من و پول
من می خواهم بروم سراغ چالش واقعی اخیر، یعنی مشکلات مربوط به پول. می دانم که همۀ ما این مشکلات را داریم. مشکل من رابطه ام با پول است. بیائید در مورد این موضوع مطالعه ای را داشته باشیم. پول ضروری است؛ امّا آیا این ضرورت بدی است؟ بعضی ها که اینطور می گویند. این جملۀ معروف را شنیده اید: « عشق به پول ریشۀ همۀ بدیهاست. ». توجه کنید، نمی گوید که خود پول ریشۀ همۀ بدیهاست، بلکه عشق به آن.
این روزها من پول را زیاد دوست ندارم؛ حداقل اینطور فکر می کنم. فقط از کمبودش سرخورده و خسته شده ام. بنا بر تصمیمی که در سالهای اخیر گرفته ام، سعی می کنم که در مورد مدیریت مسائل مالی، مسئولیت کمتری را بپذیرم. همیشه وقتی به کسادی می خوریم، می گوئیم که هزینه بیشتری را باید مطالبه کرد. وقتی با « الآن پرداخت می کنی و یا بعداً » مواجه می شوم، همیشه من بعداً را انتخاب می کنم. خوب، بزودی بعداً هم به الآن تبدیل می شود.
جای تأسف دارد که بیشتر ما درمورد پول، با تعلیم درستی، بزرگ نشده ایم. دانش مالی ما محدود به توزیع پول تو جیبمان بین روزهای تقویم است. جامعۀ آمریکایی یک جامعۀ مصرف گرا است؛ پس بسیار آسان است که ما نیز وارد طرز فکر نظام خرید و یا مصرف شویم.
متأسفانه تعلیم کمی درمورد پس انداز و سرمایه گذاری وجود دارد. عقیدۀ من این است که بسیاری از ما (منجمله خود من)، تنها از زبان برای سرمایه گذاری در کار خدا مایه گذاشته ایم و یقیناً این برمی گردد به میزان سرمایه گذاری ما در سعادت و رفاه زندگی خود.
در بیداری روحانی که من شخصاً در سالهای اخیر داشتم، وقتی دیدم که خدا چگونه کار می کند، به فراوانی اجر خود را یافته ام. درس خدمت به دیگران، خصوصاً آنانی که در نیازند، در من هرگز فراموش نشده است. به هرحال همانطور که با این مسئله هماهنگ شدم، مجبور شده ام که در مسیر ناهموار استخدام هم قدم بردارم. دستمزد کمتر از سالهای قبل و قرضهایی که همه موعدشان رسیده، باعث شده که الآن بیشتر از گذشته درست پولم را خرج کنم.
پسر بچۀ فقیر چکار باید کند؟
آیا کسی متوجه است؟ درسی که اینجا باید یاد بگیریم، چیست؟ درسهایی که باید یادگرفت، در هر گوشۀ زندگی یکسانند. اعتماد به نفس یک کوچۀ بن بست است. تمرکز ما بایستی دعا برای دانش ارادۀ خدا در زندگی و توان برای انجامش، باشد. برای تدبیر درست مسائل مالی، راههایی وجود دارد. یک مباشر خوب بودن تنها مسئول امور مالی بودن نیست، بلکه می تواند کاملاً منطبق با کتاب مقدس هم باشد. همه چیز منحصر به چیزی می شود که من آنرا « طرز برخورد قلبی » می نامم. این طرز برخورد، چه خودخواه هانه و چه سخاوتمندانه، کلیدی است برای زندگی کردن پیغام انجیل برای محبّت کردن دیگران همانند محبّت عیسی نسبت به ما.
اگر من در وقتم، اموالم، پولم و استعدادم سخاوتمند باشم، دیگر موضوع من نیستم، بلکه کمک به دیگران. آیا این همان موضوعی نبود که عیسی زمان زیادی را صرف تعلیم آن به شاگردان کرد؟ با همۀ بزرگی اش، او بود که در شام آخر پای شاگردان را شست. دادن پول برای کمک به دیگران یک اصل روحانی را در ما استوار می سازد که بنای برکات زیادی در زندگی ما خواهد شد. گاهی اوقات من گرفتار این فکر می شوم که وقتی بدهم، بعداً برکت مالی در عوض به من داده خواهد شد. البته ممکن است که گاهی هم این اتفاق بیفتد، ولی اینجا نکته ای از قلم افتاده!
خدا بیشتر خواهان این است که بداند که من می خواهم قسمتی از پولم را برای کارهای نیک بدهم. بیشتر موضوع اعتماد است. او بهترین جایی که پول باید برود را می داند؛ پس من برای این هدایت دعا می کنم. بیشتر وقتها این محل کلیسایم است، ولی همیشه اینطور نیست. شاید آن کسی است که در اولین برخورد می بینم و در نیاز فوری است؛ یا به جان پناهی برای بی خانمانان و یا مؤسسه خیریه دیگری. تشخیص درست این مسئله زمانی است که من در دعا آنرا درخواست کنم و از حس دادن کمک مالی ام، درسی بگیریم. شما مطمئناً ده یک دادن را شنیده اید؛ یعنی دادن 10 درصد از درآمدتان. این یک هدایت کتاب مقدسی است و بسیار تعلیم عالی است. ولی دوباره اینجا مقدار درصد، به اندازۀ رغبت و میل سخاوتمندانۀ شما، مهم نیست.
در راه جبران ( تعدادی راهکار)
وقتی دعا می کنید و مهمتر از همه وقتی به خدا اعتماد می کنید، کمک زیادی می کند. مطمئنم که پدر آسمانی اجازه نمی دهد که به فقدان بیفتم، ولی از من انتظار دارد که دنباله رو قدمهای مسیح هم باشم. کلید اصلی، همانطور که قبلاً ذکر کردم، طرز برخورد قلبی من است. بخشنده بودن همیشه به این معنی نیست که بیشتر بدهید؛ یعنی درواقع دادن با خوشحالی و میل قلبی. یادتان می آید بیوه زنی را که در هیکل آخرین دو سکه اش را داد؟ عیسی گفت که این بیوه زن از همه بیشتر داد، چونکه هرچه داشت در نیاز خود داد. اینجا سخاوتمندی است که کسی نمی تواند منکر آن شود.
زیرکتر و مسئولتر بودن نسبت به امور مالی نیز ضروری است. مثلاً ما می توانیم بودجه ای را تعیین کنیم و از ورود و خروج پول از آن آگاه باشیم. در جایی که می توانیم، در این بودجه با برنامه ریزی، پس انداز کنیم. یا مثلاً شما می توانید رد خرجتان را بگیرید (مطمئنم در چه و کجا خرج کردن پولتان شگفتزده خواهید شد). تعدادی کتاب و مقالۀ مربوط به امور مالی مطالعه کنید. شما ممکن است به این برسید که با کمتر مصرف کردن هم، خوشی های زیادی می توانید در زندگی داشته باشید. البته ما می توانیم در کیسۀ پول را سفت کنیم، ولی نمی توانیم قلبمان را سفت کنیم.
نویسنده: تام گیلبرت
مترجم: آرش
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |