادشاهان می داند.
بنابراین از نظر ادامه ارتباط قوم اسرائیل با خدا، شریعت و انبیا همانند هیکل بیشتر از وجود یا عدم وجود پادشاهی در اسرائیل، دارای اهمیت می باشند. سلطنت پادشاهان نسل داود شاهد بر این امر هستند.
4) نویسنده با تأکید بر موضوع “کیفر سریع” بیشتر اهمیت اطاعت و نااطاعتی از شریعت را خاطرنشان می سازد. به عبارات صریح داود (28: 9)، خداوند (2تواریخ 7: 14) و انبیا (2تواریخ 12: 5؛ 15: 2، 7؛ 16: 7 و 9، 19: 2-3؛ 21: 14-15؛ 24: 20؛ 25: 15-16؛ 28: 9؛ 34: 24-28) رجوع کنید. در نوشتن شرح سلطنت هر پادشاه، نویسنده هرگز از ثابت کردن این موضوع که گناه همیشه باعث بروز داوری به شکل مصیبت (معمولاً بیماری یا شکست در جنگ) می گردد، دست نمی کشد. در صورتی که توبه، اطاعت و اعتماد باعث صلح، پیروزی و سعادت می گردد.
5) به وضوح نویسنده تواریخ اشتیاق داشته است تا امید قوم اسرائیل برای پسر داود، مسیح موعود را با عهد داودی (2سموئیل 7) و اعتماد بر انبیا، منجمله انبیای نزدیک به او (حجی، زکریا و ملاکی) تقویت کند. او در یادآوری عهد خداوند با داود دقیق بوده (1تواریخ 17) و آن را با رجوع متعدد به عهد، پیگیری می کند (بخصوص به شرح او از سلطنت سلیمان و همچنین 2تواریخ 13: 5؛ 21: 7؛ 23: 3 رجوع کنید). اما شاید آنچه بیشتر نشانگر این موضوع است تجسم نویسنده از پادشاهان مطلوبی مانند داود، سلیمان، آسا، یهوشافاط، حزقیا و یوشیا است. گرچه نویسنده آنان را به عنوان پادشاهانی بدون نقص به تصویر نمی کشد ولی آنان را به عنوان نمونه های اولیه ای از مسیح موعود ارائه می کند. برای مثال خادمین سلطنتی خدا که سلطنت آنان باعث تشویق به خداپرستی و وفاداری به عهد در بنی اسرائیل گردید، کمک ومساعدت خدا نسبت به قوم خود به صورت پیروزی، رهایی و سعادت در دوران ایشان به حد کمال رسید. به علاوه، آنان”بر کرسی خداوند” نشسته (29: 23؛ 28: 5؛ 2تواریخ 9: 8) و بر پادشاهی خدا حکمرانی می کردند (17: 14؛ 2 تواریخ 13: 8). بنابراین آنان به عنوان نمونه و سایه ای از داودی که بر طبق کلام انبیا خواهد آمد خدمت کردند. تذکرات انبیا در رویارویی با شرایط ناامید کننده باعث تشویق ایشان می گردید (به کتاب ملاکی رجوع کنید). باز هم به بخش بعدی ” توصیف داود و سلیمان” رجوع کنید.
6) در تاریخ بازگو شده توسط نویسنده اصلی دیگر، توجه او به “تمامی اسرائیل” است (برای مثال 9: 1؛ 11: 1-4؛ 12: 38-40؛ 16: 1-3؛ 18: 14؛ 21: 1-5؛ 28: 1-8؛ 29: 21-26؛ 2تواریخ 1: 1-3؛ 7: 8-10؛ 9: 30؛ 10: 1-3، 16؛ 12: 1؛ 18: 16؛ 28: 23؛ 29: 24؛ 30: 1-13، 23-27؛ 34: 6-9، 33). حقیقت امر این است که او قوم بازگشت کرده را به عنوان باقی ماندگان تمامی اسرائیل، هم حکومت جنوبی و هم حکومت شمالی در نظر داشته است (9: 2-3). این حقیقت بیستر از یک عقیده الهیاتی است. نویسنده در گزارش خود مکرراً به حرکت قوم از اسرائیل به یهودا برای انجام مراسم مذهبی توجه دارد. اولین مورد آن لاویانِ زمان رحبعام بوده اند (2تواریخ 11: 14) و در زمان سلطنت آسا آنانی که از منسی و افرایم شمالی توسط آشوری ها، با دعوت حزقیا بسیاری از ساکنین شهرهای تخریب شده در یهودا ساکن شدند (2نواریخ 30). از قرار معلوم تمام کسانی که برای شرکت در فصح بزرگ حزقیا به یهودا آمدند در آنجا ساکن نگشتند ولی باستان شناسی افزایش ناگهانی در جمعیت ساکنین اطراف اورشلیم را در این زمان ثابت می کند. نویسنده نیز به خصوص به این موضوع تأکید کرده است “و بنی اسرائیل و یهودا که در شهرهای یهودا ساکن بودند” (2تواریخ 31: 6). او همچنین در بازسازی هیکل در زمان یوشیا از “منسی و افرایم و تمامی بقیه اسرائیل” که به “یهودا و بنیامین و ساکنان اورشلیم پیوستند” سخن می گوید (2تواریخ 34: 9). در برگزاری عید فصح دوران یوشیا نیز شرکت داشتند (2تواریخ 35: 17-18). بدین ترتیب در طی این سالها حکومت جنوبی بسیاری از ساکنین حکومت شمالی را جذب کرد و نویسنده از زمان سقوط سامره آن را به عنوان باقی ماندگان تمامی اسرائیل در نظر داشته است.
7) نسب نامه ها نیز ارتباط با گذشته را ثابت می کنند. در پاسخ به این سوال که آیا خدا هنوز به ما علاقه دارد؟ نویسنده چنین جوابی می دهد: “همیشه علاقمند بوده است” فیض و محبت خدا نسبت به قوم بازگشت کرده با داود و یا فرمان خروج شروع نمی گردد، بلکه با خلقت (1: 1). به قسمت نسب نامه ها رجوع کنید.
8) نویسنده تواریخ برای انتقال بعضی از تأکیدات اصلی خود خطابه هایی را معرفی می کند که در کتب سموئیل و پادشاهان یافت نمی گردند. از یکصد و شصت و پنج خطابه کوتاه و بلند کتاب تواریخ فقط نود و پنج تای آن در متون معادل آن در سموئیل و پادشاهان یافت می شوند. برای مثال خطابه ابیا (2تواریخ 13: 4-12)، آسا (2تواریخ 14: 11) و یهوشافاط (2تواریخ 20: 5-12) را با یکدیگر مقایسه کنید.
توصیف داود و سلیمان
نویسنده حجم بسیاری از شرح تاریخی خود را به سلطنت داود (بابهای 11-29) و سلیمان (2تواریخ 1-9) اختصاص داده است. توصیف او از این دو پادشاه کاملاً اختصاصی بوده و کلید موضوعات مورد علاقه اوست:
1) نویسنده تواریخ، داود و سلیمان را نمونه مطلوب می داند. او در حین استفاده از منابع دیگر (بخصوص سموئیل و پادشاهان) هر مطلبی را که باعث لکه دار شدن تصویر این دو پادشاه می گردد محو می سازد. به هفت سال سلطنت در حبرون، قبل از اتحاد دو پادشاهی، جنگهای میان خاندان شائول و داود، مذاکرات با ابنیر، مشکلات داود با همسرش میکال یا قتل ابنیر و ایشبوشت (2سموئیل 4) هیچ اشاره نمی کند. نویسنده پس از مرگ شائول، بلافاصله، داود را به عنوان پادشاه مسح شده بر تمامی اسباط اسرائیل ارائه می کند (باب 11) که از حمایت تمام قوم برخوردار است (11: 10-12: 40؛ به زیرنویس 3: 1-9 رجوع کنید). او از ذکر مجدد مشکلات بعدی داود نیز خودداری کرده، هیچ اشاره ای به موارد زیر نکرده است: گناه داود با بت شبع، گناه و مرگ امنون، برادر کشی ابشالوم و شورش او بر علیه پدرش، فرار داود از اورشلیم، شورش شبا و شمعی و سایر وقایعی که از جلال سلطنت داود می کاهد (2سموئیل 11-20). شخصیت داود به استثنای خطای او در سرشماری (که نویسنده برای ارائه آن هدف خاصی داشته است به باب 21 و زیرنویس رجوع کنید) بدون نقص معرفی شده است.
او در مورد سلیمان نیز بدین گونه سخن گفته است. سلیمان بر طبق پیش بینی الهی جانشین داود نامیده شده است (22: 7-10؛ 28: 6). داود به سلطنت رسیدن او را در جمع اعلام کرده و مورد پذیرش و حمایت قوم اسرائیل قرارگرفت (بابهای 28-19). هیچ اشاره ای به بستری شدن داود نشده است. او می بایست در این شهر آخرین لحظات، سلطنت را برای سلیمان حفظ کرده و تلاشهای ادونیا را برای غضب آن خنثی می کرد. هیچ اشاره ای نیز به حمایت فرمانده نظامی یوآب و کاهن اعظم ابیاتار از تلاشهای ادونیا نشده است (1پادشاهان 1). موضوع دیگری که حذف گردیده، اعدام اشخاصی است توسط سلیمان که نسبت به داود بی احترامی کرده بودند (1پادشاهان 2). پیشرفت سلیمان بی رقیب و بدون وقوع حوادث تنزل دهنده است. شرح سلطنت او تقریباً به طور کامل به بنای هیکل اختصاص دارد (2تواریخ 2-8) و هیچ اشاره ای به شکست ها، بت پرستی، زنان خارجی و شورش ها بر علیه حکومت او، صورت نگرفته است (1پادشاهان 1). حتی سرزنش سلیمان در انقسام پادشاهی ناپدید شده (1پادشاهان 11: 26-40 و 12: 1-4) و به توطئه یربعام نسبت داده شده است. تصویری که از سلیمان در تواریخ ترسیم می گردد با بهترین فضایلی که در داود وجود داشت همخوانی داشته و هم شأن با مقام او است (2تواریخ 11: 17).
داود و سلیمان در نظر نویسنده تواریخ نه تنها داود و سلیمان تاریخی بلکه نمونه ای از توقعات او از مسیح پادشاه می باشند.
2) نه تنها شکل مطلوبی از سلیمان و داود وجود دارد بلکه نویسنده آگاهانه شرح جانشینی یوشع به جای موسی را به عنوان مدلی برای جانشینی سلیمان به جای داود پذیرفته است.
الف- هم داود و هم موسی به اهداف خود دست نیافتند یکی به هدف خود در ساختن هیکل و دیگری ورود به سرزمین وعده. در هر دو مورد ممانعت الهی همراه با به کار گرفتن جانشینی است (۳۳: ۵-۱۳؛ ۲۸: ۲-۸؛ تثنیه (۳۷-۳۸؛ ۳۱: ۲-۸).
ب- هم سلیمان و هم یوشع قوم را به آرامی وارد ساختند (۲۲: ۸-۹؛ یوشع ۱۱: ۲۳؛ ۲۱: ۴۴).
پ- در انتخاب سلیمان و یوشع به عنوان جانشین از کلمات معادلی استفاده شده است (۲۲: ۱۱-۱۳، ۱۶؛ ۲۸: ۷-۱۰، ۲۰؛ ۲تواریخ ۱: ۱ را با تثنیه ۳۱: ۸-۵۱، ۲۳؛ یوشع ۱: ۵؛ ۷-۹ مقایسه کنید).
ت-جانشینی هر دو، هم در خفا و هم در ملع عام اعلام گردید: در خفا (۲۲: ۶؛ تثنیه ۳۱: ۲۳)؛ در ملع عام (۲۸: ۸؛ تثنیه ۳۱: ۱ “در نظر تمامی اسرائیل / در نظر تمامی اسرائیل ” ).
ث- هر دو از حمایت سریع و قبلی قوم برخوردار گردیدند (۲۹: ۲۳-۲۴ و تثنیه ۳۴: ۹؛ یوشع ۱: ۱۶-۱۸).
ج- دو بار گزارش شده است که خدا سلیمان و یوشع را “عظمت بخشید” و یا “بزرگ گردانید” (۲۹: ۲۵؛ ۲تواریخ ۱: ۱؛ یوشع ۳: ۷؛ ۴: ۱۴).
نویسنده از مدلهای دیگری از تاریخ تورات در توصیف داود و سلیمان استفاده کرده است. همانند موسی، داود نیز نقشه هایی برای هیکل از خدا دریافت کرد (۲۸: ۱۱-۱۹؛ خروج ۲۵: ۹) و مردم را دعوت کرد تا برای بنای آن هدایایی را به صورت داوطلبانه اهداء کنند (۲۹: ۱-۹؛ خروج ۲۵: ۱-۷). ارتباط سلیمان با حورام صنعتگر از صور (۲تواریخ ۲: ۱۳-۱۴) نقش بصلئیل و اهولیاب را در ساختمان خیمه منعکس می سازد (خروج ۳۵: ۳-۳۶: ۷). به زیرنویس ۲تواریخ ۱: ۵ مراجعه کنید.
نسب نامه ها:
تجزیه و تحلیل نسب نامه ها، هم در کتاب مقدس و هم در خارج از آن نشانگر این است که آنان می توانند عملکردهای متنوعی را ایفا کنند (با اصول مختلفی که حاکم بر فهرستها می باشند) این نسب نامه ها از نظر نوع (بعضی از آنها طبقه بندی شده و بعضی دیگر خطی هستند) و از نظر عمق (تعداد نسل های ذکر شده در فهرست) با یکدیگر متفاوت بوده و اغلب متغیر ( در معرض تغییر) می باشند.
نسب نامه ها در سه محدوده عمل می کنند: خانوادگی یا بومی، حقوقی- سیاسی و مذهبی. در محدوده بومی بایستی موقعیت اجتماعی شخص، امتیازات و تعهدات وی در خاندان منعکس گردد (۷: ۱۴-۱۹). قوانین مربوط به پسر نخست زاده و موقعیت زیر دست بودن فرزندان زن صیغه، نمونه هایی از کتاب مقدس هستند. در محدوده سیاسی، نسب نامه ها ادعاهای وراثت مقام و منصب را ثابت کرده و یا اعتراضات وارد شده نسبت به آن را حل و فصل می نمایند. همچنین سازماندهی سرزمین و دسته بندی ملکی واحدهای اجتماعی در محاسبات نسب نامه ها تعیین گردیده است. برای مثال تقسیم سرزمین بین دوازده قبیله. در زمینه نسب نامه ها به سربازگیری ارتش اسرائیل نیز پرداخته می شود. چندین نسب نامه ها در کتاب تواریخ سربازگیری نظامی را منعکس می سازند (۵: ۱-۲۶؛ ۷: ۱-۱۲، ۳۰-۴۰؛ ۸: ۱-۴۰). عملکرد نسب نامه ها در محدوده مذهبی آن در وهله نخست در به کار گماردن اعضایی در میان کاهنان و لاویان است (۶: ۱-۳۰ ؛ ۹: ۱۰-۳۴؛ نمیاد ۷: ۶۱-۶۵).
همچنان در شکل گیری نسب نامه ها بعضی فهرستها چندین سلسله از یک نسل را تعقیب می کند (به شکل طبقه بندی). بعضی از آنان نیز فقط به یک طبقه اختصاص دارد (نسب نامه خطی).
مقایسه فهرستهای ارائه شده در نسب نامه ها از قبیله ها یا خاندان های مشابه اختلافاتی را آشکار می کند که باعث تعجب می گردد. متغیر بودن این فهرستها، تنوع در عملکرد آنان را منعکس می سازد. در بعضی موارد تغییرات موقعیت یا ساختار اجتماعی که در نسب نامه ها ذکر شده با تغییراتی در ارتباط با اسامی (۱: ۳۵-۴۳؛ ۶: ۲۲، ۲۷) و یا با استفاده از اضافه کردن اسامی یا طبقاتی به یک خاندان منعکس می گردد (۵: ۱۱-۲۲؛ ۶: ۲۷؛ ۷: ۶-۱۲). شایع ترین شکل تغییر در مطالب کتاب مقدس کوتاه یا بلند کردن آن، حذف اسامی از فهرست است. اسامی غیر مهم به منظور ارتباط برقرار کردن بین یک فرد با جد برجسته او و یا به منظور ذکر تعداد اسامی مورد نظر در نسب نامه به کنار گذاشته می شدند. برای مثال بعضی از نسب نامه های کتاب مقدس اسامی را به منظور به دست آوردن مضربی از عدد ۷ حذف می کنند: متی از دوران داود تا اسارت به بابل را ۱۴ نسل (۲برابر ۷) و لوقا آن را ۲۱ (۳ برابر ۷) ذکر می کند. نویسندگان دیگر نیز مضربی از عدد ۷ را به روش مشابهی برای دوران از اسارت بابل تا مسیح استفاده کرده اند (متی ۱: ۱-۱۷؛ لوقا ۳: ۲۳-۳۸).
نسب نامه های موجود در کتاب تواریخ از نظر تمامی این خواص دارای تنوع هستند ترتیب نسب نامه ها اغلب منعکس کننده هدفی است که نسب نامه پیش از به کارگیری آن توسط نویسنده در گزارش خود به منظور آن تنظیم شده است.
فهرست مطالب:
I- نسب نامه ها: خلقت تا بازگشت از اسارت (1تواریخ 1-9)
الف- پاتریاخ ها (باب 1)
ب-12 پسر یعقوب / اسرائیل (2: 1-2)
پ- خاندان یهودا (2: 3-4: 23)
ت- پسران شمعون (4: 24-43)
ث- روبین، جاد و نیمی از منسی (باب 5)
ج- لاوی و خانواده ها (باب 6)
چ- یساکار، بنیامین، نفتالی، منسی، افرایم و اشیر (بابهای 7-9)
II- سلطنت داود (1تواریخ 10-29)
الف- مرگ شائول (باب 10)
ب- تسخیر اورشلیم و بنیاد قدرت داود (بابهای 11-12)
پ- بازگشت تابوت عهد و برقراری پادشاهی داود (بابهای 13-16)
ت- وعده خاندان داود (باب 7)
ث- فتوحات داود (یایهای 18-20)
ج- سر شماری (باب 21)
ح- سازماندهی خدمت هیکل (بابهای 23-26)
خ- ساختار اجرایی پادشاهای (باب 27)
د- تدارک نهایی داود برای جانشینی و هیکل (28: 1-29: 20)
ذ- جانشینی سلیمان و مرگ داود (29: 21-30)
III- سلطنت سلیمان (2تواریخ 1-9)
الف- عطای حکمت (باب 1)
ب- ساختمان هیکل (2: 1-5: 1)
پ- تخصیص هیکل (5: 2-7: 22)
ت- سایر فعالیتهای سلیمان (باب 8)
ج- حکمت سلیمان، جلال و مرگ (باب 9)
IV- شقاق، و تاریخ پادشاهان یهودا (2تواریخ 10-36)
الف- رحبعام (بابهای 10-12)
ب- ابیا (13: 1-14: 1)
پ- آسا (14: 2-16: 14)
ت- یهوشافاط (17: 1-21: 3)
ث- یهورام و اخزیا (21: 4-22: 9)
ج- یوآش (22: 10-24: 27)
چ- امصیا (باب 25)
ح- عزیا (باب 26)
خ- یوتام (باب 27)
د- آحاز (باب 28)
ذ- حزقیا (باب 29-32)
ر- منسی (33: 1-20)
ز- امنون (33: 21-25)
س- یوشیا (34: 1-36: 1)
ش- جانشین یوشیا (36: 2-14)
ص- تبعید و بازگشت (36: 15-23)
دوم تواریخ 2CHRONICLES
به مقدمه اول تواریخ رجوع کنید.
ساختمان هیکل در تواریخ:
نویسنده تواریخ از تاریخ تورات به عنوان مدلهایی برای شرح سلطنت داود و سلیمان استفاده کرده است. به همین صورت ذکر ساختمان خیمه در گزارش تورات شرح ساختمان هیکل را تحت تأثیر خود قرار داده است:
1) ساختمان خیمه به بصلئیل و اهولیاب واگذار شد (خروج 35: 30-36: 70) و بدین ترتیب مدلی برای ایجاد ارتباط مابین سلیمان و حورام در اختیار نویسنده تواریخ قرار گرفت (2تواریخ 2: 13). این نکته حائز اهمیت است که تنها جایی که خارج از کتاب خروج به بصلئیل اشاره شده در کتاب تواریخ است (1تواریخ 2: 20؛ 2تواریخ 1: 5). سلیمان بصلئیل جدید است:
الف) سلیمان و بصلئیل هر دو برای انجام کار خدا در نظر گرفته شده و به وسیله خدابه نام خوانده شدند. آنان تنها کسانی بودند که برای کار بر روی طرح خود با نام انتخاب گشتند (خروج 31: 2؛ 35: 30-36: 2؛ 38: 22-23؛ 1تواریخ 28: 6).
ب) هر دو از قبیله یهودا بودند (خروج 31: 2؛ 35 :30 و 1تواریخ 2: 20؛ 3: 10).
پ) هر دوی ایشان روح را که به آنان حکمت بخشید دریافت کردند (خروج 31: 3؛ 35: 30-31؛ 2تواریخ 1: 1-13). رویای سلیمان در جبعون (2تواریخ 1: 3-13) مقدمه ای بر شرح ساختمانِ هیکل است (2تواریخ 2-7).
ت) هر دو مذبحی از برنج برای قدس بنا کردند (2تواریخ 1: 5؛ 4: 1؛ 7: 7) عدم اشاره به مذبح در فهرست خلاصه از کارهای حورام حائز اهمیت است (4: 12-16).
ث) هر دو تزئینات قدس را به عهده گرفتند (خروج 31: 1-10؛ 37: 10-29؛ 2تواریخ 4: 19-22).
2) به همین صورت حورام اهولیاب جدید گردید:
الف) در شرح ساختمان هیکل در پادشاهان به حورام تا بعد از بیان داستان ساختمان اصلی هیکل و قصر اشاره ای نشده است (1پادشاهان 7: 13-45). در حالیکه در کتاب تواریخ، او از همان ابتدا درگیر در کارهای ساختمانی است. اهولیاب نیز مانند او از ابتدا مشغول به کار بر روی خیمه شد (خروج 31: 6؛ 2تواریخ 2: 13).
ب) در کتاب پادشاهان صحبت از مهارت او در صنعت مسگری است (1پادشاهان 7: 14)؛ در تواریخ مهارتهای او با مهارتهای اهولیاب مشابه است (خروج 31: 1-6؛ 35: 30-36: 22 و 38: 22-23؛ 2تواریخ 2: 14).
پ) کتاب پادشاهان گزارش می کند که مادر حورام بیوه زنی از قبیله نفتالی بوده است (1پادشاهان 7: 14). در حالیکه کتاب تواریخ تأکید می کند که مادر او بیوه زنی از قبیله دان بوده است (2تواریخ 2: 14). به حورام نیز دودمان و نسلی همانند اهولیاب را نسبت می دهد (خروج 31: 6؛ 35: 34؛ 38: 23).
3) طرح خیمه و هیکل هر دو توسط خدا ارائه شد (خروج 25: 1-30: 37؛ خروج 25: 9، 27: 8؛ 1تواریخ 28: 11-19 که در سموئیل و پادشاهان به آن اشاره ای نشده است).
4) در خیمه و هیکل از غنایم جنگی به عنوان مصالح ساختمانی استفاده شده است (خروج 3: 21-22؛ 12: 35-36؛ 1تواریخ 18: 6-11) که در سموئیل و پادشاهان به آن اشاره ای نگردیده.
5) قوم با اشتیاق و سخاوتمندانه در ساختمان هر دو بنا شرکت کردند (خروج 25: 1-7؛ 36: 3-7؛ 1تواریخ 29: 1-9 که در سموئیل و پادشاهان به آن اشاره ای نشده است).
6) ابر جلال در مراسم تخصیص هر دو بنا آشکار شد (خروج 40: 34-35؛ 2تواریخ 7: 1-3).
برگرفته از کتاب دائرةالمعارف کتاب مقدس
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |