فصل بیستم اصول عیسی در روابط: چگونه دیگران بهخوبی متوجه مقصود ما شوند؟
فصل بیستم اصول عیسی در روابط: چگونه دیگران بهخوبی متوجه مقصود ما شوند؟
اعتماد ایجاد کن، مراقب قلب خود باش و صادق باش – همانطور که در روزهای 16، 17 و 18 آموختیم، این نسخۀ عیسی برای ارتباط عالی است. در کنار این سه تعهد، حقایق دیگری را از نحوۀ صحبت عیسی با مردم کشف می کنیم. عیسی به ما نشان داد که چگونه می توانیم با کلمات خود تأثیر بگذاریم. او به ما آموخت که چطور فراتر از بیان کلمات و شنیده شدن واقعی، حرکت کنیم. عیسی را می بینیم که بارها و بارها رابطه های خود را به سه روش قوی تقویت می بخشد: لمسی با لطافت، پرسیدن سؤال درست و بجا و به تصویر کشیدن کلماتش.
عیسی کسانی را که شفا داده بود لمس می کرد
عیسی اغلب کسانی را که شفا می داد لمس می کرد. به این دو مثال از انجیل لوقا دقت کنید:
غروب آن روز مردم تمام افرادی را که مبتلا به بیماری های گوناگون بودند، نزد عیسی آوردند. او نیز بر یکایک آنها دست می گذاشت و آنان را شفا می بخشید. (لوقا 4: 40 ترجمۀ معاصر )
«سرور من، اگر بخواهی، می توانی مرا شفا داده، پاک سازی.» عیسی دست خود را دراز کرد و بر او گذاشت و فرمود: «البته که می خواهم؛ شفا بیاب!» در همان لحظه، جذام او از بین رفت! (لوقا 5: 12-13)
او چرا آنها را لمس کرد؟ البته استثنائاتی نیز وجود داشت. برای نمونه، عیسی یک بار خدمتکار مردی را شفا داد که چندین کیلومتر از او فاصله داشت (متی 8: 5-13)، بنابراین بدیهی است که این از مواردی است که او نمی توانست کسی را لمس کند تا او را شفا دهد.
ما می توانیم از نمونه ای که عیسی برای ما به جا گذاشته، قدرت لمس مردم را بیاموزیم. در لمس صمیمانۀ دست یا شانۀ افراد چیزی وجود دارد که ارتباط خوبی برقرار می کند، «یعنی هر دو طرف را در این مسئله درگیر می کند.» هرگز قدرت لمس کردن مردم را دست کم نگیر. ریک وارِن در این رابطه در کتاب کلیسای هدفمند خود چنین می نویسد:
دنیای ما پر از افراد تنهایی است که شدیداً محتاج تأیید با یک لمس پر از محبت هستند…
من اخیراً این یادداشت را روی یکی از کارت های ثبت نام دریافت کردم: «کشیش ریک، نمی توانم به تو بگویم وقتی امروز با خیال راحت با بازوانت مرا در آغوش کشیدی چقدر برایم ارزش داشت. من اینطور احساس کردم که این عیسی است که با چنین شفقت و ملایمتی مرا در آغوش گرفته است. اکنون می دانم که از پس این دوران ترسناک برخواهم آمد و مطمئنم که او تو را برای کمک به من فرستاد. این که چنین توجه و محبتی در این کلیسا حاکم است، فوق العاده است. واقعاً سپاسگزارم.» وقتی او را در آغوش گرفتم اصلاً نمی دانستم که روز بعد برای جراحی سرطان سینه می رود.
در همان هفته، در یادداشت دیگری چنین نوشته شده بود: «من از خدا خیلی می خواستم که با یک نشانۀ مثبت ثابت کند که با من است. قبل از جلسۀ کلیسا، کشیش گلن، که هرگز او را ندیده بودم، از کنار صندلی من رد شد و بدون اینکه حرفی بزند، دستش را روی شانه ام گذاشت. با این کارِ او متوجه شدم که خدا مرا فراموش نکرده.» همسر این مرد در آن هفته او را ترک کرده بود …
تو هرگز نمی توانی متوجه این نکته شوی که چگونه یک حرف محبت آمیز و یا لمسی که نشان دهندۀ توجه تو به کسی است، دنیای او را به طرزی خارق العاده دگرگون می کند. پشت هر لبخندی دردی نهفته است که ابراز یک عشق ساده می تواند آن درد را التیام بخشد.»
لمس افراد روشی قدرتمند برای ایجاد ارتباط است که می تواند مورد سوء استفاده یا سوء تفاهم نیز قرار گیرد. من در مورد لمس ساختگی که با تظاهر همراه است، صحبت نمی کنم بلکه در مورد لمسی صمیمی و پراحساس صحبت می کنم. عیسی به روشی صحیح مردم را لمس می کرد، چون او واقعاً برای همۀ کسانی که ملاقاتشان می کرد ارزش زیادی قائل بود.
عیسی با طرح سؤال های درست و بجا افراد را به چالش می کشید
عیسی اغلب با طرح سؤال ها برای به چالش کشیدنِ طرز تفکر دیگران و جهت دادن به زندگی آنها استفاده می کرد. به نمونه های زیر دقت کنید:
- عیسی از شاگردان پرسید: «به نظر شما من که هستم؟» پطرس گفت: «شما مسیح هستید.» (مرقس 8: 29 ترجمۀ تفسیری). سؤال عیسی باعث شد که یکی از مهم ترین بیانات ایمان که تاکنون اعتراف شده از دل پطرس تراوش کند.
- عیسی مردی نابینا را با این سؤال روبرو کرد که: «چه می خواهی برایت بکنم؟» و بارتیماؤس پاسخ داد: «می خواهم بینا شوم.» (مرقس 10: 51). سپس عیسی او را شفا داد.
- عیسی پس از رستاخیزش، پطرس را با این سؤال به چالش کشید: «آیا تو از دیگران بیشتر مرا دوست داری؟» پطرس جواب داد: «بلی، خودتان می دانید که من شما را دوست دارم.» عیسی به او فرمود: «پس به بره های من خوراک بده.» (یوحنا 21: 15). با این سؤال عیسی ذهن پطرس را برای دعوتی روشن ساخت که به او تا آخر عمر انگیزه بخشید.
برخلاف عیسی که اغلب از سؤالات برای به چالش کشیدن طرز تفکر مردم استفاده می کرد، ما اغلب از تُنِ صدا استفاده می کنیم. اگر نتوانیم نظر خود را به کرسی بنشانیم، شروع به بلندتر کردن صدای خود می کنیم. باید بگویم که این کار به ندرت نتیجه می بخشد. بالا بردن صدایمان اطرافیان ما را فراری می دهد. طرح سؤالات این توانایی را در خود دارند که افراد را به چالش بکشند و موانع ارتباطی را از میان ببرند.
قبل از اینکه در اواخر سنین نوجوانی به عیسی ایمان بیاورم، برخی از اعضای کلیسا درب خانه ام را زدند تا از من دعوت کنند در یک کنسرت در پارکی نزدیک خانه مان شرکت کنم. در حین گفتگو با آنها، صحبت ما به ایمان آوردن من به مسیح منتهی شد. یکی از آنها پرسید: «آیا مسیحی هستی؟» و من پاسخ دادم: «گمان می کنم که یک مسیحی هستم.» و او پرسید: «دوست داری از مسیحی بودنت مطمئن شوی؟» من در حالی که به تته پته افتاده بودم، گفتم: «نه متشکرم» و به سرعت در را بستم. با اینکه مکالمه تمام شده بود، سؤال این شخص همچنان در ذهنم باقی ماند و مرا رها نکرد.
از خود می پرسیدم: «آیا کسی واقعاً می تواند مطمئن باشد که یک مسیحی است؟» و با تعجب با خود فکر کردم: «آیا باید منتظر می ماندم تا با خدا در بهشت روبرو شوم تا بدانم آیا آنقدر خوب بوده ام که خود را مسیحی بنامم؟ نطفۀ سؤالی که این شخص در من کاشت یکی از چیزهایی بود که مرا به تفکر عمیق تر در مورد مسیحیت واداشت و بالآخره این را دریافتم که رابطۀ من با خدا به هیچ وجه بستگی به خوب بودن من ندارد بلکه بخشش رایگان خداست. برایم روشن شد که باید از گناهانم توبه کنم و از خدا بخواهم که شروع به هدایت زندگی روزمرۀ من کند. یکی از دلایلی که به این تعهد رسیدم این بود که این سؤال طرز فکر مرا به چالش کشید.
عیسی از تصاویر برای انتقال حقیقتی جدید به مردم استفاده کرد
آیا می خواهی به کسی کمک کنی تا چیزی را ببیند که قبلاً ندیده است؟ سعی کن تصویری را برای او بکشی! چون اگر واقعاً می خواهیم که آنها چیزی را ببینند، مسلماً به یک تصویر احتیاج مبرم خواهند داشت.
دو مورد از جذابترین مکالمات عیسی، در فصلهای پشت سر هم در اوایل انجیل یوحنا یافت میشوند. موضوع گفتگوها یکی است، یعنی: رابطه با خدا به چه معناست؟ با این حال افرادی که او با آنها صحبت می کرد، مخالف ترین اشخاص بودند.
در انجیل یوحنا فصل 3 عیسی با نیقودیموس صحبت کرد. او یکی از رهبران با نفوذ جامعه و مردی بود که نمونۀ یک شخص مذهبی و اخلاق گرا تلقی می شد. در انجیل یوحنا فصل 4 با زنی در کنار چاهی در سامره صحبت کرد. زنی که به خاطر فساد اخلاقی اش آنقدر سرگردان بود که مجبور بود بر خلاف بقیۀ ساکنین شهر که درخنکای هوای صبح یا حتی عصر برای کشیدن آب، سر چاه می آمدند، در شدت گرمای روز، تنهای تنها سر چاه آمده بود.
نیقودیموس عمداً شبانه برای صحبت با عیسی آمده بود، چون در آن شرایط برای یک رهبر محترم، بودن در کنار عیسی یک کسر شأن بود. زن به طور تصادفی در وسط روز سر چاه با عیسی روبرو شد. وقتی شاگردان، عیسی را در حال صحبت با این زن یافتند، از اینکه استاد محترمِ آنها با چنین زنانی صحبت می کند و وقت خود را می گذراند، شوکه شدند.
در این دو واقعه شاهد دو شخص مختلف از دو زمینۀ مختلف با نیازهای مختلف هستیم.
عیسی در حالی که با هر دوی آنها در مورد رابطه با خدا صحبت کرد، با آنها از طریق تصاویر ارتباط برقرار کرد تا کمک کند آنها موضوع را به خوبی درک کنند. عیسی به نیقودیموس، که یک رهبر مذهبی بود و فکر می کرد همه چیز را به خوبی می داند، دربارۀ تولد دوباره صحبت کرد: «براستی به تو می گویم، اگر تولدی تازه پیدا نکنی، هرگز نمی توانی ملکوت خدا را ببینی» (یوحنا 3: 3 ترجمۀ معاصر). به زن کنار چاه که به خوبی میدانست زندگی و روابطش در وضعیت درهم و برهمی است، عیسی دربارۀ آب زندهای که میتواند تشنگی درونی او را برطرف سازد، صحبت کرد: «اگر موهبت خدا را در می یافتی و می دانستی کیست که از تو آب می خواهد، تو خود از او می خواستی، و به تو آبی زنده عطا می کرد» (یوحنا 4: 10 ترجمۀ هزارۀ نو). او با این تصاویر به هر یک از آنها کمک کرد تا حقیقتی را ببینند که فراتر از درک آنها در جریان بود.
(بخش فوق بر اساس انجیل یوحنا 3: 1-4: 42 بود)
مَثَل هایی که عیسی از آنها استفاده می کرد بهترین نمونه برای برقراری ارتباط او با دیگران بود. گوسفندی که گم شده بود، سکۀ گم شده، پسری که پیدا شد (لوقا فصل 15)، دانه ای که منتشر شد، علف های هرز در مزرعه، خمیرمایه در خمیر (متی فصل 13). عیسی با ارائۀ پشت سر همِ تصاویر، قلب خدا را به ما نشان داد. برای بازگشایی کانال های ارتباطی خود، باید از چیزی استفاده کرد که کانال ها را تغییر دهد و اینجاست که یک تصویر توان انجام این کار را دارد که تو را کمک کند چیزی را به روشی جدید ببینی.
عیسی این را به ما یاد می دهد که وقتی احساس می کنیم کسی مقصود ما را نمی فهمد، چه کنیم. به جای ناامیدی و پشیمانی سریع، روش دیگری را برای رساندن مقصود خود امتحان کن. البته که این کار سختی است. ارائۀ یک لمس شفابخش یا مطرح کردن سؤالی بجا یا خلق تصویری با کلماتمان، نیروی زیادی را از ما می طلبد. اما سختی این کار می ارزد، چون صرف چنین نیرویی اغلب می تواند جهت یک زندگی یا رابطه را کاملاً در مسیری جدید و متفاوت هدایت کند.
قابل تأمل: این مسئولیت را بپذیر که دیگران را کمک کنی تو را بشنوند.
آیۀ به یادماندنی: «دیگران، همچون بذرهای کاشته شده در زمین نیکویند؛ کلام را شنیده، آن را می پذیرند و سی، شصت و حتی صد برابر بار می آورند.» (مرقس 4: 20 ترجمۀ هزارۀ نو)
از خود بپرس: چه کسی به لمسِ با محبت و پر از شفقتِ من احتیاج دارد؟ برای چه کسی یک سؤال مناسبِ من می تواند در او چالشی که نیاز دارد بیافریند؟ در چه جاهایی برای انتقال حقیقت به وسیلۀ تصاویر احتیاج دارم که برای مدتی طولانی برایم سخت بوده؟
درس آینده: عیب یابی ارتباطات
نوشتۀ تام هولادِی
ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |