فصل بیستوهشتم اصول عیسی در روابط: دیدن حقیقت در مورد خود
فصل بیستوهشتم اصول عیسی در روابط: دیدن حقیقت در مورد خود
اخیراً چندین بار به چشم پزشک مراجعه کرده ام. در چند سال گذشته متوجه این نکته شده بودم که باید چاپ روی جلد سی دیها کوچکتر و کوچکتر شده باشد. وقتی پیش چشم پزشک رفتم متوجه شدم که مشکل از چاپ روی سی دیها نیست بلکه چشم من ایراد دارد. من مشکلی به نام«پیرچشمی» داشتم (که اصطلاح پزشکی آن “presbyopia” است که در ضمن هیچ ربطی به کلیسای پرزبیتری ندارد!!! گاهی اوقات دانستن کمی یونانی چیز بدی است. در یونانی presbys یعنی «پیر» و opia یعنی «چشم». با بیان این واژه به روشی خیلی مؤدبانه دکتر به من فهماند که چشمان پیری دارم!
هر بار که به چشم پزشک مراجعه می کنم، یک آزمایش استاندارد چشم انجام میدهم. من به دیوار نگاه میکنم و خطوط حروف را تا جایی که میتوانم در پایین نمودار میخوانم که حروفی به این شکل و ترتیب هستند:
Z O E C F L D P B T
E T O L E B Z E F
B O F C P T E B L
حالا من می خواهم یک نوع آزمایش متفاوتی را با تو انجام دهم – نه یک «آزمایش چشم»، بلکه «آزمایش از خود». هرچه واضحتر بتوانی دو خط زیر را بخوانی، واضحتر میتوانی اصل داوری و رحمت عیسی را در زندگی خود به کار ببری:
من گناه کرده ام
من بخشیده شده ام
هرچه این دو حقیقت را بهتر ببینی، کمتر در بارۀ دیگران قضاوت می کنی و رحمت بیشتری نشان می دهی.
پولس با گفتن این سخنان حقیقت وحشتناکی را به ما یادآور میشود: «هیچکس نیکوکار نیست، در تمام عالم، یک بیگناه هم یافت نمیشود. هیچکس فهم ندارد، کسی واقعاً طالب خدا نیست. همه از او روی برگردانیده؛ همه به راه خطا رفتهاند؛ حتی یک نفر هم نیست که نیکوکار بوده باشد…..زیرا همه گناه کردهاند و هیچکس به آن کمال مطلوب و پرجلالی که خدا انتظار دارد، نرسیده است.» (رومیان ۳: ۱۰-۱۲ و ۲۳ ترجمۀ معاصر). من گناه کرده ام؛ تو هم گناه کردی. وقتی وانمود می کنیم که چنین نیستیم، درگیر قضاوت کردن میشویم. افرادی که طوری رفتار میکنند که انگار هرگز گناه نکرده اند، قضاوت کنندهترین مردم روی زمین هستند. کسانی که فکر میکنند تنها گناهان «کوچکی» را مرتکب شده اند، محکومترین افرادی هستند که در طول عمرت ملاقات کردهای. ما به عنوان ایمانداران به عیسی مسیح بایستی از هر کس دیگری کمتر قضاوت کنیم چون به خوبی میدانیم تا چه اندازه بخشیده شدهایم.
پولس هنگام نوشتن این آیهها حقیقت شگفتانگیزی را به ما میگوید: «اینک خدا چنین مقرر داشته که اگر کسی به مسیح ایمان بیاورد، از سر تقصیرات او بگذرد و او را کاملاً «بیگناه» به حساب آورد. همۀ انسانها نیز بدون توجه به مقام و یا سوابقشان، میتوانند از همین راه، یعنی «ایمان به عیسی مسیح» نجات یابند….اما اکنون اگر به عیسی مسیح ایمان آوریم، خدا ما را کاملاً «بیگناه» به حساب میآورد، چون عیسی مسیح به لطف خود به طور رایگان گناهان ما را برداشته است.» (رومیان ۳: ۲۲و۲۴ ترجمۀ معاصر). من بخشیده شدهام؛ تو هم بخشیده شدهای! حکم برائت ما به خاطر اعتمادمان به عیسی مسیح، به طرزی با شکوه در دادگاه عدل الهی صادر شده است.
وقتی بر این امر واقفم که گناه کردهام و بخشیده شدهام، نیروی کافی برای قضاوت کمتر دیگران مییابم. هر چه واضحتر این دو حقیقت را در پیش روی خود داشته باشم، کمتر قضاوت میکنم. و من شدیداً نیاز دارم تا هر دوی اینها را با هم ببینم. اگر تنها چیزی که میبینم این است که گناه کرده ام، هنوز احساس تقصیر میکنم و حتی بیشتر قضاوت میکنم. اگر تنها چیزی که میبینم این است که بخشیده شدهام، و این حقیقت را فراموش کنم که گناهکاری هستم که برای گناهان هر روزۀ خود نیاز به بخشش دارم، با قضاوت کردن در کشمکش خواهم بود. چرا برخی که سالهاست مسیحی هستند، بیشتر و بیشتر قضاوت میکنند؟ چون آنها این را فراموش کردهاند که عمیقاً به فیض خدا احتیاج دارند. وقتی کلام خدا به من کمک میکند که این دو حقیقت را که گناه کردهام و بخشیده شدهام به وضوح ببینم؛ به من این قدرت را میدهد که سبک زندگی را که عیسی برای من نمونه بوده، پیشه کنم، یعنی «محکوم نکردن/بخشیدن/بخشیدن دیگران بدون توجه به نیاز یا چالشهای آنها.» (یعقوب ۲: ۱۳).
وقتی در این مسئله تعمق میکنیم که چطور عیسی بدون هرگونه محکوم کردن عشق میورزید، بسیاری می گویند قوی ترین نمونۀ آن، رفتار او با زنی است که در زنا گرفتار شده بود. به نظر من، تصویر خیلی قویتر از عشق بدون قضاوت او در رفتارش با شاگردی که در شک و تردید گرفتار شده بود، دیده میشود. این زن، عیسی را نمی شناخت، او هنوز قدرتی را که او برای تغییر زندگی او داشت، کشف نکرده بود. خیلی راحتتر است که وقتی کسی که هرگز حقیقت را نشنیده است، محکومش نکنیم. کسی که قضاوت نکردنش خیلی سخت است کسی است که «باید بهتر میفهمید». اغلب راحتتر است که به غریبهای که مرتکب گناهی وحشتناک شده، عشقی بدون قضاوت داشته باشی تا این که به دوستی که باعث ناامیدی تو شده است، محبت کنی. ما می توانیم از طرز محبت کردن توما توسط عیسی درس خوبی را یاد بگیریم:
توما باید بهتر عمل میکرد. او به مدت سه سال از عیسی به عنوان یکی از شاگردانش پیروی کرد. او در همۀ معجزهها حاضر بود، همۀ تعالیم را شنیده بود، و همۀ نمونهها را دیده بود. وقتی عیسی خود را «قیامت و حیات» اعلام کرد، توما آنجا بود. و وقتی که عیسی پس از این سخن خود، ایلعاذر را از مرگ برخیزانید (یوحنا ۱۱: ۲۵ و ۴۳)، توما آنجا بود. و وقتی عیسی به پیروان خود گفت: «پس از سه روز برمیخیزم» (مرقس ۸: ۳۱)، باز هم توما آنجا بود.
اما هنگامی که عیسی زنده شد و برای اولین بار به شاگردان خود در یک بالاخانه ظاهر شد، توما آنجا نبود. ممکن است دلیل موجهی داشت. (شاید او رفته بود تا برای بقیه شاگردان از استارباکس قهوه بگیرد!) به هر حال او در اتاق نبود. بنابراین او صحنۀ هیجان قوی ایمان را که هنگام ظاهر شدن عیسی به شکلی زنده و ملموس به شاگردان رخ داد، از دست داد! وقتی توما برگشت، غوغای این هیجان هنوز در اتاق باقی بود. شاگردان دیگر میخواستند برای رساندن این خبر به توما از یکدیگر پیشی بگیرند و اولین نفر باشند که به او میگویند: «عیسی زنده است! ما هم اکنون او را دیدیم.»
پاسخ توما بعد از این همه چه بود؟ «من این را باور نمیکنم و باور هم نخواهم کرد! من نه تنها باید عیسی را خودم با چشمهای خود ببینم بلکه باید او را لمس کنم تا اینکه باور کنم!»
از توما عکسالعمل بهتری انتظار میرود. وقتی یک هفته بعد، عیسی بر او و سایر شاگردان ظاهر شد، عیسی به راحتی میتوانست او را محکوم کند: «توما، پس از سه سال پیروی از من انتظار بیشتری از تو داشتم. چطور میتوانی به سخنان ده شاگرد دیگر اعتماد نکنی؟ توما، چرا میخواهی در شکهای خود غرق شوی؟»
عیسی هیچ کدام از این چیزها را نگفت. در عوض، او به دوستش محبتی بدون هر گونه قضاوت را نشان داد. «توما، تو گفتی که باید دست و پهلوی من را لمس کنی. من در اختیار تو هستم.» تومای شکّاک بلافاصله تبدیل به تومای اعتمادکننده شد و اعتراف کرد: «ای خداوند و ای خدای من!» و این اعتراف او یکی از عالیترین بیانات ایمان بود که تاکنون فریاد زده شده است.
(بر اساس انجیل یوحنا ۲۰: ۲۴-۲۹)
یک خودآزمایی
لیست سؤالهای زیر به تو کمک میکند تا خود را در زمینۀ قضاوت با این هدف که روابط بهتری داشته باشی، بیازمایی. پاسخ به این سؤالها برایت آسان نخواهد بود. آنها تو را به سمت رشد و تغییر سوق خواهند داد. اگر مایل باشی که آنها را اول از خدا بپرسی و سپس منتظر پاسخ خدا باشی، سه چیز اتفاق میافتد:
* عوض می شوی. در جاهای مخفی زندگی تو صداقت جایگزین ریاکاری می شود.
* روابط تو تغییر میکند و هوای تازۀ رحمت را استنشاق خواهند کرد.
* اطرافیان تو هم تغییر میکنند. آنها لمس محبتآمیز و پر از رحمت کسی را تجربه خواهند کرد که میداند چطور لکّه ای را از چشم برادر یا خواهرش دور کند.
وقتی عیسی در مورد برداشتن یک ذرّه از چشم کسی صحبت کرد، تصویری عالی انتخاب کرد. چشم یک ناحیۀ بسیار حساسی است. اگر کسی میخواهد کمک کند چیزی از چشم من خارج شود، باید کسی باشد که به او اعتماد دارم. من به هر کسی به راحتی اجازه نمیدهم که به چشم من نزدیک شود! روش به دست آوردن چنین اعتمادی این است که به افرادی که دوستشان داریم نشان دهیم که خودمان هم روی زندگیمان کار میکنیم.
چند لحظه وقت بگذار و این سؤالها را بخوان. سپس وقتی را پیدا کن که حداقل برای سی دقیقه کسی مزاحم تو نشود، و دوباره به آنها بپرداز. شاید بخواهی چند ساعتی در کوهستان، کنار دریاچه یا رودخانه یا در ساحل دریا از دیگران دور باشی. فقط تو و خدا در مورد چشمها و تختهها و پَرِکاهها و ریاکاری و صداقت و رحمت صحبت کنید.
سؤالهایی در مورد نادیده گرفتن تخته در چشم خودم
چه چیزی است که با این که میدانم حقیقت دارد اما وانمود میکنم که چنین نیست …
در روابطم با دیگران؟
در رابطهام با خدا؟
در زندگی فکری من؟
در زندگی تجاری من؟
در تفریح من؟
آیا خودم را پر از اضطراب و خشم میبینم؟ چه چیزهایی ممکن است باعث به وجود آمدن این احساسات در من شده؟
آیا چیزی هست که میدانم خدا از من خواسته، اما هنوز انجام ندادهام؟
آیا برای مخفی کردن گناه خود، به گناهان دیگران پرداختهام؟
سؤالهایی در مورد برداشتن تخته از چشمم
آیا گناهم را نزد خدا اعتراف کردهام؟
آیا به گناهم نزد دیگری اعتراف کردهام و طلب آمرزش کردهام؟
آیا شریکی دارم که به او پاسخگو باشم تا برای سلامت روحانی خود مرتباً با او ملاقات کنم؟
اگر من با اعتیاد خاصی دست و پنجه نرم میکنم، چه چیزی مرا از شرکت در یک برنامۀ بهبودی باز میدارد؟
آیا در صورت نیاز در مواردی که کسی را فریب دادهام یا صدمه زدهام، جبران خسارت کردهام؟
آیا کسی هست که باید ببخشم؟
سؤالهایی در مورد برداشتن پَرِکاه از چشم برادر یا خواهرم
آیا من اول در زندگی خودم به دنبال این موضوع یا مشکل خاص بوده ام؟
کِی با این شخصی که می خواهم کمکش کنم، صحبت کنم؟
قبل از صحبت با او چطور باید به طور مشخص در این مورد دعا کنم؟
چگونه میتوانم مسائل را به گونهای بیان کنم که روح رحمت دخیل باشد؟
اگر او به مکالمۀ ما پاسخ مثبتی بدهد، چه کار میکنم؟ (از قبل آماده باش که چه توصیه و حمایتی می توانی از او بکنی!)
اگر او به این مکالمه پاسخ خوبی ندهد، چه میکنی؟ (از قبل آماده باش که محبت کردن را انتخاب کنی، حتی اگر ردّ یا طرد شوی.)
در حالی که به پایان مطالب خود در بارۀ اصل «همانطور که قضاوت میکنی، قضاوت میشوی» رسیدیم، دعوت میکنم در این دعا به من ملحق شوی:
عیسی، من سخنان تو را میشنوم و متقاعد شدهام. من میبینم که تعلیم تو در متی باب ۷ با قلب من صحبت کرده. چه کسی از ما با این که تختهای را در چشم خود داشته، به پَرِ کاه در چشم برادر یا خواهر خود تمرکز نکرده؟ خداوندا من این کار را کردهام و به آن اعتراف میکنم. خیلی آسان است که متوجه عیبهای دیگران شوم و نقصهای زندگی خود را نادیده بگیرم. مرا ببخش.
ای خداوند، مرا از ریاکاری حفظ کن. به من این جرأت را بده تا از بهانه آوردن برای گناه در زندگی خود دست بردارم. ای خداوند به من صداقت عطا فرما. به من این توانایی را بده تا تخته را از چشمم دور کنم. و ای خداوند به من کمک کن تا اهل رحمت باشم. به من این عشق و محبت را بده تا تحول، زندگی جدید، بخشش و رهایی از گناهانی را که به من هدیه کردهای به رایگان با دیگران در میان بگذارم. عیسی، تو مردم را محکوم نکردی، بلکه با آنها با صداقت و رحمت رفتار کردی. کمکم کن تا از تو یاد بگیرم. به نام تو دعا کردم. آمین.
نکتۀ قابل تأمل: من گناه کردهام. من بخشیده شدهام.
آیۀ به یادماندنی: «رحم بر داوری پیروز میشود» (یعقوب ۲: ۱۳).
از خود بپرس: وقت مشخصی را برنامهریزی کن تا در سؤالهای مطرح شده در بخش خودآزمایی این درس تعمق کنی.
درس آینده: میل به بزرگ بودن
نوشتۀ تام هولادِی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |