چرا عیسی در زمان حیات خود مردگان را زنده می کرده است و کوران و جزامی ها را شفا می داده اما حالا حتی نمی تواند مانع تجاوزجنسی گروهی به یک دختر بچه ی بی گناه شود؟چرا عیسی به کودکانی که مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند و در اخر بی رحمانه به قتل می رسند ، کمکی نمی کند.خدایی که به داد بی گناهان و بیچارگان نرسد به چه درد می خورد؟چرا در قرن 21 ام که همه چیز با دوربین های مدار بسته و تلفن همراه فیلمبرداری می شود دیگر خبری از معجزات نیست؟اگر عیسی جزامی ها را شفا می داده چرا نمی تواند دختری که به علت اتش سوزی صورتش سوخته است را هم شفا دهد؟چرا بعضی زیبا هستند و بعضی زشت؟ و هزاران چرای دیگر….
خوشوقتم که پس از مدتی باز هم از شما سؤالی دریافت کردم و این نشان می دهد که مشتاق شناخت بیشتر حقیقت هستید و این مسئله بسیار اهمیت دارد، چون عیسی مسیح فرمود: " حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد." و خود عیسی مسیح حقیقت مطلق است و غیر از او تنها جزئی از حقیقت را اینجا و آنجا می یابیم اما او مظهر حقیقت تام است.
در پاسخ به سؤال شما از وب سایت پرپاسخ مقاله ای را که مربوط به سؤالتان می باشد در زیر کپی کرده برایتان می فرستم:
چگونه خدا می تواند با محبت و در ضمن قادر مطلق باشد و هنوز بدی وجود داشته باشد؟
آنچه فلاسفه آن را " مشکل بدی و شرارت" می نامند، هم خانواده مباحثی از قبیل وجود طبیعت بدی و نتیجه گیری اینکه خدا وجود ندارد یا احتمالا" وجود ندارد، می باشد. نوع قدیمی این بحث این است که وجود بدی به تنهایی با وجود خدا از نظر منطقی متضاد می باشد. اگر خدا وجود دارد، بدی نمی تواند باشد و اگر بدی وجود دارد، پس خدا وجود ندارد. من این بحث را " اتهام تضاد" می نامم. ادعا چنین است که تضاد منطقی در بیان اینکه خدا قادر مطلق و محبت مطلق است و در این حین بدی نیزهست، وجود دارد. آیا چنین خدایی همه بدیها را نابود نمی کرد؟ وجود خدا در این دیدگاه، همانند یک میدان دایره وار است. با وجود بدی، وجود خدا غیر ممکن می باشد. چالش در این است که نشان دهد تئیسم یا خداشناسی از نظر منطقی با ثبات و استوار است. عده بسیار کمی که شامل منکرین وجود خدا نیز می شود، امروزه معتقدند این بحث موفقی می باشد. اگر خدا دلیل خوبی داشت که به بدی اجازه دهد، پس امکان این نیز وجود دارد که هم خدا و هم بدی با هم وجود داشته باشند. ما نیازی نداریم بدانیم دلایل واقعی خدا چیست، ولی اگر امکان داشته باشد و او دلیلی داشته باشد، پس بحث در اینجا شکست خورده است. اکثرا" معتقدند خدا دلایل خوبی برای اجازه دادن به بدی دارد، بنابراین بین وجود خدا و وجود بدی و شرارت تضادی نیست. امروزه، مهم ترین نوع بحث بر ضد وجود خدا از بدی " بحث از بدی با مدارک و شواهد" است. کسی که بر این بحث اصرار دارد، اعتراف می کند که وجود خدا و واقعیت شرارت و بدی از نظر منطقی تضادی ندارند. بحث در این است که مقدار و انواع شرارت و بدی که ما در دنیا می یابیم، مدرک و شاهدی قوی بر علیه وجود خدا است. اگرچه ممکن است خدا دلیلی داشته باشد که اجازه دهد شرارتی را که در دنیا می یابیم، وجود داشته باشد، اما به نظر نمی آید که برای بعضی از شرارتها که ما شاهد آن هستیم، دلیل خوبی باشد. ما نمی توانیم ثابت کنیم که دلیل خوبی وجود ندارد، اما اگر موارد زیادی داریم که بنظر چنین می آید که دلیلی نیست، پس اینطور نتیجه گیری می کنیم که دلیل خوبی برای اجازه دادن به شرارت و بدی وجود ندارد. و اگر حقیقت داشته باشد که احتمالا" دلیل خوبی برای اجازه دادن به شرارت و بدی وجود ندارد، پس احتمال دارد که خدایی وجود ندارد. این بحث به " بحث با مدرک و شواهد" نامیده می شود، چون ما نمی توانیم ثابت کنیم که دلیل قانع کننده ای برای اجازه دادن به شرارتهای بخصوصی که ما در موردش فکر می کنیم، وجود داشته باشد. پس این شرارتها، شواهد و مدارک خوبی به نظر می آیند که ثابت می کنند خدا وجود ندارد. برای شروع به پاسخ دادن به این پرسش، می بایست در مورد این ادعا که ممکن است دلیل خوبی وجود نداشته باشد که به شرارت اجازه داده شود، فکر کنیم. چرا می بایست فکر کنیم که این حقیقت دارد؟ کسی که این بحث را مطرح می کند می تواند به موارد شرارتی اشاره کند که مشکل بتوان دلیلی برای وجود آن باشد. آیا این به آن معناست که ما باید نتیجه گیری کنیم که احتمالا" دلیلی وجود ندارد؟ خیر. استدلال ما چنین ادامه می یابد: بنظر می آید که دلیلی برای اجازه دادن به این شرارت وجود ندارد، پس دلیلی برای اجازه دادن به آن نیست. گاهی اوقات چنین بحثی قوی و گاهی اوقات ضعیف است. اجازه دهید مثالی بیاورم: بحث به این شکل است: به نظر می آید X-ی وجود ندارد، بنابر این احتمالا" X وجود ندارد. کتاب مقدس موارد زیادی دارد که شخص می تواند از این بحث عبور کند. مثلا" مورد مرگ ایلعاذر در انجیل یوحنا فصل 11 را مشاهده کنیم. احتمالا" ایلعاذر در اوج جوانی خود است. او مرد خوبی است و دوست نزدیک عیسی است. ایلعاذر مریض می شود و می میرد. ساکنین بیت عنیا، روستای او، شاهد چنین اتفاق بدی بودند و پس از سه روز ماتم به این نتیجه می رسند که دلیلی برای این وجود ندارد. پس، خدایی وجود ندارد. بعد عیسی وارد بیت عنیا می شود. خواهران ایلعاذر، مریم و مرتا، مسیح را سرزنش می کنند که چرا زودتر نیامد. در حین اینکه گزارش یوحنا را می خوانیم، می بینیم که مریم و مرتا دلیل واقعی دیر کردن مسیح را نمی دانستند. از این گذشته، دلایلی وجود داشت که اجازه داده شده بود که ایلعاذر در عنفوان جوانی بمیرد. وقتی مسیح وارد قبر ایلعاذر شد، او دعا کرد و بعد ایلعاذر را صدا زد تا چهار روز پس از مرگش از قبر بیرون بیاید. دلیل بیماری، مرگ و تأخیر عیسی و زنده شدن ایلعاذر این بود که جلال خدا ظاهر شود. سه روز پس از آنکه ایلعاذر مرد، بعضی از روستائیان فکرکردند استدلالی قوی بر علیه وجود خدا دارند. اما وقایع بعدی، بدی در مرگ ایلعاذر را در یک شرایط بسیار متفاوت دیگری قرار می دهد. در نور این شرایط، مرگ ایلعاذر قسمتی از نیکی بسیار عظیم تری بود که هیچ کس در بیت عنیا نمی توانست تصور کند. طرحی که ما در این مورد و در موارد بسیار کتاب مقدسی می بینیم، نشان می دهد که مواردی هست که ما نمی توانیم بگوییم: " اگر خدا دلیلی برای اجازه دادن به این مورد مخصوص بدی دارد، احتمالا" ما باید بدانیم آن دلیل چیست." دو دلیل وجود دارد که ما نمی توانیم همیشه این ادعا را بکنیم. اولا" ما می توانیم دلایلی را پیدا کنیم که خدا می بایست برای بعضی(احتمالا" اکثر آنها) از شرارتها و بدیها در دنیا داشته باشد. برای مثال: آزادی انسان و دنیای علت و معلول ثابت هر دو برای یک عمل با معنا لازم است. پس عمل با معنا ، می تواند دلیلی باشد که خدا هر نوع بدی و شرارت گوناگون را اجازه می دهد. ثانیا"، منطقی است که فکر کنیم که خدا باید دلایلی برای اجازه دادن شرارت و بدی در زندگی ما دارد که ما آنرا درک نمی کنیم. در واقع، اینگونه فکر کردن که ما می بایست بتوانیم دلایل خدا را برای اجازه دادن به هر بدی و شرارت بدانیم نشان می دهد که ما فکر می کنیم که خدا از ما باهوش تر نیست. اگر خدا آفریننده قادر عالم هستی است، دلیلی که ما نمی توانیم تشخیص دهیم خود یک شرارت و بدی خواهد بود. اگر خدایی وجود دارد، در واقع این دقیقا" چیزی است که می بایست از او توقع داشته باشیم. و این بعنوان شاهد یا مدرکی بر علیه خدا نمی تواند به حساب آید. پس، اگر چه در اولین نگاه به نظر می آید، دلایل خوبی برای اجازه دادن به بعضی شرارتها که می بینیم وجود ندارد، مدرک و شواهد قوی برای اینکه این بدیها واقعا" توجیه نشده اند، به ما ارائه نمی دهد. این بحث که انواع بدیها و شرارتها که شاهد آن هستیم، اینچنین تصوری به ما می دهد که خدایی وجود ندارد، بعنوان بحثی بسیار ضعیف دیده شده است. مشکل فلسفی بدی و شرارت به این مسئله مربوط می شود که چه چیزی برای ایمان داشتن منطقی است؟ با توجه به آنچه به نظر می آید در مورد شرارت می دانیم، تا چه حدی منطقی است به خدا ایمان داشته باشیم؟ ما مشاهده کردیم که شرارت با وجود خدا متضاد نیست و نیز اینکه مدارک و شواهد قوی برای رد وجود خدا وجود ندارد. پس شرارت و بدی در دنیا، ایمان به خدای قادر مطلق و محبت مطلق را غیر منطقی نمی سازد.
نویسنده: گرگوری ای. گنسل
مترجم: کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |