دفاعیات ایمانسؤالات رایج

آیا نئاندرتال ها در مقایسه با انسان امروزی، دو گروه مجزا هستند؟

5/5 - (1 امتیاز)

نئاندرتال ها در مقایسه با انسانها.آیا این دو گروه مجزا هستند؟

جستجویی برای یافتن سرمنشاء انسان غار نشین

 

دانشمندان به صورتی شگفت انگیز توانستند “DNA” چندین نئاندرتال (انسانهای اولیه غار نشین) را ترمیم کرده و با نمونۀ “DNA” انسان امروزی مقایسه کنند. این قیاس نشان داد که تفاوت ها، جزئی اما بسیار جالب توجه و حائز اهمیت می باشند.

با مطالعه این “DNA” چه نکاتی را می توانیم راجع به اقوام اولیه بدانیم؟

تکنولوژی جدید در عصر ما این امکان را برای دانشمندان فراهم آورده تا با مطالعه کامل و جزء به جزء “DNA” انسان هایی که آنها را به اصطلاح غارنشین می خوانیم، بتوانند نگاهی به گذشته داشته باشند و به واسطۀ این مطالعات توانسته اند تفاوت هایی قابل ملاحظه میان این دو “DNA” بیابند.

بنابراین توضیحات، این تفاوت ها چه معنایی می توانند داشته باشند؟ آیا می توان این طور تصور کرد که مردمانی که در آغاز زندگی می کردند، به اندازۀ ما دارای خصوصیات انسانی نبودند؟ قبل از اینکه بتوان به این سؤال پاسخ داد، می بایست اول نکاتی را راجع به دو موضوع مرتبط بررسی نماییم:

  1. اصولاً “DNA” چه نکاتی را راجع به تفاوت های میان افراد به ما نشان می دهد؟
  2. چگونه گزارش ها و آموزه های کتاب مقدس راجع به ریشه های انسان، این تفاوت ها را روشن کرده و توضیح می دهد؟

 

تفاوت ها در”DNA” نئاندرتال ها در مقایسه با انسان ها

توانایی نقشه برداری و مطالعۀ جزء به جزء “DNA” با توجه به قدمت هزارساله اش، شاهکاری بی نظیر در نوع خود می باشد. بسیاری از بقایای انسان کهن (باستانی) در مناطق استوایی یافت شده اند، جایی که  گرما و رطوبت بسیار زیاد آنها باعث تخریب و از بین رفتن “DNA” می شود. با این حال بقایایی از نئاندرتال ها و گروهی دیگر از انسان های اولیه در غاری در جنوب سیبری پیدا شده است.

بقایای این دنیسوان ها (گروهی دیگر از انسانهای اولیه و غارنشین)، در مکانی سرد و خشک یافت شدند که مناطقی مناسب و حفاظت شده برای نگهداری “DNA” به حساب می آیند.

با توجه به تحقیقات انجام شده، محققان به این نتیجه رسیدند که این دو “DNA”  99.7 درصد به یکدیگر شباهت دارند.

زمانی که اولین نمونه از طرح “DNA” نئاندرتال به طور عمومی منتشر شد، محققان بر اساس این طرح به این تنیجه رسیدند که شباهتی 99.7 درصدی با نمونه”DNA” انسان نوین دارد.

همچنین محققان دریافتند که به طور تقریبی بین 1 تا 4 درصد از این “DNA” اختصاصی مربوط به نئاندرتال را می توان در مردمان اروپای مدرن (اوراسیا) (سرزمینی بدون مرز طبیعی که دوقاره اروپا و آسیا را در بر می گیرد.) یافت. این نتیجه گیری و یافته، محققان را به سوی این حقیقت هدایت کرد و متوجه شدند که گروهی کوچک از نئاندرتال ها با انسانهای نوین در آمیخته و فرزندانی تولید کرده اند. محل زندگی نئاندرتال ها، گستره جغرافیایی وسیعی از اوراسیا که شامل اسپانیا تا سیبری جنوبی و از آلمان تا خاورمیانه بود را در بر می گرفته است. بنابراین جایی برای تعجب نیست که بیشترین DNA آنها در مقایسه با سایر جمعیت های انسانی به طور مثال آفریقایی ها، در اوراسیای امروزی یافت شده است. تا کنون به طور تقریبی 80 ژن متفاوت میان نئاندرتال ها و انسان های امروزی مشاهده شده است. این 80 ژن متفاوت، وظیفۀ تولید پروتئین هایی را در بدن انسان به عهده دارند که طیف وسیعی از عملکردها را نظیر متابولیسم (نحوه سوخت غذا)،رشد جمجمه و رنگ پوست را کنترل می کنند. مطالعات بیشتر بر روی این ژن ها در آینده می تواند به ما کمک کند تا درک کنیم که نئاندرتال ها از چه جهاتی متفاوت بودند و حتی شاید دلیل انقراض آنها را نیز دریابیم.

به عنوان مثال یک ژن می تواند پروتئینی را که در رنگ پوست و مو نقش دارد، تولید کند. انواع نادری از این ژن در میان انسان ها منجر به رنگ پریدگی پوست و یا قرمزی موها می شود. ژن نئاندرتال دارای تنوعی است که تا کنون در میان انسانها ناشناخته باقی مانده است. احتمالاً این نوع منجر به پریدگی رنگ پوست و قرمزی مو و … در نئاندرتال ها می شود.

اگر این چنین باشد، نئاندرتال ها قادر بودند که نور بیشتری را از خورشید جذب کنند که اگر دارای پوستی تیره بودند، این امکان برایشان فراهم نبود. و این امکان باعث می شد تا بتوانند ویتامین  Dمورد نیاز بدنشان را برای داشتن زندگی ای سالم را که در مناطق شمالی به آن احتیاج داشتند تأمین کنند.

“DNA” دنیسوان (گونه ای از انسان غار نشین) نیز بسیار شبیه به انسان امروزی می باشد. تقریباً حدود 4 تا 6 درصد “DNA” اختصاصی دنیسوان ها را می توان در ملانزیایی های امروزی (افرادی که در جزایر شمال شرقی استرالیا زندگی می کنند.) مشاهده نمود.

این یافته ها نشان می دهند که درست همانند نئاندرتال ها، گروهی کوچک از دنیسوان ها نیز با دسته ای از انسان های نوین در آمیخته و زاد و ولد کرده اند (حداقل با افردی در جنوب شرقی اسیا). هر دو گروه نئاندرتال و دنیسوان ها تفاوت هایی جزئی با انسانهای امروزی دارند. قبل از بدست آمدن اولین طرح و یافته راجع به نئاندرتال ها، انسان ها را به صورت انواع گونه ها و زیرمجموعه هایی از آنها در نظر می گرفتند. اما این نظریه ای خودسرانه و ساخته ذهن بشر است، زیرا دو شامپانزه امروزی از یک گونه دارای تنوع “DNA” بیشتری نسبت به میزان تفاوت نئاندرتال ها و دنیسوان ها با انسانهای امروزی هستند. بر اساس شواهد ژنتیکی، نئاندرتال ها و دنیسوان ها کاملا دارای خصوصیات انسانی هستند و می بایست که در دسته هوموساپینس ها (انسان های هوشمند اولیه) قرار بگیرند.

آیا توالی های DNA صحیح می باشد؟

برای یافتن توالی دقیقی از DNA انسان های باستانی می بایست که بر مشکلات بسیاری غلبه کرد. توالی DNA شامل تعیین صحیح اجزاء (پایگاه ها و یا ساختارهای اتمی و مولکولی) منحصر به فردی است که DNA را تشکیل می دهند. آلودگی و تخریب دو مورد از موانع بزرگ می باشند. آلودگی از طریق باکتری هایی که در فسیل ها یافت شده اند (این فسیل ها بیشتر از 90 درصد مواقع منابع یافت DNA محسوب می شوند)، و همچنین باکتری هایی که از طریق لمس دست انسان امروزی منتقل شده اند، به وجود آمده است. تخریب هنگامی رخ می دهد که DNA خرد شده و برخی از اجزای تشکیل دهنده آن توسط واکنش های شیمیایی تغییر کند. خوشبختانه دانشمندان تکنیکهایی را ایجاد کرده و گسترش داده اند که با تکیه بر آنها می توان خطر آلودگی و تخریب در تعییر توالی DNA واقعی انسان را بسیار محدود کرد و بنابراین محدودیت، تأثیر این دو مانع بسیار ناچیز می باشد.

مشکل بعدی، محدودیت تعداد اجساد افراد باستانی با DNA زنده می باشد. به طور مثال تنها بقایای 2 فسیل شناخته شده از دنیسوان ها از یک غار وجود دارد، که این بقایا حداکثر نشانگر دو فرد می باشند. این موضوع را با هزاران انسان نوین که توالی DNA آنها در دست می باشد، مقایسه کنید. نمونه برداری محدود و کوچکی از یک جمعیت باستانی قطعاً نمی تواند منعکس کننده طیفی کامل از تنوع و گوناگونی در این گروه خاص باشد. در مقابل نمونه های نئاندرتال از بیش از دوازده فرد مختلف در گوشه و کنار قاره های متفاوت بدست آمده است، که موجب می شود این دسته به علت تنوع بیشتری که در نمونه های خود دارد، خیلی بهتر و واضح تر خصوصیات جمعیت خود را نشان دهند. تصدیق این موضوع که بسیاری از فرضیات نظریه تکامل در هنگام مقایسه توالی DNA افراد باستانی با  DNA انسان های امروزی شکل گرفته اند نیز در خور توجه و اهمیت می باشد. به عنوان مثال در حین این مقایسه ها یک جد مشترک بین انسان و شامپانزه در نظر گرفته شد.

در مقاله ای راجع به نحوه بدست آمدن این فرض این گونه اظهار شد: ما برای تخمین میزان واگرایی توالی DNA ما بین ژنوم های ( ماده ژنتیکی یک موجود زنده که دارای DNA و مشخصات زیست شناسی مولکولی می باشد) نئاندرتال ها و توالی ژنوم مرجع انسانی، از یک توالی ژنوم که از یک جد مشترک مابین انسان و شامپانزه استنباط شده بود، به عنوان مرجعی برای جلوگیری از هرگونه تعصب و یا جانب گیری استفاده کردیم.

ظاهراً نویسندگان این مقاله، اصل فرضیۀ جد مشترک (میان انسان و شامپانزه) را متعصبانه نمی دانند، در حالی که این فرضیه کاملاً مغرضانه می باشد.

دانشمندان خلقت گرا (دانشمندانی که معتقد به آفرینش می باشند و خلقت، پایه و اساس مطالعاتشان است)، فعالانه در حال مطالعه بر روی روش هایی برای اجتناب از این فرضیات متعصبانه هستند تا بتوانند مقایسات معتبرتری را انجام دهند. علم ژنتیک به وضوح انسان بودن نئاندرتال ها و دنیسوان ها را از هر لحاظ اثبات نموده است. هر گونه تفاوت فیزیکی را نمی بایست چیزی بیشتر از تغییراتی دانست که می تواند از زمان آدم و حوا تا به امروز در میان نسل بشر رخ داده باشد. برای مدت زمانی، این نژاد همگی با هم در برج بابل زندگی می کردند. در ثبت وقایع توسط گزارشات فسیلی این گونه مشاهده شده است که پیرو واقعه مهاجرت از برج بابل ( اغتشاش زبان ها) و در اواخر عصر یخبندان، انواع مختلف جمعیت های بشری مانند نئاندرتال ها و دنیسوان ها ظاهر شده اند.

سؤال بعدی از دانشمندان خلقت گرا این است که: چرا و چگونه این اختلافات ظاهر شده اند.

پاسخ دادن به چگونگی در این سؤال بسیار ساده تر از چرا بودن آن می باشد.

یک احتمال این است که فشارهای محیطی، از قبیل عصر یخبندان، به جهت انتخاب و یا بر علیه صفاتی که در محدوده متنوع ژنتیک انسانی وجود دارند عمل کرده اند. به عبارت دیگر آن دسته از صفات ژنتیکی که دارای ترکیبی خاص از ویژگی هایی منحصر بفرد بودند، در آن محیط و شرایط به بقای خود ادامه داده و مابقی آنها معدوم شده اند.

این موضوع ممکن است باعث ایجاد مجموعه ای خاص از ویژگی هایی به خصوصی شده باشد که در افراد نئاندرتال یافت شده است.

بسیاری از حیوانات به دنبال سیل و در طول عصر یخبندان دچار انفجاری از تغییرات شدند که این تغییرات امکان بقا و عملکردی بهتر در محیط های جدید زیستی را برایشان فراهم آورد. این امر برای انسان نیز می تواند به وقوع پیوسته باشد. سایر احتمالات، شامل اثرات ژنتیکی عمدتاً در جمعیت های کوچک دیده می شود. وجود جماعت های کوچک بشری برای مدتی پس از جدایی جمعیت انسانی در بابل که بر اساس تفاوت زبانی صورت گرفت، معمول و امکان پذیر می باشد. یعنی زمانی که این گروه های کوچک که از بابل خارج می شدند و متشکل از چند نفر بودند، شروع به تولید مثل کردند و در ابتدا با گروه های دیگر پیوندی نداشتند. پدیده ای که به عنوان جریان آهسته و متداوم ژنتیکی شناخته شده است می تواند باعث شود که برخی تغییرات ژنتیکی ثابت و پایدار شوند.

اگر مجموعه کوچک باشد، تمام افرادی که دچار برخی تغییرات شده باشند، بدون انتقال این تغییرات می توانند جان خود را از دست بدهند و دیگر افراد بازمانده تنها یک تغییر ژنتیکی را به نسل آینده منتقل می کنند. و اگر به این مجموعۀ کوچک، هیچ فردی اضافه و یا کم نشود، مشخصاتی همانند برجستگی و شکل ابرو و یا تنومندی اندام در نئاندرتال ها، می توانند چیره شوند.

یکی دیگر از تأثیرات احتمالی در جریان فروپاشی برج بابل، به وجود آمدن مؤسسین و یا بنیان گذاران هر گروه می باشد.

مؤسسان هر گروه که برج بابل را ترک نمودند، به راحتی می توانسته اند با یکدیگر متفاوت بوده باشند. برخی صفات در یک گروه ممکن است در میان اولین افراد ( بنیان گذاران) گروه های دیگر ناشناخته باشند. و این صفات پس از آن، مختص همان گروه خواهد بود. به جای اینکه این صفات در جریان تغییرات ژنتیکی پایدار شده باشند، ممکن است خصوصیات نئاندرتال ها (مانند برجستگی ابرو و شکل اندام تنومند) تنها در میان بانیان یک گروه پس از نقل مکانشان از بابل یافت شده باشند.

آن افراد ممکن است به عمد به مکان هایی که از لحاظ شرایط زیست محیطی برایشان بسیار مناسب تر بوده مهاجرت کرده باشند ( دقیقاً مانند رفتار انسان امروزی).

با گذشت زمان، گروه های مختلفی مهاجرت کرده اند و این عملی است که بشر دائماً در طول تاریخ انجام داده است.

افرادی که ویژگی ها و خصوصیات انسان های نوین و امروزی را داشتند، احتمالاً در زمانهایی با گروه های دیگر همچون نئاندرتال ها و دنیسوان ها در هم آمیخته و زاد و ولد داشته اند. با این حال اینطور به نظر می رسد که خصوصیاتی را که انسانهای نوین از گروه های دیگر جذب کرده بودند، به طور ناگهانی از دست داده و یا این ویژگی ها کم رنگ شده اند و ترکیب ژنتیک انسان نوین غالب آمده است. پیوند های درون گروهی افراد مجموعه های کوچک می تواند اثرات بسیار مخربی با تقویت ژن های ناقص و معیوب بر روی آنها داشته باشد. ممکن است که این گونه پیوند ها دلیل انقراض نسل نئاندرتال ها و دنیسوان ها باشد. ما نمی دانیم. دلیل رقم خوردن این اتفاق، هنوز به صورت یک راز است.

ولی آنچه واضح می باشد و در پرده ابهام نیست، این است که افراد به اصطلاح غار نشین از جمله نئاندرتال ها و دنیسوان ها کاملاً دارای خصوصیات انسانی بوده اند. آنها از نوادگان افرادی بودند که در برج بابل متفرق شدند و همانند ما به صورت خدا خلق شده بودند تا جلال او را نشان دهند.

نویسنده:دکتر جورجیا پوردام. ایشان سخنگو و محقق وب سایت “پاسخ ها در پیدایش” (Answers in Genesis) هستند. ایشان دکترای ژنتیک مولکولی را از دانشگاه ایالتی اُهایو دریافت کرده اند و شش سال از زندگی خود را به عنوان پروفسور علم بیولوژی در دانشگاه نازارینِ وِرنون صرف نموده اند. دکتر پوردام همچنین عضو انجمن آمریکایی میکروبیولوژی برای بیولوژی سلولها است.

ترجمه: راز

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO