آیا خدا وجود دارد؟
مقدمه:
مخاطبان اصلی این فصل خداناباوران هستند؛ یعنی افرادی که به هر دلیلی به «وجود خدا» ایمان ندارند. این دلیل ممکن است که بخاطر دلایل علوم تجربی باشد، یا بخاطر استدلالات فلسفی. بنابراین هدف ما در این کتاب این است که در ابتدا، ضمن آشنایی با علوم مختلف و جایگاه آنها، ببینیم که آیا با استفاده از استدلالات علمی، خدا وجود دارد یا خیر؟
اهمیتِ دانستن وجود داشتن یا نداشتن خدا
آیا خدا وجود دارد؟ این سؤالی است که ذهن بسیاری از افراد را در طول تاریخ، مشغول خود کرده است. اهمیت دانستن این موضوع به این خاطر است که پذیرش یا عدم پذیرش وجود خدا، در جهانبینی انسان در این دنیا و نحوه زندگی او بسیار مهم و اثرگذار است و اگر قائل به زندگی پس از مرگ نیز باشیم، به عقیده خداباوران، ایمان به وجود خدا، اساسیترین شرط برای رستگاری است و عدم ایمان به خدا، مساوی با عدم نجات است. پس نباید در مورد چنین موضوع مهمی که هم زندگی این دنیا و جهانبینی ما را بسیار تحت تأثیر قرار میدهد و هم در صورتی که قائل به زندگی پس از مرگ باشیم، حیات جاودانی ما را تحت تأثیر قرار میدهد، بیتفاوت باشیم؛ بلکه باید در مورد این موضوع حیاتی، تحقیق کنیم و ببینیم که «آیا خدا وجود دارد یا خیر؟»
مسلماً در قدم اول، برای افرادی که به وجود خدا ایمان ندارند، نمیتوان از کُتُب مقدس به وجود خدا استدلال کرد؛ زیرا واضح است که چنین افرادی اساساً به وجود خدا ایمان ندارند و در نتیجه این کتب، برای آنان ارزشی ندارند. پس در این مرحله، یعنی مرحله اثبات یا انکار «وجود خدا»، تنها ابزار و وسیله ما «عقل و علم» است؛ شاید بسیار تعجب کرده باشید که ما میخواهیم برای اثبات وجود خدا، از ابزار علم استفاده کنیم. ممکن است اکثر شما تصور میکردید که امروزه این علم است که باعث شده بسیاری از افراد وجود خدا را نفی کنند؛ متأسفانه باید بگوییم که این تصور درست است، علیرغم اینکه علم و عقل، وجود خدا را اثبات میکند، اما امروزه تصور عامه بر این است که علم، وجود خدا را نفی میکند؛ علتش این است که اکثر مردم جایگاه و ارزش هر علم را نمیدانند و از روی ناآگاهی از ماهیتِ علوم مختلف به چنین نتیجهای رسیدهاند؛ بنابراین برای اینکه ما از نگاههای سطحی و عوامانه دور شویم و با دقت به این موضوع بنگریم، ابتدا باید به طور کلی با انواع علوم آشنا شویم و جایگاه و صلاحیت هر علم را مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که کدام یک از علوم میتوانند در زمینه اثبات «وجود خدا»، به ما کمک کنند و کدام یک از علوم نباید در این زمینه به کار گرفته شوند.
اقسام علوم بر اساس «روشِ تحقیق»
در یک تقسیمبندی بسیار مهم، علوم بر اساس «روش تحقیق» به سه طبقه تقسیم میشوند:
1-علوم عقلی: مانند ریاضیات، منطق، فلسفه
2-علوم تجربی: مانند فیزیک، شیمی، پزشکی، زیستشناسی، زمینشناسی و…
3-علوم نقلی: مانند تاریخ و امثال آن
این تقسیمبندی فوقالعاده مهم است و به ما جایگاه و ارزش هر علم، صلاحیت دخالت هر علم در موضوع و روش آن علم را به ما نشان میدهد. حال به طور مختصر با هر یک از این اقسام آشنا میشویم:
علوم عقلی:
علومی هستند که با براهین عقلی، استنتاجات و استدلالات ذهنی قابل اثبات و بررسی هستند. چون تکیهگاه این علوم بر بدیهیات اولیه است، نتایجی که علوم عقلی به دست میدهند، صددرصد قطعی و خدشهناپذیر هستند؛ مثلاً وقتی ریاضیات میگوید: «دو به اضافه سه مساوی با پنج میشود» این یک گزاره قطعی است و شما هیچگاه نخواهید توانست خلاف آن را اثبات کنید؛ یا مثلاً وقتی فلسفه میگوید: «کُل بزرگتر از جزء است» شما هیچگاه نخواهید توانست که در طبیعت «کل»ی پیدا کنید که از «جزء»اش کوچکتر باشد. یا اگر میگوید: «هر معلولی علتی دارد» شما هرگز قادر نخواهید بود که معلولی بیابید که علت نداشته باشد.
موضوع علوم عقلی، یعنی آن چیزی که محور مسائل آن علوم است، از جنس محسوسات نیستند، بلکه از جنس معقولات هستند؛ یعنی موضوع علوم عقلی را نمیتوان با حواس پنجگانه حس کرد، بلکه موضوعات این دسته از علوم در داخل ذهن انسان وجود دارند؛ به عنوان مثال؛ شما نمیتوانید خودِ عدد صفر یا خودِ عدد 5 یا اعداد مثبت و منفی یا اعداد بینهایت و… که از موضوعات علم ریاضی هستند را لمس کنید یا ببینید، یا نمیتوانید خودِ «وجود» یا «عدم» یا «مفهوم» یا «کلی» و… را که از موضوعات علم فلسفه هستند، در آزمایشگاه مورد بررسی قرار دهید؛ به همین دلیل گفتیم که موضوعات علوم عقلی، محسوس نیستند؛ بلکه همه اینها در ذهن انسان وجود دارد و به اصطلاح، از معقولات هستند. بنابراین با توجه به اینکه موضوعات علوم عقلی از محسوسات نیستند و از جنس معقولات هستند، در علوم عقلی، فقط از راه استدلالات عقلی و قیاس منطقی برای کشف مجهولات استفاده میشود؛ یعنی ابتدا یک امر کلی اثبات میشود و سپس حکم مجهولات جزئی بوسیله آن حکم کلی کشف میشود؛ یعنی از کل به جزء سیر میکنیم؛ مثلاً میدانیم که مجموع زوایای داخلی مثلث 180 درجه است؛ این حکم کلی است که به وسیله ریاضیات که یک علم عقلی است، اثبات شده است. یک مثلث داریم که مجموع دو زاویه آن 110 درجه است و نمیدانیم که زاویه سوم این مثلث چند درجه است؛ این مثلث «جزئی» است و ما بوسیله حکم «کلی» که پیشتر و از طریق تعلق و اندیشه اثبات کرده بودیم، نتیجه میگیریم که زاویه سوم 70 درجه است. یا در مثالی دیگر، در بیابان جای پایی را میبینیم، قبلاً بوسیله فلسفه دانستهایم که هر معلولی علتی دارد؛ بنابراین عقل حکم میکند که این جای پا خود به خود بوجود نمیآید و حتماً جانداری از آنجا عبور کرده است. در نتیجه نتایج به دست آمده از این علوم، اگر از روشهای اصولی خاص هر یک از علوم عقلی پیروی شده باشد، کاملاً یقینی است و نمیتوان خلاف آن را اثبات کرد.
شاید بپرسید منظور از استفاده از روشهای اصولی چیست؟ برای روشن شدن موضوع به روابط زیر دقت کنید:
22 =4×5+2 28=4×5+2
اگر در این دو رابطه ریاضی بالا دقت کنید، متوجه میشوید که با این که هر دو مسئله یکسان هستند و هر دو نیز از روش تعقلی استفاده نمودهاند، اما نتایج متفاوتی بدست آوردهاند؛ دانستیم که نتایج این علوم قطعی و یقینی است و بنابراین نمیتواند نتایج متفاوت ارائه دهد. پس بنابراین متوجه میشویم که قطعاً در روابط بالا، یکی از دو رابطه مطابق اصول صحیح علم ریاضی حل نشده است و از قوانین این علم تخطی شده است، نه اینکه علم ریاضی اشتباه باشد یا یقینی نباشد. در روابط بالا طبق اصول و قوانین علم ریاضی باید ضرب بر جمع مقدم داشته شود و در این صورت عدد 22 نتیجه درست است نه 28. همچنین است علم فلسفه؛ منتقدان علم فلسفه میگویند، به علت اینکه فلاسفه مختلف در بعضی امور یکسان به نتایج مختلفی رسیدهاند، پس این علم ارزشی ندارد؛ اما باید دقت کرد که علم فلسفه نیز اصول، قواعد و روش خاص خود را دارد و مهمترین ابزار علم فلسفه، «علم منطق» است؛ به عبارتی دیگر نتایج علم فلسفه زمانی، یقینی است که مطابق اصول علم منطق بدست آمده باشد. یکی از مهمترین اهداف علم منطق، نشان دادن روش «صحیح استدلال کردن» است؛ بنابراین اگر مثلاً دو فیلسوف مختلف در مورد یک موضوع واحد با هم اختلاف دارند، مطمئناً یکی از این فلاسفه یا هر دو، در استدلال خود اشتباه کردهاند و از قواعد علم منطق تخطی کردهاند، نه اینکه علم فلسفه، علمی یقینی نباشد.
علوم تجربی:
علومی هستند که از طریق روشهای تجربی و مشاهدات آزمایشگاهی قابل بررسی هستند. به عبارتی بر خلاف علوم عقلی که تکیهگاه آنان قضایا بدیهی اولیه است، تکیهگاه روش تجربی بر بدیهیات ثانویه و مقدمات تجربی و حسی است.
موضوع علوم تجربی از محسوسات است؛ یعنی آنچه مورد بررسی قرار میگیرد در خارج به وسیله حواس پنجگانه «قابل حس» است. از آنجا که موضوع علوم تجربی از محسوسات هستند، روش تحقیق و کشف مجهول در علوم تجربی، حس، تجربه، آزمایش و روش استقرائی است. استقراء یعنی: پس از بررسی همه یا چند نمونه از یک موضوعِ جزئی، به یک حکم کلی میرسیم و آن حکم را به تمام افراد آن موضوع سرایت میدهیم؛ به عبارتی دیگر از جزء به کل سیر میکنیم؛ مثلاً یک دانشمند علم شیمی پس از مشاهده این موضوع که برخی از فلزات در اثر حرارت منبسط میشوند حکم میکند که «همه فلزات در اثر حرارت منبسط میشوند».
استقرا خود بر دو گونه است: یکی «استقرا تام» که دانشمند پس از بررسی «تمام» افراد یک موضوع، حکمی را بدست میآورد. این روش در مواردی کاربرد دارد که افراد آن موضوع محدود هستند؛ مثلاً یک ستارهشناس پس از بررسی حرکات سیارات منظومه شمسی که تعداد آنها کم و محدود هستند، حکم میکند که مدار تمامی سیارات بیضی شکل است. در این موارد استقرا، یقینی است؛ اما از آنجا که مصادیق این نوع استقرا به نسبت دیگر مسائل تجربی بسیار کم است، در نتیجه در علوم تجربی کمتر موضوعی را مییابیم که از طریق استقراء تام اثبات شده باشد. روش دیگر «استقرا ناقص» است؛ یعنی یک دانشمند با بررسی تعدادی از افراد یک موضوع، حکم آن را به تمامی افراد آن موضوع سرایت میدهد که اغلب اکتشافات و نظریات و فرضیات تجربی، از همین روش بررسی میشوند؛ مثلاً یک دانشمند علوم تجربی با توجه به دادههای علمی زمان خود، برای علت یک موضوعی، فرضیه یا نظریهای ارائه میدهد که این نظریه یا فرضیه او ممکن است، درست باشد و نیز ممکن است نادرست باشد؛ زیرا او فقط به برخی از دادههای آن موضوع دسترسی دارد و همه عوامل، شرایط و ویژگیهای یک موضوع را در اختیار نداشته است؛ لذا ممکن است با کشف دادههای جدید اساس نظریه آن دانشمند پیشین فروپاشد.
بنابراین غالباً نتایج علوم تجربی، بر خلاف علوم عقلی، قطعی و یقینی نیستند و نمیتوان کاملاً به آنها اعتماد کرد. لذا میبینیم که هر ساله با کشفیات جدیدِ علوم تجربی، نظریات دانشمندان قبلی کاملاً باطل میشوند یا با تغییرات کلی یا جزئی مواجه میشوند. به همین دلیل است که میگویند دادههای علوم تجربی «ابطال پذیرند» و ابطالپذیری یکی از ویژگیهای مهم علوم تجربی است.
علوم نقلی:
مانند علم تاریخ که بر اساس اسناد و مدارک موجود و بررسی اصالت و ارزش این اسناد، قابل بررسی هستند. چون با این دسته از علوم در این کتاب چندان سروکاری نداریم، لذا به همین مقدار اکتفا خواهیم کرد.
تذکر مهم: اگرچه علوم را اینگونه طبقهبندی کردیم، اما این بدان معنا نیست که بین علوم دیوار نفوذناپذیری وجود دارد که نمیتوان در مسائل هر علمی، از علم دیگر کمک گرفت. نمونه واضح آن ارتباط علم فیزیک با ریاضیات است که یکی از سنخ علومتجربی و دیگری از سنخ علومعقلی است؛ همچنین اساساً تلاش دانشمندان برای کشف علت موضوعات مختلف از قبیل علت بیماریها، تغییرات آب و هوایی و… به اصل مهم علم فلسفه، یعنی اصل علیت بازمیگردد؛ نمونه جالب آن همان داستان نیوتون است که وقتی سیبی از درخت بر سرش افتاد در پی کشف علت آن رفت.
اما موضوع مهمتری که باید به آن توجه کرد، این است که در مسائل اصلی هر علم، نباید از روش تحقیق علوم دیگر استفاده نمود؛ مثلاً فیلسوفان یا ریاضیدانان هرچقدر به مغز خود فشار آورند، نمیتوانند علت یک بیماری را با استدلالات عقلی کشف کنند؛ زیرا عوامل بیماریزا، مادی و طبیعی هستند و نیازمند علومتجربی است. همچنین یک زیستشناس یا یک شیمیدان هرگز نمیتواند در آزمایشگاه و با استفاده از روشهای تجربی، یک مسئله ریاضیاتی یا فلسفی را بررسی کنند؛ زیرا این امور از جنس ماده نیستند و در صلاحیت علوم تجربی نیست که این امور را بررسی کند.
مَخلَص کلام این که در مسائل و موضوعات تجربی، باید از روش تحقیق علوم تجربی استفاده کرد و در مسائل و موضوعات عقلی و غیرمادی، باید از روش تحقیق علوم عقلی استفاده کرد؛ در غیر اینصورت به خطا رفتهایم. نمونه واضح این روش اشتباه را، هم در قرون وسطی و هم در دنیای مدرن امروز شاهدیم. در قرون وسطی بعضی افراد در برخورد با بیماریها و یا بلایای طبیعی، به دلیل عجز از کشف علت آن و ناآشنایی با روشهای علوم تجربی، دست به دامان علوم عقلی میشدند و سعی میکردند که با استدلالات عقلی با این حوادث و مشکلات رو به رو شوند! که پر واضح است چنین روشی منتج به نتیجه نمیشود؛ بلکه در مسائلی از قبیل بیماریها و بلایای طبیعی که از امور مادی و طبیعی هستند، باید از روش علوم تجربی استفاده نمود. در دوره رنسانس، دانشمندان بیشتر متوجه این موضوع شدند و سعی کردند که روش تحقیق علوم تجربی را به درستی پیش بگیرند و همین مسئله باعث پیشرفت چشمگیر علوم تجربی در دنیای غرب شد. اما متأسفانه در دنیای امروز برخی دانشمندان که به «پوزیتیویست»ها موسوم هستند، گویی از آن طرف بام افتادهاند و معتقدند که اولاً باید «همه مسائل» را از طریق روش علوم تجربی بررسی کرد و ثانیاً استدلالات عقلی بیارزش هستند و ثالثاً هر چیزی که از جنس ماده نیست و با حواس پنجگانه قابل حس شدن نیست، وجود ندارد!؛ اثبات غیرعلمی بودن این عقاید دلایل فراوانی دارد اما به طور مختصر، در رد این عقاید همین بس که باید بپرسیم این عقیده که «باید همه مسائل را از طریق روش علوم تجربی بررسی کرد و استدلالات عقلی بیارزش هستند» که این دسته از دانشمندان به آن اعتقاد دارند، حاصل بررسیهای آزمایشگاهی است یا حاصل استدلالات عقلی؟ مطمئناً حاصل استدلالات عقلی است. اگر سخن شما دانشمندان پوزیتیویست درست است و استدلالات عقلی ارزشی ندارند و نادرست هستند، پس این سخنان شما نیز بیارزش و نادرست هستند و اگر سخن شما نادرست است و استدلالات عقلی درست هستند که دیگر هیچ.
جالب توجه است که این دسته از دانشمندان در مقابل علم ریاضی که یک علم عقلی است و موضوعات آن نیز مانند مسائل فلسفه و منطق، غیرمحسوس و غیرقابل بررسی آزمایشگاهی است چنین سخنی نمیگویند و معتقد نیستند که چون موضوعات علم ریاضی محسوس نیستند و قابل بررسی آزمایشگاهی نیز نیستند، پس علم ریاضی ارزشی ندارد! همانطور که میبینیم این عقاید نه نتیجه یک روش عملی واقعی، بلکه نتیجه سطحینگری و نگاه مغرضانه نسبت به علم فلسفه است.
این سخن نیز که «هر آنچه که ما انسانها حس میکنیم واقعیت دارد و غیر آن وجود ندارد» یک سخن متعصبانه و مغرضانه است؛ زیرا درباره وجود خداوند، فرشتگان و در کل «عالم روحانی» یا «ماوراءالطبیعه»، دو احتمال وجود دارد، یا چنین عالَمی وجود دارد یا وجود ندارد، بنابراین یک محقق مُنصِف، قبل از اینکه با صراحت اعلام کند که چنین عالَمی وجود دارد یا خیر، باید ابتدا بدون هیچ پیشفرض و تعصبی در این باره تحقیق نماید و بعد از تحقیق حکم صادر کند. این که انسان از همان ابتدا با قاطعیت از سر لجبازی و تعصب وجود ماوراءالطبیعه و عالَم روحانی را انکار نماید، با عقل سلیم و روش صحیح علمی و روحیه تحقیق، مطابقت ندارد. رفتار چنین انسان متعصب و مغرضی، مانند جنینی است که در رحم مادر قرار دارد و عالم خارج رحم را انکار کند و بگوید: آسمان و زمین و دریا و اقیانوسی وجود ندارد و همه چیز همین رحم است که من در آن پرورش مییابم و آن را تجربه و «حس» میکنم. اما وقتی به دنیا میآید، از قضاوت خود پشیمان میشود و عالم دیگری را میبیند، که در آن زمان در عقل او نمیگنجید.
برای بررسی «وجود خدا» باید از کدام یک از علوم استفاده نمود؟ پس از آشنایی مختصر با اقسام علوم و روش تحقیق آنها، حال نوبت به پاسخ به این پرسش میرسد که ما برای بررسی «وجود خدا»، باید از کدام علم استفاده کنیم؟ کدام علم صلاحیت ورود به این بحث را دارد و کدام یک از علوم صلاحیت ورود به این بحث را ندارد؟ برای این مقصود باید موضوع و حیطه نفوذ هر کدام از مهمترین علوم را بطور مختصر بیان کنیم:
فلسفه: علم فلسفه، متعهد بحث از کلیترین قوانین مربوط به جهان و انسان و به عبارتی درباره عوارض ذاتی «وجود» است.
منطق: دانش و ابزار ارائه روش درست اندیشیدن، یعنی شیوه صحیح تعریف کردن و استدلال کردن است.
ریاضیات: دانش بررسی اعداد، کمیتها، فضا و دگرگونی (تغییر) است.
فیزیک: دانش مطالعه و بررسی خواص بیرونی «ماده» و طبیعت است.
شیمی: دانش مطالعه و بررسی خواص درونی «ماده» و طبیعت است.
زیستشناسی: دانش مطالعه و بررسی درباره جانداران میباشد.
همانگونه که باورمندان به خدا و تقریباً تمام ادیان الهی ادعا میکنند و همچنین استدلالات صحیح فلسفی نیز ثابت میکند، خدا اساساً از جنس «ماده» و از محسوسات نیست و نمیتوان در آزمایشگاه وجود یا عدم وجود خدا را مورد بررسی قرار داد؛ بنابراین علوم تجربی که از روش مشاهده و تجربه و آزمایش ماده، به بررسی موضوعات خود میپردازند، نمیتوانند در این زمینه ورود کنند؛ زیرا واضح است وقتی موضوع یک علم «ماده» است، آن علم نمیتواند در مورد موضوعات «غیرمادی» اظهار نظر کند. بنابراین علوم تجربی مانند فیزیک، شیمی و زیستشناسی و… باید در مورد بحث «وجود خدا» سکوت اختیار کنند؛ زیرا از طریق علوم تجربی نه میتوان وجود خدا را اثبات کرد و نه میتوان وجود خدا را انکار کرد. بنابراین اینکه دانشمندان علوم تجربی، درباره وجود خدا یا عدم وجود خدا چه عقیدهای دارند، چندان اهمیتی ندارد؛ زیرا آنان نیز با عامه مردم درباره دانش وجود یا عدم وجود خدا تفاوتی ندارند.
در میان علوم عقلی نیز ریاضیات قادر به پاسخ به مبحث وجود خدا نیست؛ زیرا موضوع این علم اعداد است، نه بررسی وجود. علم منطق نیز یک علم ابزاری است و خود این علم مقصود نیست، بلکه این علم راه صحیح تعریف و استدلال را در علم فلسفه به ما میآموزد. میماند علم فلسفه، که موضوع آن بررسی کلیترین قوانین جهان و انسان یا به عبارت دیگر عوارض ذاتی «وجود» است. پس متوجه میشویم که تنها علمی که صلاحیت ورود به بحث «وجود خدا» را دارد علم فلسفه است.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
سلام. خیلی عالی و پر برکته که سایت پرسش و پاسخ فارسی زبان داریم. ولی خواهشمندیم جواب سؤالات مطرح شده رو ۱_زودتر بدید ۲_ پاسخ سؤال رو بدید، نه اینکه بحث بعضی وقتا از موضوع اصلی منحرف بشه و خواننده به جواب نرسه. (مثل همین سؤال) ۳_لطفا مثالها و اصطلاحاتی که استفاده میکنید درست باشه. (خیلی ساده میشه فهمید جواب {=۴*۲+۵} هیچکدوم از جوابهای بالا نیست. جواب ۱۳ هست.
راستی اپلیکیشن پرپاسخ رو برای IOS هم طراحی کنید. با تشکر
سلام. خیلی عالی و پر برکته که سایت پرسش و پاسخ فارسی زبان داریم. ولی خواهشمندیم جواب سؤالات مطرح شده رو ۱_زودتر بدید ۲_ پاسخ سؤال رو بدید، نه اینکه بحث بعضی وقتا از موضوع اصلی منحرف بشه و خواننده به جواب نرسه. (مثل همین سؤال) ۳_لطفا مثالها و اصطلاحاتی که استفاده میکنید درست باشه. (خیلی ساده میشه فهمید جواب {=۴*۲+۵} هیچکدوم از جوابهای بالا نیست. جواب ۱۳ هست.
راستی اپلیکیشن پرپاسخ رو برای IOS هم طراحی کنید. با تشکر