ارتباط مسیحیان با دانشمندان طبیعت گرا چگونه باید باشد؟
"من آنقدر علم را قبول دارم که جایی برای خرافات مذهبی برایم باقی نمی ماند. علم یگانه راه به دست آوردن آگاهی در باره واقعیت هاست، و به ما می آموزد که جهان مادی همین است که هست."
این ادعا که مورد پذیرش دانشمندان طبیعت گرا میباشد، "علم گرایی" نام دارد، دیدگاهی که علم را الگوی حقیقت و خردمندی میداند.
دو گونه "علم گرایی" وجود دارد، قوی و ضعیف. علم گرایی قوی بر این باور است که درست بودن یک چیز فقط در صورتی پذیرفته است که با روش های مناسب علمی، آزمایش و اثبات شده باشد. در این دیدگاه هیچ حقیقتی بیرون از حقایق علمی وجود ندارد و حتی اگر باشد دلیلی نیست که آن را باور کنیم.
در علم گرایی ضعیف، حقایق غیر علمی میتوانند باشند و جایگاه کوچکی، بدون اثبات علمی، میتوان به آنها داد. اما به هر حال علم گرایی ضعیف، علم را اصیل ترین آموزه بشری می انگارد.
درست بودن هر یک از گونه های نامبرده، پی آمدهای شدیدی برای الهیات خواهد داشت. اگر علم گرایی قوی درست باشد، در نتیجه الهیات هیچگونه زمینه شناخت و معرفتی نخواهد داشت و چیزی به نام علم الهیات وجود ندارد. اگر علم گرایی ضعیف درست باشد، گفتگوی بین علم و الهیات یک گفتگوی یک طرفه خواهد بود که در آن الهیات باید به علم گوش فرا دهد و در انتظار تائید آن باشد.
پس پاسخ ما به "علم گرایی" چه باید باشد و مسیحیان با معتقدان به این باور چگونه باید روبرو شوند؟
اولا توجه داشته باشید که علم گرایی قوی خودش را انکار میکند. علم گرایی قوی خودش یک گزاره علمی نیست، بلکه یک گزاره فلسفی در باره علم میباشد که عنوان میکند که فقط گزاره های علمی درست و یا خردمندانه هستند. و علم گرایی قوی به خود مقام حقیقت و خرد پذیری را بخشیده است. گزاره هایی که خود، خود را انکار میکنند، نه تنها ممکن است که درست نباشند، بلکه حتما اشتباه هستند و امکان ندارد که درست باشند. حتی در پیشرفت های آینده هم هیچ جایی برای پذیرش درست بودن علم گرایی قوی وجود ندارد.
دو مشکل دیگر هم هست که در مورد هر دو گونه علم گرایی صدق میکند.
اول، علم گراها به خود علم، به گونه عملی و قابل قبولی اجازه اظهار و دفاع از فرضیه ها و پیشنهاد های علمی جدید نمی دهند. بنا بر این علم گراها نشان داده اند که دوستان علم نیستند بلکه با علم در ستیز میباشند. علم راه حل عملی، برای اینکه از هیچ آغاز کند، ندارد. علم گرایی فرضیه های زیادی دارد که هر کدام به چالش کشیده شده اند و وظیفه اظهار کردن و دفاع از آنها به فلسفه واگذار شده است. نتیجه گیری های علمی نمیتوانند از پیش انگاره هایی که علم بر آنها استوار شده، مطمئن تر باشند.
علم گرایی قوی همه این انگاره ها را رد میکند، زیرا نه خود انگاره ها و نه دفاعیات آنها بر پایه های علمی نیستند. علم گرایی ضعیف اقتدار خود را زیر سؤال میبرد زیرا معتقد است که فرضیه های علمی بیش از سایر فرضیه ها (مثلا فلسفی) از اقتدار روشنفکرانه برخوردارند. این بدان معنی است که نتیجه گیری های علمی قابل اطمینان تر از نتیجه گیری های فلسفی میباشند که، با استفاده از همان نتیجه گیری هاست که به این نتیجه رسیده اند. و این پوچ و غیر معقول است.
در زیر چند نمونه از انگاره های فلسفی در باره علم را مثال میزنیم:
· وجود یک فرضیه در باره جهان مستقل خارجی.
· طبیعت قانونمند جهان خارجی.
· وجود حقیقت.
· وجود قوانین برای منطق.
· قابل اطمینان بودن استعداد های شناختی و حسی که برای جمع آوری حقایق استفاده میشود، تا باور های روشن فکرانه را توجیه نماید.
· کفایت زبان برای تعریف جهان.
· وجود ارزش هایی که علم از آنها بهره میبرد. (برای نمونه: "فرضیه ها منصفانه آزموده شوند و گزارش آزمایش ها با صداقت باشد")
دوم، در بیرون از حیطه دانش، باور های راستین و خردمندانه وجود دارند. علم گرایی قوی امکان پذیرش این حقیقت را ندارد، و بنا بر این این حیطه روشنفکری محکوم به مردود شدن میباشد.
به علاوه، برخی ادعا های بیرون از زمینه علم (مثلا " شکنجه دادن نوزادان اشتباه است" یا " من اکنون به علم می اندیشم") راحت تر از برخی باور های علمی توجیه میشوند (برای نمونه، "تکامل تشکیل شده از یک سری تحول های بسیار کوچک").
این دور از ذهن نیست که بپذیریم که بسیاری از باور های پذیرفته شده علمی کنونی، در صد سال آینده باید تغییر پیدا کنند یا به طور کل رد شوند، اما تصور این که چگونه انگاره های غیر علمی نامبرده در بالا تغییر خواهند کرد، به همان آسانی نیست. علم گرایی ضعیف روی این واقعیت حساب نکرده.
در مجموع، هر دو گونه علم گرایی بی کفایت میباشد، و برای مسیحیان مهم است که دانش و الهیات را با هم تلفیق کنند و برای هر دو احترام لازم را قائل باشند.
نویسنده: آی پی ثورلند
ترجمه: سیروس ترابی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |