اوضاع مذهبی در امپراطوری روم در دوران عهدجدید چگونه بوده است؟
وقتی مسیحیت ظهور کرد، با یک خالء مذهبی که در آن مردم در انتظار چیزی باشند که به آن ایمان بی آورند، روبرو نشد. بلکه برعکس، ایمان جدیدی که به مسیح شروع شده بود، می بایستی با مذاهبی دست و پنجه نرم کند که از قرنها قبل وجود داشتند. بسیاری از این مذاهب به خرافات و مراسم بی معنی تبدیل شده ولی بعضی از آنها نسبتاً جدید و نیرومند بودند. به طور کلی این مذاهب را می توان به پنج نوع زیر تقسیم کرد:
اعتقاد به خدایان متعدد یونان و روم
مذهب اولیۀ رومیان در اوایل جمهوریت عبارت بود از پرستش ارباب انواع یا خدایان عناصر مختلف مانند آب و خاک و آتش و غیره. هر کشاورزی خدایان مزرعه و خانوادۀ خود را، که مظهر نیروهایی بودند که او در زندگی روزانه با آنها سر و کار داشت، عبادت می کرد. خدایان رب النوع جنگل و خدای دشت، خدایان آسمان و آب، خدایان کشت و محصول – تمام اینها در جای خود و در فصول مناسب مورد پرستش وی قرار می گرفتند. بعضی از آثار و نشانه های این جشنها و مراسم مذهبی تا عصر حاضر نیز در میان کشاورزان ایتالیا و یونان باقی مانده است. احتمال دارد که جشنهای رومی که به مناسبت آغاز فصل زمستان برگزار می شد در جشنهای کریسمس مسیحیان بی تأثیر نبوده است.
با توسعۀ حکومت نظامی و افزایش تماس با تمدن یونان، ترکیب خدایان روم و یونان و در نتیجه ازدیاد نفوذ معابد خدایان متعدد یونان آغاز شد. ژوپیتر (مشتری) خدای آسمانها در میان رومیها با زئوس خدای خدایان یونان یکی شد. ژوئو، همسر ژوپیتررومی، با هرا همسر زئوس یونانی یکی گردید. همین امر در مورد نپتون، خدای دریا، با پوزدیون و همچنین پلوتو، خدای زیرزمین، با خدای عالم ارواح و نظایر آن صدق می کند. تمام خدایانی که در آثار هومر ذکر شده بودند به همتاهای رومی آنها ربط داده شدند. در زمان اگستس معبدهای جدیدی تأسیس یافت و طبقات نوینی از کاهنان مشغول خدمت گردیدند. عدۀ زیادی وجود داشتند که خدایان قدیم را اعم از رومی و یونانی عبادت و از آنها پیروی می نمودند.
معهذا عبادت در معابد خدایان متعدد یونان (پانتئون) در زمان مسیح رو به ضعف نهاده بود. فساد شدید اخلاقی و مناقشات بی معنی این خدایان، که در واقع مردان و زنانی بودند که به مرتبۀ الوهیت ارتقاء داده شده بودند، به تدریج باعث تمسخر آنها توسط هجونویسان و خوار شمردن آنها توسط فلاسفه گردید. افلاطون، بیش از سه قرن قبل از مسیح، گفته بود که افسانۀ خدایان نباید ایده ال و سرمشق ما باشد زیرا آنها با سرمشق های شریرانۀ خود باعث فساد جوانان می گردند. مکتب های فلسفی جایی برای این خدایان نداشتند و آشکارا آنها را به باد تمسخر می گرفتند. شکی نیست که عده ای هم از روی خلوص نیت این خدایان را عبادت می کردند ولی تعداد این نوع اشخاص به تدریج کمتر می شد.
عامل دیگری وجود داشت که احترام به این خدایان را کمتر می کرد. تا آن زمان این خدایان در تمام شهرها به طرز متحدالشکل عبادت نمی شدند بلکه در هر جا یکی از آنها خدای اصلی محسوب می گردید. عبادت جنبۀ نیمه سیاسی داشت بدین معنی که یک نفر به این دلیل زئوس یا هرا یا ارتمیس را عبادت می کرد که محل سکونتش در جایی بود که آن خدای بخصوص در آنجا فرمانروایی داشت. وقتی قدرت نظامی روم باعث اتحاد تمام شهرها و ایالات گردید، طبیعتاً این سؤال مطرح شد «چرا خدای محلی نتوانست قوم خود را حفظ نماید؟» مردمی که تحت تسلط ارتش روم قرار گرفتند ایمان به این خدایان را از دست دادند زیرا متوجه شدند که این خدایان یا خیلی ضعیف هستند و یا بی ثبات و نمی توانند از قوم خود دفاع کنند.
جشنها و مراسم عمومی مذهبی تا بعد از قرن اول میلادی هم ادامه یافت. نمونۀ خوبی که در این مورد در عهد جدید وجود دارد عبارت است از پرستش ارتمیس افسسیان یا بتی که به عقیدۀ آنها از آسمان نازل شده بود (اعمال 19: 27 و 35). پیروی کورکورانه ای که از یک رب النوع محلی به عمل می آمد از این جریان روشن می شود که انبوه مردم خشمگین در جلوی تماشاخانه بر ضد پولس رسول جمع شده فریاد می کردند «بزرگ است ارتمیس (ارطامیس) افسسیان» (اعمال 19: 34).
پرستش امپراطور
با وجودی که عبادت خدایان محلی ادامه یافت، آشنایی امپراطوری روم با تمدنهای جهانی راه را برای یک نوع مذهب جدید یعنی عبادت دولت آماده ساخت. سالها بود که حکومت های یونانی سلوکیه و بطالسه پادشاهان خود را به مرتبۀ الوهیت بالا برده و القایی نظیر خداوندگار، نجات دهنده و مظهر خدا به آنها داده بودند. تمرکز قدرت اجرایی حکومت روم در دست یک نفر به وی اقتداری بخشیده بود که در تاریخ جهان سابقه نداشت. چون وی می توانست از این اقتدار خود برای پیشرفت امپراطوری استفاده کند، در همه این تصور به وجود آمده بود که وی دارای نیرویی الهی است.
پرستش امپراطوری یک دفعه و با تصمیم مردم به وجود نیامد بلکه به تدریج بر اثر قائل شدن احترامات مافوق انسانی برای وی و به علت جلب وفاداری مردم نسبت به امپراطور شروع شد. یولیوس قیصر بعد از مرگش یولیوس الهی لقب یافت. از زمان اگستس قیصر به بعد هر یک از امپراطوران بعد از مرگ با رأی سنا به مقام الوهیت ارتقاء می یافت هرچند بعضی از آنها این موضوع را خیلی جدی نمی گرفتند. گالیگولا فرمان داد که مجسمه اش در معبد اورشلیم برپا شود ولی چون معمولاً او را دیوانه می دانند نمی توان کار او را نمونه ای از سیاست کلی امپراطوری روم دانست. قبل از زمان دومتیان در اواخر قرن اول، هیچ یک از امپراطوران در زمان حیات خود رعایا را مجبور به پرستش خود نکرده بود.
خودداری تمام مسیحیان از شرکت در مراسم عبادت امپراطوران باعث ازدیاد جفا نسبت به آنان می شد زیرا مسیحیان به پرستش هر انسانی جداً اعتراض می کردند. رومیان که دارای خدایان متعدد بوند و به آسانی می توانستند بر تعداد خدایان خود اضافه کنند، خودداری مسیحیان از پرستش امپراطوران را یک نوع بی احترامی به امپراطور و دلیل نداشتن حس وطن پرستی می شمردند. بدیهی است که این دو عقیدۀ متضاد، قابل آشتی نبود. نظر مسیحیان در مورد پرستش کشور یا رئیس دولت در کتاب مکاشفه مذکور می باشد و تضاد شدید بین ادعاهای مسیح و ادعاهای امپراطور را نشان می دهد.
با وجود مراتب بالا، شک نیست که پرستش امپراطور از نظر دولت دارای ارزش فراوانی بود. به وسیلۀ آن وطن پرستی و عبادت یکی می شد و پشتیبانی از دولت یک وظیفۀ مذهبی می گردید.
مذاهب سرّی یا رمزی
مذهب دولتی و پرستش امپراطور هیچ کدام نمی توانست مردم را کاملاً راضی کند. در هر دوی آنها مراسم قربانی وجود داشت و به طور دسته جمعی اجرا می شد نه فردی. منظور هر دو عبارت بود از جلب حمایت معبود نه داشتن مصاحبت با وی. هیچ یک از این دو نمی توانست در زمان ناراحتی و سختی به پیروان خود آرامش و قدرت بدهد. مردم در جستجوی یک ایمان شخصی بودند که بتواند آنها را مستقیماً با خدا مربوط سازد و برای رسیدن به این منظور حاضر بودند از هر مکتبی پیروی نمایند.
مذاهب سرّی یا رمزی این اشتیاق مردم را برآورده می ساخت. این مذاهب عموماً دارای ریشۀ شرقی بودند هر چند از مدتها قبل مذاهب رمزی الوسین در یونان پیروانی داشته اند. مراسم پرستش سیبل، یا مادر عظیم، از آسیا سرچشمه گرفته و آئین های پرستش ایسیس و اوسیریس یا سراپیس از مصر آمده بود. مذهب میترائیزم یا مهرپرستی در ایران پیدا شد. در حالیکه تمام این مذاهب از نظر ریشه و جزئیات با یکدیگر تفاوت داشتند، از نظر بعضی از خصوصیات کلی شبیه یکدیگر بودند. تمام این مذاهب از خدایی سخن می گفتند که جان داده و دوباره زنده شده بود. در تمام این مذاهب مراسم عبادت و تطهیر و آئین های سمبولیک و نمایش سری مصاحبت با خدا وجود داشت که بوسیلۀ آنها شخص حق جو در مورد خدا تجربیاتی پیدا می کرد و برای زندگی ابدی آماده می شد. این روشها شبیه انجمن های سّری کنونی بود. هر یک از این مذاهب یک حلقۀ برادری بوجود می آورد که در آن تمام پیروان اعم از برده و ارباب، فقیر و غنی و صاحب مقام یا عادی، با یکدیگر مساوی بودند.
مذاهب رمزی اشتیاق مردم را در مورد ابدی بودن انسان و مساوات اجتماعی اقناع می ساخت. آنها بر خلاف مذاهب دولتی برای ابراز احساسات مذهبی مناسب بودند و می توانستند تجربیات شخصی مذهبی ایجاد نمایند. در مورد این مذاهب مطلب صریحی در عهد جدید وجود ندارد ولی عده ای معتقدند که وقتی پولس رسول از «عبادت فرشتگان» سخن می گوید (کولسیان 2: 18 و 19)، این سخن او اشاره ای است به کوششی که در کولسی برای وارد کردن بعضی از عقاید این مذاهب به مسیحیت به عمل می آمد.
برگرفته از کتاب معرفی عهدجدید
نوشته: مِریل سی تِنی
ترجمه: کشیش طاطه وس میکائیلیان
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |