کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل اول، معجزات علمی- یک اصل اساسی در آفرینش عالم (قسمت سیزدهم)
کتاب افسانۀ معجزات قرآن: فصل اول، معجزات علمی- یک اصل اساسی در آفرینش عالم
(قسمت سیزدهم)
یک اصل اساسی در آفرینش عالم
همگان می دانیم بشر قادر است با کمک دانش و خالقیت خود چیزهایی بسازد. برای مثال اتومبیل که در قرن نوزدهم به دست بشر اختراع و ساخته شد. مهندسی که اتومبیل را طراحی می کند موتوری برای آن می سازد تا بدنة اتومبیل را به حرکت درآورد. قطعات موتور بر اثر اصطکاک شدید داغ می شوند و رو به ذوب شدن می گذارند در نتیجه مشکل جدیدی پیش می آید. ذوب شدن قطعات موتور به معنای نابود شدن موتور و از حرکت ایستادن ماشین است. مهندس برای اینکه این مشکل را برطرف کند به فکر می افتد و سیستم رادیاتور را به آن می افزاید. سیستم رادیاتور با به گردش درآوردن آب سرد، باعث خنک شدن موتور و در نتیجه برطرف شدن مشکل ذوب قطعات می گردد.
هر چند این کار نوعی خالقیت از طرف بشر است ولی ناقص بودن علم بشر را نشان می دهد زیرا اگر علم بشر کامل بود می توانست از همان آغاز موتوری بسازد که قطعاتش در اثر اصطکاک ذوب نشوند تا نیازی به نصب رادیاتور خنک کننده نیز نباشد. اگر از مهندس اتومبیل پرسیده شود علت نصب رادیاتور در ماشین چیست چنین پاسخ می دهد:
«رادیاتور را در ماشین قرار دادم تا قطعات موتور ذوب نشوند»
تعابیری که معجزه سازان در مورد آیات 15 نحل (کوهها)، 32 انبیاء (لایۀ اُزون) و 2 رعد، (گذاشتن ستون) از قول خدا می کنند عین همین پاسخی است که مهندس اتومبیل می دهد. یعنی پاسخی که نشان گر نقصی بزرگ در علم و توانایی مهندس (یعنی خدا) است.
«کوهها را در زمین قرار دادم تا زمین نلرزد«
«بالای زمین لایۀ اُزون قرار دادم تا انفجارهای ستارگان به شما آسیب نرسانند.»
«برای آسمان ستون های نامرئی قرار دادم تا سیارات هر کدام سر جای خود بایستند»
حال اگر به نفع قرآن حرف بزنیم و کوه ها را نیز مانع لرزش زمین بدانیم، همان اشکال برای خدا ایجاد می شود که برای مهندس سازندۀ اتومبیل ذکر کردیم. گویی خدا اول زمین را بدون کوه خلق می کند ولی بعداً می بیند درون زمین بر اثر فشار، گرم و منبسط می شود و این انبساط پوستة زمین را می لرزاند و انسان ها را به کشتن می دهد. در نتیجه فکر دیگری می کند و مثل مهندسی که برای رفع اشکال کارش رادیاتور ساخته، کوه هایی را مثل میخ در زمین می کوبد تا پوستة زمین محکم شود و تکان نخورد. آنگاه می آید و در قرآن می گوید »کوه ها را در زمین قرار دادم تا زمین نلرزد» و این را نیز نشانة قدرتش معرفی می کند در حالی که برای خدا عَلی کُلّ شیءٍ قدیر این کار قدرت نیست بلکه نقصی است بزرگ در مهندسی او.
آمدن زلزله از دو حالت خارج نیست:
حالت اول: با ارادۀ خداست. حالت دوم: بدون ارادۀ خداست.
هر کدام از این دو حالت را که در نظر بگیرید اشکال دارد:
در حالت اول خدا شبیه پادشاهی می شود که دست به کارهای بیهوده می زند زیرا به گروهی از سربازانش دستور می دهد فلان شهر را ویران کنید (زلزله) ولی به گروهی دیگر دستور می دهد بروید جلوی ویران کننده ها را بگیرید (کوه ها). و این کاری است عبث.
در حالت دوم خدا شبیه همان مهندس اتومبیل ساز می شود که علمش ناقص است چون نتوانسته در آغاز زمین را طوری خلق کند که پوسته اش تکان نخورد. برای همین مجبور شده کوه در آن تعبیه کند تا جلوی لرزش ها گرفته شود زیرا آمدن زلزله از اختیارش خارج است.
لذا همین گونه است آفریدن سقف (انبیاء، 32) و گذاشتن ستون برای آسمان (رعد، 2)که آقایان معجزه تراش آن ها را به لایۀ اُزون و نیروی جاذبه تعبیر می کنند. مطابق این نگاه گویی خدا اول زمین و آسمان را خلق کرده ولی بعداً دیده آسمان سر جای خودش نمی ایستد و انفجارهای ستارگان نیز موجودات زمین را نابود می کنند، در نتیجه فکر دیگری کرده و نیروی جاذبه را مثل یک ستون و لایۀ اُزون را مثل یک سقف بالای زمین قرار داده تا این دو اشکال بر طرف شوند.
باید بگوییم خلقت خدا بزرگ و بی نقص است و تمامی این اشکالات و نقص ها از فهم ابتدایی پیامبر و حضرات معجزه ساز ناشی می شوند که با حرف هایی عوامانه و دور از علم، شأن واقعی خدا را پایین می آورند. مَثَل اینان به آرایشگری ناشی می ماند که می خواهد ابروی عروسی را درست کند ولی از سر ناشی گری چشم او را نیز کور می سازد.
حال شاید بپرسید وقتی هر دو حالت دارای اشکال می باشند پس تکلیف چیست؟ چه حالت اول را در نظر بگیریم و چه حالت دوم؛ هر دو حالت برای خدا اشکال وارد می کند. مگر حالت سومی هم وجود دارد؟ بله حالت سومی هم وجود دارد.
حالت سوم، اصل اساسی خلقت
برای اینکه حالت سوم را بهتر توضیح دهیم باید از مثال استفاده کنیم:
خانه ای بدون صاحب را در نظر بگیرید با در و دیوارهایی کاملاً بسته و یک بخاری همیشه روشن که خانه را گرم نگه می دارد. بیرون خانه زمستانی است کاملاً سرد و پر برف. درون خانه نیز مقداری مواد غذایی است مانند سیب و … که نزدیک بخاری قرار دارند. به دلیل گرمای داخل خانه مواد غذایی موجود به تدریج تغییر ماهیت می دهند (خراب می شوند) در نتیجه کرم هایی درون آن ها تولید و رشد می یابند.
به طور مسلم اگر آن بخاری وجود نداشت یا در و دیوارهای خانه بسته نبود سرمای شدید بیرون به داخل خانه نیز نفوذ می کرد و مواد غذایی تغییر ماهیت نمی دادند. در نتیجه هیچ کرمی هم در آن جا رشد نمی کرد. حال اگر کرم ها قادر به درک این مطلب باشند پیش خودشان چنین فکر خواهند کرد:
این خانه همه چیزش دارای نظم است. صاحب خانه (خدا) خانه را برای ما آفریده و همه چیز آن را نیز دقیقاً برای رفاه حال ما تنظیم کرده است. مواد غذایی را (مواد فاسد شده) گذاشته تا ما بخوریم و او را شکر بگوییم. در و دیوار را مانند سقفی محکم (لایۀ اُزون) گذاشته تا داخل خانه برای ما امن باشد. بخاری (خورشید) را برای ما ساخته تا هوای اتاق سرد نشود زیرا اگر سرد شود ما کرم ها در سرمای هوا می میریم و ..
به طور مسلم کرم ها در دنیای خودشان چنین فکر خواهند کرد غافل از این که نه این خانه برای آن کرم ها ساخته شده و نه امکاناتش به خاطر این است که شرایط مناسب برای زندگی کرم ها فراهم شود. کنار هم قرار گرفتن بخاری، در و دیوارهای بسته و مواد غذایی موجب ایجاد شرایط مناسب برای تولید و حیات کرم شده و این مهمانان ناخوانده را به طور موقت ساکن این خانه کرده است. کرم ها خیال می کنند عزیز دردانة صاحب خانه اند و او این امکانات را برای رفاه آن ها آفریده. در حالی که قضیه کاملاً برعکس است. به عبارت دیگر وجود خانه و امکاناتش نتیجة وجود کرم ها نیست. بلکه وجود کرم ها نتیجة وجود خانه و امکانات آن است.
حکایت این خانه و این کرمها نیز دقیقاً حکایت ما و این کرۀ زمین است. شرایط و امکانات کنونی زمین تحت تأثیر جریان تکامل موجب پیدایش ما انسانها و حیوانات هم عصر ما شده. بعد از اصابت شهاب سنگها به زمین و خنک شدن هوا، شرایط برای پیدایش ما مناسب و برای ساکنان قبلی زمین (دایناسورها) نامناسب شد و آن ها نابود شدند. از دید دایناسورها نظم جهان به هم ریخت و از دید ما انسان ها جهان دارای نظم شد زیرا هر موجودی با معیار خودش به عالم نگاه می کند. پس نظم همیشه وجود دارد چه ما باشیم و چه نباشیم. کافی است از دریچة تکامل و نسبیت به عالم نگاه کنیم و نگاهمان را نسبت به جهان یا خدای خالق تغییر دهیم و خدای خیالی و پر از نقص اسلام و سایر ادیان شبیه به اسلام را کنار بگذاریم و این همان حالت سوم است که نه اشکالات حالت اول را برای خدا ایجاد می کند و نه اشکاالت حالت دوم را.
برگرفته از کتاب افسانۀ معجزات قرآن
نوشتۀ بهزاد پوربیات
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |