اعتقادنامه نیقیه- ایمان دارم به خدا
من ایمان دارم به خدا
بند اول اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه میگوید: ”من ایمان دارم به خدای یکتا، پدر قادر مطلق، آفریدگار آسمان و زمین و هر آنچه پیدا و ناپیدا است.“
من ایمان دارم
این اعتقادنامه تلاشی در جهت اثبات وجود خدا نمیکند، بلکه وجود خدا را بدیهی میشمارد. واقعاً نمیتوان وجود خدا را ثابت کرد. هر دلیلی که برای آن بیاوریم، دلیل دیگری برای رد آن وجود خواهد داشت. به همین دلیل است که بسیاری از دانشمندان، با وجود آگاهی از پیچیدگیهای نظام طبیعت، باز پیدایی آنها را به شانس و تصادف مرتبط میسازند. از این رو، اعتقادنامه با عبارت «من ایمان دارم» آغاز میشود. اعتقاد به وجود خدا امری است مربوط به ایمان. یا ایمان داریم یا نداریم. فیلم قدیمی و معروف «آهنگ برنادت» با گفته آن اسقف مؤمن آغاز میشود و میگوید: «برای کسانی که ایمان دارند هیچ دلیل و مدرکی لازم نیست؛ برای کسانی که ایمان ندارند هیچ دلیل و مدرکی کافی نیست.»
اکثر انسانها به چیزی ماورای عالم طبیعی اعتقاد دارند. نویسنده این سطور افرادی را دیده است که در کشورهای سابق کمونیستی پرورش پیدا کردهاند و لذا منکر وجود خدا هستند. اما همین افراد به موهوماتی نظیر عطسه، نگرفتن ناخن در روزهای خاصی از هفته، و نظایر آن اعتقاد داشتهاند. گویا برای انسان آسانتر است به موهومات و خرافات اعتقاد داشته باشد تا به وجود خدا. برای یک مسیحی طبعاً ضروری است که به وجود خدا اعتقاد داشته باشد. کلام خدا میفرماید: «و بدون ایمان ممکن نیست بتواند خدا را خشنود ساخت، زیرا هر که به او نزدیک میشود، باید ایمان داشته باشد که او هست و جویندگان خود را پاداش میدهد.» (عبرانیان ۱۱:۶).
خدای یکتا
بشر همواره به وجود خدایان متعدد اعتقاد داشته، و هنوز نیز در بعضی از نقاط دنیا چنین اعتقاد دارد (مانند هندوستان). بشر از آنجا که در طبیعت و در جامعه خود، وجود بدی و شرارت از یک سو، و وجود نیکویی و مواهب را از سوی دیگر مشاهده میکرد، به این نتیجه میرسید که خدایانی نیک و خدایانی شرّ وجود دارند که موجب پیدایی نیکی و بدی میشوند. بلایای طبیعی مانند توفانهای مخرب، سیل، زلزله، و وجود حیوانات درنده و موذی، و نظایر اینها به خدایان شریر نسبت داده میشد، و وجود مواهبی همچون بارانهای حاصلخیز، آفتابی که باعث رویش محصول میشد، نیکوییهای اجتماعی، و سایر مواهب به خدایان نیک.
در میان ملل باستان رسم بود که هر ملتی خدایی ملی داشته باشد. مصریها برای خود خدایان خاص خود را داشتند. بابلیها نیز همینطور. کنعانی نیز خدایانی چون بعل و عشیره و غیره داشتند. حتی از بعضی از روایات عهدعتیق چنین بر میآید که قوم اسرائیل نیز یهوه را صرفاً خدای ملی خود میدانستند. ماجرای معجزات موسی در مصر ممکن است شاهد بر این مدعا باشد. موسی در دربار فرعون عصای خود را به امر الهی به مار تبدیل کرد. اما جادوگران مصر نیز چنین کردند. ولیکن ماری که موسی ساخته بود، مارهای مصری را بلعید. بنی اسرائیل این ماجرا را چنین تعبیر میکردند که خدای ملی ایشان از خدایان ملی مصر نیرومندتر است، غافل از اینکه یهوه میکوشید نشان دهد که خدایی جز او نیست. همین موضوع را در خلال سایر رویدادهای عهدعتیق مشاهده میکنیم. گویی بنی اسرائیل یهوه را صرفاً خدایی ملی تصور میکردند، اما در عین حال، باور داشتند که خدایان دیگری نیز هستند که به ملتهای دیگر تعلق دارند. به همین دلیل است که غالباً تعجب میکنیم که چرا بنی اسرائیل بعد از دیدن معجزه گشوده شدن دریا، به پرستش گوساله طلایی روی آوردند. ایشان گمان برده بودند که خدای موسی دیگر قدرت خود را از دست داده و اکنون باید به پرستش خدایان مصری بپردازند تا ایشان را نجات دهد. مورد مشخص دیگر، ماجرای ایلیا و انبیای بعل است (اول پادشاهان ۱۸:۱۷-۴۰). قوم اسرائیل نمیدانستند سرانجام باید کدام خدا را بپرستند، خدای خود را یعنی یهوه را، یا خدای کنعانیها یعنی بعل را. در این ماجرا، یهوه ثابت کرد که تنها او خدای برتر است. قوم اسرائیل هنوز به یکتاپرستی مطلق نرسیده بود.
اما در کتابهای انبیای متأخر، خصوصاً اشعیا، میبینیم که این اندیشه قوت میگیرد که تنها یک خدا هست و آن هم یهوه است، و بقیه خدایان چیزی جز ارواح خبیث نیستند که در پس بتها پنهان شدهاند. وقتی قوم یهود به اسارت بابلیها در آمدند، یک بار و برای همیشه پی بردند که یهوه خدای یکتا است و خدایی دیگر جز او نیست. هر چه در دنیا هست، چه نیک و چه، همه آفریده او هستند و همه در کنترل او قرار دارند. اشعیا میفرماید: «تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست. من یهوه هستم و دیگری نی. پدیدآورنده نور و آفریننده ظلمت، صانع سلامتی و آفریننده بدی. من یهوه صانع همه این چیزها هستم.» (اشعیا ۴۵:۶-۷). بنابراین، یکتاپرستی مطلق را در نزد قوم یهود، تنها بعد از تبعید بابل مشاهده میکنیم.
یکتاپرستی در نزد قوم یهود و نزد مسیحیان، به معنی اعتقاد به این است که یک نظام آفریننده وجود دارد، یعنی اینکه همه چیز را در عالم هستی، یک نظام پدید آورده است. حال، اینکه این نظام واحد در درون خود چگونه است، بحثی است که در فصلهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.
آفریدگار آسمان و زمین
همه پدیدهها را در عالم هستی، خدایی واحد آفریده است. چیزی از موجودات نیست که توسط وجود دیگری غیر از او آفریده شده باشد. آسمان با تمام کهکشانها و سیارات و ستارگان عظیم آنها، همه ساخته خدایی واحد هستند. در پیدایش ۱:۱ میخوانیم که «در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید.» طبعاً کتابمقدس که برای مردمان سه هزار سال پیش نوشته شد، نمیتوانست توضیحی بیش از این بدهد. ما نباید در لابلای صفحات کتاب پیدایش بهدنبال توضیحات علمی بگردیم که هنوز نیز، با وجود تمام پیشرفتها و اکتشافات علمی، برای بشر ناشناخته است.
هدف کتاب پیدایش در وهله اول، ارائه سرآغاز قوم اسرائیل است. این کتاب میخواهد نشان دهد که قوم اسرائیل، از شخصی به نام اسرائیل (همان یعقوب) به وجود آمده است که نوه ابراهیم بود، و ابراهیم نیز از نسل سام، پسر نوح بود، و نوح نیز از نسل آدم و حوا بود.
هدف دیگر کتاب پیدایش این است که نشان دهد همه چیز به دست آفریدگاری واحد به وجود آمده است، نه به دست خدایان متعدد که اغلب دشمن یکدیگر بودند. در ضمن، این خلقت دارای نظام است. برای همین، میبینیم که نخست به آفرینش حیات گیاهی اشاره شده است. بعد به حیات جانداران در آب. و بعد از آن، آفرینش جانداران بر روی زمین. و در آخر، آفرینش انسان. خدا برای آفرینش خود طرحی نظاممند داشت. همچنین خلقت الهی دارای هدفی بود. او میخواست موجودی بیافریند که بهلحاظ معنوی و اخلاقی شبیه به خودش باشد و بتواند از جانب او، بر تمامی موجودات فرمانروایی کند.
به همین دلیل، در شرح آفرینش نباید بهدنبال مسائل علمی بگردیم. این کتاب برای فهم مردم سه هزار و اندی پیش نوشته شده است. هدفش هم صرفاً این است که بگوید همه چیز را خدایی واحد آفریده، و برای این منظور، نظم و ترتیبی خاص، و هدفی خاص را دنبال کرده است. در نتیجه، تلاش برای تعبیر و تفسیر روزهای آفرینش و نظایر آن کاری عبث است، زیرا این امور در خارج از هدف و مقصود کتاب پیدایش قرار دارد.
و هر آنچه پیدا و ناپیدا است
خدا نه تنها آفریننده عالم هستی میباشد که «پیدا» است و میتوان مشاهده کرد، بلکه او آفریننده امور «ناپیدا» نیز هست. او نه تنها عالم مادی را خلق کرد، بلکه عالم غیر مادی را نیز که در آن فرشتگان و روحها زندگی میکنند.
کتابمقدس مطلب زیادی در باره عالم غیر مادی بیان نمیکند، اما همین قدر میدانیم که در پس این دنیای «پیدا»، فرشتگانی با سلسله مراتبی معین وجود دارند. میکائیل و جبرائیل از رؤسای فرشتگان هستند. کرّوبیان نیز از فرشتگان ارشد میباشند.
ما نباید وجود فرشتگان را نادیده بگیریم. در اکثر بخشهای عهدجدید به وجود آنان بر میخوریم. ایشان در سراسر زندگی مسیح نقشی فعال داشتند. همچنین در خدمت رسولان نقش داشتند. نکته قابل توجه این است که فرشتگان در کنار ما نیز هستند. در رساله به عبرانیان ۱:۱۴، در مورد آنان چنین نوشته شده است: «مگر آنها جملگی روحهایی خدمتگزار نیستند که برای خدمت به وارثان آینده نجات فرستاده میشوند؟» در مزمور ۳۴:۷ نیز چنین آمده است: «فرشته خداوند گرداگرد ترسندگان او اردو میزند، و آنان را میرهاند.» متأسفانه ما گاه فراموش میکنیم که فرشتگان خدا برای خدمت به ما فرستاده میشوند. گاه خود را بسیار تنها احساس میکنیم. غافل از اینکه فرشتگان خدا دائماً گرداگرد ما هستند و به ما خدمت میکنند. آنها نه تنها در سختیها با ما هستند، بلکه وقتی نیز که دچار وسوسه میشویم یا گناه میکنیم، شاهد هستند. این هم باعث قوت قلب ما است و هم موجب هشیاری ما، چون وقتی میرویم تا گناهی مرتکب شویم، فرشتگان به ما نگاه میکنند.
پدر قادر مطلق
خدا نه تنها قادر مطلق است، بلکه در مسیح «پدر» ما نیز هست. چه قوت قلبی بیش از این میتوان دریافت کرد که بدانیم خدا «پدر» ما است؟
خدا پدری است مهربان، بیش از آنچه بتوانیم تصور کنیم. او بهترینها را برای ما میخواهد. او خدایی چماقبهدست نیست. اگر پدر و مادر ما ما را دوست میدارند، چقدر بیشتر پدر آسمانی ما. و اگر ما که پدر یا مادر هستیم اولاد خود را مثل جان خود دوست میداریم، چقدر بیشتر پدر آسمانی ما. ایمان به این نکته میتواند تفاوت بسیاری در زندگی روحانی ما پدید آورد.
ما بهخاطر عشقی که به فرزندان خود داریم به آنها خدمت میکنیم. عشق ما به آنان به این دلیل نیست که ایشان زیباترین، یا باهوشترین، یا مطیعترین کودکان جهاناند. آنان را دوست میداریم چون فرزند ما هستند. آنان را ما بهوجود آوردهایم. پدر آسمانی ما نیز همین طور است. او ما را دوست دارد چون ما را خودش خلق کرده است. او ما را بهخاطر خودمان دوست دارد، نه بهخاطر میزان اطاعت ما از او. این همان چیزی است که کتابمقدس فیض مینامد.
تصویری که از خدا در ذهن داریم
همه ما، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، تصویری از خدا در ذهن داریم. شما چه تصویری از خدا در ذهن دارید؟ بسیاری از مردم نادانسته، تصویری منفی و بدی از خدا در ذهن دارند. میپندارند خدا خدایی است چرتکهانداز. تصور میکنند او آن بالاها نشسته و منتظر است تا ما خطایی بکنیم تا از ما انتقام بکشد یا با ما مقابله به مثل بکند. هر مشکلی که بهطور طبیعی پیش میآید، تصور میکنند خدا دارد ایشان را تنبیه میکند.
باید به یاد داشته باشیم که هر مشکلی که پیش میآید، الزاماً تنبیه خدا نیست. ما مانند کودکی میمانیم که به مدرسه میرود، مشق مینویسد، زحمت میکشد، و امتحان میدهد. این زحمات برای کودک در واقع در حکم نهایت محبت والدین او است، نه تنبیه ایشان. پس باید مراقب باشیم که هر مشکلی را به حساب تنبیه خدا نگذاریم، چون ما از طریق مشکلات است که رشد میکنیم. شخصیت ما را مشکلات شکل میبخشد. باید برای آنها خدا را شکر کنیم. اگر نه، تصویر منفی و بدی از خدا در ذهن خود میسازیم. البته اگر در گناه زندگی کنیم، خدا در نهایت ما را تأدیب خواهد کرد تا به راه راست بر گردیم، اما هر سختی و مشکلی نشانه تنبیه خدا نیست.
مشکلات گاه در اثر انتخابهای نادرست خودمان پیش میآید. وقتی راهی را در زندگی بدون تفکر کافی و طلبیدن اراده خدا در پیش میگیریم، طبعاً به مشکل بر میخوریم. نباید انتظار داشته باشیم که خدا دائماً خطاهای ما را تبدیل به خیریت کند. ما باید مسؤولیت تصمیمهای نادرست خود را بپذیریم و با اعتراف و توبه به درگاه خدا برویم و از او کمک بطلبیم. خطاهای خود را اعتراف کنیم و از او بخواهیم ما را در مسیر درستی قرار دهد.
به هر حال، خدا خدایی چماق به دست نیست. او خدایی مهربان است، مهربانتر از هر پدری که بر روی زمین میشناسیم. او ما را مانند فرزندانش دوست میدارد و مانند پدری دلسوز، نسبت به ما احساس مسؤولیت میکند. آیا به چنین پدر مهربان و دلسوزی اعتماد میکنیم؟
نوشته: آرمان رشدی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |