دفاعیات ایمان

کتاب نکات مبهم در کتاب مقدس- فصل دوم: طبقه بندی نکات مبهم

رای بدهید

فصل دوم: طبقه‌بندی نکات مبهم

همۀ نکات مبهم موجود در کتاب مقدس را می‌توان تحت ده عنوان کلی ذیل آورد:

۱- نسخه‌ای که جهت ترجمه از آن استفاده شده است: تا آنجا که اطلاع دارم، هیچ‌کس معتقد نیست که ترجمۀ خاصی از کتاب مقدس به زبان خود، مطلقاً مصون از خطا و لغزش باشد. تعلیمی که بسیاری به آن اعتقاد دارند این است که کتاب مقدس آن‌طور که در اصل الهام شده، کاملاً صحیح و مصون از خطا بوده و ترجمه‌های موجود از آن نیز از نظر مفهوم ذاتی، صحیح هستند و مطابق با آنچه که در ابتدا عطا شده است. نسخه‌های اصلی و اولیۀ کتاب مقدس، اکنون در دسترس ما نیست. بارها با دقّت و صحّت بسیار از روی آن نوشته‌ها نسخه‌برداری شده، اما طبیعی است که در هنگام  نسخه‌برداری، اشتباهاتی هم در کار رخنه کرده است. در حال حاضر  نسخه‌های قابل‌قبول متعددی در دست ماست که با مقایسۀ آنها با یکدیگر قادر هستیم با دقت بسیار اعلام کنیم که متن اولیه چه بوده است. در واقع  می‌توان گفت که اکنون متن اصلی برای تمام اهداف عملی، تعیین و تثبیت شده است.

حتی یک آموزۀ کتاب مقدسی هم نیست که براساس قرائت‌های مختلف و مشکوک متون، درموردش شکی وجود داشته باشد، ولی به هنگام تهیۀ ترجمۀ قدیمی کتاب مقدس به زبان انگلیسی (Authorized Version) بعضی از بهترین  نسخه‌های قدیمی، هنوز کشف نشده بودند و در دسترس مترجمین آن دوره نبودند. علم نقد متنی هم آنطور که امروز پیشرفت نموده، در آن زمان وجود نداشت. پس آن ترجمه از متن ناکاملی تهیه شده است. برای مثال در یوحنا ۳:۵-۴ متن انگلیسی AV و نیز در ترجمۀ جدید فارسی که در ] [ قرار داده شده می‌خوانیم که: «… و منتظر حرکت آب بودند، زیرا هر چند وقت یک‌بار فرشتۀ خداوند به استخر داخل می‌شد و آب را به حرکت  درمی‌آورد و اولین بیماری که بعد از حرکت آب به استخر داخل می‌گردید، از هر مرضی که داشت شفا  می‌یافت.» این جمله به دلایل بسیار به نظر غیرممکن می‌آید و ایمان داشتن به آن دشوار است، اما با بررسی دقیق درمی‌یابیم که این مسأله از اشتباه  نسخه‌بردار ناشی شده است. یکی از  نسخه‌برداران اولیه که گزارش یوحنا را خوانده، این توضیح را درمورد خاصیت دارویی و شفابخش آن چشمۀ آب، در حاشیۀ متن اضافه کرده است.  نسخه‌بردار بعدی هم این توضیح حاشیه‌ای را وارد متن کرده و به این ترتیب، دست به دست منتقل شده تا به نسخۀ معتبر AV رسیده است. احتمالاً این جمله از ترجمه‌های تجدید نظر شده حذف خواهد شد.

تفاوت‌های موجود در  شماره‌ها و ارقام مذکور در گزارشات مربوط به وقایع همانند را هم بی‌شک باید به همین مسأله؛ یعنی خطای  نسخه‌برداران نسبت داد. از جمله  می‌توان به اختلاف ارقام ذکر شده دربارۀ سنّ پادشاهان در کتب پادشاهان و تواریخ ایام اشاره نمود. چنین خطاهای املایی در ذکر ارقام و اعداد به‌راحتی پیش می‌آیند. در زبان عبری اعداد را با حروف مشخص  می‌کنند و این حروف هم که بسیار به یکدیگر  شبیه‌اند، ارزشهای عددی بسیار متفاوتی دارند. برای مثال، اولین حرف در الفبای عبری، نشان‌دهندۀ عدد «یک» است، ولی اگر دو نقطۀ کوچک بالای آن قرار داده شود، عدد «هزار» را نشان  می‌دهد. حرف بیست و دوم یا آخر در الفبای عبری، نشانۀ عدد چهارصد است، اما حرف هشتم در الفبای عبری که بسیار شبیه آن هم هست، نشانۀ شمارۀ هشت می‌باشد. بنابراین جزئی‌ترین خطای نسخه‌بردار، می‌توانسته تفاوت فاحشی در اعداد و ارقام به وجود آورد. وقتی در این مورد می‌اندیشیم، این حقیقت نمایان می‌شود که اشتباهات بسیار نادری پیش آمده، در حالی که آن‌گونه که اشاره شد، امکان پیش آمدن اشتباه در این‌گونه موارد، بسیار محتمل است.

۲- ترجمه‌های غیردقیق. برای مثال در متی ۴۰:۱۲ (ترجمه انگلیسی) درمورد یونس گفته شده که در «شکم نهنگ » (در فارسی: «ماهی») بوده است. بسیاری از بی‌ایمانان با ذکر خصوصیات ساختمانی دهان و گلوی نهنگ و عدم امکان بلعیدن یک انسان توسط آن، از یافتن این ایراد شادی کرده‌اند، اما آنها با بررسی عمیق‌تر متوجه خواهند شد که کلمه‌ای که «نهنگ» ترجمه شده، در اصل به معنی «هیولای دریایی» بوده، بدون ذکر این‌که این هیولای دریایی چه خصوصیات و مشخصاتی داشته است. به این نکته، در ضمن بررسی ماجرای یونس، بیشتر خواهیم پرداخت. پس همۀ اشکال کار در این مورد از اشتباه مترجم و بی‌توجهی اشخاص بی‌ایمان و ایرادگیر ناشی شده است. امروزه بسیاری از این بی‌ایمانان و منکرین، آنقدر غرق در جهالت و  بی‌توجهی شده‌اند که حتی مسایل ساده و قابل درک برای شاگردان کانون شادی را هم نمی‌توانند بفهمند و هنوز تحت عنوان ایرادات محققان و دانشمندان از کتاب مقدس، این به‌اصطلاح اشتباه را با بوق و کرنا اعلام  می‌کنند.

۳- تفاسیر غلط از کتاب مقدس. آنچه کتاب مقدس می‌گوید، یک چیز است و آنچه که انسان‌ها آن را معنی می‌کنند ،غالباً چیز کاملاً متفاوتی است. بسیاری از ابهامات کتاب مقدس برای ما به آنچه که کتاب مقدس واقعاً می‌گوید مربوط نیست، بلکه از تفسیر انسانی سرچشمه  می‌گیرد. نمونۀ برجستۀ این مسأله در فصل اول پیدایش یافت می‌شود. اگر قرار بود تفسیر اشخاص متعدد را درمورد این فصل بپذیریم، واقعاً نمی‌توانستیم بین آن و دانش جدید، سازشی پدید آوریم، ولی نکتۀ مبهم در آنچه که فصل اول پیدایش می‌گوید، نیست، بلکه در تفسیری که از آن می‌شود. میان آنچه که واقعاً توسط علم اثبات شده و آنچه که کتاب مقدس در فصل اول پیدایش حقیقتاً می‌گوید، تناقضی نیست. در این مورد به وضوح در فصل چهارم این فصل یعنی «آیا فصل اول پیدایش، تاریخی و علمی است؟» بحث شده است.

نکتۀ مبهم دیگر در این گفتۀ مسیح است که فرموده، او سه روز و سه شب در دل زمین خواهد بود. بسیاری از مفسرین به ما  قبولانده‌اند که مسیح در روز جمعه مصلوب شد و در سحرگاه یکشنبه قیام کرد. فاصلۀ میان این دو واقعه، سه روز و سه شب نیست. در این مورد هم خواهیم دید که مشکل به تفسیر کتاب مقدس مربوط  می‌شود، نه به خود کتاب مقدس. این مسأله در فصل ۲۱ این کتاب؛ یعنی «آیا عیسی حقیقتاً سه روز و سه شب در دل زمین ماند؟» مورد بررسی مفصل قرار  می‌گیرد.

۴- داشتن باور غلط از کتاب مقدس. بسیاری فکر میکنند که اگر می‌گوییم کتاب مقدس کلام خداست و از منشأ و اعتبار الهی برخوردار است، پس هر سخن و جملۀ آن از زبان خداست، ولی منظور ما به هیچ‌وجه چنین نیست. کتاب مقدس در بسیاری موارد، صرفاً گفته‌های سایرین را ثبت کرده، اشخاص خوب یا بد، افراد الهام یافته یا فاقد الهام، فرشته‌ها یا ارواح پلید؛ عمل ثبت گفته‌های آنها از خداست و کاملاً حقیقی است، اما این امر دلیل بر این نیست که همۀ گفته‌ها و نظرات ثبت شده صحیح باشند. درست است که آنها چنین حرفی زده‌اند، اما شاید خود آن حرف درست نباشد. برای مثال در پیدایش ۴:۳ ثبت شده که شیطان گفته است: «هر آینه نخواهید مرد.» درست است که شیطان این را گفته، اما گفته‌اش صحیح نیست، بلکه دروغ  مزورانه‌ای است که نسل بشری ما را به نابودی کشانده است. اینکه شیطان چنین حرفی زده، کلام خداست، اما آنچه که شیطان گفته کلام و سخن خودش است، نه کلام خدا.

بسیاری از خوانندگان بی‌توجهِ کتاب مقدس، دقت نمی‌کنند که در هر قسمت سخنگو کیست؟ خدا، شخصی نیکو، فردی شریر، انسانی تحت الهام خدا، کسی که فاقد این الهام است، فرشتگان یا ابلیس.  آیه‌ای را از متن می‌گیرند و بدون توجه به زمینه و سخنگوی آن اظهار می‌کنند: «خدا اینطور گفته است.» در حالی که خدا اصلاً چنان چیزی بیان نکرده، بلکه در کلام خدا ثبت شده که چیزی از دهان شیطان یا فردی بد، شخصی نیکو یا کسی تحت تسلط الهام الهی و یا فاقد آن و یا فرشته بیرون آمده است. آنچه خدا می‌گوید این است که آنها چنین چیزی گفته‌اند، ولی این لزوماً به معنی تأیید معنای گفتۀ آنها نیست. بارها می‌شنویم که از  گفته‌های الیفاز، بلدد و صوفر خطاب به ایوب، طوری نقل قول می‌کنند که انگار خود خدا چنین فرموده و دلیلشان هم فقط این است که این مطلب در کتاب مقدس آمده است. آنان به این حقیقت توجه ندارند که خدا به آن سه فرموده: «درباره من آنچه راست است… نگفتید» (ایوب ۷:۲۴). درست است که این اشخاص چیزهایی را بر زبان آوردند که خدا اجازه داده در کلامش ثبت شود، اما آنان در  گفتههایشان غالبا حقیقت را  پیچاندهاند و تعالیم غلط  دادهاند. پس بخش اعظم نکات مبهم در کتاب مقدس که برای ما پیش  میآیند، از این است که توجه  نمیکنیم سخنگو کیست.

کتاب مقدس همواره به ما  میگوید سخنگو کیست، این ما هستیم که باید دقت داشته باشیم. در مزامیر گاهی با نکاتی مواجه هستیم که خدا به انسان  میگوید. اینها همیشه صحیح هستند، اما از سوی دیگر اغلب مطالبی را  میبینیم که انسان به خدا گفته است و ممکن است صحیح و یا غلط باشند. گاهی اوقات متوجه  میشویم که این سخنان در واقع صدای  انتقامجویی یا ناامیدی شخص نویسنده هستند. این  انتقامخواهی شاید نبوت و پیشگویی باشد و شاید هم از اشتباه انسانی سرچشمه گرفته باشد که متوجه نیست انتقام از آن خداست )رومیان 19 :12(. در این صورت ما مجبور نیستیم از هر آنچه شخص  انتقامجو اظهار داشته، دفاع کنیم .

حتی در مزامیر، گفته یک احمق هم ثبت شده که «خدایی نیست» )مزمور 1 :14(. درست است که احمق چنین چیزیگفته، اما او دروغ گفته است. کلام خدا  میگوید که احمق چنین گفته، اما این سخن از خدا نیست، بلکه از آن احمق .بنابراین در مطالعه کتاب مقدس اگر چیزی را خدا  میگوید باید به آن ایمان داشته باشیم. اگر سخنی از دهان شخصی تحت الهام خدا بیرون آمده، باید آن را بپذیریم. اگر گوینده، فردی است بدون الهام الهی، پس باید خودمان قضاوت کنیم که  گفتهاش صحیح است یا غلط و اگر شیطان یا پیروان او چیزی  گفتهاند، باید به خاطر داشته باشیم که او از ابتدا دروغگو بوده، هر چند ممکن است گاهی حتی از دهان او واقعیتی بیرون آید.

  • زبانی که کتاب مقدس به آن نوشته شده است. کتاب مقدس کتابی است برای تمام دوران و هر نوع انسان. به همین خاطر در ابتدا به زبان روزمره مردم و عامه فهم نوشته شد، نه با عبارات و اصطلاحات فنی و علمی. برای مثال وقایع جنگ جبعون )یوشع 14-12 :10(، طوری شرح داده شد که به نظر شاهدان عینی آن آمده است تا آنانی که ماجرا را میخواندند، آن را درک کنند. صحبتی درمورد انکسار اشعه خورشید و غیره نشده، بلکه اشاره شده که انگار آفتاب در میان آسمان «ایستاد» )یا «درنگ نمود.»( یکی از کمالات کتاب مقدس همین است که با به کارگیری اصطلاحات علمی جدید به نگارش درنیامده است. اگر آنطور بود، تا زمان حاضر فهمیده  نمیشد و حتی حالا هم معدودی آن را  میفهمیدند. علاوه بر این، با تغییر و تحول مداوم علم و اصطلاحاتش اگر کتاب مقدس مطابق معیار علمی امروز نوشته شده بود، پس از چند سال معنایش را از دست  میداد. در حالی که نگارش کتاب مقدس با همان زبان و مفاهیم عامه فهم باعث شده که کتابی باشد برای همه اعصار، همه  سرزمینها و همه شرایط انسانی.

سایر نکات مبهم که از نوع زبان نگارش آن ناشی  میشود، مربوط است به این حقیقت که بخش اعظم کتاب مقدس ،حالت شعری دارد و به زبان شعر یعنی زبان احساس، شور و شوق، تصور و تمثیل نوشته شده است. این  بخشهای شعرگونه کلام الهام شده، برای کسی که مطلقا فاقد حس شعر است، طبیعتا مملو از نکات مبهم خواهد بود. برای مثال در مزمور 18 شرح  برجستهای از یک توفان مهیب را  میخوانیم، اما اگر این آیه را شخصا بدون ذوق شعری و استعماری بخواند، چه خواهد گفت؟ «دخان از بینی او برآمد و نار از دهانش ملتهب گشت و  آتشها از آن افروخته گردید.» مطمئنا تجسم خشک و  بیروح این آیه به سؤتفاهم و ابهام منتج خواهد شد، اما ایراد از کتاب مقدس نیست .

بلکه از جمود فکری و     خشکاندیشی خود آن شخص.

  • آگاهی ناقص ما از تاریخ، جغرافیا و آداب و رسوم در دوران کتاب مقدس. برای مثال در اعمال رسولان 31: 7، لوقا درمورد «والی» قبرس )و یا دقیقتر «فرماندار»، به ترجمه جدید مراجعه کنید(  مینویسد. ولایات رومی به دو دسته تقسیم  میشدند: تحت نظر امپراطور و تحت نظر سنا. حاکم ولایات امپراطوری کنسول نامیده  میشد و ایالات سنایی ،تحت نظر فرماندار اداره  میشدند. تا همین اواخر مطابق  موثقترین اطلاعات موجود، قبری یک ایالت امپراطوری بوده و بنابراین حاکمش باید کنسول نامیده  میشده، در حالی که لوقا وی را والی یا فرماندار  مینامد. در این مسأله به نظر  میآید که اشتباه واضحی از سوی لوقا صورت گرفته است و حتی  محافظهکارترین مفسرین هم حس  میکردند که باید اینگونه خطاهای کوچک لوقا را بپذیرند. منتقدان مخرب هم که از کشف این «اشتباه» آشکار بسیار مسرور بودند ،اما  بررسیهای  دقیقتر نشان داده است که درست در زمان نگارش این مطلب از سوی لوقا، سنای روم  مبادلهای با امپراطور انجام داده و طی آن قبرس به یک ایالت سنایی مبدل شده و در نتیجه حاکمش نیز  میشد والی یا فرماندار .

بالاخره اینکه حق با لوقا بوده و منتقدان ایرادگیر خود در خطا    بودهاند.

هر چه تحقیقات و کشفیات جغرافیایی، تاریخی و  باستانشناسی به پیش  میروند، کتاب مقدس بیشتر تأیید شده و منتقدانش شرمسار  میگردند. برای مثال کتاب دانیال یکی از  کتابهایی است که بیشتر از همه مورد نفرت منکران و منتقدان مخرب بوده است. یکی از  قویترین دلایل مخالفان علیه اعتبار و صحت این کتاب این بوده که شخصی بنام بلشصر از نظر تاریخ باستان، ناشناخته است و همه  تاریخدانان توافق دارند که نبونیدوس، آخرین پادشاه فصلل بوده است و نیز اینکه هنگام تصرف شهر فصلل، او غایب بوده است. پس بلشصر را باید شخصیتی کاملا  افسانهای بشمار آورد و اصلا کل ماجرا تخیلی است، نه تاریخی! این دلیل به نظر بسیار محکم  میآید و ظاهرا پاسخی برای آن  نمیتوان یافت، اما «سر هنری رالینسون» در «مغیر» و سایر نواحی کلده،  استوانههای گلی کشف نموده که بر آنها از بلشصر )بلساروزار Belsaruzar( به عنوان فرزند ارشد نبونیدوس نام برده شده است.

بدون شک بلشصر در طی غیبت پدر خود به عنوان نایب السلطنه در آن شهر حکومت  میکرده است. این را  میتوانبه طور ضمنی از آنجا فهمید که او به دانیال گفت اگر نوشته روی دیوار را بخواند و تفسیر کند، حاکم سوم در مملکت خواهد بود )دانیال 5: 16(. خود بلشصر حاکم دوم در مملکت بوده و دانیال پس از او قرار  میگرفت. پس باز هم کتاب مقدس مورد تأیید قرار  میگیرد. منتقدان اصرار  میورزیدند که موسی  نمیتوانست کتب  پنجگانه را نوشته باشد، چون زمان وی، فن نوشتار ناشناخته بود، اما کشفیات اخیر بدون هیچ تردیدی ثابت  کردهاند که نوشتار، بسیار پیشتر اززمان موسی وجود داشته است. بدین ترتیب منتقدان مجبور شدند این دلیل خود را کنار بگذارند، هر چند سرسختانه به  نتیجهگیری  قبلیشان پایبند  ماندهاند .

  • نادیده گرفتن شرایطی که تحت آن، کتابها نوشته شده و یا  فرمانها صادر شده  است. برای مثال از نظر کسی که نسبت به اوضاع و شرایط کنعان در زمان یوشع بی اطلاع است، فرمان خدا به  بنیاسرائیل مبنی بر نابود کردن  کنعانیها ،ظالمانه و وحشتناک است، اما اگر او بداند که معیارهای اخلاقی این ملل تا چه حد در فساد سقوط کرده بود و برای اصلاحشان مطلقا امیدی نبود و نیز اینکه خود  بنیاسرائیل چقدر ضعیف بودند و به زودی تحت تأثیر شرارت اطرافیان قرار  میگرفتند، آنگاه متوجه خواهد شد که نابودی آن اقوام، هم به صلاح خودشان بود و هم به صلاح  نسلهای آینده .

این موضوع را در فصل 9 این کتاب تحت عنوان «قتل عام کنعانیان به فرمان خدا»،  مفصلتر بررسی خواهیم کرد.

  • چند جنبهای بودن کتاب مقدس.  برجستهترین انسان، دارای یک جنبه است، اما حقیقت، چند  جنبهای است و کتاب مقدس نیز همه  جنبهها را در خود دارد. بنابراین فکر ضعیف و کوچک ما ممکن است به این نتیجه برسد که بخشی از کتاب مقدس با بخش دیگر آن در تضاد است. برای مثال  الهیدانان در عقاید و تفکرات خود به طور کلی یا «کالوینی» هستند و یا «آرمینی»، بعضی از  قسمتهای کتاب مقدس قطعا کالوینی هستند و برای طرز فکر آرمینی مشکلات عظیمی ایجاد  میکنند. در حالی که بعضی  قسمتها هم کاملا آرمینی هستند و دیدگاه کالوینی را دچار مشکل  میسازند، اما هر دو جنبه صحیح هستند. امروز بسیاری از  الهیدانان برجسته قادرند هم جنبه کالوینی و هم جنبه آرمینی حقیقت را درک کنند، اما  عدهای هم  نمیتوانند این را بفهمند و بنابراین کتاب مقدس برای آنها  گیجکننده و معما به نظر  میآید. اشکال از کتاب مقدس نیست، بلکه از کم بودن ظرفیت و درک فکری خودشان. اینطور است که  نوشتههای پولس با رساله یعقوب متناقض به نظر  میآیند و بالعکس و حتی در رسالات خود پولس هم تناقضات و تقابلات به چشم  میخورد، اما اشکال در این است که ذهن ضعیف ما قادر نیست حقیقت عظیم الهی را دریابد.
  • این واقعیت که کتاب مقدس به مسایل نامحدود میپردازد، ولی افکار ما با موارد محدود سر و کار دارد. حقیقتا دشوار است که حقایق وجود نامحدود الهی و باقی را در هوش و درک محدود و فانی انسانی جا دهیم، همانطور که جا دادن اقیانوس در یک ظرف کوچک محال است. از جمله اینگونه نکات مبهم  میتوان از تعالیم کتاب مقدس درمورد تثلیث و یا طبیعت الهی، انسانی مسیح نام برد. برای آنانی که نامحدود بودن خدا را از یاد  میبرند، تثلیث به یک مسأله غامض ریاضی مبدل  میشود که در آن مساوی است با سه، اما اگر درک کنیم که آموزه تثلیث تلاشی است برای شکل دادن به حقایق وجود نامحدود الهی در فکر محدود انسانی یا تجسم امور روح در قالب ماده، آنگاه هر نکته ابهام برطرف  میشود. سادگی اعتقاد «یونیتاریان»1 به وحدت خدا از سطحی بودن آن ناشی  میشود.
  • کند بودن درک روحانی ما. حتی روحانیترین شخص هم  نمیتواند همه چیز را آنگونه که خدای کاملا قدوس مشاهده  میکند، ببیند، مگر اینکه با ایمانی ساده نسبت به او همه چیز را بپذیرد. ابهامات مربوط به تعالیم راجع به عذاب ابدی از این دسته نکات مبهم هستند. اغلب چنین به نظر  میرسد که این تعلیم  نمیتواند صحیح باشد، اما مسأله اینجاست که ما از نظر روحانی هنوز آنقدر نابینا هستیم که  نمیتوانیم درک کافی از وحشتناک بودن گناه، بخصوص گناه رد کردن پسر پرجلال خدا داشته باشیم، اما اگر مانند خدا مقدس شویم و همچون او شناعت گناه را ببینیم، آنگاه در پذیرفتن آموزه عذاب ابدی، مشکلی نخواهیم داشت.

با مرور مجدد این  طبقهبندی ده گانه نکات مبهم،  درمییابیم که اینها همه از نقصان ما نشأت  میگیرند، نه از نقصان کتاب مقدس. هر چه در کمال خدا بیشتر رشد کنیم، مشکلات ما با این نکات مبهم کمتر  میشوند و آنگاه که به کمال الهی برسیم، با هیچ ابهامی از کتاب مقدس مواجه نخواهیم شد.

1- «یونیتاریان» از فرقه های مردود مسیحی است که پس از دوره اصلاحات کلیسا مجددا سر برآورد. پیروان این فرقه غلط به تثلیث و نیز الوهیت عیسای مسیح ایمان ندارند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO