اولاً یه مبحثی را واضح بکنم . که من نه به عیسی نه موسی نه به محمد ونه به بودا ونه به کریشنا ونه و…مع الوصف معتقد نیستم. سؤال بنده این است که برطبق همه ادیان ویا حالا اون راه رسیدن به خدا و یا به قول شما خدای پدر طبیعتاً این کائنات تا این لحظه اینطور برداشت شده که هر موجودی در این کائنات هستی، خالقی به عنوان آفریننده ویا ناظر بر ما حی و حاضر می باشد . این خدا و یا خدای پدر بر طبق قانون نیز باید یک خالق داشته باشد واگر بگیم که از هیچی بوجودآمده، آیا چنین چیزی ممکن است؟ این هیچ چه موجودیه؟ خب اگه خودش خودبخود بوجود آمده، ما هم می توانیم تئوری بیگ بنک ویا مه بانگ را تا این لحظه از پیشرفت علم، که اثبات می کند خالقی که بشر را بوجود آورده، وجود خارجی ندارد و اگر بر طبق اعتقاد شما که خدای پدری وپسری وسومی و یا فیمابین خدای پدر وپسر که روح القدس است، چرا باید قبول بکنیم وبه آنان که غالبا یعنی هدف یک خداست باز هم اعتقاد وایمان راسخ و از درون به آنان داشته باشیم و نمی دانم راه اسلام وشیوه یهودیت ویا دیگرو…. اینها پیش کش قضیه فوق هستن. ممنون میشم از مسئولی که عهده ی جواب سوال بنده را دارد . بازهم یادآور میشم از ماوراء ویا معجزه ومتولوژی و از این دست که نمی دونم بدون پدر پسری از مادر باکره و مرده زنده کردن و وجود خدا درغالب انسان واینها فقط قصه وافسانه هایی بیش نیستند. مع الغرض منتظر جواب تان هستم؟
در پاسخ به سؤال شما مقاله ای از وب سایت پرپاسخ را در زیر می آورم که امیدوارم پاسخگوی سؤال شما بوده باشد:
چه کسی خدا را آفرید؟ خدا از کجا آمد؟
یک بحث متداول از طرف کسانی که به خدا اعتقاد ندارند و یا در وجود او شک دارند این است که اگر همه چیز باید آفریننده ای داشته باشد، پس خدا هم باید آفریننده ای داشته باشد. نتیجه این است که اگر خدا باید آفریننده ای می داشت دیگر خدا نبود ( و اگر خدا خدا نیست، آنوقت البته خدایی وجود ندارد). این سوال مثل سوال ساده تری است که می گوید "چه کسی خدا را ساخت؟" همه می دانند که چیزی از هیچ چیز بوجود نمی آید. پس اگر خدا چیزیست، باید از چیزی بوجود آمده باشد. درست است؟ این سوال خیلی موذیانه است چون اول انسان را بطرف تصور غلطی می برد که خدا باید از جایی آمده باشد و بعد می پرسد کجا؟ جواب این است که این سوال موجهی نیست و سوالی بی معنی است. مثل اینکه بپرسیم، "رنگ آبی چه بویی دارد؟" آبی در ردة چیزهایی که بو دارند نیست، پس سوال بخودی خود اشتباه است. به همین ترتیب، خدا در ردة چیزهایی نیست که آفریده شود و یا سازنده ای داشته باشد. خدا بدون آفریننده و آفریده نشدنی است. ساده تر بگوییم، او هست. ما چطور این را می دانیم؟ می دانیم چون از هیچ، هیچ خلق نمی شود. پس اگر زمانی هیچ مطلق بوده، هیچوقت هیچ چیز موجود نمی شد. اما چیزها بوجود آمدند. بنابراین، از آنجایی که هیچ مطلق هیچوقت نمی توانسته وجود داشته باشد، چیزی باید همیشه وجود می داشته است. این چیز همیشه موجود را خدا می نامیم. خدا آن چیزیست که خلق نشده و خالق همه چیز است. خدا خلق نشدة خالق تمام کائنات و همه چیز در آن است. این سوال که خدا را چه کسی آفرید و ادامه آن تا به بی نهایت در فلسفه دور باطل نامیده می شود و خدا واجب الوجود نامیده شده است. چه ماده گرایان و چه خداپرستان به یک واجب الوجود ایمان دارند. ماده گرایان ماده را ازلی و ابدی می دانند و خداپرستان خدا را ازلی و ابدی می دانند. برای ماده گرایان ماده واجب الوجود است و برای خداپرستان خدا واجب الوجود است. اما بحث اینجاست که کدام منطقی تر است اینکه ایمان داشته باشیم خدایی با هوش و ذکاوت و هدف، جهان و آفرینش را آفریده یا ماده ای که هیچ هوش و ذکاوت و هدفی ندارد همه این چیزها را آفریده باشد. مسلما" چیزی که هدف ندارد نمی تواند موجود هدفمندی را بیافریند و چیزی که هوش و ذکاوت ندارد نمی تواند موجودی با هوش و ذکاوت بیافریند.
منبع: www.gotquestions.org و پاراگراف آخر از کشیش ورژ باباخانیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |