سؤالات در مورد خدا

براهین فلسفی اثبات وجود خدا

5/5 - (1 امتیاز)

در مورد مبحث وجود خدا براهین مختلفی از سوی الهی‌دانان و فیلسوفان مطرح شده است و در مقابل نیز منکران وجود خدا نیز در رد آن براهین، استدلال کرده‌اند و باز معتقدان به وجود خدا شبهات و استدلالات آن‌ها را رد نموده‌اند که مطالعه همه این استدلالات امری بسیار دشوار است خصوصاً برای افرادی که آشنایی چندانی با مباحث فلسفه و منطق ندارند.

 کسانی که به وجود خدا اعتقاد دارند اگر بتوانند یک استدلال صحیح از نظر صورت و ماده یا به عبارت دیگر یک برهان اقامه کنند، به هدف خود می‌رسند و نیازی به اقامه چند برهان ندارند و اگر فلاسفه و الهی‌دانان مختلفی، براهین مختلفی برای اثبات وجود خدا اقامه نموده‌اند، برای استحکام بیشتر این عقیده و تأکید بوده‌ است. در مقابل، منکران وجود خدا باید تک تک براهین اثبات وجود خدا را رد نمایند و از این حیث کار دشوارتری در پیش رو دارند. ما نیز در این کتاب از آنجا که اکثریت خوانندگان این کتاب با مباحث فلسفی و منطقی آشنایی ندارند و همچنین برای خودداری از طولانی شدن کتاب و از طرف دیگر با توجه به اینکه تنها با اقامه یک برهان نیز به هدف خود می‌رسیم، فقط یک برهان یعنی «برهان وجوب و امکان» را که از سایر براهین کامل‌تر، متقن‌تر و مستحکم‌تر است، بررسی می‌کنیم و خوانندگان برای مطالعه سایر براهین می‌توانند به کتب مربوطه مراجعه نمایند.

برهان وجوب و امکان:

این برهان یکی از متقن‌ترین براهین اثبات وجود خداست که کمتر مخالفتی با آن شده است و اندک مخالفت‌هایی هم که در برابر آن ابراز شده است، چنان که خواهیم دید به آسانی قابل رد است. مبتکر این برهان، حکیم و دانشمند ایرانی «ابن‌سینا»ست؛ به همین دلیل این برهان را «برهان سینوی» نیز می‌گویند. بعد از ابن‌سینا، الهی‌دانان دیگری در جهان غرب از جمله قدیس «توماس آکویناس» تقریرهای دیگری از این برهان ارائه کردند. برای درک این برهان، ابتدا باید چهار اصطلاح را به طور ساده و مختصر توضیح دهیم و سپس برهان را بیان می‌کنیم: (البته با این توضیح که اگرچه ما در این بخش نهایت سعی خود را کرده‌ایم که با زبانی ساده این موضوع فلسفی را توضیح دهیم اما باز با این حال مباحث فلسفی سختی‌های خاص خود را دارد؛ لذا پیشاپیش بابت سنگینی نسبی این مطلب برای کسانی که آشنایی کمی با فلسفه دارند، پوزش می‌طلبیم)

1-واجب‌الوجود و ممکن‌الوجود: هر چیزی که نسبت آن با «وجود» در نظر گرفته شود از دو حالت خارج نیست: یا «وجود» برای آن چیز ضروری است، به گونه‌ای که جدا تصور کردن «وجود» از آن چیز غیرممکن است یا «وجود» برای آن ضروری نیست و می‌توان تصور کرد که آن چیز وجود نداشته باشد؛ یعنی وجود و عدم برایش مساوی است. به آن چیز اول «واجب‌الوجود» و به دومی «ممکن‌الوجود» می‌گویند. تنها چیز واجب‌الوجود بالذات که به ذهن می‌رسد چیزی است که الهی‌دانان از آن به عنوان «خدا» تعبیر می‌کنند و بجز خدا سایر اشیاء مانند سیارات، درختان، حیوانات، انسان‌ها و… همه ممکن‌الوجود هستند؛ زیرا همه آن‌ها می‌توانند باشند یا نباشند و عدم و وجود نداشتن آن‌ها را می‌توان تصور کرد.

2-اصل علیت: اگر چیزی در به وجود آمدن خود نيازمند به چیز ديگرى باشد در اصطلاح فلسفى، موجودِ نيازمند را «معلول» و آن ديگرى را «علت» مى‌نامند. اصل علیت قضیه‌ای است که دلالت بر نیازمندی معلول به علت می‌کند و لازمه آن این است که معلول بدون علت وجود تحقق نمی‌یابد؛ به عبارتی دیگر هیچ موجودی نیست که معلول باشد اما بدون علت به وجود آمده باشد. پس وجود معلول کاشف از وجود علت است.

حال که با مفهوم واجب و ممکن و علیت آشنا شدیم باید بیان کنیم که هر موجود ممکن‌الوجودی نیازمند علت است؛ زیرا همانطور که دیدیم، «وجود» برای موجود ممکن‌الوجود ضروری نیست؛ یعنی می‌تواند باشد و می‌تواند نباشد. چنین موجودی برای اینکه به وجود آید نیازمند عاملی خارجی یا همان علت است که آن را بوجود بیاورد. رابطه وجود و عدم در مورد موجود ممکن‌الوجود، مانند دو کفه ترازوست که در تعادل قرار دارند و تا ابد نیز در تعادل قرار خواهند داشت، مگر اینکه عاملی از خارج، کفه «وجود» را بر کفه «عدم» برتری دهد تا آن شیء به وجود آید. پس با این تفاسیر، موجود ممکن، موجودی است که «وجودش» وابسته به غیر یا همان علت است، ولی واجب‌الوجود، وجودی غیر وابسته به علت و مستقل از علت است.

3-محال بودن تَسلسُل علت‌های نامتناهی: سومین مطلبی که برای درک برهان وجوب و امکان لازم است بیاموزیم، «محال بودنِ تسلسلِ علت‌هایِ نامتناهی» است. مقصود از تسلسل نامتناهی علت‌ها این است که‌ سلسله علت‌ها و معلول‌ها تا بی‌نهایت پیش رود و هیچگاه به ابتدا و علت نخستین نرسد! برای مثال بازی دومینو را درنظر بگیرید: در این بازی افتادن هر قطعه مشروط و معلول افتادن قطعه قبلی است و بنابراین اگر ما ببینیم که دومینوها در حال افتادند؛ نتیجه می‌گیریم که حتماً یک عامل آغازینی وجود داشته ‌است؛ زیرا اگر آغازی نبوده باشد، چگونه افتادن دومینوها قابل توضیح است؟ به همین صورت سلسله علت و معلول‌ها نیز باید و لزوماً به یک علت نخستین و ابتدایی ختم شود که آن علت خود معلول علت دیگری نباشد، در غیر این صورت به تسلسل علت‌های غیر‌متناهی می‌رسیم که نشان دادیم امری محال است. آن علت نخستین را که خود معلول علت دیگری نیست را «علت العلل» می‌نامند که الهی‌دانان از آن به عنوان «خدا» یاد می‌کنند.

4-محال بودن دُور: چهارمین و آخرین مطلبی که در رابطه با برهان وجوب و امکان باید بیاموزیم محال بودن «دور» است. دور یعنی چیزی با یک یا چند واسطه، علت وجود خودش باشد؛ مثلاً الف علت ب باشد و ب علت الف باشد! مثل توقف وجود فرزندی به پدرش و توقف وجود پدر به فرزند که چنین امری از نظر عقل محال است.

بیان برهان وجوب و امکان: اگر چیزی را در جهان در نظر بگیریم این چیز یا ممکن‌الوجود است یا واجب‌الوجود. یعنی آن چیز در وجود یافتنش یا نیازمند به غیر است(ممکن) یا در وجودش نیازمند به غیر نیست(واجب)؛ اگر آن چیز ممکن باشد، بنابر اصل علیت نیازمند علت است، حال اگر خودِ این علت نیز معلول علت دیگری باشد و این سلسله تا بی‌نهایت ادامه داشته باشد مستلزم تسلسل علت‌های غیرمتناهی است که امری محال است. احتمال دیگر این است که آن چیز در وجود خودش نیازمند علتی است که خودش علت آن علت است که این امر نیز مستلزم دور و باطل است. تنها احتمالی که می‌ماند این است که موجود ممکن‌الوجود در مثال ما بی‌واسطه یا با چند واسطه معلولِ علتی باشد که آن علت، معلولِ علت دیگری نباشد که آن علت مزبور واجب‌الوجود یا همان علت‌العلل است.

 به عبارت ساده‌تر وقتی پذیرفتیم که این جهان وجود دارد و همچنین اصل علیت را نیز پذیرفتیم، وقتی علت وجود این جهان را بررسی کنیم، باید به یک علتی ختم شود که آن علت خود، معلول علت دیگری نباشد در غیر این صورت دچار اعتقاد به تسلسل علت‌های نامتناهی می‌رسیم که محال است. با این استدلال و برهان وجود واجب الوجود ثابت می‌شود.

پاسخ به انتقادات وارد به این برهان:

«برتراند راسل» در کتاب «چرا مسیحی نیستم» در نقد برهان امکان و وجوب می‌گوید:

«اگر هرچیزی باید علتی داشته باشد، پس وجود خدا هم باید علت داشته باشد و اگر چیزی بتواند بدون علت وجود پیدا کند، بحث درباره وجود خدا بی‌فایده خواهد بود؛ زیرا وجود طبیعت نیز بدون علت ممکن می‌باشد.»

سخن برتراند راسل کاملاً صحیح است؛ اما مشکل اینجاست که ایشان در این بیانشان اصلاً برهان وجوب و امکان را نقد نمی‌کنند؛ زیرا ما هیچگاه ادعا نکردیم که: «هر چیزی باید علتی داشته باشد» بلکه آن چه که ما در برهان بیان نمودیم این بود که: «هر موجودِ ممکن‌الوجودی» نیاز به علت دارد نه هرچیزی! زیرا «هرچیز» هم شامل موجودات ممکن‌الوجود و هم واجب‌الوجود می‌شود. همانطور که پیشتر بیان کردیم، ملاک و ضابطه ممکن‌الوجود بودن و به تبعِ آن نیازمند بودن یک چیز به علت، آن است که وجود و هستی به لحاظ ذات او برایش مساوی است؛ یعنی هم می‌تواند باشد و هم می‌تواند نباشد. بنابراین هر موجودی که این ملاک در او یافت شود نیازمند علت است. اما نه واجب‌الوجود که در مورد آن نمی‌توان فرض کرد که وجود نداشته باشد. اما آیا چنین چیزی وجود دارد؟ پاسخ بدون شک مثبت است و دلیل آن نیز همان محال بودنِ تسلسل علت‌های نامتناهی است. به عبارتی می‌توان گفت که ایشان فقط در نقد این برهان اصل علیت را در نظر داشته‌اند؛ در حالی که اصل علیت، یکی از پایه‌های این برهان است و پایه دیگر این برهان، محال بودن تسلسل علت‌های نامتناهی است که هر دو در کنار هم این برهان را شکل می‌دهند.

 به زبان ساده‌تر، برتراند راسل می‌پرسد که اگر هر چیزی برای پیدایش به علت نیاز دارد، پس خودِ خدا را چه کسی بوجود آورده است؟ باید بگوییم عقل انسان بر اساس اصل علیت حکم می‌کند که هر معلولی برای پیدایش به علت نیاز دارد. اما همین عقل بر اساس محال بودن تسلسل علت‌ها حکم می‌کند که اگر این علت‌ها را پی‌بگیریم در انتها لاجَرَم باید به یک «وجود استثنایی» برسیم، یعنی وجودی که خودش علت نداشته باشد اما علتِ چیز‌های دیگر باشد؛ در غیر این صورت اصلاً جهانی بوجود نمی‌آمد؛ اما چون جهانی وجود دارد، عقل بر اساس اصل علیت و نیز اصل محال بودن تسلسل علت‌های نامتناهی حکم می‌کند که یک وجود استثنایی، یعنی علت‌العلل وجود دارد.

 علت‌العلل وجودی است که عقل انسان به وجود آن پی ‌می‌برد، اما وقتی وارد ادیان توحیدی می‌شویم، می‌بینیم که چنین وجودی با نام «خدا» معرفی می‌شود، که ازلی است و همیشه بوده است؛ همه چیز ناشی از آفرینش اوست اما خودِ او را کسی بوجود نیاورده است. بنابراین دیدگاه ادیان توحیدی کاملاً با آنچه عقل انسان مستقلاً به آن می‌رسد منطبق است.

چالش لاینحل خداناباوران

دیدیم که وجود خدا بر اساس عقل سلیم و استدلالات صحیح منطقی و فلسفی ثابت است و به مهم‌ترین شبهه آن‌ها هم پاسخ دادیم، اما اگر فرض کنیم خدایی وجود ندارد، حال ما از مخالفان تقاضای دلیل می‌کنیم؛ آن‌ها باید توضیح بدهند که این جهان چگونه بوجود آمده است؟!

 تصور کنید در لحظه آغاز جهان هستیم و مطلقاً هیچ چیزی وجود ندارد نه انرژی، نه ماده و نه هیچ چیز دیگر! حال در جایی که مطلقاً هیچ چیز نه مادی و نه روحانی وجود ندارد، چگونه ممکن است جهانی بوجود آید؟ از نظر عقل، از «هیچ چیز»، بدون دخالت عامل خارجی، «چیز» بوجود نمی‌آید. بلکه لازم است که قبل از آن عاملی وجود داشته باشد که این جهان را بوجود آورد. اگر انسان تنها اندکی به این موضوع فکر کند، کاملاً مشخص می‌شود که از نظر عقلی پیدایش این جهان بدون وجود خدا محال است و این امر احتیاج به استدلالات عمیق فلسفی و منطقی ندارد. متأسفانه منکران وجود خداوند خودشان بدون اینکه برای چگونگی وجود این جهان فرضی را ارائه دهند، سعی دارند فقط از طریق استدلالات نادرست و مغالطات، وجود خدا را انکار کنند، اما وقتی وارد فرض جهان بدون خدا می‌شوند، کاملاً دستشان خالی می‌شود و هیچ توضیحی ندارند. برخی افراد تصور می‌کنند تئوری‌هایی مانند «بیگ بنگ» این موضوع را حل کرده‌اند؛ اما سخت در اشتباهند در فرض تئوری بیگ بنگ، جهان از یک توده انرژی بوجود می‌آید در حالی که فرض ما این بود که در جهان مطلقاً هیچ چیزی وجود ندارد و گرنه خیلی راحت می‌توان پرسید آن انرژی از کجا آمده است؟؟ می‌بینیم که این نوع تئوری‌ها هم دردی را از منکران وجود خدا دوا نمی‌کنند و فقط جهت فریب عوام مردم مطرح ‌می‌شوند.

 بنابراین می‌بینیم علیرغم تبلیغات وسیعی که امروزه بر علیه خداباوران وجود دارد که آن‌ها را انسان‌های خرافاتی و متعصب و به دور از عقل و خرد معرفی می‌کنند، اعتقاد به وجود خداوند کاملاً علمی و بر مبنای عقل و خرد سلیم است و فرض عکس آن، یعنی انکار وجود خدا عینِ بی‌خردی و دوری از استدلالات عقلی و علمی است. بنابراین باید گفت که براهین اثبات وجود خدا می‌تواند انسان را برای ایمان آماده کند و به او کمک کند تا بداند ایمان مخالف عقل نیست بلکه عین عقلانیت است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO