قدیس آنسلم و برهان وجودی او به زبان ساده
قدیس آنسلم و برهان وجودی او به زبان ساده
باید یادآور شد که آنسلم قبل از اینکه یک فیلسوف باشد، یک الاهیدان و اندیشمند مسیحی است. هنر او این بود که فلسفه را با الاهیات آمیخت. آنسلم در سال ۱۰۳۳ متولد شد یعنی در قرن یازدهم. قرن یازدهم میلادی دورهای است که اکثر متفکرین غرب مشغول بررسی عقلانی کتاب مقدس بودند. عدهای عقل را ارجح بر ایمان می پنداشتند و عدهای دیگر ایمان را ارجح بر عقل. در چنین دورانی آنسلم از رابطهٔ عقل و ایمان سخن به میان میآورد. آنسلم از سویی در پی کشف خدا به وسیلهٔ ایمان بود و از سوی دیگر به فکر سنجش منطقی اندیشه هایش افتاده بود.
با وجود این که آنسلم گاهی هدف خود را یافتن حقایق؛ بدون رجوع به کتاب مقدس میدانست اما در بسیاری از رسالاتش ایمان و اقتدار کلام خدا را برتر از استدلال عقلی عنوان کرده است.
برهان وجودی آنسلم، از قرن یازدهم میلادی مطرح شد. مبتکر این برهان خودِ آنسلم بود؛ از این رو به این برهان، برهانِ آنسلمی نیز گفتهاند. این برهان در کتاب معروف وی بنام ” تمهیدات”، چنین ذکر شده است:
۱- خدا بنا به تعریف، وجودی است که هیچ چیز کامل تر از او نتواند به تصور درآید. (این تعریف را هم معتقدین و هم غیر معتقدین به خدا میپذیرند).
۲- چیزی که فقط در ذهن وجود دارد با چیزی که هم در ذهن و هم در خارج از ذهن وجود دارد، تفاوت دارد (مثلاً یک تابلو که فقط در ذهن شخص تابلو است، با چیزی که هم در ذهن او و هم روی بوم نقاشی وجود دارد مغایرت دارد).
۳- چیزی که هم در ذهن و هم در خارج ذهن وجود داشته باشد، کامل تر از چیزی است که فقط در ذهن وجود دارد.
۴- بنابراین خدا باید هم در ذهن و هم در خارج ذهن (یعنی در جهان واقعیتها) وجود داشته باشد، زیرا اگر چنین نباشد، چون میتوانیم چیزی را که چنین باشد تصور کنیم، پس آن چیز کامل تر از او خواهد بود. اما خدا بر اساس تعریف (که هم معتقدین و هم غیر معتقدین به خدا آنرا قبول دارند) بزرگترین وجود قابل تصور است. بنابرین خدا باید وجود داشته باشد.
از آنجا که تعریف بالا ابهامات زیادی برای خواننده ایجاد می کند، می توان آن را به زبان ساده ای توضیح داد: آنسلم سه برهان مشهور برای اثبات خدا دارد که غالباً از وجود مخلوقات استفاده کرده است. آنسلم بیست سال از عمرش را در دِیر در جستجوی شواهدی برای اثبات وجود خدا بود که در آن از مخلوقات خدا برای برهان خدا استفاده کند. برهان وجودی حاوی دو مقدمه بسیار ساده و یک نتیجه بزرگ است. مقدمه اول: خدا چیزی است که از همه چیز بزرگتر است. مقدمه دوم: امکان ندارد ما چیزی را تصور کنیم در حالی که وجود نداشته باشد. و نتیجه: پس خدا وجود دارد!!! شاید به نظر ساده لوحانه بیاید که این استدلال ساده یکی از غامض ترین شواهد برای وجود خدا باشد. همان گونه که پیداست مبنای این استدلال از مفهوم خدا شروع می شود. خدا چیزی است که از همه چیز بزرگتر است. این برهان در طول تاریخ فلسفه ماندگار شده است. در سال هایی آن را ارج نهادند و در قرن هایی آن را فراموش کردند. اما در چند قرن حاضر و خصوصاً پس از دکارت این برهان دوباره جایگاه خود را یافته و اصلاحات و انتقادات بسیاری بر آن رفته است. یکی از نکات جالب در فلسفه آنسلم قدیس آن است که او از آثار ارسطو در یونان اطلاع نداشت، چرا که نهضت ترجمه متون در غرب حدود قرن سیزدهم یعنی مصادف با توماس آکویناس صورت پذیرفت. اما نکات قوت در تفکر او تسلط کاملش بر آثار آگوستین، تسلطش بر متون مقدس و استفاده از منطق جدلی است که در آن عصر بسیار رواج داشت. اما آنسلم به عنوان یکی از بزرگترین فلاسفه و متکلمین مسیحی، مسئله ارتباط ایمان و عقل را به عنوان مرکز و هسته فلسفه خود انتخاب کرد. در دوره اقامت او در دیرِ بِک، به در خواست چند تن از راهبان مبنی بر ارائه الگویی برای تأمل درباره وجود و ذات خدا که در آن هر چیزی با عقل اثبات شود و مطلقاً هیچ چیزی مبتنی بر مرجعیت کتاب مقدس نباشد، آنسلم جمله معروف خود را بر زبان می آورد: «اگر ایمان نیاوری نخواهی فهمید». این سخن آنسلم مبدأ و منبع بسیاری از مباحث بعدی بود. تمرکز او در نزاع بین عقل و ایمان بر اولویت ایمان بر عقل است. شاید بتوان سیر تفکر فلسفی غرب را که منجر به ظهور اعجوبه ای به نام کانت شد، از او و نظریات ایمان گرایانه اش پیگیر شد.
برای مطالعۀ جزئیات بیشتر در بارۀ زندگی آنسلم می توانید به کتاب تاریخ تفکر مسیحی نوشتۀ تونی لین صحفه ۱۷۳ مراجعه فرمایید.
نوشتۀ استاد علی خیراندیش
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |