عدم تطابق معیارهای احراز نبوت با پیامبر اسلام
معیار نخست: معیار نخست بیان مستقیم و بدون واسطه خداوند در مقابل مردم بود؛ واضح است که چنین معیاری در خصوص پیامبراسلام، وجود ندارد و هیچ مسلمانی هم هرگز چنین ادعایی نداشته و ندارد. اما از آنجا که بیان کردیم چنین معیاری شرط لازم برای نبوت نیست، نمیتوان از این نظر به نبوت ایشان اشکال گرفت.
معیار دوم: معیار دوم، مطابقت پیام شخص با کلام قبلی خداوند بود، و همانطور که در نتیجهگیری فصل «آیا کتابمقدس تحریف شده است؟» مشاهده کردیم، پیام قرآن با کتب الهی قبلی خود، در بسیاری مسائل عمده و اصلی در تضاد و تعارض است؛ مثلاً کتابمقدس تنها راه نجات را چنانکه در فصل بشارت شرح خواهیم داد، ایمان به عیسیمسیح و کفاره گناهان بوسیله خون او که در مصلوب شدن او ریخته شد میداند، اما قرآن اساساً مصلوب شدن مسیح را انکار میکند. همچنین در آیات متعددی از کتابمقدس به الوهیت مسیح اشاره میشود، اما قرآن الوهیت مسیح را صراحتاً انکار میکند. همچنین تفاوتهای کلی و جزئی بسیار دیگری نیز وجود دارد که از ذکر همه آنها خودداری میکنیم. علت اصلی که یهودیان و مسیحیان از ایمان به پیامبراسلام خودداری میکردند، همین مطابقت نداشتن پیام او با کتابمقدس بود. پس نتیجه میگیریم که پیامبراسلام این شرط را ندارد و چون دیدیم که این شرط، شرط لازم برای نبوت بود، لذا نتیجه میگیریم که ایشان، فرستاده خدا نبودهاند.
معیار سوم: معیار سوم بیان صریح یا ضمنی پیامبر قبلی یا بعدی بود. از آنجا که بعد از پیامبراسلام شخص دیگری به پیامبری نرسیده، ناگزیر باید فقط به پیشگوییهای پیامبران قبلی مراجعه کرد که آیا در این زمینه نبوت کردهاند یا خیر؟ خود پیامبراسلام ادعا میکردند که در کتب پیامبران قبلی نام و نشانههای ایشان، آمده است. در قرآن میخوانیم:
(الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ…)
(همانها که از فرستاده (خدا)، پیامبر «امّی» پیروی میکنند؛ پیامبری که او را بطور مکتوب در تورات و انجیلی که نزدشان است مییابند…)بخشی از آیه 157 سوره اعراف
اما در حقیقت در هیچ جایی از کتابمقدس، ما چنین چیزی را نمیبینیم. اما مسلمانان به بخشهایی از کتابمقدس استناد میکنند و ادعا میکنند که درباره پیامبراسلام صحبت میکند که لازم است در اینجا به بررسی این بخشها بپردازیم تا ببینیم این شرط وجود دارد یا خیر:
1-(یهُوَه، خدایت، نبیای را از میان تو، از برادرانت، مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید.موافق هر آنچه در حوریب در روز اجتماع از یهُوَه خدای خود مسألت نموده، گفتی: «آواز یهُوَه خدای خود را دیگر نشنوم، و این آتش عظیم را دیگر نبینم، مبادا بمیرم.» و خداوند به من گفت: «آنچه گفتند نیکو گفتند. نبیای را برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهد گفت.و هر کسی که سخنان مرا که او به اسم من گوید نشنود، من از او مطالبه خواهم کرد.) تثنیه، فصل 18، آیات 15 تا 19
مسلمانان به این بخش استناد میکنند و میگویند که این آیه مربوط به پیامبراسلام است. در جواب باید گفت که اولاً این آیات بسیار کلی است و ویژگی خاصی را بیان نمیکند که فقط مخصوص پیامبراسلام باشد، تا ما پی ببریم که در مورد پیامبراسلام است، و افراد بسیاری را میتوان مشمول آن دانست؛ اما در مقابل ویژگیای را بیان میکند که قطعاً پیامبراسلام آن را ندارد و قطعاً شامل پیامبراسلام نمیشود، آن اینکه این نبی «از میان برادران قوم اسرائیل» است، معنی دقیق این اصطلاح که بارها و بارها در تورات به کار رفته، این است که باید شخصی از یکی از اسباط قوم اسرائیل باشد، نمونه واضح آن را در فصل قبل همین بخش میخوانیم که در مورد پادشاه قوم اسرائیل است:
(البته پادشاهی را که یهُوَه خدایت برگزیند بر خود نصب نما. یکی از برادرانت را بر خود پادشاه بساز، و مرد بیگانهای را که از برادرانت نباشد، نمیتوانی بر خود مسلط نمایی.)تثنیه، فصل17، آیه 15
بسیار واضح است که مقصود از برادران این است که باید شخصی از یکی از اسباط قوم اسرائیل باشد. و قوم اسرائیل هم همواره در میان خود به دنبال این «نبی» میگشتند؛ به عنوان مثال در انجیل میخوانیم:
(آنگاه از او (یحیی نبی) سوال کردند، پس چه؟ آیا تو الیاس هستی؟ گفت، نیستم. آیا تو آن نبی هستی؟ جواب داد که نی.) انجیل یوحنا، فصل 1،آیه 15
اما این «نبی» کیست؟ در کتابمقدس به این سؤال پاسخ داده شده است و آن نبی موعود، عیسیمسیح است. در کتاب اعمالرسولان وقتی پطرسرسول در مورد مسیح، در روز پنطیکاست، برای قوم اسرائیل موعظه کرد فرمود:
(پس توبه و بازگشت کنید تا گناهان شما محو گردد و تا اوقات استراحت از حضور خداوند برسد. و عیسی مسیح را که از اوّل برای شما اعلام شده بود بفرستد،که میباید آسمان او را پذیرد تا زمان معادِ همهچیز که خدا از بدوِ عالم به زبان جمیع انبیای مقدّس خود، از آن اِخبار نمود؛ زیرا موسی به اجداد گفت که، خداوند خدای شما نبی مثل من، از میان برادران شما برای شما برخواهد انگیخت. کلام او را در هر چه به شما تکّلم کند بشنوید؛و هر نَفْسی که آن نبی را نشنود، از قوم منقطع گردد.و جمیع انبیا نیز از سموئیل و آنانی که بعد از او تکلّم کردند، از این ایّام اِخبار نمودند.شما هستید اولاد پیغمبران و آن عهدی که خدا با اجداد ما بست، وقتی که به ابراهیم گفت از ذریّت تو جمیع قبایل زمین برکت خواهند یافت، برای شما اوّلاً خدا بندة خود عیسی را برخیزانیده، فرستاد تا شما را برکت دهد به برگردانیدن هر یکی از شما از گناهانش)اعمال رسولان، فصل 3، آیات 19 تا 26
در حقیقت مشکل یهودیان این بود که تصور میکردند که «نبی» موعود در تورات با «مسیح»، دو شخص مجزا از هماند، در حالی که با آمدن مسیح میبینیم که این دو لقب، به شخص واحدی یعنی عیسیمسیح اشاره دارند. عیسیمسیح نیز همواره خود را موعود تورات موسی میدانست که اشاره به همین بخش دارد. عیسیمسیح فرمود:
(زیرا اگر موسی را تصدیق میکردید، مرا نیز تصدیق میکردید چونکه او درباره من نوشته است. امّا چون نوشتههای او را تصدیق نمیکنید، پس چگونه سخنهای مرا قبول خواهید کرد.)انجیل یوحنا، فصل 5، آیات 46 و 47
اگر چه ارتباط این آیات با مسیح و تفاسیر آن بسیار مفصل است، برای رعایت اختصار همین جا فقط به اینکه در خود کتاب مقدس این آیات به مسیح نسبت داده شده است بسنده میکنیم.
2- در چند مورد مسلمانان لفظی شبیه نام «محمد» را با اِعرابهای مختلف(مانند: مَحَمَدیم) بدون توجه به معنی آن، مطرح میکنند. اما توجه نمیکنند که ما حتی به دنبال لفظ «مُحمَد» در کتابمقدس نیستیم، بی شک به علت اینکه زبان عِبری، با زبان عربی همریشه است، تشابه الفاظ بین این دو زبان، امری عادی است، آنچه مهم است معنای لفظ است؛ مثلاً فرض کنید شخصی به نام «کریم»، ادعای پیامبری کند و ادعا کند نام او در قرآن آمده است، و وقتی از او بخواهیم نام خود را در قرآن نشان دهد، لفظ «کریم» را در یکی از آیات قرآن نشان بدهد، در حالیکه ما لفظ «کریم» را در قرآن نمیخواهیم، بلکه آیهای که در آن مثلاً آمده باشد پیامبری به نام کریم خواهد آمد یا چیزی شبیه به این. هر کودکی هم میداند که صرف وجود یک لفظ به تنهایی هیچ نشانی از نبوت شخص نیست. یکی از آیاتی که در این زمینه زیاد ارائه میدهند در کتاب غزلِغزلهای سلیماننبی است:
(دهان او بسیار شیرین و تمام او مرغوبترین است. این است محبوب من و این است یار من، ای دختران اورشلیم.) غزلغزلهای سلیمان، فصل 5، آیه 16
همانطور که میبینیم در این آیه هیچ پیشگویی از آمدن پیامبری خاص یا هیچ شخص دیگری نیست. در این آیه محبوبه سلیمان، در وصف معشوق خود سلیمان، این شعر را میسراید، اما فقط به صرف این که لفظ عبری کلمه مرغوبترین «مَحَمَدیم» است (حتی نه مُحمد)، بدون در نظر گرفتن آیات قبل و بعد و کلیت کتاب غزلِغزلها اصرار دارند که این آیه در مورد پیامبراسلام است!!!
3- (عصا از یهودا دور نخواهد شد. و نه فرمانفرمایی از میان پایهای وی، تا «شیلو» بیاید. و مر او را اطاعت امتها خواهد بود) پیدایش، فصل 49، آیه 10
مسلمانان ادعا میکنند مراد از «شیلو» در این آیه، پیامبراسلام است. در جواب باز هم میگوییم این «شیلو» چه ویژگی خاصی دارد که فقط بر شخص پیامبراسلام قابل تطبیق باشد تا ما آن را نشانه نبوت ایشان بدانیم؟ هر شخص دیگری هم بدون توجه به بخشهای دیگر کتابمقدس میتواند ادعا کند که مراد از «شیلو» اوست.
اما «شیلو» کیست؟ ابتدا باید ببینیم منظور از عصا و فرمانفرمایی چیست، تا قضیه روشن شود. منظور از عصا به طور خلاصه این است که هر یک از دوازده قبیله قوم اسرائیل، عصای قبیلهای خاص خود را داشتند که نام قبیله آنها بر روی آن حک میشد که نماد هویت و استقلال و قدرت قضاوت و حکومت رهبران آن قبیله بود. در مورد فرمانفرماییِ قبیله یهودا بر سایر قبایل بنیاسرائیل، باید بدانید که از زمان پادشاهی داودنبی، که از قبیله یهودا بود، خدا به او وعده داد که پادشاهیِ او را تا ابد حفظ کند، همچنین وعده داد که مسیح از نسل او خواهد بود، در نتیجه در این زمان پادشاهی و فرمانروایی قوم اسرائیل، تا ابد به نسل داود و به قبیله یهودا رسید. همچنین این را باید بدانید که بعد از حمله آشور به اسرائیل و سپس حمله بابل به یهودا، قبیلههای اسرائیل، تقریباً از بین رفتند یا با قبایل دیگر امتها مخلوط شدند و تنها قبیله یهودا توانست هویت و استقلال و خود را حفظ کند و بعد از بازگشت از تبعید باز هم حکومت و هویت یهودا، اگرچه نه به مانند قبل، برقرار شد. آیهای که بیان شد، از زبان یعقوب بیان میشود و در تورات موسی ذکر شده است.
بعد از وعده خدا مبنی بر ظهور مسیح از نسل داود، در طول تاریخ قوم یهود، یهودیان همواره این آیه را پیشگوییای درباره ظهور مسیح میدانستند، و معنای آن این میشود که تا مسیح نیاید هویت و استقلال و قدرت قضاوت و حکومت قبیله یهودا از بین نخواهد رفت. از مفهوم مخالف این آیه متوجه میشویم که بلافاصله بعد از آمدن شیلو عصا و فرمانفرمایی از یهودا برداشته خواهد شد. در سال 11 میلادی به دستور رومیان شورای سنهدرین یهودیان(مرجع قضاوت یهود)، از صدور حکم مرگ افراد محروم شد که به قدرت قضاوت یهود بسیار ضربه زد و همانطور که میدانیم کمتر از چهل سال بعد از مصلوب شدن مسیح، در پی شورش یهودیان علیه رومیها، آنها به اورشلیم حمله کردند و آن را نابود کردند و عملاً فرمانفرمایی قبیله یهودا را از بین بردند. پس روشن شد که مراد از «شیلو» مسیح است که بعد از آمدن او عصا، به معنای قدرت قضاوت و فرمانروایی یهودا از بین رفت نه پیامبراسلام که از زمان برداشته شدن عصا و فرمانفرمایی یهودا تقریباً بیش از شش قرن میگذشت!!!
4-(و این است برکتی که موسی، مرد خدا، قبل از وفاتش به بنیاسرائیل برکت داده،گفت: «یهُوَه از سینا آمد، و از سعیر بر ایشان طلوع نمود و از جَبَل فاران درخشان گردید و با کرورهای مقدسین آمد، و از دست راست او برای ایشان شریعت آتشین پدید آمد.) تثنیه، فصل 33، آیه 2
(خدا از تیمان آمد و قدّوس از جبلِ فاران، سِلاه. جلال او آسمانها را پوشانید و زمین از تسبیح او مملّو گردید.) حبقوق، فصل 3، آیه 3
به علت این که این دو آیه به هم شبیهاند و استدلالشان نیز مشابه هم است، با هم بررسی میکنیم. مسلمانان ادعا میکنند که منطقه «فاران» در عربستان است و در این دو آیه منظور این است که نبیای از فاران که عربستان باشد میآید. در جواب میگوییم که اولاً اصلاً منطقه فاران در عربستان نیست و در شبه جزیره سینا قرار دارد که در محل گذر قوم اسرائیل از مصر به سرزمین موعود قرار داشت؛ در ثانی در هر دو آیه به وضوح در مورد خدا و کارهایی که در طول سفر طولانی قوم اسرائیل از مصر به سرزمین موعود انجام داده است اشاره و آنها را تمجید میکند در آیه دوم هم مرجع تمام ضمیرها به خدای قدوس برمیگردد و نه پیامبر اسلام یا هیچ شخص دیگری و اصلاً ارتباطی به آمدن شخص خاصی ندارد.
5-(و اما در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، بارور گردانم، و او را بسیار کثیر (מאד במאד) گردانم. دوازده رئیس از وی پدید آیند، و امتی عظیم از وی بوجود آورم) پیدایش، فصل 17، آیه 20
این آیه را فقط مسلمانان شیعه مطرح میکنند و ادعا میکنند که در این آیه به آمدن پیامبر اسلام و دوازده امام از نسل او اشاره شده است، اما مسلمانان اهلسنت، چون به امامت باور ندارند این آیه را مطرح نمیکنند! شیعیان ادعا میکنند که لفظ «بمادماد» (מאד במאד) در این آیه به کار رفته اشاره به پیامبراسلام دارد که حتی عدد ابجد آن با نام «محمد» همخوانی دارد. در نگاه اول شاید مسلمانان بسیار هیجانزده شوند، اما چنانکه خواهیم دید که این ادعا، دروغ و فریبی بیش نیست. لفظ «بماد ماد» یا همان(מאד במאד) از دو کلمه تکراری «ماد» (به معنای بسیار) تشکیل شده که بمادماد باهم به معنای (بسیارکثیر) است که همانگونه که میبینیم در آیه ترجمه شده است، بنابراین نمیتواند نام شخص خاصی باشد. همین اصطلاح «بمادماد» در آیه 2 همین فصل هم به کار رفته و باز به معنی (بسیارکثیر) ترجمه شده است:
(و چون ابرام نود و نه ساله بود، خداوند بر ابرام ظاهر شده، گفت: «من هستم خدای قادر مطلق. پیش روی من بخرام و کامل شو.و عهد خویش را در میان خود و تو خواهم بست، و تو را بسیاربسیار کثیر (מאד במאד)خواهم گردانید.) پیدایش، فصل 17، آیات 1 و 2
البته این اصطلاح باز هم در کتابمقدس به همین معنای بسیارکثیر یا مشابه آن به کار رفته است که از ذکر همه آنها، خودداری میکنیم. مشاهده کردید که به چه آسانی، از عدم آشنایی عوام مردم با زبان عبری، سوءاستفاده میکنند؟! اما مقصود از دوازده رئیس که از اسماعیل بوجود میآیند چیست؟ در ادامه همین کتاب پیدایش پاسخ را میبینیم که منظور، دوازده پسر او هستند که مانند دوازده پسر یعقوب، هر کدام سرمنشاء قبیلهای شدند در فصل 25 کتاب پیدایش این مطلب را میخوانیم:
(این است پیدایش اسماعیل بن ابراهیم که هاجر مصری، کنیز ساره، برای ابراهیم زایید. و این است نامهای پسران اسماعیل، موافق اسمهای ایشان به حسب پیدایش ایشان. نخستزادۀ اسماعیل، نَبایوت، و قیدار و اَدَبیل و مِبسام. و مشماع و دومه و مسا و حدار و تیما و یطُور و نافِیش و قِدْمَه. اینانند پسران اسماعیل، و این است نامهای ایشان در بُلدان و حلههای ایشان، دوازده امیر، حسب قبایل ایشان) پیدایش، فصل 25، آیات 12 تا 16
6- (زیرا خداوند به من چنین گفته است: «برو و دیدهبان را قرار بده تا آنچه را که بیند اعلام نماید و چون فوج سواران جفت جفت و فوج الاغان و فوج شتران را بیند آنگاه به دقّت تمام توجه بنماید.»پس او مثل شیر صدا زد که «ای آقا من دائماً در روز بر مَحرَس ایستادهام و تمامی شب بر دیدهبانگاه خود برقرار میباشم و اینک فوجمردان و سواران جفت جفت میآیند و او مزید کرده، گفت: بابِل افتاد افتاده است و تمامی تمثالهای تراشیده خدایانش را بر زمین شکستهاند.)اشعیا، فصل 21، آیات 6 تا 9
مسلمانان ادعا میکنند که مراد از فوج سوارانالاغان، عیسیمسیح است که سوار بر الاغی، وارد اورشلیم شد و مراد از فوج سوارانشتران، پیامبراسلام است که بر شتر سوار میشد!!! هرکس که متن را یک بار بخواند متوجه ضعف این استدلال کودکانه خواهد شد؛ زیرا نبوت اشعیا نبی درباره سقوط بابل، دشمن یهوداست که قرار بود خبر سقوط آن در آینده توسط فوجهای الاغسواران و شترسوارانی که به شهر میآیند به اورشلیم برسد و این آیات نه ارتباطی به آمدن عیسیمسیح دارد و نه به پیامبراسلام یا هرشخص دیگری.
در عهد عتیق، دیگر چندان آیه قابل توجهی در این زمینه که ارزش طرح داشته باشد وجود ندارد؛ حال میرسیم به عهدجدید:
7-((یحیی گفت:) من شما را به آب بجهت توبه تعمید میدهم. لکن او که بعد از من میآید از من تواناتر است که لایق برداشتن نعلین او نیستم؛ او شما را به روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد) انجیل متی، فصل 3، آیه 11
مسلمانان این آیه را که از زبان یحیی تعمیددهنده در انجیل نقل شده است را مطرح و استدلال میکنند که آن شخصی که یحیی معرفی میکند، عیسی نیست؛ زیرا عیسی و یحیی معاصر هم بودند و عیسی نمیتوانسته (بعد از) یحیی بیاید پس این آیات راجع به پیامبر اسلام است.
در جواب میگوییم که بر فرض محال این آیه درباره عیسیمسیح نباشد، به چه دلیلی میگویید این آیه درباره پیامبراسلام است؟ باز هم تکرار میکنیم در این آیه هیچ ویژگی خاصی که آن را مختص به پیامبراسلام بدانیم وجود ندارد. در ثانی این روش که بعضی از آیات انجیل را به دلخواه انتخاب و قیچی کنیم و آیات دیگر را در نظر نگیریم نوعی مغالطه است؛ زیرا در انجیل به صراحت یحیی منظور خود را بیان کرده است:
( و در فردای آن روز یحیی، عیسی را دید که به جانب او میآید. پس گفت: اینک، بره خدا که گناه جهان را برمیدارد این است آنکه من درباره او گفتم که مردی بعد از من میآید که پیش از من شده است؛ زیرا که بر من مقدّم بود.) انجیلیوحنا، فصل 1، آیات 29 و 30
اساساً وظیفه و رسالت یحیی، بشارت دادن و آماده کردن مسیر ظهور مسیح بوده است. اما اگر انجیل را با دقت بخوانیم متوجه میشویم که عیسیمسیح، دقیقاً رسالت خود را رسماً بعد از پایان رسالت یحیی تعمیددهنده، یعنی بعد از زندانی شدن او، و بعد از سفر به جلیل آغاز کرد. مطابق انجیل یوحنا، عیسیمسیح بعد از تعمید گرفتن از یحیی تا حدود یک سال، رسالت خود را رسماً آغاز نکرده بود و صرفاً با شاگردان خود مردم را تعمید میداد. بعد از حدود یک سال و پس از دستگیری یحیی توسط هیرودیس، که فصل چهارم انجیل یوحنا آن را ذکر میکند، رسالت خود را رسماً در جلیل آغاز میکند. این یکسال، یعنی فاصله بین تعمید عیسی تا دستگیری یحیی و سفر مسیح به جلیل را، فقط به طور واضح در انجیل یوحنا میبینیم و سایر اناجیل به این یک سال اشارهای واضح نکردهاند و تمام اناجیل، آغاز خدمت و رسالت عیسی را از همان بدو ورود او به جلیل و پس از دستگیری یحیی میدانند، به عنوان نمونه:
(و بعد از گرفتاری یحیی، عیسی به جلیل آمده، به بشارت ملکوت خدا موعظه کرده، میگفت: وقت تمام شد و ملکوت خدا نزدیک است. پس توبه کنید و به انجیل (بشارت)ایمان بیاورید.)انجیل مرقس، فصل 1، آیات 14 و 15
(و بعد از آن عیسی با شاگردان خود به زمین یهودیه آمد و با ایشان در آنجا به سر برده، تعمید میداد. و یحیی نیز در عَیْنُون، نزدیک سالیم تعمید میداد؛ زیرا که در آنجا آب بسیار بود و مردم میآمدند و تعمید میگرفتند؛ چونکه یحیی هنوز در زندان حبس نشده بود.)انجیل یوحنا فصل 3 آیات 22 تا 24
یوحنا هم با ذکر اینکه «یحیی هنوز در زندان حبس نشده بود» به این اشاره دارد که آغاز فعالیت رسمی مسیح بعد از زندانی شدن و پایان رسالت یحیی بوده است. پس حال متوجه منظور یحیی از اینکه، آن شخص که بعد از او میآید، شدیم.
نکته پایانی اینکه یحیی بیان میکند که آن شخصی که میآید مردم را با روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد، در حالی که نه پیامبراسلام و نه هیچ مسلمانی هرگز همچین ادعایی نداشته است. بلکه در جاهای مختلفی از انجیل که، میبینیم که این عیسی است که اگر به او ایمان بیاوریم ما را به روحالقدس تعمید میدهد تا نجات یابیم.
8-((عیسی فرمود:) اگر مرا دوست دارید، احکام مرا نگاه دارید. و من از پدر سوال میکنم و تسلّی دهندهای(در زبان یونانی=Paraclete) دیگر به شما عطا خواهد کرد تا همیشه با شما بماند، یعنی روح راستی که جهان نمیتواند او را قبول کند؛ زیرا که او را نمیبیند و نمیشناسد و امّا شما او را میشناسید؛ زیرا که با شما میماند و در شما خواهد بود.) انجیل یوحنا، فصل 14، آیات 15 تا 17
مسلمانان ادعا میکنند که منظور از تسلیدهنده (Paraclete) در اصل(Pariclytos) به معنای «شخص ستودهشده» بوده است!!! یعنی احمد و آن اشاره به محمد است. در پاسخ میگوییم که در بیش از 5000 نسخه خطی یونانی از عهدجدید حتی یک مورد هم وجود ندارد که بجای Paraclete از Pariclytos استفاده شده باشد و این یک ادعای بیدلیل و بیاساس است. در ثانی مسلمانان فقط آیه 16 را قیچی میکنند و آیه قبل و بعد آن را بیان نمیکنند، که اگر این کار را کنند، خود به خود واضح میشود که منظور عیسیمسیح، روحالقدس است؛ زیرا مسیح قبل از مصلوب شدن و جدا شدن از شاگردانش، آنها را تسلی میدهد و میگوید که تسلیدهنده «دیگری» به آنها خواهد داد، اگر آن را مطابق روش مسلمانان ترجمه کنیم میشود: من از پدر سوال میکنم تا احمد دیگری به شما بدهد!! که بسیار عجیب و غیرمنطقی است. در ادامه میگوید که آن تسلیدهنده تا همیشه با شما بماند، آیا پیامبر اسلام تا همیشه با شاگردان عیسی بود؟!! سپس مسیح به صراحت میگوید روح راستی که جهان نمیتواند او را ببیند؛ زیرا مردم عادی جهان از دیدن روح عاجزند؛ آیا مردم جهان نمیتوانستند پیامبراسلام را ببینند؟! سپس میگوید: او در شما خواهد بود، آیا پیامبر اسلام در شاگردان مسیح بود؟! سپس مسیح در چند آیه بعد به صراحت تسلیدهنده را معرفی میکند:
(لیکن تسلّیدهنده یعنی روحالقدس که پدر او را به اسم من میفرستد، او همهچیز را به شما تعلیم خواهد داد و آنچه به شما گفتم به یاد شما خواهد آورد)انجیل یوحنا، فصل 14، آیه26
خب همانطور که دیدیم نه تنها نام و بشارتی به ظهور پیامبراسلام در کتابمقدس وجود ندارد، بلکه متأسفانه مسلمانان به راحتی از کتابمقدس سوءاستفاده میکنند و بعضاً عمداً فریبکاری میکنند تا ثابت نمایند که نبوت پیامبراسلام دارای مشروعیت است. پس دیدیم که علیرغم ادعای پیامبراسلام در هیچ جایی از کتابمقدس هیچ اشارهای به رسالت ایشان نشده است. اگرچه پیشتر بیان کردیم که اشاره پیامبران قبلی یا بعدی شرط لازم برای نبوت نیست و از این حیث نمیتوان به نبوت پیامبراسلام خرده گرفت اما از آنجا که پیامبراسلام ادعا میکردند که رسالت ایشان در کتابمقدس مکتوب در زمان خودشان (يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ )مورد اشاره قرار گرفته است، با این وصف پی به کذب بودن، ادعای نبوت ایشان میبریم.
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |
سلام چرا خدا فقط از بنی اسرائیل پیامبر انتخاب می کنند از یک قوم کم جمعیت که تمدن بزرگ روز گار خود نبودند مگه بقیه مثل ایرانیها چینی ها اروپاییها سرخ پوستها سیاهپوستها و…. آدم نبودند حتی مسیح هم دنبال جلب توجه قوم یهود بود و چون تحویلش نگرفتند به سراغ یونانی ها رفت و جالبه از وقتی یونانی ها مسیحی شدند دیگه خبری از امثال سقراط و افلاطون و بقراط و … نشد و در تاریکی فرو رفتند