خانوادۀ مسیحیزندگی روزمره مسیحی

فصل ششم اصول عیسی در روابط: هر کس را چون همسایه ات محبت نما

4.7/5 - (15 امتیاز)

فصل ششم اصول عیسی در روابط: هر کس را چون همسایه ات محبت نما

چالش عیسی برای عشق ورزیدن به خدا به اندازۀ کافی فکرهای ما را  درگیر خود می سازد، اما او پس از این حکم، چنین اضافه می کند: «همسایه ات را چون  خویشتن محبت نما.»

عیسی در لوقا 10: 25-37 بحث دیگری را با یک فقیه مذهبی دارد که از او سؤالی می کند که دیگران هم پرسیده بودند. این سؤال عمومیت داشت. اما این فقیه از روی علاقه اش به نمایش مذهبی بودنش این سؤال را مطرح می کند. و این سؤال را نه برای دریافت پاسخ بلکه برای اثبات هوش و ذکاوت خود بیان کرد.

این مرد از عیسی می پرسد: «چطور می توانم وارث حیات جاودانی شوم؟» و پاسخی که عیسی از آن مرد دریافت می کند، خیلی آشناست: «خداوند خدای  خود را به تمامی دل و تمامی جان و تمامی قوت و تمامی فکر خود محبت  نما و همسایۀ خود را  مثل خود.» عیسی در پاسخ به او فرمود: «درست گفتی» و سپس اضافه کرد: «چنین کن که خواهی زیست.»

حتماً جمعیتی که دور آن ها بودند با چشمانی شگفت زده به این فقیه نگاهی کردند و با خود گفتند: «جواب خیلی ساده است. چرا وقت ما را تلف کردی؟» در این لحظه تصور کن که این فقیه چقدر خجالت کشید. او فکر نمی کرد سؤالش چشمگیر نباشد! آیا او نیز مانند بسیاری سر خود را به نشانۀ تعجبش از حکمت عیسی تکان می داد و معرکه را ترک می کرد؟ این آقا اینطور نبود! و به جای  ترک محل، سعی می کند سؤال اول را با مطرح کردن سؤال دوم خود، درست جلوه دهد.

می توانم تصور کنم در حالی که چهرۀ این مرد کاملاً از خجالت سرخ شده و پریشان است با تِته پِته می گوید: «اومم، خوب، همسایۀ من کیست؟»

این دیگر چه نوع سؤالی است؟ آیا روشن نیست که همسایۀ آدم کیست؟ آیا عیسی این سؤال را هم با پاسخی دیگر موجه جلوه می دهد؟

اما عیسی با بیان داستانی پاسخ او را می دهد. این داستان در بارۀ مردی است که در حالی که از اورشلیم به اریحا رهسپار بود مورد ضرب و جرح قرار گرفته بود و در کنار جاده، زخمی افتاده بود. جمعیتی که داستان را می شنیدند تعجب کردند که او در بارۀ کاهن و خادم معبد که از کنار این شخص مجروح بی تفاوت و بدون هر گونه توقفی عبور کردند، تعریف کرد. آن ها خود را اشخاص مهم تر و مشغول تر و مقدس تر از آن یافتند که این غریبۀ کنار  جاده را لمس کنند. شاید هم بعضی از مردم در میان جمعیت، سرهای خود را به نشانۀ تأئید تکان می دادند. ممکن است برای  این  جماعت چنین برخوردی از سوی چنین افراد خودخواهی تعجب آور نبود. اینجاست که عیسی یک شخصیت دیگری را وارد داستان ما می کند. یک سامری که از آن طرف جاده سر می رسد. جمعیت یهودی که عیسی این داستان را خطاب به آن ها می گفت، هیچ علاقه ای نسبت به سامری ها نداشتند و سامری ها هم دل خوشی از یهودی ها نداشتند. اختلافات فرهنگی میان این دو قوم به شکاف فرهنگی و بی اعتمادی شخصی مبدّل شده بود. این جمعیت یهودی، عادت داشتند که از یک سامری در بیشتر داستان هایشان به عنوان دشمن و هدفی برای تمسخر و تحقیر در لطیفه ها یاد کنند.

عیسی به جزئیات کارهایی که این سامری کرد می پردازد و می گوید: او ایستاد؛ زخم های این مجروح را پانسمان کرد؛ بر الاغ خود سوار کرد؛ این مرد غریبه را به یک مهمانسرا برد و برای مراقبت های بعدی مبلغی را پرداخت کرد.

وقتی عیسی این داستان را تمام می کند، می توانم تصور کنم که جمعیت با چشمانی حیرت زده  از این که عیسی قهرمان غیرمنتظرۀ این داستان را معرفی می کند به او خیره شده اند. در سکوت مرگبار آن لحظه، عیسی به فقیهی که سؤال او باعث مطرح شدن داستان سامری نیکو شده بود، نظری انداخت و با ملایمت و پر از مهر و عطوفت از او سؤال می کند: «کدام یک از این سه همسایۀ آن مرد بودند؟» از پاسخ فقیه متوجه می شویم که او از این که بخواهد مردم را تحت تأثیر قرار دهد، دست کشیده. حالا فقط او و عیسی روبروی هم ایستاده و صحبت می کنند و فقیه می گوید: «کسی که به او کمک کرد.»

این داستانی است که ذرّه ذرّۀ وجود تو را تسخیر می کند. اگر تعلیم عیسی در این داستان، نتواند روش عمل تو را عوض کند، فکر نکنم چیزی بتواند تغییری در تو پدید آورد!

در میان حقایق بسیاری که در این داستانِ قوی تعلیم داده شد، در این درس و درس آینده به دو ارزش واضح و روشن می پردازیم که به چگونگی عشق ورزیدن ما نسبت به دیگران اشاره دارد. این داستانی است که: (1) ارزش عشق ورزیدن به هر کس را به تصویر می کشد و (2) صحبت از ارزش عشق ورزیدن به شخص خاصی می کند. عشق ورزیدن به هرکس یعنی هیچ کس از محدودۀ محبت من خارج نیست و عشق ورزیدن به شخصی خاص یعنی عمل کردن به محبتم نسبت به کسانی که هم اکنون با آن ها طرف هستم. تا وقتی که عملاً نیاز شخصی که مقابل ما است، برآورده نکنیم، محبتی که با الفاظ قلمبه سلمبه در مورد آن با همه صحبت می کنیم، محبت حقیقی نیست. و از سوی دیگر عشقی که پاسخ گوی نیازهای  افراد نزدیک به آن باشد اما با تعصّب با افراد خارج از محدودۀ نزدیکان خود، برخورد کند، عشق واقعی نیست. در درس آینده نظری به ارزش عشق ورزیدن به یک شخص خاص با راه های عملی خواهیم انداخت و در این درس به ارزشِ داشتن محبت برای همه توجه می کنیم.

داستان سامری نیکو به من یادآور می شود که نمی توانم محدودۀ تنگی برای محبتم داشته باشم. در واقع هر بار که واژۀ همسایه را به گروهی کوچک تر از هر کس محدود می کنم، معنای دقیق کلمات عیسی را درک نکرده ام. و بیایید اعتراف کنیم که محدود کردن حیطۀ محبت ما، کار بسیار راحتی است و امروزه دلیلِ راحت بودن این مسئله به همان اندازۀ زمان تعریف این داستان توسط مسیح، کاملاً روشن و واضح است.

ما  حیطۀ محبت خود را به خاطر

تفاوت هایمان محدود می کنیم

وقتی عیسی یک سامری را قهرمان داستان خود معرفی کرد، شنوندگانش شگفت زده شدند. او با  پاسخ به این سؤال که «همسایۀ من کیست؟» داستانی را در بارۀ یک سامری گفت تا این را  روشن سازد که برای محبت ما محدودیتی وجود ندارد. عیسی در جایی دیگر چنین تعلیم داد: «شنیده اید که گفته شده: «همسایه ات را محبت نما و با  دشمنت دشمنی  کن. اما من به شما می گویم دشمنان  خود را محبت نمایید و برای  آنان که به شما آزار  می رسانند، دعای  خیر کنید.» (متی 5: 43- 44). هر وقت عیسی به همسایه اشاره می کرد، مقصودش همه کس بود! مسیح با این داستان به شنوندگان خود این پیام را رساند که سامری ها برای شما هر کس که باشند؛ حتی آنانی که خود را دشمن شما می دانند، همسایۀ شما هستند.

شاید این  گفتۀ عیسی به نظر خیلی ساده بیاید و از خود سؤال کنید: آیا اصلاً ارزش آن را دارد که در باره اش فکر کنم؟ اما این مسئلۀ خیلی مهمی است، به خاطر این که از لحظه ای که به خود می قبولانم که حیطۀ  محبت خود را محدود کنم، از محبت خدا گونه فاصله می گیرم و به محبت انسانی محض سقوط می کنم. عشق الهی از نوع عشقی است برای «هرکس، در هرجا و هر وقت». برخی از ما در محبت بشرگونه از دیگری بهتر به نظر می آییم اما هیچ کدام  از ما به قدرت خودمان نمی توانیم  محبت خداگونه را به دیگران ابراز کنیم. مسئلۀ مهم اینجاست. خدا از ما می خواهد برای دریافت قدرت محبت، کاملاً به او متّکی باشیم و ما را به این چالش دعوت می کند تا هر روزه با تکیه بر قدرتش به این نوع ابراز محبت دست یازیم.

ما به خاطر ترس هایمان،

حیطۀ محبت خود را محدود می کنیم

ما نه فقط محدودۀ محبت خود را به خاطر تفاوت هایمان، بلکه به خاطر ترس هایمان نیز تنگ تر می کنیم. وقتی مخاطبین عیسی داستان سامری نیکو را از او شنیدند، فوراً به مسئله ای توجه می کردند که شاید ما به راحتی از آن می گذشتیم: برای این سامری توجه و مراقبت از یک غریبه که در کنار جاده دراز کشیده بود، خطر بزرگی در کمین بود.

این امری کاملاً شناخته شده در آن روزها بود که خطر راهزنان در جادۀ اریحا به طور مرتب وجود داشت. جادۀ اورشلیم به اریحا در یک سراشیبی قرار داشت که از جاهای دیگر کشور منحرف می شد و متروکه بود و مسافتی  حدود 27 کیلومتر بین این شهرها قرار داشت که سفری در عمق حدود 1000 متر به طرف پایین در جاده بود. راهزنان معمولاً به این  حیله متوسل می شدند که یکی از آن ها به حالت مجروح در کنار جاده دراز می کشید و راهزنان دیگر در همان نزدیکی در جایی پنهان می شدند. هر کس که مدتی را برای کمک به دوست راهزن مجروحشان مشغول می شد، بالآخره متوجه می شد که در تلۀ راهزنان قرار گرفته و این سامری با دانش به این خطر بسیار  معمول در آن جاده، توقف می کند و به یاری شخص مجروح می شتابد.

این خطر شامل دو مرد دیگر نیز می شد که از آن طرف جاده راه خود را کج کردند و رد شدند. وقتی عیسی در داستان خود، این دو مرد را به عنوان اشخاصی مذهبی معرفی نمود؛ در واقع به یک ترس دیگری هم که وجود داشت اشاره می کرد: اگر مردی مذهبی، کسی را که غرق در خون بود لمس می کرد، از نظر آداب و رسوم مذهبی، ناپاک به حساب  می آمد.

همیشه خطری برای عشق ورزیدن وجود دارد. چه قرن اول باشد و چه قرن بیست و یکم. این خطر برای سامری یا آمریکایی یا ایرانی تفاوتی قائل نیست. چه در راه اریحا یا شیکاگو یا مکزیکو باشی؛ خطر عشق ورزیدن وجود دارد. سی اس لوییس مشاهدات دقیق خود را این  گونه بیان  می کند:

«عشق ورزیدن به طور کلی به این معناست که خود را آسیب پذیر سازی. هر چیزی را که می خواهی دوست داشته باش. اما این را بدان  که دل تو حتماً زیر و رو می شود و احتمالاً می شکند. اگر می خواهی قلب تو دست نخورده و بی کم و کاست بماند، آن را به هیچ کس، حتی به هیچ حیوانی هم تسلیم نکن. دور تا دور آن را با سرگرمی ها و تجملات کوچک بپیچ و از همۀ گرافتاری ها دوری کن. آن را در صندوق یا تابوت خودخواهی خود محبوس کن. اما این را بدان که قلب تو در این صندوق یا تابوت امن؛ تاریک، بی حرکت و بدون هر گونه هوایی تغییر می کند. هرگز شکسته نمی شود و غیر قابل نفوذ و مأیوس کننده می شود.»

شاید درد عمیقی را به خاطر این که خواستی به کسی یا  چیزی عشق بورزی، تجربه کرده ای و کاملاً طبیعی است که با خود بگویی: «دیگر هرگز حاضر نیستم  چنین دردی را تحمل کنم.» به تو حق می دهم. چنین احساسی کاملاً طبیعی است. چه کسی حاضر است زخمی شود؟ از نوشتۀ لوییس متوجه این نکته می شویم  که با عدم محبت، درد عمیق تری را تحمل می کنیم تا این که خطر عشق ورزیدن را بپذیریم. اگر تصمیم بگیری که محبت نکنی، نه تنها زخمی می شوی بلکه مردمی که می توانستی محبت کنی چنان زخمی می شوند که هرگز ندیده ای.

پذیرای خطر عشق ورزیدن باش! این خطر را  بپذیر و هر نوع تعصبی که باعث شده تمامیت یک گروه یا ملتی را از زنجیرۀ محبت خود بیرون گذاشته ای، به کناری بگذار. این خطر را بپذیر که کسی را که مدتی است طرد کرده ای و محبت نمی کنی، دوباره محبت کنی. خدا به خوبی می داند که وقتی محبت کردن را رد می کنیم، بدون هر گونه شکی، تلخی و احساس خلع در قلب ما رشد می کند. هیچ زخم یا سوء تفاهم یا گناه که برای تو اتفاق افتاده ارزش این را ندارد که زخم بزرگتر طرد کردن دیگران را با خود حمل کنی.

محبت بزرگ ترین خطری است که در زندگی ات پذیرای آن می شوی. افرادی را می شناسم که حاضرند از درّۀ اِل کاپیتان یوسمی بپرند اما خطر دوست داشتن کسی را نپذیرند. یا مدیران عاملی را می شناسم که از معامله های یک میلیارد دلاری هراسی ندارند اما از محبت کردن به اشخاص، وحشت دارند.

البته که برای محبت کردن بایستی انتظار هر خطری را داشت، اما این خطری است که ارزش آن از هر خطر دیگر، بیشتر است. دقت کن که: تنها رابطه ای که می توانی جقیقتاً روی آن حساب کنی، رابطه ات با عیسای مسیح است. در حالی که خطر عشق ورزیدن به دیگران را به جان می خری، به رابطه ات با عیسی تکیه کن. شاید دیگران تو را مأیوس کنند اما عیسی هرگز تو را دست خالی روانه نمی کند.

نکتۀ قابل تأمل: هیچ کس خارج از محدودۀ محبت من نیست.

آیۀ به یاد ماندنی: «همسایه ات را همچون خویشتن محبت کن.» (لوقا 10: 27)

از  خود بپرس: آیا کسی در زندگی من هست که باید برای محبت کردن او، هر خطری را به جان بخرم؟

فصل آینده: به یک فرد خاص به عنوان همسایه ات محبت کن.

نوشتۀ تام هولادِی

ترجمۀ کشیش ورژ باباخانیان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
x  Powerful Protection for WordPress, from Shield Security
This Site Is Protected By
ShieldPRO