شکست تاریکی: روایت یوحنا از میلاد مسیح
«آنگاه نشانی عظیم و شگرف در آسمان پدیدار شد: زنی که خورشید به تن داشت و ماه زیر پا داشت و تاجی از دوازده ستاره بر سر داشت. زن آبستن بود و فریادش از درد زایمان بلند بود. آنگاه نشانی دیگر در آسمان پدیدار شد: اژدهایی سرخفام و عظیم که هفت سر داشت و ده شاخ، و هفت تاج بر سرهایش بود. دُمش یک سوم ستارگان آسمان را جاروب کرد و بر زمین ریخت.
اژدها پیش روی آن زن که در آستانۀ زایمان بود ایستاد، بدان قصد که فرزند او را تا به دنیا آمد ببلعد. آن زن پسری به دنیا آورد که با عصای آهنین بر همۀ قومها فرمان خواهد راند. و فرزند او بیدرنگ ربوده شد و نزد خدا و پیش تخت او فرستاده شد. و زن به بیابان، به جایی که خدا برای او مهیا کرده بود، گریخت تا در آنجا به مدت هزار و دویست و شصت روز نگهداری کنند. و ناگهان جنگی در آسمان در گرفت. میکاییل و فرشتگانش با اژدها جنگیدند و اژدها و فرشتگانش در برابر آنها به پیکار ایستادند، اما شکست خوردند و پایگاه خود را از دست دادند. اژدهای بزرگ به زیر افکنده شد، همان مار کهن که ابلیس یا شیطان نام دارد و جملۀ جهان را به گمراهی میکشاند. هم او و هم فرشتگانش به زمین افکنده شدند» (مکاشفه ۱۲:۱-۹)
روایت تولد مسیح در اناجیل همنظر (متی و لوقا) خبر از ورود خدا به عرصه حیات بشر در نهایت آسیبپذیری و افتادگی میدهد. گویی این اناجیل نگاهی از بالا به پایین دارند. خدا با ورود به قلمروی حیات بشر، انسان را در مسیح به قلمرو خدا برده، صعود میبخشد. اما یوحنا نگاهی از بالا به پایین دارد. یوحنا چه در انجیلش و چه در اینجا دوربین خدا را معطوف به قلمرو خدا (آسمان) میکند. برای یوحنا ریشههای وقایع زمینی در قلمرویی دیگر یافت میشود. یوحنا نویسندهای است که فراتر از وقایع آشکار روی صحنه، به پشت صحنه دسترسی دارد و میخواهد خوانندگانش را نیز بدانجا برد تا علل وقایع زمینی را درک کنند. یوحنا برای آن که پیامش برای همه قابل درک باشد از تمامی ابزارهای موجود بهره میجوید ویکی از آنها “فرا روایاتی”[1] است که میکوشند وقایع زمینی را در پرتو ریشههای پنهانشان شرح دهند. یکی از این فرا روایتها پیرامون زن آبستنی است که آنچه بر او میگذرد، سرنوشت آفرینش را تعیین میکند. به بیان دیگر، داستانی مشابه با آنچه یوحنا در باب دوازده کتاب مکاشفه ابراز میکند در اسطورههای یونان، مصر و بهگونهای خاص، بابل نیز وجود داشت، اما روایت یوحنا حایز تمایزات خاصی با تمامی آنهاست که برای درک بهتر آن نخست میباید نگاهی اجمالی به اسطورههای یونان و مصر و بابل بیندازیم.
در اسطورههای یونان، الههای به نام لِتو (Leto) وجود داشت که باردار بود و اژدهایی بزرگ پایتون نام (Python) در صدد قتل بچۀ او بود. اما خدای دریا پوسیدون (Poseidon) لِتورا به جزیرهای دوردست برد و آن جزیره را زیر دریا پنهان کرد تا پایتون او را نیابد. پس از این تعقیب و گریز، جزیره دوباره به سطح آب آمد و لِتو بچۀ خود را به دنیا آورد. نام آن بچه آپولو (Apolo) بود که در ظرف چند روز پایتون را قطعه قطعه کرد.
در اسطورههای مصر با اژدهایی سرخفام روبرو میشویم به نام سِتتایفون (Set-typhon). او نیز بهدنبال قتل ایزیس (Isis) همسر اُزریس (Osiris) است. اژدها نخست اُزریس را به قتل میرساند و سپس بهدنبال ایزیس باردار بود. اما زن بهطرزی معجزهآسا فرزندش را بهدنیا میآورد و به جزیرهای میگریزد. پسر ایزیس، هوروش (Horus) بر اژدها پیروز میشود و سرانجام او را در آتش نابود میکند.
در اسطورههای بابلی نیز به نبرد تیامات، غول هفت سر دریا با خدایان آسمان برمیخوریم که سرانجام برتری تیامات توسط مردوک، خدای جوان نور به پایان میرسد. مادر مردوک همچون روایت مکاشفه باب ۱۲ به تصویر کشیده میشود. تنها در این روایت است که با سقوط یک سوم از ستارگان در نتیجۀ شکست تیامات روبرو میشویم.
آنچه در این روایت دیدیم تشابهات شگفتانگیزی است که نمیتوان کاربرد آنها را در کتاب مکاشفه صرفاً تصادفی قلمداد کرد. در واقع، در مسیح اسطورههای باستان به واقعیت مبدل شدند. پادشاهان مصر، یونان و بابل میکوشیدند با توسل به این اسطورهها، قدرت خود را توجیه کنند و به آن مشروعیتی فرازمینی بخشند، اما یوحنا تولد مسیح را تجسم و تحقق واقعی این اسطورهها معرفی میکند. واقعیتی که اسطورههای موجود را به چالش میکشید.
زنی که از درد زایمان رنج میبرد در کلام خدا معرف قوم وفادار خداست که ثمرۀ پایداری و وفادریش، تولد پادشاهی است که نجات را برای همۀ ملل به بار میآورد (نگاه کنید به اشعیا ۲۶:۱۶-۱۸، ۵۴:۱،۶۶:۷-۹). بارها در کلام خدا، قوم خدا به مادری تشبیه میشود که از بطن او رهانندهای به جهان میآید که تاریکی را شکست داده، نور به بار میآورد. زنی که از دید دنیا حقیر است، اما همانند خداوندش غرق در نور است (مزمور ۱۰۴:۲). در اسطورههای یونان، ستارهها و اجرام سماوی خدایانی بودند که مسیر تاریخ را هدایت میکردند، اما یوحنا سرنوشت تاریخ را در وقایعی میبیند که بر این زن میگذرد. تمامی هویت و عملکرد زن در تولد فرزند ذکورش ترسیم میگردد. تولدی که تضمین شکست تاریکی به سردمداری اژدهاست. گویی یوحنا در این باب تولد، مرگ و قیام صعود مسیح را یک باره به تصویر میکشد. تاریخ نجات در تولد این پسر به کمال میرسد و شکست اژدها نتیجۀ آن است. یوحنا به دفعات از به زیر افکنده شدن اژدها سخن میگوید (مکاشفه ۱۲:۹-۱۰و۱۳). در واقع، جفایی که کتاب مکاشفه معرف آن است، نتیجۀ سقوط و شکست اژدهاست (مکاشفه ۱۲:۱۲و۱۷). رنجی که ایمانداران بهعلت پایداری در برابر خداسازی امپراطوران روم بر خود هموار میکنند به سبب شکست ابلیس از فرزندان این زن است (مکاشفه ۱۲:۱۷). یوحنا در بابهای ۱۲تا ۱۴، ریشۀ خصومت روم را با ایمانداران به مسیح در نتیجۀ شکست ابلیس از مسیح میداند. پیروزی مسیح که تمامی ایام حیات، مرگ، قیام و صعود او را در بر میگرفت، تأثیری فراجهانی و کیهانی دارد. تولد مسیح علیرغم تمامی تلاشهای تاریکی برای از بین بردنش، آغاز سقوط ابلیس وپایان تاریکی بود.
ایدۀ گریختن (مکاشفه ۱۲:۶) و پرواز به مکان امن (مکاشفه ۱۲:۱۴)، معرف تدارک الهی برای حفظ زن و بچه است. زن و بچه در عین آسیتپذیری کامل، زیر چتر حفاظت الهی قرار دارند و زمان بحران (۱۲۶۰روز) را سپری میکنند. خلقت و آفرینش نیز به کمک زن میآیند تا او بتواند نقش خود را ایفا کند (مکاشفه). در این نبرد کیهانی،تماشگری وجود ندارد. خلقت، فرشتگان، انسان و خدا، همه در آن نقش دارند.
یوحنا به ایمانداران تحت جفا در حکومت روم، آنان که همچون خداوند خود، جان خود را عزیز نداشتند (مکاشفه ۱۲:۱۱)، خبر پیروزی میدهد. وفاداران به مسیح در رنج و مرگ خود بر ابلیس پیروز شدهاند و خشم اژدها به زن و فرزندش نتیجۀ شکست آنان از فرزند ذکوری است که با عصای آهنین بر همۀ قومها فرمان خواهد راند (مکاشفه ۱۲:۵ و همچنین مزمور ۲). شکست تاریکی بر همۀ مؤمنان مسیح مبارک باد.
[1]
منظور اسطورهها و یا داستانهایی است که ریشههای وقایع زمینی را شرح میدهند. “فراروایت” تنها مقولهای مربوط به پیشینیان نیست. امروزه نیز بسیاری از پدیدههای علمی، فراروایت خاص خود را دارند. نظریه نیوتن و نظریه کوانتوم هر یک بیانگر فراروایت خاصی در توضیح پدیدههای علمی است.
برگرفته از وب سایت مرکز پژوهشهای مسیحی
دریافت لینک کوتاه این نوشته:
کپی شد! |