ریشههای علم مدرن در کتاب مقدس
ریشههای علم مدرن در کتاب مقدس
جهانبینی مسیحی و به طور اخص درک سادۀ کتاب مقدس و سقوط آدم برای ظهور علم مدرن ضروری بود.
بسیاری از خداناباوران(۱) و کلیساهای سازشکار به همراه آنان ادعا میکنند که اعتقادات کتاب مقدس مغایر و متضاد با علم هستند. در حالی که مورخان علوم حتی آنانی که مسیحی نیستند اذعان میدارند که علوم مدرن در حالیکه در مذاهب و فرهنگهای دیگر مانند یونان باستان، چین و عربستان از ابتدا ناموفق بود، تحت یک جهانبینی مسیحی شکوفا شد. بنیادهای تاریخی علم مدرن به این نظریه باور دارد که جهان توسط یک خالق هوشمند ساخته شده است. جهان منظم زمانی معنا پیدا میکند که توسط یک خالق منظم ساخته شده باشد (اول قرنتیان ۳۳:۱۴). به عنوان مثال دانشمند انسانشناسی تکاملی لورن آیزلی میگوید:
« وقتی فلسفۀ علوم تجربی شروع به اکتشافات جدید کرد، از روشهای آن برای توضیح ایمان استفاده کرد و نه برای تفسیر علم. علم با جهان عقلانی سر و کار داشت که خالق آن هیچ دخالتی در نیروها و قوانین علمی که خود آفریده بود نداشت. مطمئناً این مسئله یکی از تضادهای ظریف تاریخ بود که علمی که از دیدگاه تخصصی ارتباط کمی با ایمان دارد، منشاء خود را مدیون عمل به ایمانی است که این جهان میتواند توضیحی منطقی داشته باشد و علوم امروزی با چنین پیشفرضی پشتیبانی میشوند.
اما اگر خداناباوری و یا چندخدایی صحّت داشته باشند، هیچ راهی وجود ندارد که در این سیستمهای اعتقادی برای این عالم، نظم خاصی قائل شد.»(۲)
علاوه بر این پیدایش ۲۸:۱ به ما اجازه میدهد که در مورد خلقت تحقیق کنیم، در حالی که آنیمیسم یا پانتئیسم میگویند که خودِ خلقت، الهی است و تحقیقی در مورد آن انجام نمیشود و يا لازم نيست كه انجام شود.
از آنجایی که خدا حاکم است این آزادی عمل را دارد که هر طور که میخواهد، بیافریند . بنابراین، در هر جایی که کتاب مقدس سکوت میکند، تنها راه پیدا کردن چگونگی عملکرد خلقت خدا، به جای اتکاء به فلسفههای ساختۀ بشر، مانند یونانیان باستان، آزمایش کردن است. پس تعجبی ندارد که رادنی استارک، جامعهشناس و نویسنده این را تأئید میکند که: “علم، نتيجۀ کار سکولاریستهای غربی و خداناباوران نیست بلکه منحصراً حاصل کار ایمانداران متعهد به خدای فعال، آگاه و خالق است.”(۳)
علاوه بر همۀ اینها، علم ایجاب میکند که بتوانیم منطقی فکر کنیم و نتایج آن باید صادقانه عنوان شوند که در این زمینه آموزههای بیشتری در کتاب مقدس یافت میشوند، اما آنها از نظریۀ تکامل پیروی نمیکنند.(۴)
علوم در دوران قرون وسطی
گرچه قرون وسطى در سابق به “قرون تاریک” موسوم بود، اما مورخانی که مسئولیت احساس میکنند اعتراف میکنند که این قرنها نمیتوانسته قرون تاریک باشد. بالعکس این عصر، دورانی از پیشرفتهای علمی بود که منشاء آنها روشهای فکری منطقی فیلسوفان الاهیدان قرون وسطایی کلیسا و مخترعات گسترده و نبوغ مکانیکی توسعه یافته در صومعهها بوده است. تعجبآور نیست که این دوران شاهد توسعۀ علوم مربوط به نیروی باد و آب، نماسازی، معماریهاى چشمگیر، کورههای ذوبآهن و کالبدشناسی بود.(۵)
در قرن چهاردهم پیشرفت چشمگیری در علوم فیزیکی در زمینۀ «توسعۀ مفهوم انگیزه» توسط جان بوریدان صورت گرفت که در حقیقت همان مفهوم مدرن «شتاب» میباشد. قبلاً پیروان ارسطو چنین استدلال میکردند که جسم متحرک نیاز به نیرویی دارد تا بتواند به حرکت ادامه دهد اما بریدان چنین پیشنهاد کرد که:
“وقتی پرتابکننده، جسمی را پرتاب میکند، تا زمانی که نیروی محرکه از نیروی مقاومت قویتر باشد، جسم به حرکت خود ادامه میدهد و اگر نیروی مقاومتی وجود نداشته باشد تا بینهایت به این حرکت ادامه خواهد داد و توسط نیروی مقاومت است که آن جسم در ابتدا حرکتش کُند و سپس متوقف میشود.”
این مسئله، پیش درآمد قانون اول حرکت آیزاک نیوتُن است.
بنابراین جای تعجب نیست که جیمز هانام که اخیراً دکترای خود را در رشتۀ تاریخ علوم از دانشگاه کمبریج انگلستان دریافت کرده، چنین گفته:
“در دوران قرون وسطی، کلیسای کاتولیک فعالانه بخش عظیمی از علوم را مورد حمایت خود قرار داد و در عین حال کنترل آن را زمانی که بر الاهیات اثر میگذاشت، در اختیار داشت. ولی برخلاف تصور عموم، کلیسا هرگز پشتیبان این نظریه که زمین مسطح است نبوده. هرگز تشریح بدن انسان و عدد صفر را ممنوع نکرد و نیز هرگز کسی را بهخاطر باورهای علمیاش نسوزانید.
با وجود عقاید عمومی نادرست، کلیشههای روزنامهنگاری و مورخانی که دارای اطلاعات اشتباهی بودند، تحقیقات اخیر نشان دادهاند که قرون وسطى دوران پیشرفت چشمگیری در علوم، تکنولوژی و فرهنگ بوده است . به عنوان نمونه قطبنما، کاغذ، چاپ، کالبدشناسی و باروت همگی بین سالهای ۵۰۰ تا ۱۵۰۰ پس از میلاد در اروپای غربی به وجود آمدند.”(۶)
جهش علمی پس از جنبش اصلاحات
در حالی که اروپا در قرون وسطى جهانبینی یهودی-مسیحی داشت، جنبش اصلاحات برای بازشناسی متون کتاب مقدس وارد صحنه شد. در نتیجۀ این بازنگری، درک گستردهتری از تاریخنگاری و دستور زبان نویسندگان عهد جدید و پدران کلیسا به وجود آمد. این امر تأثیر مثبت و عمیقی بر توسعۀ علم مدرن داشت. این نحوۀ نگرش، بسیاری از سوءتفاهمهای رایج را حل کرد که توسط پیتر هریسون، پروفسور تاریخ و فلسفۀ دانشگاه باند در کویینزلند استرالیا به نگارش درآمد (با تأئید آندریاس ایدرئوس پروفسور علوم و ادیان دانشگاه آکسفورد) که:
“در میان عوام مردم فرض بر این است که در اوایل دوران مدرن، افراد با نگرشی جدید به دنیای پیرامون خود بنگرند و دیگر نمیتوانستند آنچه را که در کتاب مقدس میخواندند باور داشته باشند. ولی در این کتاب پیشنهاد اینجانب این است که واقعیت، خلاف چنین گفتهای است: وقتی مردم در قرن شانزدهم کتاب مقدس را به روشی متفاوت مطالعه کردند، ناچار شدند که تصورات سُنتی جهان را کنار بگذارند.”(۷)
در ادامه پروفسور هریسون توضیح میدهد که:
“شاید عجیب به نظر برسد، اما کتاب مقدس نقش بسیار مثبتی در پیشرفت علوم داشته است… اگر تفسیر تحتاللفظی کتاب مقدس و متعاقب آن، اعتبار روایات کتاب مقدس نبود ، علم مدرن اصلاً به وجود نمیآمد. در نتیجه، کتاب مقدس و تفسیر تحتالفظی آن نقش حیاتی در توسعۀ علوم غربی ایفا نموده است.”(۸)
استفان اسنوبلن، پروفسور استادیار تاریخ علم و فناوری از دانشگاه کینگزکالج در هلیفکس کانادا، به روشی مشابه مینویسد و همچنین اصطلاح تا حدّی گمراهکنندۀ “تفسیر تحتاللفظی” را چنین توضیح میدهد:
“در اینجا یک تضاد نهایی وجود دارد. تحقیقات اخیر بر آغاز علم مدرن، بیانگر رابطۀ مستقیم (و مثبت) میان تجدید حیات در تفسیر عبری کتاب مقدس در میان اصلاحگران پروتستان، و ظهور روش تجربی در علم مدرن میباشد. منظور من گرایش خشک به ادبیات نیست بلکه تفسیر ادبی-تاریخی است که مارتین لوتر و دیگران (از جمله نیوتُن) از آن دفاع میکردند.
پروفسور اسنوبلن دلیل این امر را چنین توضیح میدهد: “دانشمندان به همان روشی که کتاب مقدس را مطالعه میکردند شروع به مطالعۀ طبیعت نمودند. یعنی دقیقاً همان چیزی که کتاب مقدس میگوید را پذیرفتند، به جای اینکه فلسفهها و سُنتهای دیگر را به آن تحمیل کنند. به همین ترتیب به جای پذیرش نظریههای فلسفی، در مورد نحوۀ کارکرد آن (با ایجاد ارتباط بین خوانشهای تمثیلی خود از کتاب مقدس به جهان طبیعی) مطالعه کردند که طبیعت واقعاً چگونه عمل میکند.”(۸)
در نتیجه، زمانی که این روش به علم منتقل شد، یعنی موقعی که دانشجویان علوم طبیعی از مطالعۀ طبیعت به عنوان نمادها، تمثیلها و استعارهها دست برداشته و به مشاهدۀ مستقیم به شیوۀ تجربی روی آوردند، علم مدرن زاده شد. در این میان، نیوتُن نقش مهمی ایفا کرد. هراندازه که عجیب به نظر بیاید، علم برای همیشه مدیون ادیبان کتاب مقدسی و هزارههای پیشین است.
چگونه اعتقاد به سقوط آدم الهامبخش علم شد؟
پروفسور هریسون یکی دیگر از عناصر مؤثر در علم را که نادیده گرفته میشود، بررسی کرده است یعنی اعتقاد به سقوط تحتاللفظی انسان اول که همان آدم میباشد.
دانشمندان بنیانگذار علمِ مدرن از جمله فرانسیس بیکن استدلال کردند که سقوط، نه تنها بیگناهی انسان را ساقط کرد بلکه دانش و علم او را نیز بشدت خدشهدار کرد. این مشکل اولیه، توسط یگانه انسان بیگناه یعنی عیسای مسیح برطرف شد.
او فدیۀ گناهان ما شد. براساس اشعیا ۶:۵۳ زندگی کامل او بود که موجب شد عدالت او به ایماندارانش تزریق شود (دوم قرنتیان ۲۱:۵). اما در نگاهی دیگر هریسون در مورد علم جامعی که “آدم” داشت چنین توضیح میدهد:
“نگرش نو به روایتهای مربوط به آفرینش جهان در کتاب پیدایش، اندیشمندان قرن هفدهم را به همراه تصاویر انگیزشی قوی بر آن داشت تا علوم طبیعی را بررسی کنند..
تصور میرود که “آدم” دانش کاملی از همۀ علوم داشت. دانشی که در نتیجۀ سقوط از فیض خدا و رانده شدن از باغ عدن از بین رفت. هدف دانشمندان قرن هفدهم مانند فرانسیس بیکن و جانشینان او در انجمن سلطنتی لندن، کسب دوبارۀ شناخت کامل از این دانش علمی اولین انسان بود. هدف این افراد علمی-مذهبی بود که منجر به بازگرداندن انسان به کمال اولیۀ خود میگردید. بنابراین گزارش کتاب مقدسی از آفرینش انگیزۀ مهمی برای این دانشمندان فراهم نمود و در عصری که جامعه هنوز به مسیحیت سُنتی متعهد بود، علم جدید به علت وجود چنین انجمنهای مذهبی توانست حقّانیت خود را در جامعه به دست آورد.”(۹)
“برای بسیاری از پیشکسوتان یادگیریهای جدید در قرن هفدهم، دانش جامع “آدم” معیاری بود که نگرش علمی خود را مَحَک میزدند…
استدلال من این است که برخورد تجربی عمیقاً مدیون دیدگاههای آگوستینی در زمینۀ محدودیتهای دانش بشری بعد از سقوط بود و بنابراین تجربیگراییِ مقدماتی میتواند مدعی رابطۀ فرزندی با سُنت آگوستینیسم باشد.”(۱۰)
اعتراض
برخی از خداناباوران اعتراف میکنند که علم در واقع زادۀ مسیحیت است ولی با این وجود مدعی هستند که چون علم رشد کرده، باید رشتههایی که از قبل به آن متصل بوده، پاره کند. با اینحال کسی جز مارگارت تاچر، نخست وزیر سابق بریتانیا به این نوع ادعا پاسخی نداده است. پاسخ او بدین مضمون است:
«وقتی به بحثها در اوایل زندگیام فکر میکنم، یعنی زمانی که همۀ ما توافق کردیم که اگر سعی کنید میوههای مسیحیت را بدون ریشهاش بردارید، میوهها پژمرده خواهند شد و دیگر میوۀ تازهای نخواهد رویید، مگر اینکه ریشهها را پرورش دهید. اما ما نباید ایمان مسیحی را به این خاطر اقرار کنیم و به کلیسا برویم که صرفاً خواهان اصلاحات و فواید آن یا معیار رفتارهای بهتر هستیم بلکه به این خاطر که قداست زندگی را میپذیریم، یعنی مسئولیتی که با آزادی و فداکاری فوقالعادۀ مسیح در این سرود ابراز شده است:
وقتی صلیب شگفتانگیز را مینگرم که شاهزادۀ جلال بر آن مُرد، عالیترین دستاوردهایم جز ضرری بیش دیده نمیشوند و تمام افتخاراتم را حقیر میشمارم.»(۱۱)
خلاصه
- خداناباوران كتاب مقدس را تحقیر میکنند به ویژه شرح آفرینش در آن را. اما…
- علم برای پیشرفت به پیشفرضهای خاصی نیاز دارد که در کتاب مقدس یافت میشوند.
- اروپا در قرون وسطی با جهانبینی کلّی مسیحی خود، در علم و فناوری پیشرفت زیادی کرد.
- اصلاحات با تکیه بر اعتبار کتاب مقدس و درک تاریخی_ دستوری آن، به جهش بزرگی در علم منجر شد زیرا این روشها به مطالعۀ طبیعت منتقل شد.
- اعتقاد به وجود “آدم” و سقوط او، الهامبخش علوم در کشف مجدد دانشی بود که او قبل از سقوط داشت.
- بیهوده است که انتظار ثمرات ادامۀ فعالیتهای علمی را داشته باشیم اما در حالی که ریشههای آن در مسیحیت کتاب مقدسی را تضعیف کنیم.
ارجاعات:
(۱) ریچارد داوکینز که شخصی خداناباور است، اغلب مذهب خداباوران را ویروس ذهن مینامد و آن را مترادف با نوعی بیماری به حساب میآورد و به نظر او والدینی که این آموزهها را به فرزندانشان یاد میدهند، با کودکآزاری ذهنی مشغول هستند. ولی با مطالعۀ معیارهای داوکینز هر شخص را به این فکر وامیدارد که آیا ضدیت متعصبانۀ او با خدا نیز مروج یک بیماری ذهنی که آتئوپات نام دارد، نیست؟
(۲) Eiseley, L., Darwin’s Century: Evolution and the Men who Discovered It, Doubleday, Anchor, New York, 1961. Return to text.
(۳) Stark, R., For the Glory of God: How monotheism led to reformations, science, witch-hunts and the end of slavery, Princeton University Press, 2003; see also review by Williams A., The biblical origins of science, Journal of Creation 18(2):49–52, 2004; creation.com/stark. Return to text.
(۴) Sarfati, J., Why does science work at all? Creation 31(3):12–14, 2009. Return to text.
(۵) Carroll, V., and Shiflett, D., Christianity on Trial: Arguments Against Anti-Religious Bigotry, ch. 3, Encounter Books, 2001; see review by Hardaway, B. and Sarfati, J., Countering Christophobia, Journal of Creation 18(3):28–30, 2004; creation.com/trial. Return to text.
(۶) See Hannam, J., God’s Philosophers: How the Medieval World Laid the Foundations of Modern Science, 2007; jameshannam.com/Godsphilosophers.pdf. Return to text.
(۷) Harrison, P., The Bible, Protestantism and the rise of natural science, Cambridge University Press, 2001; see review by Weinberger, L., Reading the Bible and understanding nature, J. Creation 23(3):21–24, 2009 (in press). Return to text.
(۸) Harrison, P., The Bible and the rise of science, Australasian Science 23(3):14–15, 2002. Return to text.
(۹) Snobelen, S., Isaac Newton and Apocalypse Now: a response to Tom Harpur’s “Newton’s strange bedfellows”; A longer version of the letter published in the Toronto Star, 26 February 2004; isaacnewton.ca/media/Reply_to_Tom_Harpur-Feb_26.pdf. Return to text.
(۱۰) Harrison, P., The Fall of Man and the Foundations of Science, Cambridge University Press, 2007, introduction. Return to text.
(۱۱) Thatcher, M., Christianity and Wealth, Speech to the Church of Scotland General Assembly, 21 May 1988. Return to text.
نویسندۀ مقاله دکتر جاناتان سارفاتی دارای دکترای شیمی فیزیک از دانشگاه سکولار نیوزیلند
منبع مقاله: Biblical roots of modern science (creation.com)
ترجمۀ نادره عرفانی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |